در کتب و اسناد منتشره آمده است که بنابر اعتقاد صهیونیستها، با آغاز هزاره جدید و عبور از برج حوت (ماهی) به برج حمل (سطل)، زمان اقدام برای فراهم آوردن زمینه های ظهور مسیح موعودشان فراهم آمده است. به عبارت دیگر آنان بر این باورند که جهان به آرماگدون و آخرالزمان موردنظر مسیحیان و یهودیان صهیونیست بسیار نزدیک شده و حالا نوبت عمل فرا رسیده است. اگرچه صهیونیست ها، دیرزمانی است که عمل خویش را برای روز موعودشان به نام «آرماگدون»، شروع کرده اند.
اونجلیستها (مسیحیان صهیونیست) بر این باورند که مسیح(ع) دوباره ظهور میکند و در آخرالزمان جنگ و ویرانی بزرگی (آرماگدون) اتفاق خواهد افتاد و بعد از این ویرانی صلح دائمی تا هزار سال یعنی تا قیامت برقرار خواهد شد.
براساس آمار، چهل درصد از آمریکاییان معتقد به آرماگدون هستند. «ریگان» یکی از رؤسایجمهور پیشین آمریکا درباره نبرد آرماگدون گفته است: «آرزو دارم که خداوند به من عنایت کند تا زمینه نبرد آرماگدون را فراهم سازم تا بدان وسیله در این نبرد شرکت کنم و مشیت و خواست الهی را به اجرا بگذارم و باعث بازگشت دوباره مسیح(ع) بشوم.»
بوش پسر وقتی که پدرش برای باردوم برای ریاست جمهوری انتخاب نشد، گفت: «من از اشتباهات پدرم پند گرفتم. مهم ترین دلیل این بود که هفتاد میلیون مسیحی صهیونیست از پدرم حمایت نکردند.» یادآوری می شود که جرج دبلیو بوش و همسرش از اوانجیلیست های معتقد هستند.
اونجیلیست ها اعتقاد دارند پس از اینکه نبرد خیر و شر آغاز شد، پیروز نهایی خیر است و شیطان توسط مسیح به اسارت کشیده می شود. در این جنگ تنها کسانی نجات پیدا می کنند که اونجیلیست باشند. به طور دقیق مشخص نیست که جنگی که از آن به آرماگدون یاد می شود کجاست، اما به گفته مسیحیان صهیونیست، میلیون ها نفر از دشمنان مسیح از عراق حرکت خواهند کرد و از فرات خواهند گذشت و به سمت قدس خواهند رفت. در میان راه نیروهای مومن به مسیح، راه آنها را سد می کنند و در آرماگدون به هم می رسند و جنگ در می گیرد. در تفسیر جنگ آرماگدون هم می گویند که سپاه ایرانی، قفقازی، سودانی، لیبیایی و… به عنوان سپاه شر از عراق حرکت می کنند. (توجه کنید که سال هاست بوش و دار و دسته اش، کشورهایی مانند ایران را «محور شرارت» خوانده اند!) طبق نظر مفسرین اونجلیست، این جنگ بایستی بین سال 2000 تا 2007 روی میداده است!
در سالهای اخیر و پس از آغاز هزاره سوم نیز تعداد زیادی از فیلم هایی که تولید می شوند یا باورهای آخرالزمانی صهیونیست ها را تبلیغ می کنند و یا مردم را از موعودی دیگر می ترسانند. موعودی که به اذن خداوند در مقابل تمامی جنگ و کشتار و خونریزی و به اصطلاح آرماگدون صهیونیست ها خواهد ایستاد. همچنانکه پیروان و شیعیان او سالیان سال است در انتظار ظهورش مقاومت و ایستادگی کرده اند.
در خبرها آمده بود که جرج بوش، هیئتی را متشکل از متخصصان سازمان سیا، کارشناسان اسلامی در آمریکا و جامعه شناسان و دانشمندان مذاهب دیگر مأمور کرده تا درباره حضرت امام زمان(عج) و زمینه های ظهور ایشان تحقیق نمایند. اگر چه سال ها بود، خبرهایی از گوشه و کنار می رسید مبنی بر اینکه سرکردگان صهیونیسم، به خصوص در آمریکا و اسرائیل بودجه ای بالغ بر میلیاردها دلار اختصاص داده اند تا چگونگی ظهور حضرت مهدی(عج) را بررسی کرده و راه های جلوگیری از آن را جستجو نمایند، اما این بار خبر فوق بر روی بسیاری از خبرگزاری های معتبر و سایت های اینترنتی نقش بست تا خوش خیالی خیلی ها که اینگونه خبرها را ناشی از همان فرضیه معروف «توهم توطئه» می پنداشتند، پایان داده و با واقعیتی تکان دهنده مواجه شان گرداند که به لحظه تصمیم بسیار نزدیک شده ایم.
اینک در سالگرد میلاد آن موعود الهی بار دیگر بایستی کارنامه خود را مرور کنیم که هر یک از ما برای فراهم آوردن زمینه های ظهور حضرت (که تکلیف هر مسلمان شیعه است) چه کارهایی انجام داده است. درحالی که چنانچه بخشی کوچک از آن را مشاهده کردیم، جبهه رقیب از هیچ کوششی فروگذار نکرده و نمی کند. اما نویسندگان و هنرمندان مسلمان در جهت شناساندن حضرت مهدی موعود(عج) به نسل امروز چه کرده اند؟ تا چه اندازه ایشان و اهداف و آرمان هایشان را به جوانان معرفی کرده اند؟ مگر نه این است که مهمترین وظیفه هر شیعه، شناخت و شناساندن امام زمان خویش است؟ به راستی درباره مهمترین موضوع شیعه، یعنی قیام منجی عالم بشریت، حضرت حجت(عج) و شیوه و رسم و راه درست انتظار حضرت، به چه آثار سینمایی اندیشیده شده است؟ درباره شرایط ظهور ایشان و علاماتی که این ظهور مبارک و خجسته در مقابل خواهد داشت، روایات و سخنان بسیار از ائمه اطهار(س) و شخصیت های بزرگ اسلامی نقل شده است. سینمای ایران تا چه اندازه به این شورانگیزترین واقعه آینده بشریت، نگاه داشته است؟ اگر چه بسیاری از فیلمسازان ما از منتظرین و معتقدین به حضرت به نظر می آیند ولی معلوم نیست که چرا برای بیان اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی خویش در آثارشان، مأخوذ به حیا هستند! گو اینکه برخی از آنها هم به اصطلاح مته به خشخاش گذاردن نظارت های دولتی را مانع اساسی برای طرح مسئله می دانند و بعضی از همان فیلمسازان، از جهت گرفتار نشدن در پیچ و خم های مختلف هم که شده، از خیر فیلمنامه های درباره حضرت امام زمان(عج) و یا حتی طرح مقولات دینی در فیلم هایشان می گذرند و به سراغ همان سوژه های دم دستی خود می روند که به قول معروف کمتر حساسیت برانگیز باشد.
این در حالی است که یکی از فیلمسازان همان مؤسسه اونجلیستی «پرده اول» به نام «باتالی» که چهل و یک ساله است توانسته به تازگی در امتحان کشیشی موفق شود. او عادت دارد هر روز سر کار انجیل بخواند. این عادتی است که به نظر خیلی از همکارانش کمی عجیب و غیرعادی است.
در عوض باتالی هم از بسیاری آدم های هالیوودی متعجب است، چون اغلب آنها گروه های جوانان کلیسایی را نمی شناسند در حالی که بیش از نیمی از نوجوان ها و جوان های آمریکایی جزء این گروه ها هستند. او حتی از کلیساروها و معتقدان مسیحی هم شاکی است چون فکر می کند که آنها هم باید بتوانند با نقاشی کردن یا نوشتن در خدمت اونجلیسم باشند.
او می گوید: «واقعا مزخرف است. ما ادعا می کنیم که به خدایی بزرگ و فوق العاده ایمان داریم اما حتی نمی توانیم درباره اعتقادمان یک صفحه مطلب بنویسیم، یا یک صحنه نقاشی کنیم. چرا ما مسیحی ها نباید فیلمی مثل تک گویی های زنانگی ایو انسلر داشته باشیم.» تصمیم جدید او این است که در نسخه اولیه فیلمنامه اش، آنقدر شخصیت های مسیحی بانمک، سه بعدی و جذاب بگنجاند که نظر همه را جلب کند.
این تصویری ولو ناقص و اجمالی است از آنچه که در غرب معتقد به اونجلیسم می گذرد. مقاله مستغاثی به این ترتیب پایان یافته است: می توان از این مجمل، حدیث مفصل خواند و به دنبالش به مسئولیت شیعه بودن خود فکر کنیم. به نظر می رسد بیش از همه بایستی به قیام حضرت مهدی موعود(عج) پرداخت. بایستی شرایط آن قیام و نشانه های ظهور و شخصیت این منجی عالم بشریت را با زبان سینما و بر پرده عریض هنر هفتم، به دنیا شناساند تا بسیاری از آزادیخواهان و فرهیختگان دنیاکه هنوز با حضرت حجت(عج) و قیام و آرمان های ایشان آشنایی ندارند نسبت به وجود مبارک این موعود تاریخ بشر آگاه شوند که شاید انشاالله در ظهور آن حضرت تعجیل شود. ممکن است در این راه آثار و فیلم های ناقصی هم ساخته شود که قطعاً نتواند و نمی تواند ابعاد گسترده شخصیتی و ظهور حضرت حجت(ع) را بیان نماید ولی بایستی ساخته شود در تعداد زیاد و کمیت بالا و البته با ساختار سینمایی استاندارد و جهانی که قابلیت اکران و نمایش در سطح بین المللی را دارا باشد.
این گونه آثار در درجه نخست حداقل می تواند در کشورهای اسلامی و منطقه و بعد از آن در سایر ممالک مطرح شود. چرا با استفاده از علائق و سلائق جشنواره های خارجی این گونه آثار را در مقابل دیدگان جهانیان قرار ندهیم؟ چرا با ساختارهای به اصطلاح هنری این کار را به انجام نرسانیم؟ به نظر می آید که جدی تر بایستی به مقولات فوق اندیشید که طرف مقابل با سرعت تمام به جلو می تازد و ما مدعیان شیعه و پیروی امام زمان(عج) دست روی دست به تماشای گل های آنها نشسته ایم که پی درپی وارد دروازه خودی می شود و گاها حتی برایشان دست هم می زنیم!! یادمان باشد که این بار آنها شمشیرها را از رو بسته اند. اگر باور نمی کنیم یک بار دیگر کتاب «رمز داوینچی» را با دقت بخوانیم و بعد هم فیلمش را ببینیم، شاید که تلنگری به وجدان اعتقادی مان بخورد!
Sorry. No data so far.