این متن چند سال پیش به مناسبت بیست و دوم بهمن در خبرگزاری ها منتشر شد و بعدها فصلی از کتاب کند و کاو در ماهیت معمایی ایران شد که به همت موسسه باقر العلوم و بوستان کتاب منتشر شد:
در بیست و پنج سال گذشته مردم مسلمان ایران كرارا صحنه ای را كه در بیست و دوم بهمن ماه امسال نیز شاهد آن بودیم، در میان بهت و ناباوری همگان چه دوست چه دشمن، خودی و غیر خودی، به تجربه در آورده اند. با اینكه همیشه این حضور نامنتظر صورت معمایی و غیر قابل فهمی داشته است، تكرار آن میرود كه به آن ماهیت طبیعی و شكلی عادی ببخشد.
كسانی كه با این انقلاب همراهی داشته و درگیر مشكلات، افت و خیزها، اضطرابها و نگرانیهای آن بودهاند، به خوبی میدانند كه حتی تا همین امسال نیز مسئله بدین صورت نبوده است، از حضور در راهپیمایی بیست و دوم بهمن ماه خودداری كنند هیچگاه نیروهای انقلاب را در ماهها و روزهای منتهی به این روزها رها نكرده است. به همین ترتیب دشمنان انقلاب نیز بگونه ای دیگر درگیر آشفتگی های مشابه در سمت و سوی خاص خود بوده و بر روی عدم حضور مردم شرط بندی و آن را تشویق می كرده اند. به همین دلایل هر ساله پس از تكرار این حضور غامض و نافهمیدنی، این سؤال به صورت پنهان آشكار و گفته شده یا نا گفته، برای همه مطرح بوده است كه چگونه چنین حادثهای ممكن شده است و معنای آن چیست.
اما اكنون ما در مسیر تحول نادرست در این زمینه هستیم. از آنجا كه ظرف بیست و پنج سال گذشته مردم به صورت مداوم و بدون هیچگونه تردید و بی هیچ تحول كمی و كیفی منفی بلكه با حضوری رشد یابنده،كما و كیفا؛ نشان داده اند كه نگرانی های دوستان بی پایه و شرط بندی دشمنان بر روی عدم حضور آنان قماری بر روی برگی سوخته بوده است، تدریجا صورت مسئله در حال پاك شدن است و این روز، شكل معمایی، پر ابهام سؤال آفرین خود را عملا از دست داده است.
تمام كسانی كه در درك مجملی از شرایط تاریخی عصر حاضر و امكانات و مقدورات صحنه سیاست دارند به خوبی می دانند كه راهپیمایی بیست و دوم بهمن با چه دشواریهایی روبروست. بسیج یك كشور به گونه ای سراسری تنها در شرایطی بسیار خطیر كه با مرگ زندگی مردم آن پیوند داشته باشد، امكان دارد. تنها در اوضاع احوالی كاملا غیر عادی كه در عمر یك نسل تنها یك، دو یا حداكثر سه بار رخ می دهد می توان انتظار داشت كه چنین بسیجی ممكن شود. هنگامی كه زندگی مسیر عادی را طی می كند و رخدادها صورت تكراری به خود می گیرند، هیچ نیرویی نمی تواند مردم را از زندگی روزمره شان كنده و در مسیر چنین بسیجی قرار دهد. زندگی روزمره انسانها را به خمودگی، تن آسایی و درگیری در مشغله های شخصی و لذت های انفرادی شان می كشاند به نحوی كه هیچ نیروی عادی نمی تواند قابلیت جداسازی آنها از این وضعیت سخت و مانا را داشته باشد.
مشكلاتی كه از ناحیه امكانات و ظرفیت های سیاسی، پیشاروی بسیج هایی همچون حضور ملی یك كشور در بیست و دوم بهمن ماه قرار دارد بواسطه شرایط تاریخی عصر حاضر- كه ما نیز كما بیش متاثر از آنیم- دو چندان میگردد.
عصر حاضر عصری است كه در آن از مرگ سیاست سخن گفته شده است و این دقیقا به معنای بی میلی و عدم رغبت مردم به درگیری در سیاست های رسمی و نهادینه یا دولتی است. در جایی كه مردم كماكان علاقهای به این گونه سیاست از خود نشان می دهند، آنچه آنها را درگیر می كند معقولاتی كلان و انتزاعی نیست، بلكه سیاست، برنامه ها و اقدامات عملی مشخصی است كه به زندگی روزمره آنها ربط می یابد. از این منظر در وضعیت كنونی عالم برای آنكه مردم به فعالیتی سیاسی علاقهمند گردند و در آن مشاركت نمایند سیاست باید اهداف كلانی مثل عزت و اقتدار ملی، مبارزه با خارجی، دفاع از كشور و نظایر آن را رها كرده و به جای آن به مسائلی نظیر بیكاری، افزایش دستمزدها یا كاهش مالیات ها و نظایر آنها بپردازد.
از این رو اهدافی از آنگونه كه بسیج بیست و دوم بهمن ماه بر پایه آن انجام میگیرد، از معقولاتی نیست كه بخت و اقبالی برای درگیر ساختن مردم یا علاقه مندی آنها به خود داشته باشد. در واقع دقیقا از جهت قابلیتی كه بیست دوم بهمن در بسیج مردم بر پایه چنین اهداف اصطلاحا كلان و انتزاعی و دور از دسترس یا بدون ربط به زندگی روزمره مردم نشان می دهد این حادثه همیشه از دید ناظران خارجی باور نكردنی و عجیب به نظر رسیده است.
سیاست در عصر حاضر نه تنها قابلیتهای خود ر ا برای سرمایهگذاری بر روی اهدافی كه مستقیما در زندگی روزمره و قابل فهم مردم ارتباط ندارد از دست داده، بلكه به اعتبار مسائل ایدئولوژیكی و بالاتر از آن سیاست هلی فرد گرایانه و حزبی كه مردم را در گروه بندی های بعضا متنازع دسته بندی می كند، امكان بسیج های ملی و عمومی ندارد.
اما صعوبت انجام فراخوانی بزرگ نظیر بسیج بیست و دوم بهمن ماه تنها در همین حد خلاصه نمی شود. بسیج این روز تنها نیازمند نیرویی نیست كه بر نیروی منفی روزمرگی ها، خمودگی ها و لذت های ریشه دار در زندگی عادی غلبه كند.
بسیجی چنین، صرفا نیازمند غلبه بر دغدغه های فوری و اهداف خاص گروهی، و مشكلات ناشی از توجه به اهداف عام و دور از دسترس نیست. بسیج این روز نیازمند نیرویی بس بیشتر برای غلبه بر روندهای منفی و نامطلوبی است كه طبیعی عالم سیاست است.
عالم سیاست عالم تصمیم گیری و اقداماتی است كه به هر حال گروهی را ناخشنود می سازد. به تاثیرات منفی روند سیاست، فسادها، زد و بند ها و آلودگی سیاسی را نیز باید افزود كه گر چه در ایران كم است اما قوت آثار روانی آن به دلیل تبلیغات و رفتارهای غلط دوستان یا دشمنان زیاد است. خصوصا اینكه بواسطه سابقه تاریخی آن، این تصویر منفی، وجهی راسخ و ریشه دار و جاگیری در تاریخ فرهنگ سیاسی مردم ایران است. اگر همهی این تاثیرات منفی را در شرایط خاص ایران یعنی شرایط انقلابی با بی ثباتی ها، بی برنامگی ها، تعارض ها، نزاع های بعضا ساختاری قرار دهیم، روشن خواهد شد كه برای غلبه بر این نیروی باز دارنده چه نیرو و قابلیت هایی می خواهد و تا چه پایه بسیج مردمی را صعب و بلكه ناممكن می سازد.
اما همین صعوبتها راهپیمایی بیست و دوم بهمن ماه را به لحاظ سیاسی اقدامی پر مخاطره نیز می سازد. ماهیت مخاطره امیز این اقدام كما بیش بر همگان روشن است و این را میتوان از سرمایه گذاری قوی و گستردهای كه دشمن برای نا كام گذاشتن آن انجام میدهد، دریافت. با نظر به نقش و كاركردی كه بسیج در حیات سیاسی انقلاب یافته است هر گونه عدم توفیقی در این زمینه مستقیما و بیدرنگ بر مشرعیت، اعتبار و مقبولیت مردمی نظام تاثیر خواهد گذاشت. به این معنا این بسیج همچون قمار پر خطری می نماید كه موجودیت یا بقاء و تداوم انقلاب و نظام را در گرو خود قرار داده است. در نتیجه به این ترتیب انقلاب با دعوت به این بسیج مشروعیت خود را در معرض آزمون بزرگی قرار می دهد كه شكست در آن ولو به میزانی نا چیز تهدیدهای جدی متوجه آن خواهد ساخت.
پیدایی یك چنین وضعیتی پدیدهای بیمانند در عمر نظام های سیاسی و انقلاب است. همانگونه كه هیچ انقلابی از انقلابات عصر جدید پس از انقلاب فرانسه به این ظرفیت، امكان و جرات نداشته كه سرنوشت خویش را به رای مردم و انتخاب آنها متكی كند، هیچ یك از آنها و یا حتی حكومت های تثبیت شده نیز در خود جسارت و امكان پذیرش این مخاطره عظیم را نداشته كه هر ساله و در نتیجه سرنوشت خود را به پدیده حضور مردمی كه در بیست و دوم بهمن ما شاهد آنیم، مشروط كند. اما این تنها بخشی از مشكل است .
شاید بخش مهمتر و حساس تر مشكل آن است كه حتی اگر حكومت یا جنبشی چنین ظرفیتی در خود بیابد، قطعا از ورود در این ماجرای پر مخاطره اجتناب خواهد كرد كه هر سال یك بار خود را در معرض آزمون به این بزرگی و تعیین كنندگی قرار دهد. برای درك عظمت این كار لازم است كه به نكته ای مهم توجه كنیم. بسیج مردمی اقدامی نظیر فراخوان مردم به رای ریزی یا ترتیب دادن اقداماتی از این دست نیست. با اینكه بطور طبیعی انتخابات چنین نقشی در تثبیت، تقویت یا كاهش مشروعیت و مقبولیت نظام های سیاسی دارد، ماهیت آنها به گونهای است كه تفسیر و تعبیرهای بسیار بر می دارد.
عدم شركت مردم در انتخابات یا كاهش آراء می تواند به دلایلی در سطحی پایینتر از موجودیت نظام از جمله ناخشنودی مردم از احزاب یا برنامههای آنها ارجاع شود. به علاوه انجام انتخابات به جهات متعددی هزینه های بسیار كمتری از یك بسیج مردمی دارد، هم به جهت اینكه انتخابات با نیاز های مستقیم مردم ارتباط می یابد هم از آن رو كه از لحاظ مختلف از حمله روانی مشقت و بار بسیار كمتری در مقایسه با بسیج مردمی داشته و ماهیتی كاملا عادی و عملی دارد.
البته اگر حكومت ها میتوانستند قطعا میكوشیدند از آزمون انتخاباتها نیز طفره رفته و خود را در معرض آن قرار ندهند. به همین دلیل می توان به خوبی معنای غیر معمول آزمونی همچون بیست و دوم بهمن ماه را دریافت. همه حكومتها برای افزایش مقبولیت و تثبیت و تداوم پایه های نظام سیاسی خود و مشروعیت آن نیازمند بهره گیری از خاطرههای ملی نظیر روز استقلال و بر پایی آیین ها و جشن های ملی هستند و این كار را بنحوی انجام می دهند كه كمترین هزینه را برای آنها در بر دارد. به همین دلیل در تمام دنیا این نوع مناسك آیینی و جشن های ملی یا از حضور مردم – جز به شكل محدود و آن هم به صورت تماشاچی (نظیر جشن های انقلاب اكتبردر شوروی سابق) – خالی است یا اینكه به صورتی كاملا بسته و با حضور مقامات رسمی انجام میگیرد و لذا به غیر از بعضی اقدامات عمومی نظیر اتش بازی یا مراسم رژه و نظایر آن كلیه مراسم و جشن های ملی در جهان در محیط های سر بسته و خصوصی در درون آمفی تاتر ها یا سالن هایی همانند آن جریان می یابد.
از این نیز بگذریم كه در اكثر موارد كل، كار در حد ارسال یك پیام یا سخنرانی رادیو تلویزیونی رؤسای حكومت ها خلاصه و جمع و جور می شود. با این حال انقلاب اسلامی ایران كه به طور مطلق در هیچ زمینهای، نظیر آن در میان انقلابات معاصر بشری – از چهار صد سال پیش به این طرف- نیست در این مورد نیز نمونه ای بی مانند به جهان عرضه كرده است. این روشن نیست كه چگونه چنین شد اما به هر حال تقدیر تاریخی، این انقلاب را در مسیری كاملا ویژه قرار داد. انقلاب اسلامی شیوه ای را برای بر پایی جشن های پیروزی و مراسم یاد كرد سالانه انتخاب نمود كه به معنای دقیق خود، یك انقلاب بود. به این معنا، انقلاب اسلامی به جای اینكه بگونه ای مناسكی و آیینی به تجدید خاطره و یاد پیروزی و روزهای انقلاب دست بزند، هر ساله خود انقلاب را در شكلی خاص با همان سر زندگی، حیات و جوشش تجدید می كند. بیست دوم بهمن ماه برای انقلاب اسلامی صرفا یاد آوری و تكریم انقلاب اسلامی، رخدادهای حماسی و صحنه های ایثار و شهادت مردمی كه در گذشته آن را بوجود آورده اند، نیست، بلكه باز تجدید انقلاب اسلامی و بر پایی دوباره و چند باره آن است .
مردم مسلمان ایران در یك تداوم تاریخی هر ساله در این روز در كنار آنانی كه انقلاب را ایجاد كرده اند، می ایستند و شانه به شانه آنها انقلاب را باز تولید می كنند و از این طریق، آن را استمرار می بخشند. آنها در راهپیمایی خود صحنهای نمایشی را بازی نمی كنند، بلكه به معنای دقیق و غیر نمادین، صحنه ای دیگر از انقلاب را ایجاد كرده و بخشی دیگر از تاریخ فعال و پویای آن را می سازند. اگر انقلاب را دائمی كه صرفا به لحاظ تئوریك مطرح گردیده و آرزوی انقلابیون تاریخ بوده است معنایی داشته باشد،آنچه مردم مسلمان ایران هر ساله در بیست دوم بهمن ماه به صحنه در می آورند، تنها معنای قابل تحق آن است. با این روز، انقلابی همیشگی و مستمر امكان تحقق یافته است. یك چنین چاچوبی معنا داردترین و ممكن ترین قالبی است كه می توان این روز معمایی را مفهوم و تا حدی از ابهام خارج سازد.
به عبارتی، تنها در صورتی می توان فراخوان عمومی بیست و دوم بهمن ماه را در هر سال فهمید كه آن را صحنهی نمایشی به حساب نیاوریم. هیچ صحنهی نمایشی هر قدر هم كه ارزشمند به حساب آید، نمی تواند چنین حضوری را توجیه كند. بسیج نیرویی این چنینی، انگیزهها و دلایل قوی و استواری می خواهد. اگر بنا نباشد كه عقل مردم را به هیچ بیانگاریم نمی توانیم آنها را بازیچه تبلیغات قلمداد كنیم.
تحقق این روز را نمی توان به قدرت رسانهها نسبت داد. اگر تبلیغات و رسانه ها بطور مطلق چنین توانی داشتند، همه قدرتهای موجود عالم بایستی می توانستند صحنهای نظیر بیست و دوم بهمن یا عظیم تر از آن خلق كنند چرا كه بسیاری از آنها نه تنهادر این زمینه از ما كم ندارند بلكه از قابلیتها و توانایی های تبلیغاتی و رسانه ای بمراتب قوی ترو كارامد تری نیز برخوردارند.
تبلیغات رسانه های جمعی و پول یا هر وسیله یا ابزاری نظیر آنكه تنها قابلیت ایجاد صحنه های نمایشی دارند، نمی توانند مردمی را هر ساله برای چنین حضوری با این شور و شوق بسیج كنند. به علاوه تكریم انقلابی شكوهمند و حماسه های آن تجلیل ایثارها و فداكاریها و یاد آوری مجدد خاطره ها هر قدر هم كه ارزشمند و ذی قیمت باشد نمی تواند مردمی را هر ساله با این حجم، گستردگی و شور كیفی در سراسر یك كشور تحت هر شرایطی به خیابان ها بكشاند.
اهداف و غایاتی این چنینی و با اهمیت، با گذشت زمان و ازبین رفتن نیروهای موجده آنها تدریجا قوت و نیروی حیاتی خود را از دست داده و كهنه می شوند. با گذشت زمان نه تنها یاد این رخدادها شور و شوق چندانی را بر نخواهد انگیخت، بلكه تكرار آن موجبات ملال و اندوه را فراهم خواهد آورد. انسانها تنها در موارد معدودی، مشخصا در مورد یاد و خاطره نزدیكان خود به گونه ای متفاوت عمل می كنند كه در این موارد نیز همیشه وضع به یك شكل نیست .
صرف نظر از رخدادهای دینی، خاطره هیچ حادثه بشری نمی تواند قوت و نیروی حیاتی بیشتری نسبت به خاطره حوادثی كه بطور مشخصی به ما مرتبط اند، داشته باشند، صعوبت امر وقتی بیشتر می شود كه توجه كنیم بعد از گذشت بیست و پنج سال از رخداد انقلاب اسلامی هر روز از تعداد افرادی كه خود در تجربه انقلاب شركت داشته، یا آن را مستقیما درك كرده اند، كاسته می شود و برای بسیاری، آن حوادث جز یاد و نامی بیش نیست. تنها در صورتی می توانیم تكرار بی بدیل بیست و دوم بهمن ها را فهم كنیم كه هر سال آن فصل و صحنه جدیدی از انقلاب به حساب آوریم.
این روز از نظر مردم روزی تازه از انقلاب است. آنها به انقلاب به عنوان حادثهای پایان یافته نگاه نمی كنند، بلكه آن را همچنان مستدام، پایداردو در حال حركت می بینند كه به اقتضای شرایط تاریخی اش هر روزه درگیر مخاطرات و تهدیدات تازه ای است. از نظر مردم روز بیست دوم بهمن ماه روزی اساسی در جریان تحول این رخداد همچنان زنده و فعال است كه طی آن سرنوشت یك سال انقلاب رقم می خورد. آنها مخاطرات و تهدیدهایی را كه هر ساله متوجه انقلاب اسلامی است با بصیرت تمام ارزیابی و با حضور خود همچون حضور در عاشورا و تاسوعای 57 آنها را دفع كرده و راه انقلاب را باز می كنند.
باور كنیم این یك انقلاب دائمی است كه تاریخ متفاوتی را برای جهان معاصر رقم میزند. آیا این عجیب نیست كه هگل در چهره ی ناپلئون، ورود فاتحانه وی و ارتش انقلاب فرانسه به سایر كشور ها، رژه و مارش تاریخ را می دید اما ما نمی توانیم در گامهای میلیونی مردم و حضور طوفانی پایدارو مستمر آنها ببینیم تاریخ، سمت و سویی متفاوت یافته است؟ اگر روشنفكران چشمان متناسب با این حضور را داشتند، درك این چرخش تاریخی می بایستی سال ها پیش از این حاصل می شد. اما اگر كسی باور ندارد كه تاریخی متفاوت آغاز شده است به آن سو نگاه كنید! به سمت و سوی بیست و دوم بهمن ماه !
سالهای زیادی است كه تاریخ به راهی متفاوت با آن راهی كه هگل و متجددین تصور می كردند به راه افتاده است، حداقل بیست و پنج سال!
اگر بایستی برای این سخن دلیلی آورد، نفس حادثه ای كه از بیست و پنج سال پیش هر سال با ناباوری تمام و علی رغم تمام تلاش ها برای عدم تحقق آن با تازگی خاص خود در عظمتی بی نظیر تكرار شده، دلیلی با كفایت بر آن است. چگونه حادثه ای كه از عمق وجود سر بر نیاورده، تنها در سطح زندگی می كند و نسبتی با باطن عالم ندارد می تواند با چنین كیفیتی و در هیئت چنین حضور پر خون و زنده ای برای این مدت مدید استمرار یافته و تكرار شود؟ چه كسی جز دست خدا می تواند ملتی را در صورت جمعی اش به مدت بیست و پنج سال در صحنه نگاه دارد و با آن تاریخ بسازد؟
* این مقاله پس از راهپیمایی 22 بهمن 1383 نوشته شد: كندوكاوی در ماهیت معمایی ایران/ تهران/ دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم/ ص107
Sorry. No data so far.