شنبه 29 دسامبر 12 | 10:15

امپراطوری دروغ؛ سه گانه «تقلب»، «تجاوز» و «كشته‌سازي»

عقربه‌هاي ساعت، عدد 11 را نشان مي‌دهد كه موسوي به همراه ابوالفضل فاتح مسئول رسانه‌اي ستادش به جمع خبرنگاران وارد مي‌شود و خود را پيروز انتخابات مي‌خواند تا مشخص شود اگرچه هنوز زنگ پايان انتخابات نخورده اما زنگ آغاز توطئه و فتنه پيچيده‌اي در حال نواختن است.


میرحسین موسوی زمان پايان اخذ رأي در شعب حوزه انتخابيه تهران هنوز پايان نيافته و بسياري از رأي‌دهندگان مشغول رأي دادن هستند كه ميرحسين موسوي خبرنگاران را به ساختمان خيابان آفريقا كوچه طاهري دعوت مي‌كند؛ ساختماني كه بخشي از كارهاي تبليغاتي ستاد موسوي در آن انجام مي‌شده است. عقربه‌هاي ساعت، عدد 11 را نشان مي‌دهد كه موسوي به همراه ابوالفضل فاتح مسئول رسانه‌اي ستادش به جمع خبرنگاران وارد مي‌شود و خود را پيروز انتخابات مي‌خواند تا مشخص شود اگرچه هنوز زنگ پايان انتخابات نخورده اما زنگ آغاز توطئه و فتنه پيچيده‌اي در حال نواختن است و به اين ترتيب، جرياني كه بعدها، «فتنه 88» نام مي‌گيرد، از همين ساعت در قالب يك دروغ بزرگ شكل مي‌گيرد تا در ظرف چند ماه بزرگ‌ترين ظلم‌ها و عميق‌ترين خيانت‌ها در بستر همين دروغ بزرگ در حق مردم، كشور و نظام انجام شود.

دروغ تقلب، اولين دروغي بود كه ماشين سياسي و امپراتوري دروغ با مصاحبه ساعت 23 روز 22 خرداد موسوي كليد آن را زد و پس از آنكه، هيچگونه مستند قابل اعتنا و تعيين‌كننده‌اي براي اثبات آن ارائه نشد، اتاق توطئه جريان فتنه، با تغيير صورت مسئله، دروغ‌هاي جديدي نظير «تجاوز» و «كشته‌سازي» را جعل كرد.

در اين پرونده ابتدا از قبل طراحي شده بودن فتنه 88 مورد بررسي قرار گرفته است، چراكه برخي در سال 88 براي توجيه سكوت خود در قبال حوادث، اعتراض‌ها و آشوب‌ها را نه يك فتنه و كودتا عليه نظام، بلكه يك مناقشه و كدورت ناشي از اختلاف ميان دو كانديدا مي‌دانستند و بر همين اساس، هر‌گونه طراحي از قبل براي ايجاد پروژه آشوب را رد مي‌كردند.

در ادامه پرونده نيز ادعاهاي تقلب، تجاوز و كشته‌سازي به طور مستند مورد تحليل قرار گرفته و در هر بخش نشان داده شده است كه با وجود محرز بودن كذب اين ادعاها، نظام تا چه حد براي اعتمادسازي و رفع شبهه، البته در چارچوب‌هاي قانوني انعطاف نشان داد كه برخي از اين تدابير اعتمادساز در تاريخ انقلاب اسلامي بي‌سابقه است.

بازي از قبل

مجله انگليسي «تايم» صبح روز انتخابات (22 خرداد) نسخه اينترنتي خود را منتشر كرده است. يكي از مهم‌ترين مطالب اين شماره نشريه، مصاحبه با ميرحسين موسوي كانديداي انتخابات رياست جمهوري ايران است. با اين حال، حرف‌هايي به نقل از موسوي در اين مصاحبه منتشر شده است كه از آنها بوي خون مي‌آيد. موسوي در بخشي از اين گفت‌وگو با اشاره به تجمعات خياباني حاميانش در دوره تبليغات انتخاباتي مي‌گويد: «تجمعات خياباني چشمگير هفته‌هاي گذشته احتمالاً ماهيت ساختار قدرت را به نحوي بنيادين دگرگون خواهد ساخت… در واقع دگرگوني و تغيير در ساختار قدرت با فشار بر رهبري در جهت پذيرش بيشتر افكار عمومي رخ خواهد داد.‌» وي در پاسخ به اين سؤال كه «اگر انتخابات را ببازد، آن وقت چه مي‌شود؟» گفته است: «تغييرات مدت‌هاست كه آغاز شده است. تنها گوشه‌اي از اين تغييرات به پيروزي در انتخابات مربوط مي‌شود و بخش‌هاي ديگر تغيير ادامه خواهند يافت و هيچ عقبگردي در كار نخواهد بود.‌» موسوي همچنين از فشار به رهبري با تجمع‌هاي خياباني براي پذيرش اين تغييرات خبر مي‌دهد.

اگر همين يك مصاحبه از موسوي تا امروز در دست بود و هيچ سند ديگري در اختيار نبود، كافي بود كه مشخص شود، بازي از قبل طراحي شده بود و هيچ ربطي به نتايج انتخابات نيز نداشت اما شواهد و قرائن محدود به همين يك مورد نيست و سيداميرحسين مهدوي عضو شوراي مركزي سازمان مجاهدين انقلاب و سردبير روزنامه انديشه‌‌نو، 15 روز بعد بخشي از اين شواهد را در نشست خبري خود در خبرگزاري ايسنا بازگو مي‌كند: «سناريوي از پيش طراحي شده سازمان مجاهدين و ستاد موسوي، عدم‌پذيرش نتايج شمارش آرا، عدم‌تمكين قانون، برگزاري تجمعات غيرقانوني، نظر‌سازي و القاي عدم‌سلامت انتخابات بود كه باعث رويگرداني مردم از اصلاح‌طلبان شد. پيش از انتخابات با ارائه برخي نظرسنجي‌هاي جعلي به موسوي، وي را درخصوص پيروزي قطعي‌اش در انتخابات به توهم انداخته بودند و مواضع افراطي موسوي رأي وي را كاهش داد. از قبل، فرآيندي براي انتشار نظرسنجي‌ها و نتيجه از پيش اعلام شده انتخابات طراحي شده بود و بر اساس اين برنامه بود كه موسوي ساعت 21 روز 22 خرداد و پيش از اتمام رأي‌گيري در يك مصاحبه مطبوعاتي اعلام كرد در مرحله اول پيروز مي‌شود و هر نتيجه‌اي غير از اين نادرست است و نشان مي‌دهد در انتخابات تقلب شده است. فضاسازي‌ها در باور عمومي براي القاي تقلب در انتخابات به صورت گسترده پيگيري مي‌شد و مدام تكرار مي‌شد كه نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد موسوي پيروز انتخابات است و نوعاً نهادهايي به عنوان مرجع نظرسنجي مطرح مي‌شدند كه مورد اعتماد هستند تا كسي خواستار ارائه سند در اين زمينه نشود. مقامات سابق و اسبق وزارت كشور مانند مصطفي تاج‌زاده از نگراني درباره سلامت انتخابات سخن مي‌گفتند و پيگيري موضوع صيانت از آرا به بهزاد نبوي سپرده شد و او دنبال جمع‌آوري افرادي براي معرفي آنها به عنوان ناظران بر انتخابات بود كه اين مسئله نشانگر سمت و سوي القاي نگراني و تأكيد بر لزوم صيانت از آرا بود. آقاي موسوي نيز پس از انتخابات ساز و كار قانوني انتخابات را نپذيرفت، در حالي كه تا روزهاي پيش از انتخابات ايشان مي‌گفت كه «نظارت استصوابي را قبول ندارم و قانون آن را تغيير خواهم داد اما تا اين قانون پا بر جاست به آن عمل مي‌كنم.» آقاي موسوي دچار يك ابهام و گره‌ ذهني شده و از قضاوت تاريخ در مورد خود نگران است.»

اظهارات مهدوي البته يك ماه بعدتر در جريان دادگاه‌هاي متهمان حوادث پس از انتخابات نيز به طور كامل مستندسازي شد و معاون دادستان عمومي و انقلاب تهران به نمايندگي از مدعي‌العموم در دادگاه علني رسيدگي به اتهامات متهمان كودتاي مخملي گفت: «طبق مستندات به دست آمده و اعترافات مستدل متهمان، وقوع اين حوادث كاملاً از پيش طراحي شده و طبق جدول زمانبندي و مراحل كودتاي مخملي پيش رفته است، به گونه‌اي كه بيش از 100 مورد از 198 مورد دستورالعمل‌هاي «جين شارپ» براي كودتاي مخملي اجرا گرديده است.» وي ادامه داد: «اين جريان با هدف القاي جعل و تقلب در انتخابات و تشويش اذهان عمومي، نامه وزارت كشور را جعل كرده و با انتساب افترا به اين وزارتخانه و توزيع وسيع آن قصد فريب افكار عمومي را داشته است، همچنين در بازرسي از منزل آقاي بهزاد نبوي عضو مؤثر و محوري سازمان مجاهدين اسنادي دال بر جعل سند با هدف تشويش اذهان عمومي به دست آمده كه به پيوست تقديم دادگاه مي‌شود… محمد‌علي ابطحي مسئول دفتر رئيس‌جمهور سابق، كه اكنون در بازداشت به سر مي‌برد، در مورد بحث تقلب اظهاراتي دارد كه به قسمت‌هايي از آن اشاره مي‌شود، وي مي‌گويد: «بحث تقلب در انتخابات در ايران از سال 76 اولّين بار (توسط فرد مورد‌الاشاره) مطرح شد كه اصلاح‌طلبان از آن زمان به بعد از اين صحبت خيلي استفاده كردند و در اين انتخابات اخير هم اين بحث را بهزاد نبوي مطرح كرد و در ستاد خاتمي به عنوان مسئول كميته صيانت از آرا مشغول به كار شد.» آقاي ابطحي مي‌گويد: «آقاي كروبي در جلسه‌اي با حضور ديگر دوستان اصلاح‌طلب اعلام كرد ما نبايد روي بحث تقلب در انتخابات پافشاري كنيم، چون با اين كار اطمينان مردم سلب خواهد شد و ديگر در انتخابات شركت نخواهند كرد. در همان جلسه آقاي موسوي لاري اعلام كرد در انتخابات رياست جمهوري تقلب قطعي است.» وي در ادامه مي‌گويد: «بعد از اعلام كانديداتوري مهندس موسوي در ستاد ايشان آقاي محتشمي‌پور طرح تقلب را مطرح كرد، هم آقاي موسوي و هم محتشمي‌پور زمينه بسيار تندي در اين‌باره داشتند و كميته صيانت از آرا را تشكيل دادند، نكته مهم در اين زمينه عقيده داشتن تمام اصلاح‌طلبان است بر اينكه بيش از 2 يا 3 ميليون تقلب نمي‌شود انجام داد. در جلسه بعد آقاي موسوي‌خوئيني‌ها اعلام كرد، ما نبايد فيتيله بحث تقلب در انتخابات را پايين بكشيم چون موقع جرزدن لازم مي‌شود.» آقاي ابطحي تصريح مي‌كند: «من اعتقادم اين است كه محتشمي‌پور ضربه بزرگي به مهندس موسوي وارد كرد، او در جلسه 23 خرداد مجمع اعلام نمود؛ من به مهندس موسوي گفته‌ام كه نگران نباش ما آنقدر سند در مورد تقلب داريم كه مي‌توانيم مسير انتخابات را تغيير دهيم. آقاي مهندس موسوي به دليل بي‌تجربگي و دور بودن از صحنه سياسي زود تحت تأثير قرار مي‌گيرد.» ابطحي در ادامه گفته فوق افزود: « دو روز بعد از انتخابات از موسوي لاري در زمينه تقلب پرسيدم كه در جوابم گفت، محتشمي‌پور چرند مي‌گويد زيرا تغيير در آراي موسوي بيشتر از 700 تا800 هزار نخواهد بود.» مصطفي تاج‌زاده، معاون سياسي وزير كشور و رئيس ستاد انتخابات كشور در دولت آقاي خاتمي يكي ديگر از بازداشت‌شدگان است كه امكان تقلب را منتفي مي‌داند و در اين‌باره مي‌گويد: «تقلب در انتخابات وجهي نداشت اما به محض اينكه انتخابات تمام شد و من از بچه‌هاي استان‌ها سؤال كردم احساس كردم كه انتخابات را باخته‌ايم ولي فاصله را سه به يك نمي‌دانستيم. اين راهم براي اولين بار بگويم كه از ساعت 12 كه آرا اعلام شد هيچ كس از من نشنيد كه تقلب شده است، بنابراين چيزهايي كه مي‌گويند به من بر‌نمي‌گردد و من دخيل نبوده‌ام، البته حزبم بيانيه‌اي داده و بنده را هم مثل آنها مجازات كنيد.» مصطفي تاج‌زاده اضافه مي‌كند: «به نظر من اين انتخابات به لحاظ كمي جزو كم‌نظيرترين و به لحاظ كيفي جزو بي‌نظير‌ترين انتخابات‌ها بود. معتقدم اين سرمايه 40 ميليوني سرجايش محفوظ است.» همچنين در اظهارات يكي از متهمان آمده است: «… در جلسه روز شنبه مورخ 23/3/88 با آقاي تاج‌زاده و تعدادي از دوستان ديگر در ستاد ائتلاف اصلاح‌طلبان در محل ستاد آقاي تاج‌زاده با حالتي بهت‌زده و خاص حضور داشتند. از ايشان دو سؤال مطرح كردم، سؤال اول: اوضاع رأي آقاي موسوي چطور است؟ ايشان گفتند: «رأي آقاي موسوي خوب نيست و آقاي احمدي نژاد قطعاً در دور اول پيروز انتخابات خواهد بود. سؤال دوم: ‌به نظر شما تقلب شده؟ كه ايشان پاسخ دادند: من با همه استان‌ها جز استان اردبيل تماس گرفته‌ام، نتايج اعلام شده با نتايجي كه ما داشتيم هيچ تفاوتي نمي‌كند و تقلبي صورت نگرفته است.» وقتي از آقاي نبوي خواسته شد كه لااقل براي جبران بخشي از تخلفات خود و به خاطر وضعيتي كه با طرح واهي تقلب به وجود آورده‌ايد و معترف هم هستيد كه سندي در تأييد آن نداريد و به خاطر اين ادعاهاي دروغ خسارت‌هاي جاني و مالي فراواني بر مردم عزيزمان تحميل نموده‌ايد. همين مسئله را رسماً اعلام كنيد ايشان در پاسخ مي‌گويد: «من به آقاي موسوي خيانت نمي‌كنم.» از او سؤال شد آيا به خاطر عدم‌خيانت به موسوي، حاضر هستيد كه به مردم خود و تاريخ كشورت خيانت كني؟ نامبرده هيچ پاسخي نمي‌دهد.

رمضان‌زاده سخنگوي دولت آقاي خاتمي نيز در اين‌باره مي‌گويد: «من هميشه گفته‌ام و دوستان هم‌حزبي بنده هم مي‌دانند كه تقلب در ايران امكان ندارد.» محسن صفايي‌فراهاني عضو شوراي مركزي و رئيس هيئت اجرايي مشاركت، نماينده مجلس ششم و رئيس فدراسيون فوتبال از سال 1377 تا 1381 نيز در اقارير خود چنين مي‌گويد: «به هيچ وجه نمي‌توان پذيرفت كه در اين انتخابات تقلب شده است، حتي اگر فرض را هم بر تقلب بدانيم يك ميليون، 2 ميليون.» او همچنين در اين زمينه افزود: «براي خود من نيز سؤال است، فردي مانند مهندس موسوي كه عملكردش در انقلاب اسلامي روشن است و در مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز عضو مي‌باشد و افرادي همچون آقايان محتشمي‌پور و موسوي‌لاري كه در دوره‌هاي گوناگون وزير كشور بودند چرا چنين ادعايي در مورد تقلب در انتخابات دارند.» مازيار بهاري، فيلمساز و خبرنگار شبكه‌هاي غربي در بخشي از سخنان خود به نقش رسانه‌هاي غربي در طرح تقلب چنين اشاره مي‌كند: «رسانه‌هاي غربي از چند ماه پيش از برگزاري انتخابات خط تقلب در انتخابات را در كانون توجهات خود قرار دادند و به گونه‌اي زمينه‌چيني كردند كه اگر كانديداي مورد نظر آنان در انتخابات پيروز نشد اين حركت را يك كودتا در آراي مردم تلقي كنند. چندي قبل با يكي از مشاوران كانديداي مورد قبول غرب گفت‌وگويي داشتيم كه ايشان هم اين نكته را مطرح كردند كه در كشور كودتا شده است. در همين راستا آقاي موسوي قبل از اينكه نتايج انتخابات مشخص بشود طبق يك الگوي كلاسيك انقلاب رنگي گفتند: «من پيروز انتخابات هستم و هر نتيجه‌اي غير از اين اعلام شود، تقلب شده است.» آقاي ابطحي هم طي اظهارات خود مبني بر تجمعات از پيش طراحي شده مي‌گويد: «در جشن پيروزي يا شكست كه نتيجه آن شورش است مسئله‌اي بود كه از قبل آماده شده بود. آوردن مردم به خيابان، تعيين مسير، آوردن تجهيزات و گزارش لحظه به لحظه رخدادها توسط فيس بوك تماماً مواردي بود كه قبل از انتخابات آن را پيگيري مي‌كردند و مي‌خواستند اين اعتراضات را به يك نهضت تبديل كنند. وي در ادامه مي‌افزايد: «صبح جمعه (22 خرداد) اطلاعيه‌اي در فيس بوك مهندس موسوي منتشر شد كه حاميان موسوي امشب تا صبح بيدار مي‌مانند، اين با موضوع سمبليكي كه كروبي مطرح كرده بود، متفاوت بود. بعد از مشخص شدن نتايج اوليه انتخابات، ستاد مهندس موسوي به سرعت نيروهايش را سازماندهي كرد. تاج‌زاده در يك تماس تلفني به من گفت: «ما قصد داريم اين جمعيت را تا پايان انتخابات نگه داريم و آنها را به تمام نقاط شهر هدايت كنيم.»

ابطحي ادامه مي‌دهد: «معتقدم اين جريان داراي سه ضلع است: 1- رأس 2- بدنه محرك 3- شبكه اجتماعي كه در حقيقت جسم كار هستند.» در توضيح بيشتر بدنه محرك، ابطحي اضافه كرد: «‌در بدنه محرك يكسري نقش فعال‌تري داشتند مانند سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، جبهه مشاركت، گروه‌هاي لشكر ساخته خاتمي مانند گروه 88، ياري‌نيوز، پويش و… حوزه‌هاي مجازي كه لحظه به لحظه مردم را دعوت به حضور در خيابان مي‌كرد و شبكه‌هاي خارجي كه توسط خبرنگاران خود تمام اخبار را پوشش مي‌دادند. نكته مهم اين است كه خبرنگاران خارجي به اين آقايان خيلي نزديك شده بودند، حتي از لشكرهاي ساخته شده نيز نزديك‌تر بودند. مهم‌ترين نقش اين عناصر نگه داشتن مردم در خيابان‌ها بود تا اگر زماني آقاي موسوي اعلام كرد در فلان نقطه شهر هستم، بتوانند همه را در آن نقطه جمع كنند. اين سازماندهي توسط لشكرهاي ساخته شده صورت مي‌گرفت.» ابطحي در جاي ديگر مي‌افزايد: «به خيابان آوردن جمعيت قبل از انتخابات مقدمه‌اي بود براي به خيابان آوردن آنها در شب شنبه، افرادي مانند فاتح، تاج‌زاده، خاتمي و ستادش، مهدي‌هاشمي و آدم‌هايش براي اينكه جمعيت را در خيابان‌هاي شهر نگه دارند، خيلي فعال بودند و همه اينها در پيش‌بيني و طراحي برنامه براي شنبه شب نقش داشتند.» همچنين همسويي احزاب و عناصر متهم در اين پرونده با رسانه‌هاي مذكور بسيار حائز اهميت است كه از رياست محترم دادگاه درخواست توجه ويژه به اين موضوع دارد. بنا بر اطلاعات منابع موثق در يكي از جلسات سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي شاخه اصفهان در بين تمامي اعضا نظرسنجي مي‌گردد كه در صورت حمله امريكا به ايران آيا رهبر جمهوري اسلامي را تسليم مهاجمان كنيم يا نه و اين در حالي است كه هيچ يك از شاخه‌ها اقداماتي در اين سطح را جز با هماهنگي مركزيت انجام نمي‌دهند… در حزب مشاركت نيز اقدام مشابهي در شاخه اراك صورت مي‌پذيرد و يكي از مسئولان شاخه طي سخناني اظهار مي‌دارد در صورت حمله امريكا به ايران با دستان خودمان مسئولان جمهوري اسلامي را اعدام خواهيم كرد.

سردار سرلشكر محمد‌علي جعفري فرمانده كل سپاه نيز يك ماه بعد از اين دادگاه‌ها در جمع پيشكسوتان دفاع مقدس گفت: «آقاي موسوي‌خوئيني‌ها در بهمن 87 اينگونه مي‌گويد: ما بايد بياييم و توان بگذاريم تا به هر قيمتي رهبري را از تخت پايين بكشيم. او بايد بفهمد كه اين مملكت آنطور نيست كه ايشان هر جور بخواهد به هر سمت بكشد. خاتمي و يارانش اكنون كلي تجربه دارند.» آقاي ابطحي در اعترافات خود مي‌گويد: «خاتمي و فاتح و مهدي ‌هاشمي‌رفسنجاني مي‌گفتند كه برنده شدن در اين انتخابات خيلي با انتخابات گذشته فرق مي‌كند. در اين صورت جريان اصولگرا و رهبر ديگر نمي‌توانند سرشان را بلند كنند و اين معناي يكسره كردن كار است، يعني رسيدن به يك نظام با ولايت فقيه بسيار ضعيف شده يا بدون ولايت فقيه جا بيفتد. اعتراضات در انتخابات كاملاً برنامه‌ريزي شده بود.» آقاي خاتمي در بهمن 87 مي‌گويد: «اگر در اين انتخابات احمدي‌نژاد سقوط كند، عملاً رهبري حذف مي‌شود، اگر به هر قيمتي و به هر شكلي اصلاحات دوباره به قوه اجرايي بازگردد، ديگر رهبري اقتداري در جامعه نخواهد داشت. سقوط اصولگرايي به معناي پايان اقتدار رهبري تلقي مي‌شود و با شكست اصولگرايان بايد قدرت رهبري را مهار كرد.» آقاي بهزاد نبوي مي‌گويد: «بايد سعي كنيم احمدي‌نژاد را كانديداي رهبري معرفي كنيم كه اگر شكست خورد، رهبري شكست خورده باشد. ما يك بار اين كار را در خرداد 76 انجام داديم كه ضربه سنگيني بود و به سختي از جا بلند شدند، اكنون بايد ضربه نهايي را به رهبري بزنيم. «آقاي عطريان‌فر اعتراف مي‌كند كه تاج‌زاده در انتخابات مي‌گفت، اگر بتوانيم ببريم، با تجربياتي كه در اين سال‌ها كسب كرده‌ايم، به راحتي مي‌توانيم رهبري را مهار كنيم. شايد تنها كسي كه انقلاب مخملي در ذهنش كاملاً تئوريزه شده بود و بدون آنكه اسمش را بياورد، همان ايده‌ها را مطرح مي‌كرد، آ‌قاي تاج‌زاده بود.» ابطحي در رابطه با هدف اصلاحات نيز مي‌گويد: «هدف اصلاحات حذف عنوان ولايت فقيه و رهبري ديني و تغيير حاكميت انقلابي و ديني به حاكميت عرفي و سكولار است.» ابطحي استراتژي‌هاي اصلاحات را اينگونه بيان مي‌كند: «1-دين‌ستيزي، يعني بي‌توجهي و غيرارزشي معرفي كردن دينداري و دينداران. 2- رواج بي‌بند و باري كه مهم‌ترين شكل آن بي‌تفاوت كردن دختران و پسران نسبت به رابطه با يكديگر بوده است. 3- حذف نمادهاي ديني و انقلابي.» ابطحي مي‌گويد: «سعي مي‌شد در جلسات كم‌كم عكس امام و رهبري حذف شود.»

قمار با آبروي كشور

مشخص‌ترين قرباني اتفاقات بعد از انتخابات ايران «منافع ملي» و «امنيت ملي» بود،  يعني همان چيزهايي كه در ساير كشورها با عنوان خط قرمز شناخته مي‌شود و در ايران با سال‌ها جنگ و مبارزه و استقامت و به بهاي خون هزاران شهيد به دست آمده بود.

آنچه بيش از همه اسباب تأثر و تأسف را فراهم مي‌كرد، ادعاهاي خلاف واقع و دروغ‌هايي بود كه در رسانه‌هاي بين‌المللي نيز به تبع سايت‌هاي جريان فتنه بازتاب مي‌يافت. در ادامه تنها به سه نمونه از اين موارد خلاف واقع كه بازتاب‌هاي زياد خارجي نيز در پي داشت و دو ضلع «تجاوز» و «كشته‌سازي» از سه‌گانه امپراتوري دروغ را تكميل كرد اما كذب بودن آنها برابر رسيدگي‌هاي مسئولان كشور محرز شد، اشاره مي‌شود.

   الف) ماجراي عاطفه امام

«به داد دخترم برسيد!» اين جمله‌اي بود كه به نقل از مادر «عاطفه امام» تيتر اول رسانه‌هاي خبري شد تا در سلسله ديالوگ‌هايي ترحم‌آميز و مظلوم‌نمايانه، قمار آبروي انقلاب و ايران براي جلب منافع سياسي بازندگان قطعي انتخابات دهم كامل شود.

ادعا مي‌شد چند نفر با هويت نامعلوم عاطفه امام دختر 18 ساله جواد امام عضو زنداني سازمان مجاهدين را بازداشت كرده‌اند و چادر از سرش كشيده‌اند. بلافاصله پس از انتشار اين خبر مادر عاطفه امام به سراغ بي‌بي‌سي رفت تا با رسانه وابسته به دولت بريتانيا درد  دل كند.

در خبري كه بي‌بي‌سي از اين مصاحبه منتشر كرد، آمده بود: «ليلي‌سادات جلال‌زاده همسر جواد امام در مصاحبه با بي‌بي‌سي گفت كه عاطفه در يك تماس تلفني كوتاه با او گفته است كه هنگام بازداشت، مأموران چادر را از سر او كشيدند و گفتند كه لايق استفاده از اين پوشش نيست. عاطفه امام در اين گفت‌وگوي تلفني گفته است كه نمي‌داند در كدام محلي در بازداشت به سر مي‌برد اما از گفت‌وگوي مأموران دريافته است كه احتمالاً در‌صدد انتقال او به محل ديگري هستند.» جلال‌زاده در مصاحبه با بي‌بي‌سي تأكيد كرد كه دخترش هنگام بازداشت كاملاً سالم بوده و خواست اين واقعيت به آگاهي همگان برسد.

روزنامه امريكايي‌هافينگتون‌پست مقاله‌اي را در مورد مسائل ايران نوشت كه كار از مقابله با معترضان به انتخابات گذشته و اكنون براي تحت فشار قرار دادن آنها، نوبت به بازداشت خانواده‌هاي‌شان رسيده است. اين روزنامه به عنوان نمونه به ماجراي عاطفه امام اشاره كرد و جملاتي را هم از قول مادر عاطفه امام منتشر كرد.

در اين ميان نوري‌زاده ضد‌انقلاب هم به ميدان آمد تا با تأييد كامنت جعلي از پسر حاج صادق آهنگران اين سناريوي مسخره را كامل كند؛ كامنتي كه چندي بعد به صراحت صحت آن تكذيب شد: «شما را به روح پاك امام و عظمت رسول‌الله پدرم را دريابيد. به خاطر دارم شبي كه قطعنامه پذيرفته شد، جناب ايشان از بهت و حيرت و نگراني تا صبح قدم مي‌زد و اشك مي‌ريخت و به مظلوميت امام(ره) و شهدا ناله مي‌كرد، اما از آن سال تا به اين روزها اينقدر ايشان را آشفته نديده بودم. اين روزها و به دنبال وقايع بعد از انتخابات ايشان مريض شده و براي كمتر برنامه‌اي قول مساعد مي‌دهد. شب‌ها تا صبح اشك مي‌ريزد و زحمات خود و ساير مجاهدان را از دست رفته مي‌بيند…» اين ماجرا به همين نسبت در بسياري از روزنامه‌ها و شبكه‌هاي تلويزيوني بازتاب گسترده يافت.

ماجراجويي‌ها ادامه پيدا كرد. مادر عاطفه امام باز هم مصاحبه كرد. سايت كلمه در مقدمه مصاحبه نوشت: «عاطفه امام دختر 18 ساله جواد امام عضو زنداني سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و رئيس ستاد انتخاباتي مهندس ميرحسين موسوي در تهران، روز گذشته به طرز بدي در حالي‌كه چادر را از سرش كشيدند، بازداشت شد. ليلا‌سادات جلال‌زاده مادر عاطفه در گفت‌وگو با «كلمه» درباره آخرين وضعيت دختر و همسرش اطلاعات تازه‌اي ارائه كرد. او درباره فشار شديد روي دخترش براي اعتراف به روابط نامشروع سخن گفت و از برگزار شدن دادگاه غيرعلني همسرش بدون حضور وكيل خبرداد. او خواست تا به داد دخترش و ديگر زندانيان سياسي برسند.»

پروژه همچنان ادامه داشت و در اين مسير، جعل هر خبر كذب و انتساب هر نسبت ناروايي مشروع مي‌نمود. مادر عاطفه امام در پاسخ به كلمه كه از آخرين تماس دخترش سؤال مي‌كرد، گفت: «امروز صبح ساعت 11 دوباره تماس گرفت و گفت كه خيلي تحت فشار است و از او مي‌خواهند تا اعتراف كند.» او مدعي شد از دخترش خواسته‌اند«به ارتباط نامشروع با يكسري از افراد سياسي كه هم اكنون درون زندان هستند»، اعتراف كند.

جلال‌زاده مادر عاطفه هم در مورد شكنجه گفت: «مي‌گفت از ديروز تا حالا فقط مقداري آب دادند بخورد. يك دفعه آب يخ رويش مي‌ريزند. در يك اتاق كوچك نگهش مي‌دارند كه مجبور است خودش را درون آن مچاله كند. يك گربه را هم در اين اتاق كوچك گذاشته‌اند.»

مادر عاطفه امام درخصوص هدف كساني كه عضو نيروي انتظامي يا سپاه مي‌خواند، گفت: «تنها براي اعتراف دروغين است. آيا اسلام اين را به ما گفته كه مي‌شود چادر از سر يك دختر 18 ساله بكشند و بدون چادر بين دو مرد بنشانند و با چشم بسته ببرندش و بدون چادر براي تلفن زدن بيرون بياورندش؟ دختري كه پدرش حدود هشت سال سابقه جبهه دارد. اين دختر از شش سالگي چادر سرش مي‌كرده، حال چطور جرئت مي‌كنند با او اين چنين رفتار كنند؟… پدرش امروز دادگاه داشته است. شايد بخواهند با اين كارها پدرش را بشكنند يا دخترم وسيله‌اي شود تا بتوانند به هدفشان برسند و هدفشان هم اعتراف گرفتن از دوستاني است كه داخل زندان هنوز شكسته نشده‌اند. بچه‌هاي كوچك را گرفته‌اند تا با ترس و ارعاب بزرگ‌ترها را بشكنند.»

چندي بعد خبر رها شدن عاطفه امام در بهشت زهرا منتشر شد. در اين شرايط نوبت به سازمان مجاهدين رسيد تا در نبود تعدادي از اعضاي خود در خصوص عاطفه امام نامه سرگشاده صادر كند! در آغاز اين نامه خطاب به رئيس قوه قضائيه آمده بود: «بسم الله الرحمن الرحيم. مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ وَ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ. (نهج‌البلاغه، فرمان مالك اشتر) هر كه بر بندگان خدا ستم كند، نه با ستم ديده كه با خدا در ستيز باشد و هر كه خدا با او بستيزد، منطقش را فرو مى‏كوبد و تا سقوط يا بازگشت، در جايگاه پيكار با خدا باشد. در دگرگونى نعمت خدا و شتاب در قهر و خشمش، چيزى چونان پاى فشردن بر ستم نباشد، چراكه خداوند ناله انسان‌هاى بازمانده در زير چكمه‌ها را مى‏شنود و ستمگران را در كمين باشد.»

اين نامه همچنين مي‌افزود: «دو روز پيش در آستانه برگزاري پنجمين جلسه دادگاه متهمان حوادث اخير، خانم عاطفه امام دختر برادر مجاهد و در بندمان آقاي جواد امام در يكي از خيابان‌هاي تهران توسط افراد مسلح و مجهز به بي‌سيم و دستبند ربوده شد. او پس از دستگيري طي تماس تلفني خبر دستگيري‌اش را به مادر اطلاع مي‌دهد و به او مي‌گويد مأموران هنگام دستگيري با اهانت و فحاشي چادر از سر وي كشيده‌اند. ساعاتي بعد مجدداً با منزل تماس مي‌گيرد و به مادرش مي‌گويد كه بازجوها وي را تحت فشار گذاشته‌اند تا به داشتن روابط نامشروع با برخي فعالان سياسي در بند اعتراف كند. عاطفه به مادرش مي‌گويد كه به توصيه بازجويش با وي تماس گرفته است، زيرا بازجو به او گفته است شرط آزادي وي چنين اعترافي است و در اين زمينه مي‌تواند با مادرش مشورت كند. همسر جواد امام بلافاصله طي مصاحبه با رسانه‌هاي گروهي داخل و خارج كشور ضمن افشاي اين توطئه كثيف، مقامات جمهوري اسلامي را مسئول سلامت و حفظ جان دخترش معرفي مي‌كند. پس از رسانه‌اي شدن اين ماجرا و پيگيري‌هاي خانواده جواد امام، عاطفه شب گذشته در اطراف حرم امام(ره) رها مي‌شود و به حرم پناه برده و آزادي خود را به مادر اطلاع مي‌دهد.»

در نامه سرگشاده سازمان مجاهدين آمده بود: «جناب آيت‌الله لاريجاني! قطعاً شما اظهارات بوقچي‌هاي تبليغاتي كه اينگونه اعمال را اقداماتي خودسرانه از سوي لباس شخصي‌هاي ناشناس معرفي مي‌كنند، باوركردني نمي‌دانيد. از ما نيز نخواهيد باور كنيم. در كشوري كه دستگاه‌هاي اطلاعاتي نظامي و غيرنظامي آن به شناسايي و متلاشي كردن مخوف‌ترين سازمان‌هاي تروريستي افتخار مي‌كنند و يك فرد عادي را كه به يك بسيجي لگدي زده ظرف چند ساعت شناسايي و دستگير مي‌كنند، عده‌اي مجهز به بي‌سيم و دستبند و سلاح در روز روشن مي‌توانند بارها به كوي دانشگاه حمله و جوانان اين مردم را سلاخي كنند و در خيابان آدم‌ربايي كنند و شجاعانه و بدون ترس از رديابي تلفن با منزل افراد تماس بگيرند و… و شناسايي هم نشوند.»

با گذشت زمان اما كم‌كم پرده از اين سناريوي دروغين هم برافتاد. همسر جواد امام طي مصاحبه‌اي خبر دستگيري و بازداشت دختر خود را دروغ اعلام كرد. او گفت: «دختر بنده در اقدامي ماجراجويانه و با توجه به شرايط خاص روحي و رواني ناشي از دستگيري پدرش، چنين اقدامي را كرد كه به همين خاطر از همه عذرخواهي مي‌كنم.»

اين همه آبروريزي و بيانيه و مصاحبه و دست آخر يك عذرخواهي خشك و ساده كه هيچ‌گاه نمي‌توانست آبروي از دست رفته ايران را بازستاند.

بعد از برملا شدن اين ماجرا بود كه سازمان مجاهدين ناگزير دومين نامه خود را در خصوص عاطفه امام و خطاب به رئيس قوه قضائيه صادر كرد. در اين نامه آمده بود: «پيرو نامه سرگشاده مورخ 17/6/88 درباره ماجراي ناپديد شدن دختر آقاي جواد امام به اطلاع مي‌رساند آن نامه با انگيزه‌هاي انسان‌دوستانه و دفاع از حقوق يك عضو سازمان و در پي دو مصاحبه مادر عاطفه امام با رسانه‌هاي جمعي مبني بر بازداشت غير‌قانوني دخترش و وادار كردن او به اعتراف‌هاي ناشايست نگارش يافت و اكنون كه مشاراليها طي مصاحبه‌اي اعلام داشته است ماجراي بازداشت دخترش صحت نداشته و تنها ادعاهاي دختري نوجوان بوده كه به انگيزه‌هاي احساسي و عاطفي نسبت به پدر دربند خود، آن را مطرح كرده است، طبعاً ما نيز به منظور رفع هرگونه شبهه و سوء‌تفاهمي وظيفه خود مي‌دانيم، مطالب مربوط به اين موضوع در نامه مذكور را منتفي اعلام كنيم.»

سازمان مجاهدين كه چند سال پيش عدم‌مشروعيتش از جانب جامعه مدرسين حوزه علميه قم اعلام شد، با اين همه حاضر نشد از بابت نامه وقيحانه خود و افتراهايي كه به نظام بسته است، از ملت ايران عذرخواهي كند.

  ب) ماجراي سعيده پورآقايي

«براي همراهي با جنبش سبز فقط به پشت بام خانه‌اش مي‌رفت، نه برانداز بود نه مخملي، فقط الله اكبر مي‌گفت، تا اينكه شبي آمدند، سه زن و دو مرد او را بردند براي هميشه.‌»، «پس از 20 روز جنازه او در يكي از سردخانه‌هاي جنوب تهران توسط مادرش شناسايي شد»، «نهادهاي امنيتي از تحويل جنازه به خانواده پورآقايي خودداري ورزيدند و در عوض جنازه او را مخفيانه در قطعه 302 بهشت زهرا به خاك سپردند»، «مأموران دولتي به منظور محو آثار تجاوز به عنف، بخشي از بدن زن جوان را با اسيد سوزانده بودند»، «خانواده پورآقايي تحت فشار قرار گرفتند تا علت مرگ دخترشان را بيماري كليوي اعلام كنند»، هر روز خبري جديد در مورد سعيده پورآقايي در رسانه‌ها منتشر مي‌شد.

ماجرا آنقدر بالا گرفت كه شخص ميرحسين موسوي را راهي مراسم ختم سعيده پورآقايي كرد و سايت نوروز ارگان حزب مشاركت نيز اين حضور را گزارش داد: «مراسم ختم سعيده پورآقايي روز شنبه 7 شهريور به صورت محدود در مسجد قلهك برگزار شد و نمايندگاني از جنبش سبز براي همدردي با خانواده داغديده اين شهيد مظلوم در مراسم حضور يافتند.»

در اين ميان، بازار توصيف داستان سعيده پورآقايي با آب و تاب وصف‌ناشدني داغ بود. پارلمان نيوز نوشت: «همزمان با انتشار خبر كشته شدن فردي با نام سعيده پورآقايي (آمايي) دختر جواني كه عنوان مي‌شود اكنون پيكر او در يكي از قبور گمنام قطعه 302 بهشت زهرا دفن شده است، فردي با ارسال يادداشتي براي فراكسيون خط امام(ره) مجلس به روايتي از زندگي و بازداشت سعيده پرداخت.»

اين سايت خبري در ادامه متني را با عنوان «ديروز همه گريستند» درج كرد و نوشت: «سعيده دو سال بود كه ديگر پدر نداشت. اگرچه آن وقت هم پدرش نمي‌توانست خيلي پا به پاي دخترش تكاپو و هياهو داشته باشد. جنگ از پدر سعيده جسمي بيمار به يادگار گذاشته بود كه فقط «بود» هرچه بود پدرش بود و كوله‌باري از خاطرات و خطرات جنگ. خاطراتي از هشت سال دفاع از ناموس ملت ايران و اميد از اينكه ناموسش را بعد از او پاس خواهيم داشت. سعيده دو سال پيش پدرش را از دست داد. آثار به جاي مانده از سلاح‌هاي شيميايي ديگر تواني براي ماندن در او نگذاشته بود و او بايد مي‌رفت و همسر و دختر نوجوانش را كه يادگار سال‌هاي جنگ و امام(ره) بود به ما مي‌سپرد… ما چه كرديم؟!»

اين سايت خبري كه تصوير اعلاميه سعيده پورآقايي را هم منتشر كرده بود، همچنين افزود: «ديروز مراسم ختم سعيده بود. مراسم ختم كه نه! مادرش بود و چند نفر از اعضاي خانواده و مهندس ميرحسين موسوي و البته فضايي از غم و اندوه و بهت و حيرت. سعيده براي همراهي با جنبش سبز فقط به پشت‌بام خانه‌اش مي‌رفت نه برانداز بود و نه مخملي فقط الله‌اكبر مي‌گفت. تا اينكه شبي سه زن و دو مرد آمدند او را بردند، براي هميشه!»

مظلوم‌نمايي همان به اصطلاح معترضان به نتايج انتخابات تمامي نداشت:«امانتدارش كه دلبندش را برده بودند به همه‌جا متوسل شد تا يادگار همسر شهيدش را باز يابد اما هرچه تلاش مي‌كرد كمتر به نتيجه مي‌رسيد، تا اينكه به درگاه يكي از اعضاي نزديك به رئيس دولت متوسل شد و او هم راهنمايي‌اش كرد تا به پشت سردخانه‌اي صنعتي رسيد. آري سعيده‌اش را درآغوش گرفت اما چه سياه و چه سرد. چرا ديگر از آن نشاط و شور نوجواني اثري نبود؟! ديروز همه گريستند.»

در نامه‌اي كه سازمان مجاهدين در خصوص عاطفه امام منتشر كرد هم حرف از سعيده به ميان آمد:«جناب آيت‌الله لاريجاني اگر واكنش سريع همسر شجاع جواد امام نبود و موضوع را رسانه‌اي نمي‌كرد، اكنون معلوم نبود عاطفه چه سرنوشتي پيدا مي‌كرد. آيا زنده بود يا همچون ترانه موسوي و سعيده پورآقايي بايد جسد سوخته‌اش تحويل خانواده‌اش مي‌شد؟ چرا بايد چنين احتمالي را بعيد بدانيم؟ مگر پدر سعيده رزمنده‌اي نبود كه بر اثر جراحات شيميايي به شهادت رسيده است؟ مگر دو عموي او در جبهه‌هاي جنگ شهيد نشده بودند؟ مگر شهادت پدر و عموهاي سعيده زندگي او را تضمين كرد كه رزمنده بودن و مجاهدت‌هاي پدر عاطفه بتواند زندگي او را تضمين كند؟»

سازمان مجاهدين تمام قد از مصاحبه مادر عاطفه امام با بي‌بي‌سي و رسانه‌هاي خارجي دفاع مي‌كرد و در عين حال موضوع كشته شدن سعيده پورآقايي را به مسئولان قضايي كشور يادآور مي‌شد.

كمي كه گذشت ترديدها دامان مدعيان ماجرا را هم گرفت. سايت نوروز طي مطلبي نوشت:«پايگاه اطلاع رساني نوروز اطلاعات تازه‏اي در خصوص خانم سعيده پورآقايي كه مراسم ختم وي چند روز قبل برگزار گرديد، به دست آورده است. از آنجا كه نقاط مجهولي در خصوص نامبرده مشخص و مبرهن شده است كه نوروز از اظهار نظر درباره آن هنوز معذور است، در حال حاضر براي جلوگيري از هرگونه پيشداوري و قضاوت عجولانه از انتشار اين اطلاعات جلوگيري مي‌كند و به همين دليل تمام اخبار درج شده در خصوص اين شخص را از سايت خود حذف كرده تا تمامي جوانب و حاشيه‌هاي اين مسئله براي دست اندركاران اين سايت روشن گردد!»

چندي بعد گزارش كميته سه نفره‌اي كه مسئول رسيدگي به اين دست مسائل بود، منتشر شد. در اين گزارش در خصوص سعيده پورآقايي از قول مهدي كروبي آمده بود: «اين خانم فرزند شهيد است و چند نفر از اعضاي خانواده او شهيد شده‌اند و از طرفداران آقاي موسوي بودند كه با مادرش شبانه تكبير مي‌گفتند. آمداند او را در منزل دستگير كردند و سپس وي را مورد ضرب و شتم قرار دادند و پس از چند روز جنازه‌اش او را كه بخشي از قسمت پايين بدن او با اسيد سوخته بود مخفيانه به خاك سپردند. افراد آقاي ميرحسين به منزل او رفته‌اند و شنيده‌ام آقاي ميرحسين موسوي در جلسه ختم او شركت كرده است و من هم قرار بود به منزل آنها بروم كه فرصت نشد و فرزندم به سراغ آنها رفت.»

گزارش كميته سه نفره ‌افزود:«از آقاي كروبي سؤال شد آيا آنچه در مورد اين چند نفر شنيده‌ايد براي شما اطمينان حاصل شده كه اين افراد را در درگيري‌ها و آشوب‌هاي بعد از انتخابات دستگير و مورد ضرب و شتم و احياناً تجاوز جنسي قرار داده‌‌اند؟ آقاي كروبي پاسخ داد: نه. من اطمينان ندارم و اينها شنيده‌هاي من است ولي چون در انتخابات معترض بودم و ذهنيتي داشتم لذا هر كسي ادعايي داشت به سراغ او مي‌رفتيم يا آنها را دعوت مي‌كرديم و با آنها صحبت مي‌كرديم.»

در اين گزارش در خصوص سعيده پورآقايي آمده بود: «۱ – پدر وي شهيد نبوده و چند سال پيش فوت كرده واصولاً (س – پ) تنها فرزند خانواده نيست و دختر شهيد هم نمي‌باشد. ۲- مشاراليها با مادرش اختلاف داشته و از سال ۸۶ تاكنون شش مورد از منزل فراري شده و هر بار مادرش براي پيدا كردن او به مراكز انتظامي مراجعه داشته است و در مواردي پس از روزهايي به منزل برگشته و در چند مورد هم توسط مأموران انتظامي با پسر و دختر ديگر دستگير و زنداني يا تحويل مادرش شده است.»

چندي بعد بود كه بالاخره سعيده پورآقايي پيدا شد. او ماجراي خود را اينگونه روايت كرد:«روز 13 تير از خانه بيرون رفتم. چون در قفل بود و مادرم ممانعت مي‌كرد از تراس پريدم و پايم شكست، وقتي رفتم بيرون در راه با فردي آشنا شدم، خيلي حالم بد بود و بدنم زخمي شده بود. من را به بيمارستان بردند و بعد حدود دو ماه در خانه ايشان بستري بودم و از من پرستاري كردند. در اين مدت يك بار يكي از افراد آن خانه به من گفت كه عكس من را به عنوان كسي كه در تظاهرات كشته شده در سايت‌ها زده‌اند.»

 سعيده در پاسخ به اين سؤال گزارشگر كه آيا در اين مدت هيچوقت نخواستند او را به خانه برگردانند، گفت: «بله، سؤال مي‌كردند اما من چيزي نمي‌گفتم و چون حالم بد بود، مي‌ترسيدم مادرم مرا اينطور ببيند حالش بد شود، چون بيمار است. اما وقتي كه در سايت‌ها آنطور خبر دادند خيلي تعجب كردم و اصلاً باورم نمي‌شد.»

او ادامه داد:«حتي اگر مي‌خواستم برگردم، با شنيدن اين شرايط مي‌ترسيدم، چون من كه زنده بودم ترسيدم برگردم و واقعاً بلايي سرم بياورند.»

شنيدن ماجرا اما از زبان مادر سعيده توجه بيشتري به خود جلب مي‌كند:«حدود يك ماه و نيم از غيبت سعيده گذشته بود، در تماس تلفني كه خود را معرفي نمي‌كردند گفتند دخترت را كشته‌اند، من گريه‌و‌زاري مي‌كردم و آنها قطع مي‌كردند بدون آنكه نام خود را بگويند و فقط مي‌دانم مرد بود. چند روز بعد زنگ زدند و گفتند حتماً ختم بگيريد. من هم تصميم گرفتم مراسم را برگزار كنم چون با اين شرايط همه دوستان و آشنايان تماس مي‌گرفتند و مي‌پرسيدند سعيده كجاست؟ نمي‌دانستم تا كجا مي‌‌خواهم موضوع را كش بدهم، حتي دو بار نه اينكه بخواهم جلب توجه كنم اما به مرز خودكشي رسيدم.»

مادر سعيده مي‌گويد:«در مجلس ختم دوستان و آشنا‌ها بودند اما پس از اتمام قرائت قرآن ورود مهندس ميرحسين موسوي را خير مقدم گفتند، برايم جاي تعجب داشت كه ايشان از كجا خبر دارد، پيغام دادند كه من بروم كه آقاي موسوي مي‌خواهد تسليت بگويد البته من نرفتم و گفتم حالم خوب نيست.‌»

او همچنين از سه آقا و يك خانم سخن مي‌گويد كه از طرف ستاد انتخاباتي آقاي كروبي و براي كمك و پشتيباني از آنها به در خانه‌شان آمده‌اند. «پرسيدم آدرس ما را از كجا آورده‌اند گفتند پيدا كردن آدرس منزل شما براي ما كاري ندارد. گفتند كه دخترتان را كشته‌اند يا در قطعه 302 دفن كرده‌اند يا در گور دسته جمعي دفن كرده‌اند. گفتم شما از كجا مي‌دانيد، من مطمئن نيستم. گفتند ما مطمئن هستيم. همانجا تكذيب كردم و گفتم دخترم نارسايي قلبي و عارضه كليوي داشته، گفتند دروغ است نمي‌دانيم شما از چه مي‌ترسيد و پيگيري نمي‌كنيد.»

در واكنش به زنده شدن سعيده پورآقايي رسانه‌هاي جريان فتنه اما راه ديگري را پيش گرفتند و اين همه را سناريوسازي نهادهاي امنيتي كشور خواندند و توضيح دادند كه فريب خورده‌اند. سؤالي كه وجود داشت اين بود كه بر فرض درستي اين توجيه كودكانه براي فرار از فشار افكار عمومي آيا نزديكان ميرحسين و كروبي همه اطلاعاتشان را به اين شكل به دست مي‌آورند؟

اما اين به اصطلاح فريب خوردن‌ها يكي، دو مورد نبود كه بتوان به سادگي از كنار آن گذشت. اين همه در رسانه‌هاي برون مرزي بازتاب مي‌يافت و اخبار آن در اختيار نهادهاي حقوق بشري و… قرار مي‌گرفت تا در سياه‌نمايي وضعيت ايران سوژه‌هاي ساختگي بيشتري براي طرح داشته باشند.

اصلاح‌طلبان نيز نه تنها هيچگاه اعتراض نكردند و هيچگاه توضيح ندادند كه با چه پشتوانه منطقي به مراسم ختم اين دختر رفته‌اند و اخبار مربوط به او را با آب و تاب تمام در رسانه‌هاي‌شان منتشر كرده‌اند، بلكه در جاي شاكي نشستند و نهادهاي امنيتي را مسئول اين ماجرا دانستند! اما آيا مي‌شد همه رسوايي‌ها را به نهادهاي امنيتي نسبت داد؟ آيا تواتر اين فرافكني مي‌توانست در افكار، منطقي جلوه كند؟ آيا با پذيرش مدعاي فتنه‌گران، درستي ساير اطلاعاتي كه در اين زمينه‌ها به آنها مي‌رسيد و آنها نيز سراسيمه منتشر مي‌كردند نيز زير سؤال نمي‌رفت؟

   ج) ماجراي ترانه موسوي

داستان ترانه موسوي از ديگر سناريوهايي بود كه جريان فتنه در پروژه كشته‌سازي خود مورد توجه قرار دادند تا اصلاحاتي كه به قول سعيد حجاريان به «خون» نياز داشت، بتواند از اين خون‌هاي مجعول بهره بگيرد و اين پروژه هم بازتاب گسترده‌اي در سطح رسانه‌هاي جهان به دنبال داشت. اين بازتاب تا بدانجا بود كه سناتور مك كاتر را بر آن داشت كه رسماً در مجلس سناي امريكا لب به سخن بگشايد و از جريان ترانه موسوي ابراز تأسف كند و البته كسي نبود تا از رهبران اقليت آشوبگر بپرسد اين دروغ بافي‌ها با حيثيت ايران اسلامي چه خواهد كرد.

بعد از ماجراي هفت تير كه بعد از راهپيمايي از مسجد قبا كليد خورد، اخباري در سايت‌هاي جريان فتنه درخصوص دستگيري برخي افراد منتشر شد كه ترانه موسوي از جمله آنها بود. معترضان به نتايج انتخابات در مسجد قبا به مناسبت سالگرد شهادت شهيد بهشتي گرد هم آمده بودند. در اين مراسم مهدي كروبي هم حضور پيدا كرد اما خبري از ميرحسين موسوي نشد. بعد از مراسم بود كه طبق معمول كار به اغتشاشات خياباني رسيد و بعد هم نوبت به سناريوسازي‌هاي جديد.

سايت نوروز وابسته به جبهه مشاركت نوشت:«يكي از دستگيرشدگان هفتم تير 88 با نام «ترانه موسوي» متولد 1360 در وضعيتي نامعلوم به سر مي‌برد. يك ناشناس پس از نزديك به سه هفته، در تماسي تلفني با مادر او گفته است كه ترانه به دليل پارگي رحم در بيمارستان امام خميني كرج بستري‌ است اما خانواده او پس از مراجعه به اين بيمارستان نيز نتوانستند از فرزندشان خبري بگيرند.»

اين سايت همچنين از قول مادر ترانه موسوي و با اشاره به تماس افراد ناشناس نوشت:«آنها گفته‌اند ترانه مشكل ناموسي داشته است و به همين دليل مي‌خواسته با شلنگ سرم، خود را حلق‌آويز كند.»

سايت نوروز همچنين افزود: «يك شاهد عيني كه روز هفتم تير دستگير شده بود، مي‌گويد: نيروهاي ضد شورش و لباس شخصي روز هفتم تير من و تعدادي از دستگيرشدگان را سوار بر ون‌هايي به ساختماني در اطراف ميدان نوبنياد بردند و به آزار جسمي و روحي ما پرداختند. برخي از دستگيرشدگان را در همان بعداز‌ظهر به زندان اوين منتقل كردند اما من و بقيه را آزاد كردند. ترانه در ميان ما بود. او دختري زيبا، خوش‌اندام و شيك‌پوش بود و بازجويي‌اش از همه بيشتر طول كشيد. چشم‌هايش سبز بود. من و تعدادي را همان شب آزاد كردند و تعدادي را نيز پيش از آزادي ما به جاهاي ديگري فرستادند. اما نيروهاي لباس شخصي ترانه را همان‌جا نگه داشتند و حتي به او اجازه ندادند تا با مادرش تماس بگيرد.»

سايت نوروز حتي به وضعيت پدر ترانه موسوي هم اشاره كرد: «پدر ترانه موسوي ناراحتي قلبي دارد و پس از ناپديد شدن تنها فرزندش در خانه بستري شده است.»

چندي بعد بود كه خبر پيدا شدن جسد سوخته ترانه موسوي دو هفته پس از دستگيري منتشر شد. با وصفي كه از شكل و شمايل و شيك پوش بودن ترانه با آب و تاب منتشر شده بود، انتشار اين خبر مي‌توانست احساسات زيادي را تحريك كند. در اخبار منتشر شده آمده بود: «جسد سوخته ترانه موسوي كه در روز هفتم تير در نزديكي مسجد قبا دستگير شده بود، در حومه قزوين پيدا شد. اين خبر از سوي يكي از دوستان وي منتشر شده است. به نظر مي‌آيد، خانواده موسوي به شدت از سوي مقامات امنيتي تهديد شده‌اند. آنان نه تنها از توضيحات بيشتر به دوستان ترانه خودداري كرده‌اند، بلكه نخواسته‌اند حتي زمان و مكان تشييع جنازه وي مشخص شود.»

سايت‌هاي خبري حامي موسوي نيز نوشتند: «ترانه موسوي بنا بر گواهي چند بازداشتي ديگر، آخرين بار در مقر پايگاه بسيج در حين بازجويي ديده شده است. نيروهاي بسيجي پس از آن اين دختر را از ديگر بازداشت‌شدگان جدا كردند و به او تجاوز جنسي كردند. ترانه موسوي چندين بار و توسط چندين بسيجي به وحشيانه‌ترين شكل مورد تجاوز قرار گرفت و… . در بيمارستان اما با معاينه پزشك معلوم مي‌شود كه علت آسيب‌هاي وارده نه سانحه تصادف بلكه تجاوز جنسي بوده است. نيروهاي بسيجي كه به شدت سراسيمه و نگران شده بودند با مشورت و هماهنگي مقامات بالاتر خود پيكر نيمه جان و بيهوش ترانه را از بيمارستان خارج مي‌كنند و به تمامي پرسنل بيمارستان دستور اكيد مي‌دهند در اين‌باره سكوت كنند و با كسي صحبت نكنند(!) پرستاري كه نمي‌خواهد نامش فاش شود اما ترانه موسوي را شناسايي مي‌كند. سرانجام نيروهاي بسيجي او را به يكي از بيابان‌هاي خلوت اطراف قزوين مي‌برند. در همان حال كه بيهوش بوده مجدد به او تجاوز مي‌كنند و سپس بر روي تن نيمه جانش بنزين ريخته و او را به آتش مي‌كشند تا تمامي آثار و نشانه‌هاي تجاوز را از بين ببرند.» داستان سرايي‌هاي پر از ابهام و تناقض سبزها پايان نداشت. كدام احمقي دختري با اين شرايط را به بيمارستان مي‌توانست برده باشد با اين خيال كه دكتر او متوجه نشود و گمان كند اين همه در اثر تصادف بوده است! آن قدر گفتند و نوشتند كه تمام دنيا باخبر شود بر سر فرد مجهول‌الهويه‌اي به نام ترانه موسوي بلاهايي آمده است كه حتي در گوانتانامو هم بر سر كسي نيامده است! كساني كه هيچگاه نخواستند پاسخگو باشند، نوشتند و نوشتند و در اين ميان كسي چون محمد مطهري هم در سايت تابناك نوشت: «آيا مثلاً آنچه در مورد افراد بي‌كسي مانند «ترانه موسوي» دهان به دهان مي‌گردد راست است؟ خانواده وي كه ظاهراً در اطراف مسجد قبا دستگير شده به كجا بايد مراجعه كنند؟»

و بالاخره نوبت به كروبي رسيد. وي در نامه‌اي خطاب به ‌هاشمي رفسنجاني از تجاوزها و شكنجه نوشت و با بياني سخيف و زننده كه حتي برخي از رسانه‌هاي مرتبط با او هم از انتشار آن انصراف دادند، نوشت: «عده‌‌اى از افراد بازداشت‌ شده مطرح نموده‌اند كه برخى افراد با دختران بازداشتى با شدتى تجاوز نموده‌‌اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگى در سيستم تناسلى آنان گرديده است.‌»

حرف و حديث‌ها با انتشار اين نامه بالا گرفت و رسانه‌ها و شبكه‌هاي مختلف خارجي اين داستان ساختگي را پوشش دادند و اين همه در راستاي همان پروژه 72 تن‌سازي از وقايع بعد از انتخابات بود.

اما 19 مرداد بخش خبري 20:30 گزارشي پخش كرد كه در آن واقعياتي در مورد ترانه موسوي مورد توجه قرار گرفته بود. در اين گزارش توضيح داده شده بود كه با توجه به آمار موجود تنها سه نفر با نام ترانه موسوي وجود دارند. اين گزارش به سراغ يكي از اين سه نفر و تنها كسي كه مي‌توانست مصداق اين خيال پردازي‌ها باشد، رفته بود و با خانواده ترانه موسوي مصاحبه‌اي ترتيب داده بود.

چندي بعد سردار رادان هم درخصوص شايعه كشته شدن ترانه موسوي گفت: «زماني كه موضوع خانم موسوي، كشته شدن او و همچنين تعرض به وي و بعد هم سوزاندن جسد او عنوان شد، ما هم حساس شديم كه اين چه اتفاقي بود كه همه مي‌دانند، اما پليس كه بايد از اين اطلاعات باخبر باشد، اطلاعي از اين موضوع ندارد. در نتيجه پيگيري‌هايي را انجام داديم كه نتيجه‌اي در پي نداشت و در ادامه به سايت جمعيت مراجعه كرديم كه اسم سه نفر با نام ترانه موسوي به دست آمد.»

سردار رادان ادامه داد: «يكي از اين افراد، دختر دو ساله‌اي بود كه اساساً با خبر اينها هماهنگ نبود. دو تن ديگر هم مورد تحقيق و پيگيري قرار گرفتند كه مشخص شد خانمي كه آنها اعلام كرده‌اند، چندين سال است در خارج از كشور زندگي مي‌كند و با خانواده‌اش هم مصاحبه شد كه موضوع خنده‌داري بود.»

اين همه اما باز هم خيال‌پردازي‌ها را متوقف نكرد. سؤالي كه وجود داشت، اين بود كه اگر واقعاً مدعيان راست مي‌گويند چرا به سراغ پدر ترانه موسوي كه خبر بيماريش را منتشر مي‌كردند و مادر او كه مصاحبه‌هايش را نقل مي‌كردند، نمي‌روند و تصاوير آنها را منتشر نمي‌كنند. اگر واقعاً ترانه موسوي ديگري وجود دارد كه به هر دليل ثبت احوال از آن بي‌خبر است، چرا به يكباره خانواده ترانه موسوي هم همراه با او گم و گور شده‌اند؟

جريان فتنه هيچگاه درصدد پاسخ به اين ابهامات برنيامد بلكه تنها كوشيد تا يكطرفه ابهاماتي جديد ايجاد كند و خود را از زير بار فشار افكار عمومي رهايي بخشد. به يكباره نه تنها خانواده ترانه موسوي ادعايي گم و گور شده بود، بلكه ديگر حتي خبري از دوستان او هم نبود. با وجود آنكه سايت خبري «الف» نيز طي فراخواني از مدعيان وجود ترانه موسوي چهارمي در كشور و ساير افراد خواسته بود تا اگر خبري از خانواده ترانه چهارم دارند، ارائه كنند، اما باز هم خبري نشد.

كروبي هم در گفت‌وگو با هيئت سه نفره قوه‌قضائيه كه براي پيگيري مسائل بعد از انتخابات تشكيل شده بود، تأكيد كرد: «من ترانه موسوي يا اعضاي خانواده او را نديده‌ام و از افراد مرتبط با آقاي ميرحسين موسوي و اعضاي كميته‌اي كه من و آقاي موسوي تشكيل داده‌ايم، شنيده‌ام و خودم اطمينان ندارم و فقط صرفاً شنيده‌هاي اينجانب است و در اين مورد مستندي ندارم.» عوامل فتنه اگرچه پذيرفتند سندي ندارند، اما هيچگاه موضوع را با مردم درميان نگذاشتند تا سوء‌استفاده‌ها و آبروريزي‌ها ادامه پيدا كند.

دست آخر كار به مجلس سناي امريكا كشيد تا آبروريزي تمام عيار مدعيان وطن‌دوستي كامل شود. سناتور تريوس مك‌كاتر 21 جولاي ضمن نمايش عكس بزرگي از ترانه موسوي در سناي امريكا، ماجراي تكان‌دهنده‌اي از دستگيري، تجاوز و قتل فجيع ترانه موسوي را براي سناتورها و خبرنگاران امريكايي تعريف كرد و از رهبر ايران خواست تا به عكسي كه در كنارش قرار داده بود، خوب نگاه كند.

مك كاتر توضيح داد كه نام اين دختر ترانه موسوي است. او گفت: «اين دختر در نزديكي مسجد قبا دستگير شده است؛ جايي كه او در راه رفتن به آرايشگاه بوده است.» وي توضيح داد كه بعد از دستگيري ترانه او تحت فشار قرار گرفته و توسط كساني كه او را دستگير كرده بودند، مورد تجاوز واقع شده، بعد هم در حالي كه بيهوش بوده به بيمارستان منتقل شده و در آنجا فوت كرده است.

كاتر از پيدا شدن بدن ترانه بين كرج و قزوين سخن گفت كه براي جلوگيري از كالبد شكافي سوزانده شده است. اين سناتور امريكايي حتي به وضعيت خانواده ترانه موسوي اشاره كرد و گفت كه آنها تهديد شده‌اند و از آنها خواسته شده سكوت كنند.

كاتر بعد از نقل اين داستان خيالي با لحني بيشرمانه خطاب به رهبر انقلاب گفت: «رفراندوم در مورد شما برگزار شد و شما شكست خورديد.» او همچنين عبارات ديگري را نيز به كار برد تا نشان دهد دروغ‌پردازي‌هاي اقليت فتنه‌گر، تا چه اندازه دشمنان انقلاب را جري كرده است.

چندي بعد سايت خبري الف با دفتر اين سناتور تماس گرفت و مستندات ادعاي مك كاتر را جويا شد. اين سايت خبري در توضيح پيگيري‌هاي خود نوشت: «خبرنگار الف در جست‌وجوي سرنخي از هويت خانم ترانه موسوي هفته پيش از طريق تلفن، فكس و ايميل با سناتور مك‌كاتر تماس گرفت و هر بار از وي پرسيد اطلاعاتش از دستگيري و قتل «ترانه موسوي» را از كجا به دست آورده است؟ اما سناتور مك كاتر هر بار به بهانه‌اي از پاسخ به سؤال خبرنگار الف طفره مي‌رفت.»

الف همچنين ادامه داد: «نهايتاً صبح امروز منشي سناتور مك‌كاتر در مقابل اصرار و سماجت خبرنگار الف، گفت: واقعاً نمي‌داند آقاي سناتور اطلاعات مربوط به ترانه موسوي را از كجا آورده است!»

داستان جعلي ترانه موسوي به افسانه‌اي پرغصه تبديل شد كه نتيجه آن جز آبروريزي براي ايران و يكي از مصاديق «ظلم بزرگ» فتنه‌گران نبود. بازتاب‌هاي بين‌المللي ادامه يافت و اين هم در حافظه تاريخ ثبت شد تا هر بار كه سخن از ايران به ميان مي‌آيد با كنايه هم كه شده است، سخن از ترانه موسوي هم گفته شود. كروبي حتي بعد از انتشار تصاوير خانواده ترانه موسوي هم كوشيد تا اين تصاوير را به خانواده ديگري غير از خانواده ترانه موسوي مورد نظر خود نسبت دهد. اين كوشش‌ها در حالي بود كه هيچ ترانه موسوي ديگري از جانب كروبي معرفي نشد و خانواده ترانه موسوي ادعايي هم هيچگاه پيدا نشدند. چگونه تا قبل از بالا گرفتن ماجرا دسترسي به خانواده ترانه موسوي وجود داشت اما به يكباره اين دسترسي قطع شد و خانواده ترانه موسوي به يكباره غيب شدند؟ اين سؤالي بود كه هيچگاه اقليت فتنه‌گر به آن پاسخ نداد. همانند اين سؤال اصلي كه به راستي مردم بايد حقوق تضييع شده خود و اعتبار لطمه ديده كشور را از چه كسي بازستانند؟

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.