دکتر ابراهیم فیاض
مکتب مفهومی مدرن است که خاستگاهش فرانسه است. لغت اِکُل در فرانسه، ترجمهاش میشود مکتب و مدرسه. این یک نوع سازمانگرایی دانشی و معرفتی است که بایستی چهارچوبهای مفهومی را با هم مرتبط کند. در این ساختار یک نوع مدرنیسم وجود دارد، تمام مفاهیم متعین، مشخص و روشن هستند و یک مانیفست ارائه میشود که در آن مفاهیم با هم ارتباط پیدا میکنند. با بررسی ریشه این مفهوم، درمییابیم که برخاسته از کلیساگرایی فرانسویهاست. چرا که 80 تا 90 درصد فرانسویها کاتولیک هستند. و این کاتولیسم در دولتگرایی فرانسوی تجلی پیدا کرده است که ما اسم آن را میگذاریم سوسیالیسم. همان چپگرایی (مهد چپ فرانسه است برعکس راست که ریشه در آلمان دارد). کاتولیسم فرانسه در یک نوع سکولاریزم تبیین شده است که همان سوسیالیزم و جامعهگرایی است که از آن یک نوع سازمان دانشی درمیآید که نامش را گذاشتهاند مدرسه که در فرانسه میگویند: اکل. پس این اکل ریشه در یک نوع ساختار و ایدئولوژی دارد، مبنای فکرشناسی دارد. یعنی یک چهارچوب فکری دارد که بر مدرسه تأثیر میگذارد. این برمیگردد به یک نوع چهارچوبهای فکری متعین که تابع آن اکل است. آن چهارچوب فکری، اکل را تشکیل میدهد و یک نوع استبداد و تعین شدید را بر این چهارچوب فکری تحمیل میکند. بهطور کلی در آنچه ما مکتب مینامیم؛ مهمترین مسئله، تعین است. و ما میخواهیم بررسی کنیم که این تعین تا چه اندازه در دین وجود دارد.
این تعین تابع جهانپدیداری است که در فارسی به اشتباه ترجمه شده است به جهاندینی. آن ایدئولوژی از آن جهانپدیداری بهوجود میآید و آن جهانپدیداری از نوع زندگی انسانها بهدست میآید. یعنی اینکه چه نگاهی به زندگی و حیات دارند، جهانپدیداریشان را شکل میدهد. بهعبارتی جهانپدیداری معجونی از نگاهها به حیات است، که از آن چهارچوبهای فکری به دست میآید. پس آن چهارچوبهای فکری از دین بهوجود میآید. بهعبارتی دین میآید و نگاه به زندگی را شکل میدهد و از آن نگاه به حیات، ایدئولوژی ایجاد میشود و از آن ایدئولوژی، اکل و مکتب بهوجود میآید. پس اصل، استخراج آن اکل و مکتب است که چهارچوبی از ایدئولوژی و جهانپدیداری را در خود دارد. اما این فقط دین را ایجاد میکند، نتیجهاش برای خود دین نیست.
در دوره مدرنسازی و متجددسازی دین – که متأسفانه در ایران هم رخ داد و حتی مرحوم شهید مطهری هم در آن وارد شد – آمدند دینی که خودش جهانپدیدارساز و ایدئولوژیساز بود را، ایدئولوژی کردند. یعنی مبدأ را بهجای مقصد گذاشتند و یکچیز فاجعهآمیز بهوجود آمد. چون وقتی دین را اکل کنیم باید یک چهارچوب برایش ارائه دهیم، مانیفست بیرون دهیم. بهعبارتی دین را تنگ کنیم. خود دین نمیتواند چهارچوبپذیر باشد، بهناچار تقلیلش میدهیم که میشود همان سکولاریزه کردن دین. پس دینی که تبدیل میشود به جهانپدیداری و ایدئولوژی؛ علمی و روشی میشود و این با معنویت و ایمان جور درنمیآید. بههمین دلیل گادامر – نویسنده معروف آلمانی – حقیقت را در مقابل روش قرار میدهد. یعنی اگر حقیقت را به روش برسانی دیگر حقیقت نیست، روشی است که حقیقت در آن آشکار نیست. روشی ساختن و چهارچوبی کردن دین، بزرگترین مشکل را برای ما به وجود میآورد. و اگر دین که حقیقتنماست را روشگرا کنیم؛ سکولاریزهاش کردهایم و اینجاست که مشکل ایجاد میشود. یعنی دین در پروسه مدرنسازی، سکولاریزه میشود. بنابراین آنچه ناخواسته در نوشتههای مرحوم مطهری و شریعتی رخ میدهد، همین سکولاریزه کردن دین است، بدون اینکه خودشان متوجه باشند. دین خودش مقوله جهانبینی است، اما نمیشود که جهانبینی روی خودش پیاده شود. اینکه دین را تجربی و علمی کنیم بهمعنای محدود کردن آن است. یعنی سیستمهای معناییاش را کنار بگذاریم و فقط سیستمهای معرفتیاش را بگیریم. و این همان تقلیل دین از معنا به سکولاریزه یا فلسفه دین است. هرکس بخواهد دین را فلسفی کند، سکولاریزهاش میکند. یعنی دین را بیرون گذاشته و به آن نگاه میکند. اینها همه فرآیند سکولاریزه شدن دین است. در نتیجه دین هیچگاه نمیتواند ایدئولوژی و مکتب شود، چون نمیتواند سکولاریزه شود. پس ما چیزی با نام مکتب اسلام نداریم. اینها همه مدرنیسم است، چه برسد به اینکه بگوییم مکتب ایرانی یا غیرایرانی. اینها همه فرانسوی است. بر فرض باید بگوییم اکل اسلام، که این تحقیر و پایین آوردن اسلام است.
نکته بعد اینکه دین در زمانها و مکانهای مختلف و گستردهای آمده است. در طول تاریخ، ادیان بسیاری داریم. کسانی که فلسفه و تاریخ دین نوشتهاند، بسیاری دچار سکولاریزم شدند و دین را یک تولید بشری پنداشته و به یک نوع نسبیگرایی وحشتناک دچار شدهاند. البته این، موضوع بحث ما نیست. نکته مهم این است که، دین در پهنههای زمانی و مکانی بشر همیشه ظهور داشته است. در طول تاریخ بشر دین همیشه وجود داشته است. از دین رحمانی و فطری که قبل از هبوط آدم وجود داشته تا دین خاتم که اکمل همه ادیان است. اگر تاریخ انسان را 4 میلیون سال بدانیم، تقریبا از حدود 3 میلیون و 995 هزار سال پیش، دین رحمانی و فطری داشتهایم. 7 هزار سال پیش، «آدم (علیهالسلام) به بهشت زمینی هبوط کرد و اولین دین انزالی را آورد، اين در حالی بود که قبل از آن دین فطری وجود داشته است. آیه قرآنکه میفرماید: علما… آدم الاسماء کلها، به این معناست که اسماء قبل از آدم (علیهالسلام) هم بوده است، اما قسمت کلهای آیه متعلق به ایشان است. یعنی اولینبار آدم مظهر اسماء کامل الهی میشود. یعنی فرشتهها نمیتوانند بیانش کنند، اما آدم میتواند. بنابراین، دینی که 7 هزار سال قبل حضرت آدم و 5 هزار سال قبل نوح (علیهالسلام) و 4 هزار سال قبل ابراهیم (علیهالسلام) و 3 هزار سال قبل موسی (علیهالسلام) و 2 هزار سال قبل عیسی مسیح (علیهالسلام) آورد همان است که هزار و 400 سال قبل پیامبر اسلام آورد. پس در طول زمانهای مختلف ادیان آمدند تا زمان اسلام رسید که کاملترین دینهاست. این مسئله که ادیان در زمانهای مختلف وجود داشتهاند، مسئله واضحی است، اما نکته مهم اینجاست که هرچه بهسمت آخرالزمان پیش میرویم، دینها کاملتر شدهاند؛ تا رسیده به زمان پیامبر خاتم (صلیا… علیه و آله) که دین به بالاترین درجه از کمال رسیده است. حالا نیز هرچه به آخرالزمان نزدیکتر میشویم، معرفت به دین کاملتر میشود. مرتبه کاملتری بهوجود میآید و این مسئله در آیات و احادیث آمده است. خدا در قرآن میفرماید: سنریهم آیات فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین الحق، یعنی در آینده مشخص میشود که خدا در انفس و آفاق، حق است. در مقاله آینده بحث خود را پیرامون این مسئله که نقش حوزه فرهنگی ایران در رسیدن به معارف آخرالزمان چگونه بوده است را پی میگیریم
Sorry. No data so far.