پنج‌شنبه 07 مارس 13 | 10:07
مقدمه ای بر آشتی فعالان فرهنگی با دهه پیشرفت و عدالت

وصله پینه فرهنگی ما و الگوی جهاد سازندگی

چرا ما نمی توانیم در عمل کاری برای دهه پیشرفت و عدالت پیش ببریم؟ چرا این همه کند و سردرگمیم؟ … همان طور که یک دهۀ پیش یک جزوه «جبهه فرهنگی» داشتیم که همزمان ارزش محتوایی و ارزش رسانه ای و حسی داشت، الآن هم برای مقولاتی مثل پیشرفت و عدالت، به چنین متون و مستنداتی که قابل عمومی سازی باشند نیاز داریم.


جهاد سازندگی

اشاره: چند سالی است از مطرح شدن گفتمان دهه عدالت و پیشرفت توسط مقام معظم رهبری می‌گذرد. مع الأسف هنوز از سوی جمعیت ها و تشکل هایی که خود را داعیه دار حمایت از آرمان های انقلاب می دانند هیچ حرکت شایسته و درخوری صورت نگرفته است. تا آنجا که بیم آن می رود این گفتمان هم مانند دیگر فرمایشات معظم له به محاق فراموشی سپرده شود. متن زیر یادداشتی است از مجید عسگری پیرامون لزوم همراهی فعالین فرهنگی با این گفتمان.

مجید عسگری – چرا رهبر انقلاب زمانی دغدغه فرهنگی داشته و اکنون گفتمان ها و شعارهای اقتصادی را بیشتر مطرح می کند؟ چرا فعالان فرهنگی ما هنوز نتوانسته اند با دهه پیشرفت و عدالت و اقتضائات آن رابطه برقرار کنند؟ چرا هنوز درباره نسبت خود با این دهه سرگردانند و چرا هنوز فرهنگ، کار فرهنگی، نهادهای فرهنگی و مدیریت فرهنگی، تشکل های فرهنگی و فعالان فرهنگی، مهندسی فرهنگی و هر چیز دیگری با پسوند فرهنگی، آن گونه که در خور نیازهای این دهه (و در واقع نیازهای روز انقلاب اسلامی) بوده، ظاهر نشده اند؟ چرا گاه خودمان را متولی جهاد در عرصه فرهنگ دیده و در نتیجه به کلی با هر آن چه تلقی اقتصادی از آن داریم (از جمله مقوله پیشرفت و عدالت) احساس بیگانگی می کنیم؟ این ها سؤالات مهمی است که باید در این دوره به پاسخ آن بیندیشیم و برایشان به راه حل های واقعی برسیم. نکات زیر مقدماتی برای تأمل در این مسأله و یافتن راه حل هاست.

 دین؛ یکپارچه یا وصله پینه؟

یکی از چیزهایی که باید برای نیروهای فرهنگی انقلاب درست جا بیفتد، مفهوم جامع «زندگی» است. همانطور که می گوییم اسلام یک کل به هم پیوسته است، زندگی هم همین طور است و نمی توان پدیده های زندگی را همیشه در دسته بندی کلیشه ای فرهنگ و اقتصاد و سیاست و … دید. دین آمده است برای زندگی و زندگی هم باید دینی شود. در این میان، فرهنگ و اقتصاد جنبه های مختلف زندگی هستند نه اجزای جدا از هم. چون از جامعیت دین می توان دو تصور داشت:

اول آن که دین بسته ای از گزاره های معرفتی، اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و … است به این معنی که عدالت «هم» در دین وجود دارد، اقتصاد «هم» در دین وجود دارد، معنویت «هم» در دین وجود دارد و هر چه که شما فکر کنید «هم» در دین وجود دارد.

تصور دوم به معنی این است که بگوییم دین یک چیز است و عقلانیت، معنویت، عدالت و … در ذات دین وجود دارند نه این که از بیرون به هم وصله پینه شده باشند. وقتی دین می گوید «هرکس ربا بخورد باید به جنگ خدا برود»، نمی توان گفت این یک تعلیم معرفتی (درباره نسبت انسان و خدا و پول) است و بس، یا یک تعلیم اخلاقی (درباره سبک زندگی) است و بس، یا یک تعلیم اقتصادی (درباره کیفیت روابط مالی) است و بس. جدا کردن تعالیم دین تحت عناوینی مثل تاریخی، تربیتی، معنوی و … غلط نیست اما یک دسته بندی قراردادی و ثانوی است وگرنه دین یا زندگی یک کل واحدند که ما گاهی از جنبه های مختلف آن را دسته بندی می کنیم تا راحت تر آن ها را بفهمیم. هر رفتار یا هر پدیده ای می تواند بُعد فرهنگی داشته باشد و بُعد اقتصادی هم داشته باشد، ممکن است هم از منظر دانش مدیریت قابل مطالعه باشد و هم از منظر دانش مردمشناسی. فرهنگ و اقتصاد و سیاست یا عناوینی که رشته های تخصصی دانشگاهی دارند، انتزاعات و تحلیل های ذهنی ما هستند.

 فرهنگ و اقتصاد در گفتمان انقلاب

علیرغم همه تفاوت ها و جنجال های رایج، یکی از وجوه مشترک متفکرانی چون شهید مطهری و محمدرضا حکیمی که هر دوی آن ها را ذیل گفتمان کلی انقلاب و جهان بینی امام رحمه الله علیه و رهبری گرد می آورد، همین نگاه جامع به زندگی و دین است. نگاهی که در آن، اقتصاد و سیاست و فرهنگ همه در کنار هم معنا دارند و دین آمده است سراسر این زندگی را متعالی کند و تعالیمش هم همزمان همه ابعاد زندگی را پوشش می دهد.

با این نگاه، فرهنگ خود به خود به اقتصاد و سیاست می رسد. آن چه ما اقتصادی می شناسیم، طبیعتاً هم زمینه فرهنگی دارد، هم جنبه ها و محتوای فرهنگی و هم نتایج فرهنگی. بنابراین غلط است بگوییم رهبری، زمانی دغدغه فرهنگ داشته اند و در حال حاضر دغدغه اقتصادی پیدا کرده اند. آن دغدغه فرهنگی که رهبری در دهه 70 گفته اند همچنان به جای خود است و در افقی کلان تر در مسیر تعالی کشور مطرح می شود، در عین حال به اقتضای نیاز روز و تهدید اقتصادی دشمن، مباحث اقتصادی هم برای امروز ما پررنگ است بدون این که ذره ای اهمیت فرهنگ در آن افق کلان تمدنی کم شده باشد. پیشرفت و عدالت هم فقط مربوط به اقتصاد نیست؛ «فرهنگ و اقتصاد» هر دو باید ما را به پیشرفت همه جانبه و عدالت برسانند. خلاصه، فرهنگ بخشی از زندگی نیست؛ همان محتوای زندگی است.

حالا دقت کنیم! پیشرفت چیزی در عرض فرهنگ نیست. ما عرصه های مختلفی داریم مثل فرهنگ و سیاست و اقتصاد و علم و امنیت و … که باید در همه این عرصه ها پیشرفت کنیم و با ضابطۀ عدالت هم پیش برویم. همه این ها هم باید در خدمت یک پیشرفت همه جانبه برای انسان ها و جامعه باشد که ما را به تعالی نهایی نزدیک کند. بنابراین ما یک سری مفاهیم داریم که جزو مختصات انقلابند، مثل پیشرفت، عزت، عدالت و … . همه این ها ضرب می شوند در عرصه های مختلف؛ عدالت قضایی، عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت رسانه ای و … همچنین استقلال سیاسی، استقلال علمی، استقلال فرهنگی و … .

 مدیریت توان ها

در نتیجه وقتی رهبری حرف از پیشرفت و عدالت می زنند نباید تصور این باشد که کار فرهنگی را تعطیل کنیم یا سرگردان باشیم که پس تکلیف کار فرهنگی چه شد؟! نه؛ هر کار درستی – به شرط آن که واقعاً منطبق بر آرمان های انقلاب و نیازهای کشور باشد- باید در مسیر خود ادامه پیدا کند؛ تنها لازم است نسبت ها، رویکردها یا ضریب ها را عوض کنیم یا توازن نیرو را در بخش های مختلف به روز کنیم. هر کس باید ناظر به نیازهای میان مدت تر و کوتاه مدت تر، به طور تخصصی دوباره برای خودش کار تعریف کند.

من که تخصص فرهنگی دارم، باید در افق وسیع ببینم برای تعالی و پیشرفت همه جانبه کشور دارم چه می کنم، در مرتبۀ بعد، کارم چگونه با دهۀ پیشرفت و عدالت (پیشرفت و عدالت در همه زمینه ها) ارتباط برقرار می کند و نهایتاً ناظر به مسائل روزتر مثلاً تحریم های جدید یا فتنه یا سال حمایت از کار و سرمایه ایرانی، چه باید بکنم. برای مثال یکی از مهم ترین نیازهای تولید ملی و کار و سرمایه ایرانی اصلاح تصورات و اخلاقیات مردم دربارۀ تولید و اقتصاد است. مردمی که از طرفی هر سرمایه داری را بد می دانند و از طرفی دیگر، زندگی برایشان تبدیل به مسابقه رفاه شده، معلوم است که باید به حال فرهنگشان فکری شود وگرنه انحطاط و سقوط همزمان اخلاقی و اقتصادی روی شاخشان است.

 مشکل تفاهم بین مردم و نخبگان

خیلی از فعالان فرهنگی و نیروهای انقلابی با ادبیات حاکم بر این دهه که تقریباً تخصصی است و به ادبیات مدیریتی و اقتصادی نزدیکتر است و به طور کلی با اسناد بالا دستی نظام، نمی توانند ارتباط برقرار کنند. کار اول این است؛ متن سند چشم انداز یا اسناد بالادستی و سیاست های کلی کشور، هم ساده و روان نیستند و هم با ذائقه ادبی و هنری عامه مردم ما مناسبتی ندارند. یکی از کارهای رسانه ها و فعالان فرهنگی باید ساده سازی و عمومی کردن این مضامین باشد. سند چشم انداز باید همه فهم شود و به یک ذهنیت مشترک عمومی تبدیل شود. اتفاقاً این طوری اشکالاتش هم بهتر مشخص می شود چون در معرض تأمل و نقد افراد بیشتری در حیطه های مختلف قرار می گیرد.

کار دوم هم این گونه تعریف می شود؛ که مباحثی که توسط اساتید و سخنوران و چهره هایی مثل آقای جلیلی، آقای پناهیان و … مطرح می شود و در نگاه اول تخصصی نیست اما پشتوانه معرفتی و تناسب با آرمان ها و نیازهای انقلاب دارد، تئوریزه شوند و با ادبیات علمی و آکادمیک یا مدیریتی تطبیق داده شوند. این دو فضا باید با هم آشتی پیدا کنند. شهدای علمی یک ظرفیت مثبت دیگر در این راستا هستند. من نمی توانم راحت بگویم خواجه نصیرالدین طوسی یک الگو برای جوانان دانشجوی امروز است –که البته او را هم باید بازخوانی و ترجمه به رزو کنیم – ولی خیلی دست به نقد می توانم بر اساس داستان  زندگی «شهید احمدی روشن» آموزش دهم که هدف محوری، مسأله گرایی، پژوهش ناظر به نیاز و … یعنی چه؟

همان طور که یک دهۀ پیش یک جزوه «جبهه فرهنگی» داشتیم که همزمان ارزش محتوایی و ارزش رسانه ای و حسی داشت، الآن هم برای مقولاتی مثل پیشرفت و عدالت، به چنین متون و مستنداتی که قابل عمومی سازی باشند نیاز داریم.

بنابر این برای گسترش مضامین مورد نظر رهبر انقلاب، باید کارهای مختلف رسانه ای و بسته های متنوع هنری و محتوایی در قالب های مختلف تولید کرد. اما برای عملی کردن این دغدغه ها باید نیروهای توانمندتر جلو بیفتند و یک الگوی عملی طراحی کنند.

 تجربه جهاد و مشکل تربیتی نسل سوم

چرا ما نمی توانیم در عمل کاری برای دهه پیشرفت و عدالت پیش ببریم؟ چرا این همه کند و سردرگمیم؟ تجربۀ جهاد در اول انقلاب نمونه خوبی است که خودمان را با آن بسنجیم. اول انقلاب یک عده دانشجو گفتند برای انقلاب باید چه بکنیم؟ امام گفت: بروید دانشگاه ها را درست کنید. رفتند به فرمان امام با همکاری دولت موقت این کار را پیگیری کنند. دولت موقت گفت: کاری که از ما برنیامده کنترل آشوب های اقلیت در نقاط مختلف کشور است. این دانشجویان رفتند توی کشور پراکنده شدند و وقتی فهمیدند که روستاها مشکل دارند و دشمن از اختلافات قومیتی استفاده می کند، «نهضت خدمت رسانی به روستا» را طراحی کردند. امام هم تأیید کرد و پیام تشکیل جهاد را داد. همه این اتفاقات در عرض 4-5 ماه بعد از پیروزی انقلاب رخ داد. همین بچه ها که ابتدا موج اعزام به روستاها برای کمک به دروی گندم را راه انداختند، بعد از 6 ماه چون دیدند این کار بهینه نیست و شهری ها توان حقیقی برای این کار را ندارند، مدل کاری را عوض کردند. چنین نیروهایی با این چابکی و دقت و هدفمندی و انعطاف پذیری بودند که در جبهه هم مهندسی جنگ را با قوت مدیریت کردند و از کمک های مردمی پشت جبهه تا ساختن پل و جاده و سنگر برای عملیات ها را به عهده گرفتند و ملقب به سنگرسازان بی سنگر شدند.

الان هم همین طور است. باید افراد توانمندتر متمرکز شوند و به طور فشرده و جدی و میدانی مسأله یابی کنند و همه ظرفیت های علمی و عملی کشور را رصد کنند و به مدلی عملیاتی برای پیگیری نیازهای انقلاب در این دهه برسند. چرا که اگر صد سال دیگر هم اردوی جهادی برگزار بشود، یک کار اساسی و بنیادی نخواهد بود.

اول انقلاب همه کسانی که توی بسیج و سپاه و جهاد و نهضت سوادآموزی و … بودند، یک ماهیت داشتند: انقلابی بودند. برای همین می بینیم با این که به بهانه های مختلف دارند فعالیت می کنند اما خود به خود جنبه های مختلف را تأمین می کردند؛ نیروی نظامی سپاه توی بلوچستان خدمات کشاورزی و عمرانی انجام می داد، نیروی جهادی فیلم پخش می کرد، نیروی بسیجی نمایش ترتیب می داد و … . به مرور که کارها تخصصی شد نسل جدید نیروهای انقلاب هم تخصصی تربیت شدند. انقلاب به نسل سوم که رسید، با کسانی مواجه شدیم که در شرایط صلح و رفاه بزرگ شده بودند و شرایط بحرانی و پر مسأله را تجربه نکرده بودند. حالا هرچقدر کار تشکیلاتی و تربیتی بشود ولی وقتی جوان و نوجوان در دل وقایع اجتماعی و نیازهای انقلاب پخته نشوند، تربیت تربیت کاملی نخواهد بود. کار تخصصی را نفی نمی کنم، ولی کسی که فکر و دغدغه اش هم تخصصی رشد کرده باشد، فردا در کار تخصصی اش نمی تواند در دل یک منظومه کلان تر کار کند و متناسب با محیط و شرایط روز و نیاز انقلاب انعطاف پذیری داشته باشد.

  1. علي اصغر كريمي
    30 نوامبر 2020

    قوانین اجازه کار جهادی نمی دهند.
    قانون هایی مثل قانون برنامه بودجه که توسط غربزده ها نسخه برداری شده است. این قانون و زیرمجموعه برای یک کشور تحت سلطه سرمایه داری است. در نظام سرمایه داری اصالت با سرمایه و سرمایه دار است.
    انقلاب اسلامی اصالت را به دانش و عالمان خدا ترس می دهد.
    جهاد سازندگی بر اساس دانش و متخصص های با تقوی بنیاد نهاد شد.
    قران به علم و دانشمند با تقوی برتری داده است.
    اما قوانین ما دنبال سرمایه دار می گردد . کاری ندارد که سرمایه دار دانش داشته باشد یا نه . تقوی داشته باشد یا نه ؟
    سازمان خصوصی سازی دنبال سرمایه دار می گردد اگر هم پیدا نشد خزانه بانک های بیت المال را به جیب اختلاسگری می ریزند تا سرمایه دار شود . !!!!!!
    اقتصاد کشور دست چپاول گران افتاده است. به نام بخش خصوصی غارت می کنند.
    باید قانون اصلاح شود . روح حاکم بر قانون باید دنبال علم و عالم خدا ترس باشد.
    اقتصاد باید مردمی = جهادی شود. دولت مکلف شود عمران – صنعت -…. را به گروه های جهادی واگذار نماید ان شاءالله

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.