پریسا چیذری- محمد جواد محبت در زادگاهش کرمانشاه تحصیل کرد و پس از پایان مقطع دیپلم، شغل معلمی را در شهرستان قصرشیرین آغاز کرد و پس از 14سال به زادگاهش کرمانشاه برگشت و راه پر فروغ معلمی را تا زمان بازنشستگی ادامه داد.
این شاعر خوش قریحه و نام آور کرمانشاهی مبتکر شعر گفتاری و از پیشگامان شعر اعتراض در دوران ستمشاهی است. شعرهای او از سال 1340 تا 1354 در مجلات توفیق، خوشه، روشنفکر، دریچه، تهران مصور و هفتهنامه مشیر چاپ میشد. از سال 62 به گروه مولفین کتابهای درسی پیوست و آثاری از او در کتابهای دوم، سوم و چهارم ابتدایی درج شد. محبت همچنین در زمینه نقد شعر و قصهنویسی فعال است. او از آغاز فعالیت خود تا به امروز با کانون شعرا و نویسندگان امور تربیتی اداره کل آموزش و پرورش کرمانشاه و انجمنهای ادبی رشید یاسمی، شعر جوان و ادیبان ایران همکاری داشتهاست.
وی یکی از چهار شاعری است که جایزه شعر فروغ به او اختصاص یافتهاست. سرایش بخشی از منظومه فصلی از یادها پیش از پیروزی انقلاب، جایزه شعر فروغ را نصیب او کرد و پس از انقلاب (سالهای 60 و 61) در گروه شاعران بلند آوازه نوپرداز برنده جایزه شعر جنگ شد. از جمله شاعرانی که در آغاز راه با محبت همگام شده و استعدادهای درخشان آنها درخشش یافت و به سبک ویژه ای دست یافتند می توان به احمد عزیزی، محمد سعید میرزایی و بیژن ارژن را نام برد. گپ کوتاهی درباره اوضاع شعر و شاعری در دوره کنونی با وی داشتیم که در ادامه میآید.
گفتگو با محمدجواد محبت
وضعیت شعر و شاعر را در جامعه کنونی با توجه به اینکه شمار زیادی کتاب شعر منتشر میشوند، چگونه ارزیابی میکنید؟
در جامعه کنونی اوضاع شعر مناسب است، ولی اوضاع شاعر مناسب نیست. اوضاع کتاب شعر مناسب است، اوضاع کتابخانههای شعری مناسب نیست. یعنی شاعران خوب داریم اما شاعران خوب متاسفانه از نظر زندگی تامین درست ندارند. آن جوانترها که هستند و چون شغلی پیدا نکردند همین شاعری به نوعی برای آنها تکیهگاه درآمدی محسوب میشود. سعی میکنند در جشنوارههایی که محورهای موضوعی دارند و غالبا جنبه اعتقادی داردشرکت کنند و دستاورد آنها جایزه ای است که آنجا میگیرند که البته اگر بگیرند. کتابهای شعر چاپ میشوند. انتشاراتیها معمولا کتاب شاعران معرفی شده را چاپ میکنند و فقط برخی از انتشاراتیها در چاپ شعر جوانان پیشقدمی کردهاند و شهرتی هم پیدا کردند؛ به خاطر نزدیکی و تفاهم با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از کتابهای چاپ شده خود به اندازه قابل توجهی به ارشاد میفروشند و کار ناشر به سامان است. اما دیگران ناشران در چاپ شعر شاعران جوان ریسک نمیکنند چون احتمال می دهند که کتاب به فروش نرود و روی دستشان بماند.
برخی از افراد به انتشاراتیها پول میپردازند تا کتاب آنها را منتشر کنند، به نظر شما انتشار آثار این چنینی باعث کاهش سطح سلیقه مخاطب نمیشود؟
این یک واقعیت است که دیده شده برخی برای جلب توجه به هر صورتی هزینه کرده و کتاب را چاپ میکنند که به این وسیله بفهمانند که ما دارای این امتیاز هستیم پس لایق دوست داشتن شماییم. این کار را کردهاند و این کار را انجام میدهند. کتابهایی که خوانده نشود و بی ارزش باشد بعدها کتابهای حاشیه خیابانی میشود. وقتی در خیابانهایی که ناشران زیاد بودند در کنار پیادهروها و پشت در انتشاراتیها کتابهایی گاه با جلدهای گالینگور و چاپ لوکس به قیمت نیم بها به فروش میرفت. در این روزگار که چاپ کتاب از نظر اقتصادی دشوار است اینگونه کارها کم پیش میآید و کتابهای چاپ شده عموما کم حجم هستند.
همین کتابهایی که با حجم کم چاپ میشوند در روند جامعه کنونی و دیده شدن مجموعههای شعری ارزشمند تاثیر ندارند؟
باید یک پرورش ذهنی از رده مدارس درباره آشنایی با شعر و حرف خوب را پذیرفتن و شنیدن شکل بگیرد. در تالیف کتابهای درسی هم این نکته رعایت شود و با معرفی آثار خوب ادبی کهن صورتهای ساده یا کمی ساده شده آن ادبیات، ذهن و خواست بچهها را از پایه ابتدایی آشنا کنند. اصولا خواست ادبی یک خواست فطری است. کسانی هستند که شاعر به دنیا می آیند مانند کسانی که خوش صدا به دنیا میآیند که بعد از چند سال زمزمهای میکنند و میخوانند سایرین میفهمند این هنجره، هنجره خوش صدایی است. شاعری هم در واقع مثل خوش صدایی است. برخی شاعر به دنیا میایند و فقط باید کشفشان کنند، اما کسانی هم بودند که با خواندن شعر زیاد شاعر شدند. کسانی بودند در قدیم که صاحب نام هستند و نثر خوبی هم داشتهاند که کتابهای ارزشمندی هم از آنها به جای مانده است و استاد واقعی هستند که اینها تصحیح دوانین شعرای متقدم را شروع کردند. فرد از یک شاعر در حدی که بتواند نسخهها از چاپ قدیم و نسخههای خطی را جمعآوری میکند و با همدیگر کلمه به کلمه و مصرع به مصرع اختلاف ابیات را در پانویش هر صفحه می نویسد و برای این نسخهها علائم اختصاری تعریف میکند؛ کسانی بودند که در اثر تصحیح این نسخهها و خواندن شعرهای زیاد شاعر شدند و سابق بر این اهل شعر نبودند.
اشعار شاعرانی که از خواندن شعرهای زیاد شعر میسرایند، در چه سطحی است؟
ممکن است شعر استادانه و حکیمانه بگویند اما جان شعری را که در غزلهای حافظ و سعدی دیده میشود، در اشعار اینها نیست. شعر آنها ایرادی ندارد و «جان» شعری و «آن» شعری ندارد. روزگاری «آن» جاذبه تعریف میشد. حافظ میگوید:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
نده طلعت آن باش که آنی دارد
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
اسم نمیبرم ولی استادی داشتیم از اهالی کویر که شعر هم گفت. بیتی از شعر اینگونه است: «پوپک دیدم به حوالی سرخس/ بانگ بر بُرده به ابر اندرا/ چادرکی رنگین دیدم بر او/ رنگ بسی گونه بر آن چادرا» که تصویری ندارد و دربرابر شعر حافظ ناهموار است و دربرابر پارچه حریر به مانند کتانی میماند.
شعر حاصل جوشش درونی شاعر است که برخی کوششی روی آن دارند، این کوشش همراه با جوشش را چگونه ارزیابی میکنید؟
مثل پرداخت نجار است. میتوان با چند قطعه چوب چهارپایه میزی ساخت، نه رنده کشیده و نه رنگ شده. اگر زحمت بکشند و چارپایه را رنده کنند و رنگ کنند چارپایهای زیباتر و ارزشمندتر خواهد شد. اگر کسی بخواهد میز منبت کاری کند با ذوق بیشتر و وقت بیشتر. پرداختی که شاعر میکند باعث میشود شعر بهتر شود و این حق آن است.
به عنوان سوال پایانی مهمترین چالش شعر را چه موضوعی می دانید؟
موضوع نو و کهنگی از بین رفته است و کهنهگوها اهل تسامح شدند و بالاخره راهی به جوانان میدهند و این راهی مه میدهند باعث میشود جوانان به آنها احترامی بگذارند. آشنایی با ریشه هر کاری پیدا کردن کار خوبی است و کهن سره هم با شعر نو آشنا شود تا بداند که شعر نو بدون زیرساخت نیست. اساس کار باید احترام متقابل باشد و اساس دل شکنی کنار برود.
محمد جواد محبت شاعر پیشکسوت تاکنون مجموعههای از خیمههای عاشورا، آن سوی چهره زرد خورشید،، موج عطرهای بهشتی (سرودههایی برای مجمد)، خانهٔ هل اتی (شعرهای علوی)، آه… ای بانوی طوبی سایه آه… (فاطمیات)، گریهٔ دل ناصبوران (شعرهای عاشورایی)، گلوی سبز آواز (مجموعه شعرهایی برای حضرت امام (ره))، خاطرات سبز (مجموعه شعر نوجوانان)، از مرزهای فریاد (دفتر سرودههای انقلابی)، گزیده ادبیات معاصر (مجموعه شعر)، قلب را فرصت حضور دهید (مجموعه شعر) و «اشک لطف میکند» را سرود.
در ادامه شعر دو کاج برای یادی از گذشتهها و کتابهای درسی آورده میشود.
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست میدیدند
روزی از روزهای پائیزی
زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تأمل کن
ریشههایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد
مهربانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد
میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان
Sorry. No data so far.