اشاره: «حسن عباسي» رئيس مركز مطالعات دكترينال امنيت بدون مرز در گفتگويي تفصيلي با خبرگزاري كوبايي «پرنسا لاتينا»(Prensa Latina)، به تشريح به تشريح موضوع تهديدات عليه ايران پرداخته است.
عباسي در پاسخ به سوال خبرنگار كوبايي در خصوص احتمال جنگ آمريكا با ايران گفت: آمريكا با ايران در 30 سال گذشته درگير جنگ سرد و گرم بوده است. اما اگر منظور شما، يك جنگ تمامعيار نظامي مانند اشغال عراق است، بايد بگويم، ارتش آمريكا، توان چنين جنگي عليه ايران را ندارد.
وي در اين باره افزود: آنچه براي آمريكا مشخص شد، در جنگ نيابتي اسراييل و حزبالله كه اسراييل از سوي غرب، و حزبالله از سوي جهان اسلام، رو در روي هم قرار گرفتند، در نبردي 34 روزه مشخص شد آمريكا بر عليه ايران در يك جنگ تمامعيار نميتواند پيروز شود. زيرا آمريكا و ايران هر دو از دكترين جنگ نامتقارن بهره ميبرند و البته هر يك، به شيوهي خود اين دكترين را اجرا ميكنند. اين مساله، كار را براي آمريكا دشوار ميكند.
به عقيده رئيس مركز مطالعات دكترينال امنيت بدون مرز، اگر ثبات و امنيت جمهوري اسلامي ايران مخدوش شود، ثبات و امنيت منطقهي جنوب غرب آسيا به هم ميخورد. و بيثباتي و ناامني گستردهي اين منطقه، به سرعت جهان را بيثبات و ناامن ميكند. بيثباتي جهاني موجب خلاء قدرت در مناطق گوناگون جهان شده و موجب شكلگيري بحرانهاي منطقهاي متعددي ميشود. در اين شرايط، جنگ جهاني و هرج و مرج جهاني رخ ميدهد.
متن كامل اين گفتگو در ادامه می آید.
* * * * *
پرنسا لاتينا: شما چند بار حداقل 6 استراتژي آمريكا عليه ايران را مطرح كردهايد. به نظر شما كدام يك بر ضد ايران مخربتر است؟
عباسی: حافظهي خوبي داريد، اما بايد بگويم تاكنون يازده استراتژي: از سال 2001، به ترتيب «هويج و چماق» (2002)- پليس خوب، پليس بد (2003)- مكانيسم ماشه (2004)- شوك و بهت (2005)- چيكن استراتژي (2005)- استراتژي قورباغه (2006)- آنفولانزاي نيويوركي (2007)- اسناك استراتژي در دايم پارادايم (2008)- هويج سمي (2008)- آژاكس 2 (2009)- مده آ (2010).
در مورد اين كه كدام يك براي ايران خطرناكتر بوده يا هست، پاسخ روشن است. وقتي آمريكا مدام مجبور به دكترين شيفت و پارادايمشيفت عليه ايران ميشود، مشخص ميگردد كه استراتژيها، دكترينها و تنتهاي او بر ضد ايران ناكارآمد است.
در بازي شطرنج مناسبات 30 سال گذشتهي آمريكا با ايران، كل مجموعهي اين دكترينها، نتوانستهاند تأثير قابل توجهي بگذارند. واقعيت اين است كه نظام تصميمسازي استراتژيك آمريكا، كه در عصر جنگ سرد از خود چهرهاي افسانهاي نشان داده بود، اكنون فرسوده شده است. عصر شيلينگها، كيسينجرها، مك ناماراها، مكسول تيلورها، و هانتينگتونها سرآمده است، و افق آينده نيز روشن نيست. ابرقدرت آمريكا، يك مشكل عادي همچون نشت نفت در خليج مكزيك را در طول سه ماه نتوانست مهار كند. اين بيانگر ضعف مديريت بحران توسط آمريكاست و آن ضعف نيز حكايت از فرسودگي و كهنگي توان تصميمسازي استراتژيك در آمريكا دارد.
پرنسا لاتينا: با استراتژيهاي آمريكا و غرب عليه ايران مانند چيكن(chicken)، آيا هنوز صحيح است كه بگوييم احتمال يك برخورد مستقيم ميان آمريكا و ايران كم است؟
عباسی: در چيكن استراتژي، امكان برخورد همواره بسيار زياد است. در واقع آن استراتژي كه بيشترين احتمال برخورد را در ذات خود دارد، همان چيكن استراتژي است. زيرا در اين دكترين، هر دو طرف، مانند دو اتومبيل براي بيرون كردن حريف از جاده-ي باريك، به سرعت به سمت هم ميآيند. اگر حريف نپذيرد كه از جاده منحرف بشود، بايد آمادهي پذيرش هزينهي برخورد با اتومبيل روبرو باشد. به اين دليل نام آن چيكن استراتژي نهاده شده است كه حاكي از شجاعت يا ترس رانندهي آن اتومبيل، در آمادگي براي برخورد است. آغاز دورهي چيكن استراتژي از سوي ايران و آمريكا در سال 2005 به اين معنا بود كه هر دو طرف آمادهي پرداختن هزينهي تقابل هستند، حتي اگر اين هزينه، در حد يك جنگ تمامعيار باشد. ويژگي استراتژي چيكن، در بالا بردن مستمر هزينهي برخورد و تصادف از سوي طرفين است.
پس در پاسخ به سؤال شما بايد بگويم كه با مطرح شدن چيكن استراتژي در پنج سال گذشته، همواره امكان برخورد نظامي وجود داشته است، اما چون هزينهي برخورد روز به روز بالا ميرود، اين امكان، دچار نوسان ميشود. دورهي چيكن استراتژي آمريكا و شوروي در بحران موشكي 1962 كوبا دو ماه طول كشيد تا هر دو طرف عقب نشستند. سالها بعد رابرت مك نامارا گفت اگر در آن بحران جنگ شروع ميشد، برآورد اين بود كه بيش از دويست ميليون نفر كشته ميشدند. اكنون دورهي چيكن استراتژي آمريكا و ايران در پروندهي هستهاي، به مرز پنج سالگي نزديك ميشود، يعني طولانيترين دورهي رويارويي در تاريخ استراتژي چيكن.
جورج دبليو بوش در سالهاي آخر حكومت خود اعلام كرد: «با اين وصف برخورد ميان آمريكا و ايران، جنگ جهاني سوم خواهد بود.»
هر نوع درگيري نظامي ميان آمريكا و ايران، به سرعت به بيش از 18 كشور تسري پيدا ميكند. زيرا وقتي دو غول در اتاق كوچكي كشتي ميگيرند، موجودات كوچك اطراف آنها، زير دست و پا قرار ميگيرند.
پرنسا لاتينا: در آخرين ديدار با شما در سال 2007، نظريهي جهان سايبرنتيك را توضيح داديد و در ترسيم موقعيت ژئواستراتژيك جهان دو قطب قلب و مغز را در نظام جهاني معرفي كرديد. آيا صحيح است كه هنوز تصور كنيم سايه-ي جنگ پشت دروازههاي ايران نيست؟
عباسی: اگر به خاطر داشته باشيد، سه سال قبل در ترسيم موقعيت ژئواستراتژيك و ژئودكترينال جهان، گفتم كه ايران به هارتلند جهان و آمريكا به بِرِينلند جهان تبديل شدهاند. آمريكا، برينلند جهان را در كنار جادهي بالتيمور، در شمال واشنگتنديسي در سازمان NSA پديد آورده است. اكنون NSA روزانه با رصد ميلياردها پيام تلفني و اينترنتي و ماهوارهاي در 9 هكتار سوپركامپيوتر چينششدهي خود، نقش مغز جهان را در كنترل پيامها ايفا ميكند.
شبكهي مخابراتي جهان و شبكهي اينترنت و ماهوارههاي KH11 و اشلون، حكم سيستم عصبي اين بدن را براي مغز جهان دارند. هر چه زمان ميگذرد، جهان بيوسايبورگ بيشتر نمايان ميشود: جهان يكپارچهاي كه توسط NSA در آمريكا كنترل اطلاعات ميشود، و آن جهان بايد از اين مغز دستور بگيرد. اما فراموش نكنيد كه مغز شما نميتواند به قلب شما دستور بدهد كه از تپش بهايستد. لذا آمريكا به عنوان مغز جهان نميتواند ايران يعني هارتلند جهان را تحت انقياد و هژموني خود درآورد. پس مجبور است به جنگ نظامي روي آورد. در حوزهي تئوري سيستمهاي بيولوژيكي تأكيد ميشود كه در بدن، مغز بدون قلب ميميرد. اما قلب بدون مغز زنده ميماند. مشكل آمريكا اين است، كه همواره ايران را دست كم گرفته است.
در پاسخ به سؤال شما كه آيا صحيح است تصور كنيم سايهي جنگ در پشت دروازههاي ايران وجود ندارد، يادآور ميشوم كه آمريكا در سي سال گذشته با ايران در جنگ بوده است. در حوزهي جنگ سخت، آمريكا صدام را در عراق تشويق كرد به ايران حمله كند و در آن جنگ هشت ساله از او پشتيباني كرد. چند كودتا، مانند كودتاي نوژه عليه ايران اجرا كرد. در چند دوره مانند واقعهي صحراي طبس و يا جنگ نفتكشها در خليج فارس و شليك به هواپيماي ايرباس، به ايران حملهي نظامي نمود. در حوزهي جنگ نيمهسخت، آمريكا سي سال است كه ايران را محاصرهي اقتصادي نموده و مدام جنگ اقتصادي با ايران را تشديد ميكند. در حوزهي جنگ نرم، آمريكا در ژوئن 2009 از طريق قدرت سايبر خود در فيس بوك، توئيتر و يوتيوپ، و از طريق شبكههاي ماهوارهاي با استفاده از گروه بورژوا و غربگراي ايراني ساكن غرب، يك كودتاي مخملي را در طول جريان انتخابات رياست جمهوري ايران دنبال كرد.
پس آمريكا با ايران در 30 سال گذشته درگير جنگ سرد و گرم بوده است. اما اگر منظور شما، يك جنگ تمامعيار نظامي مانند اشغال عراق است، بايد بگويم، ارتش آمريكا، توان چنين جنگي عليه ايران را ندارد. آنچه براي آمريكا مشخص شد، در جنگ نيابتي اسراييل و حزبالله كه اسراييل از سوي غرب، و حزبالله از سوي جهان اسلام، رو در روي هم قرار گرفتند، در نبردي 34 روزه مشخص شد آمريكا بر عليه ايران در يك جنگ تمامعيار نميتواند پيروز شود. زيرا آمريكا و ايران هر دو از دكترين جنگ نامتقارن بهره ميبرند و البته هر يك، به شيوهي خود اين دكترين را اجرا ميكنند. اين مساله، كار را براي آمريكا دشوار ميكند.
در فرداي هر جنگ تمامعيار آمريكا عليه ايران، آمريكا حتي موقعيت امروزي خود در منطقه را نيز نخواهد داشت. با وجود تحركات آمريكا، ناتو و اسراييل در منطقه، امنيت جنوب غرب آسيا، مرهون امنيت و ثبات ايران است. اگر ثبات و امنيت جمهوري اسلامي ايران مخدوش شود، ثبات و امنيت منطقهي جنوب غرب آسيا به هم ميخورد. و بيثباتي و ناامني گستردهي اين منطقه، به سرعت جهان را بيثبات و ناامن ميكند. بيثباتي جهاني موجب خلاء قدرت در مناطق گوناگون جهان شده و موجب شكلگيري بحرانهاي منطقهاي متعددي ميشود.
در اين شرايط، جنگ جهاني و هرج و مرج جهاني رخ مي-دهد. يك جنگ جهاني بدون جبهه! آمريكا و غرب، اكنون از مهار همزمان وقايع نظامي در عراق و افغانستان، و وقايع اقتصادي در يونان و ساير بخشهاي اقتصادي غرب، و مهار لكهي نفتي خليج مكزيك، در حوزه زيستمحيطي، عاجزند. چگونه مي-توانند با برهمزدن نظم منطقهي جنوب غرب آسيا، هم نظم جهان را حفظ و كنترل كنند، و هم با قدرت عظيمي چون ايران، درگير يك جنگ تمامعيار شوند. در واقع جنگ تمامعيار با ايران به مثابه گشودن دهها جبهه متقاطع، مانند گرداب افغانستان و عراق، روبروي غرب است. ضمن اين كه آمريكا در جنگ كوچكي چون اشغال عراق، تاكنون بيش از هزار ميليارد دلار هزينه كرده است. به نظر شما آيا اقتصاد ورشكستهي آمريكا، قادر است هزينه جنگ با ايران كه قطعاً هزاران بار بيش از جنگ عراق خواهد بود را تأمين كند؟!
پرنسا لاتينا: جنگ تمامعيار نه! اما بمباران نقطهاي مثلا تأسيسات اتمي چه؟
عباسی: موضوع بمباران نقطهاي را نميتوان جنگ ناميد، بلكه حتي نبرد و رزم هم نيست، و نظاميها به آن پيكار ميگويند. من تنها از جنگ تمامعيار سخن گفتم.
پرنسا لاتينا: به نظر شما اگر جنگ بشود قيمت آينده نفت در بازار جهاني چه ميشود؟ آيا غرب ميتواند تحمل كند؟
عباسی: در يك جنگ تمامعيار ميان آمريكا و ايران، آسيبپذيرترين عناصر، چهار موردند كه بيشترين صدمه را خواهند خورد:
الف- خطوط لوله و چاههاي نفت و گاز كل منطقه، از آسياي ميانه و قفقاز تا جنوب شبه جزيرهي عربستان. اين يعني حدود دو-سوم انرژي فسيلي جهان.
ب- وابستگي روز افزون جوامع به اينترنت در جهان بيوسايبورگ، آنها را در مورد يك جنگ تمامعيار كه به حوزهي زيرساختهاي مخابراتي و اينترنتي كشيده شود، آسيبپذير ساخته است. اختلال سختافزاري در اينترنت، فلج سايبرنتيك را براي جهان در پي خواهد داشت.
ج- دولتهاي كشورهاي وابسته به غرب در منطقه كه به دليل وابستگي به بيگانه، پايگاه مردمي ندارند و متزلزل هستند، در اثر پسلرزههاي جنگ تمامعيار آمريكا و ايران، فرو ريخته و جوامع آنها دچار انقلاب يا هرج و مرج ميشود. هزينهي مادي اين مسأله براي غرب بيش از 50 تريليون دلار است.
د- در يك جنگ تمامعيار ميان آمريكا و ايران، آسيبپذيري نيروهاي آمريكايي مستقر در منطقه، بسيار حائز اهميت است.
در ميان اين هزينهها، طبيعتاً ركود اقتصاد جهاني كه حاصل برهمخوردن نظم موجود در جهان است، مضاف بر ساير موارد است.
قبلاً در سال 2005 مبتني بر تئوري بازيها اعلام كردم كه در اثر درگيري تمامعيار آمريكا و ايران، قيمت نفت به بشكهاي 400 دلار ميرسد. در آن زمان قيمت نفت زير بشكهاي 60 دلار بود، كه در دو سال بعد به 130دلار رسيد، و مجدداً به 70 دلار تنزل يافت. اين وضعيت شكننده، همچنان ادامه دارد، و اگر درگيري نظامي تمامعيار ميان آمريكا و ايران پديد آيد، طبيعتاً قيمت نفت، از مرز 400 دلار نيز فراتر خواهد رفت و اين از توان اقتصادي جهان خارج است، كه شوك آن را تحمل كند.
پرنسا لاتينا: نقش حضور اسراييل در خيلج فارس در همراهي ناوهاي جنگي آمريكا چيست؟
عباسی: ناوگان پنجم نيروي دريايي آمريكا كه اقيانوس هند را پوشش ميدهد در كشور بحرين مستقر است. و همواره در 25 سال گذشته در خليج فارس بين 60 تا 135 كشتي جنگي و زيردريايي غربي حضور دارند. لذا حضور زيردرياييها و شناورهاي اسراييل در خليج فارس تأثير خاصي در همراهي ناوهاي آمريكايي ندارد.
به چند نكته بايد توجه كرد:
الف- دو ناو سائر اسراييل در نبرد 34 روزه با حزبالله منهدم شد و اين پيام ويژهاي براي آمريكا و اسراييل داشت.
ب- خليج فارس دريايي بسته، با عمقي بسيار كم است كه به ندرت به 90 متر ميرسد. چنين دريايي، محل مانور خوبي براي ناوهاي جنگي نيست.
ج- ايران در خليج فارس، عظيمترين قدرت دريايي چريكي را سامان داده است كه كابوس وحشتناكي براي ناوگان پنجم آمريكا محسوب ميشود.
لذا بهتر است اسراييل، افتضاح حاصل از نابودي دو ناو سائر كلاس كرووت خود را در پهنهي تاريخ نظامي دريايي خود پاسخ دهد. بيش از 20 سال قبل، آمريكا با بريجتون و شوروي با كورتوريف، مزهي خليج فارس را چشيدهاند. همان را اسراييل در ساحل لبنان تجربه كرد.
پرنسا لاتينا: كشورهاي عربي منطقه در جنگ احتمالي آمريكا با ايران در آينده، عليرغم مشاركت اسراييل آيا به آمريكا كمك ميكنند؟
عباسی: برخي از كشورهاي عربي مانند مصر، عربستان، اردن، كويت، قطر، و … در جنگ صدام عليه ايران در كنار آمريكا و غرب به عراق كمكهاي مالي و نظامي بسيار زيادي كردند. در ماههاي اخير نيز، مطالبي از رهبران عربستان و امارات متحده عربي در ديدار با غربيها منتشر شد كه حاكي از اعلام حمايت اين كشورها از حمله به ايران است.
يك نكته قطعي است و آن اين است كه ميان دولتهاي اين كشورها و مردم آنها، شكاف عظيمي در اين رابطه وجود دارد. كشورهاي عربستان، كويت، بحرين، قطر، امارات، و … به آمريكا پايگاه نظامي دادهاند، و طبيعتاً در هر اقدام نظامي آمريكا، از اين پايگاهها براي حمله به ايران استفاده ميشود. اساساً سرفرماندهي نيروهاي آمريكا، در خاورميانه يعني «سِنتكام» CENTCOM در قطر مستقر است و از طريق اين فرماندهي اقدام نظامي عليه ايران مديريت ميشود. طبيعي است كه همراهي دولت قطر را خواهد داشت. با اين حال، مردم اين كشورها، مخالف اين همراهي دولتهايشان با آمريكا و اسراييل هستند. در صورت حمله به ايران، بيثباتي در منطقه، موجب فروريزي اين ديكتاتوريهاي نفتي ضعيف منطقه توسط مردم آنها شده و همين موضوع عامل نگراني آمريكا، اسراييل و شيوخ اين كشورهاست.
پرنسا لاتينا: در سال 2007 نيروهاي مسلح ايران را براي مقابله با تهديد آمريكا توانمند خوانديد. اين توانمندي كمي و كيفي اكنون چگونه است؟
عباسی: كميت و كيفيت نيروهاي ايران بيشتر شده است. ارتش ايران با چهار نيرو، و سپاه پاسداران با پنج نيرو و ميليشياي بسيج با يازده ميليون نفر عضو، در كنار ارتقاء توان تسليحاتي ايران، در آمادگي خوبي به سر ميبرند.
اما ركن اساسي قدرت، همان دكترين و استراتژي است. دكترين واكنش نامتقارن ايران است كه منشاء بازدارندگي و يا موازنه ميشود. البته بسياري از دكترينهاي عملياتي و ساختارهاي تجهيزاتي متعارف ايران مخفي نگاه داشته شده است و درصحنهي منازعه، براي طرفين درگيري روشن ميشود.
از نظر اقتصاد دفاعي، موقعيت ايران در نسبت با آمريكا بسيار بهتر است. آمريكا با فروپاشي نهادهاي مالي خود به ويژه ورشكستگي بيش از 300 بانك اين كشور و بدهي گسترده و كسري بودجه و بيكاري عظيم، توان حضور در يك جنگ تمام-عيار و طولاني مدت را ندارد. برآورد اوليهي آمريكا براي هزينهي اشغال عراق كه توسط رامسفلد وزير دفاع بوش مطرح شد 50 ميليارد دلار بود كه تاكنون 20 برابر شده و از مرز 1000 ميليارد دلار نيز گذشته است. اكنون در افغانستان و عراق، اقتصاد جنگي آمريكا عملاً ناكارآمدي خود را نشان داده است.
در حوزهي كثرت نيروي انساني و عامل انگيزه نيز، ايران به سادگي ميتواند چند ميليون نيروي شهادتطلب، كه انگيزهي دفاع از كشور خود را دارند به صحنه بياورد. اما آمريكا كه برابر گزارش سال 2009 انستيتو بروكينگز، براي پس از اشغال ايران 1400000 يك ميليون و چهار صد هزار نفر نيرو نياز دارد، از تأمين يكصدهزار نيرو براي عراق و افغانستان عاجز است، نيروهايي كه انگيزهي مشخصي براي حضور در كشوري با هزاران كيلومتر فاصله از مرز كشور خود ندارند.
آمريكا تنها از برتري تجهيزات نسبت به ايران برخوردار است كه اين عامل نميتواند به تنهايي پيروزي را به ارمغان آورد. پرسش اين است كه آيا آمريكا كه در 65 سال گذشتهي پس از جنگ دوم جهاني حتي يك روز بدون جنگ را نگذرانده است، آمادهي نبرد نهايي و آرماگدون مورد ادعاي هاليوود است؟! البته نسبت علاقهي هاليوود به آپوكاليپس با تمايل رهبران كاخ سفيد به نبرد نهايي، هنوز مشخص نيست.
Sorry. No data so far.