قدیمها، یعنی زمان جوانی پدر و مادرهایمان، نه باز هم قدیمتر، یعنی زمان جوانی مادربزرگ و پدربزرگها اگر دختر بودی کافی بود تا کمی قد بکشی و کمی از چم و خم خانهداری و راز و رمزهای آشپزی سردر بیاوری تا دم بخت محسوب شوی. از 13 – 12 سالگی دیگر باید بنا به نصیحت مادر و مادربزرگ، خالهجان و عمهجان سنگین و رنگین رفتار میکردی و بیشتر وقتها در آشپزخانه میبودی تا آماده پذیرش مسئولیت یک زندگی جدید شوی. پسرها هم کافی بود تا صدایشان خروسی و پشت لبشان سبز شود تا مادر و مادربزرگ، خالهجان و عمهجان حواسشان جمع شود پسرشان موقع زن گرفتنش رسیده و دیگر زمانش رسیده است تا از عزباوغلی بودن دربیاید.
اینگونه بودکه لشکری از خاله خانباجیهای فامیل بسیج میشدند و هر دختر دم بختی را که میشناختند برای همسری پسر جوان فامیل در نظر میگرفتند. خواستگاریها اما مثل امروز با مراسم پرزرق و برق همراه نبود. دختردارها میدانستند هر آینه خواستگاری پشت در خانه خواهد آمد پس همیشه سماورشان آب و آتش بود و قندانشان پر از قند و خانههای ساده و بیزرق و برقشان مثل یک دستهگل.
پسردارها هم خیلی برایشان فرقی نمیکرد، حساب بانکی پدر دختر چند تا صفر دارد، خانهشان در کدام قسمت شهر است، تکدختر و تکفرزند است یا تهتغاری خانه با ته ماندهای از جهیزیهای ساده. کمتر پیش میآمد خانواده پسر به جای تحقیقات از اصالت و نجابت دختر آمار جهیزیهاش را دربیاورند. دختردارها هم همین که میدیدند پسر نجیب و سر به راه است و جوهره کار دارد «بله» را میگفتند و بساط عروسی راه میافتاد، آن هم نه در تالار فلان و هتل چندین ستاره، بساط جشن عقد و عروسی در همان خانههای قدیمی برپا میشد.
همسایهها هم مثل امروز نبودند که حتی اسم همدیگر را بلد نباشند. اگر گاهی برای سردرآوردن از زندگی همدیگر فالگوش میایستادند، در وقت گرفتاری و نیاز، در شادی و غمها هم در کنار یکدیگر بودند و وقتی میفهمیدند فلانی، عروسی پسرش است و خانهشان جا ندارد، سخاوتمندانه خانه و زندگیشان را در اختیار او قرار میدادند و یک خانه میشد مردانه و خانه دیگری زنانه. عروسیها شام هم داشت اما کرم کارامل، ژله، سالاد روس، پلمبیر، بره برشته شده و انواع و اقسام غذا و نوشیدنی نداشت. چلوکباب کوبیده با نوشابه و ماست شیکترین پذیرایی آن روزها بود. تازه برنجش در خانه همسایه پخته میشد و گوجه و کبابش را از کبابی سرکوچه میآوردند.
دامادها هم که اغلب از مال دنیا یک پیراهن تنشان بود و دیگر هیچ، به همین خاطر بود که یکی از اتاقهای خانه پدر آقا داماد میشد سقفی که قرار است این تازه عروس و داماد زندگیشان را در زیر آن شروع کنند، به همین سادگی. دختران در سنین 15 – 14 سالگی با پسرانی در سنین 19 – 18 سالگی زندگی مشترکشان را شروع میکردند. در عوض وقتی جوانان قصه ما 30 ساله شده بودند هم خانه داشتند، هم ماشین، هم زندگی و علاوه بر اینها پدر و مادر دو سه تا بچه قد و نیمقد بودند و آهسته آهسته خود را برای سروسامان دادن فرزندانشان آماده میکردند. این ماجرا اما برای دیروز بود؛ دیروزی که رفت و جای خود را به امروزی داد که جامعهمان زیر و رو شده است.
هفتخان ازدواج امروزیها
حالا نوبت رسیده به نسل امروز که وارد چرخه طبیعی زندگی شوند و ازدواج کنند اما در این میان اتفاقات زیادی افتاده است تا دیگر نه خود جوانان زیر بار ازدواج بروند و نه خانوادهها تلاشی برای سروسامان دادن دختر و پسرهایشان داشته باشند. انگار باید سری به دنیای عدد و رقم بزنیم تا بهتر دستمان بیاید شرایط امروز جامعهمان چگونه است.
مطابق آمار ارائه شده از سوی سازمان ثبت اسناد، آمار ازدواج در سه ماهه نخست سال 90 نسبت به سه ماهه نخست سال 91 ،9/5 درصد کاهش داشته است. این در حالی است که در مدت مشابه در برابر کاهش ازدواج با افزایش 6 درصدی طلاق مواجهیم، علاوهبراین میانگین سن ازدواج از 21 سالگی به 27 سالگی رسیده و سنین باروری نیز هشت تا 10 سال افزایش داشته است. از سوی دیگر نیز نتایج سرشماری سال 90 نشان میدهد،1/7 درصد از خانوادههای ایرانی تکنفرهاند که این آمار نسبت به سرشماری دوره قبل دو درصد افزایش یافته است، این بدین معناست که 5/5 میلیون نفر ایرانی به زندگی مجردی روی آوردهاند و افزایش چنین روندی آژیرهای خطر را به صدا درآورده است. این آمار و ارقام اما همه به یک چیز اشاره دارند و آن هم بحران ازدواج در کشورمان است و برای چنین بحرانی هم فقط یک نسخه میشود پیچید و آن هم چیزی نیست جز «ازدواج آسان»؛ شعار «ازدواج به موقع، آسان و پایدار» را که یادتان است. این تنها راه علاجی است که مسئولان برای حل بحران ازدواج پیشنهاد میدهند اما «ازدواج آسان» یعنی چه؟ شاخصهای ازدواج آسان چیست؟
با توجه به شرایط امروز جامعه به چه ازدواجی میگویند ازدواج آسان، این سؤالات کلید گمشده برپایی ازدواج آسان است و تا زمانی که مسئولان و فرهنگسازان جامعه نتوانند در برابر این علامت سؤال جواب قانعکنندهای دهند، حکایت چالشهای پیشروی ازدواج باقی میماند و باید منتظر افزایش بیشتر سن ازدواج و رشد بیشتر زندگیهای مجردی باشیم.
بلوغ روانی، اولین گام در ازدواج آسان
محمد پیرویخامنه، روانشناس و مدرس دانشگاه در پاسخ به این سؤالات «جوان» در یک جمله میگوید: در شرایط فعلی ازدواج آسان به طور کلی منتفی است.
به باور وی، یکی از موانع ازدواج جوانان تغییر در نگاه و سبک زندگی آنهاست، به این معنا که اگر درگذشته ارزشها معیار انتخاب دختر و پسر مناسب برای ازدواج با هم بود، حالا پسران و دختران مجرد به دنبال کسی هستند که از او خوششان بیاید و در یک کلام از هر نظر زیبا و مقبول باشد.
به اعتقاد این کارشناس، هم اکنون افراد در خانواده و جامعه دیر به بلوغ روانی میرسند و همین بلوغ روانی دیررس سبب میشود تا معیارها و حس تشخیص آنان یا کند شود یا کلاً از بین برود. این مهمترین عاملی است که سبب میشود جوانان ما یا دیر و سخت ازدواج کنند یا اصلاً نتوانند ازدواج کنند. اما حکایت بلوغ روانی دیررس به دلیل بسترهای زندگی جدید باب شده در جامعه، به ضعیف شدن شاخکهای تشخیصی و معیارها و ارزشهای افراد محدود نمیشود و تبعات دیگری هم دارد.
تعهد و مسئولیتپذیری، دومین گام برای ازدواج آسان
وقتی قصه ازدواج پدربزرگها و مادربزرگها را نقل میکردیم، گفتیم که دختر قصه ما 14-13 یا نهایتاً18-17 ساله بود و پسر قصهمان هم 19-18 و در نهایت 23-22 ساله. حالا بیاییم در عصر کنونی، دورانی که خیلی از ما سواد و اطلاعاتمان از کامپیوتر، زبان یا فرآیندهایی نظیر اثر اشعه فرابنفش خورشید روی پوست بسیار بیشتر از افرادی است که در جامعه 50-40 سال پیش زندگی میکردند و خیلی وقتها تا غذایمان را با ترازوهای مخصوص وزن نکنیم، لب به خوراک نمیزنیم. بگذریم از اینکه در عوض گاهی وقتها هم میرویم در رستورانهای فستفود و آنقدر پیتزا، سوسیس و کالباس و همبرگر و نوشابههای گازدار میخوریم که نفسمان به سختی بالا میآید اما خب در دنیای باربی و مرد عنکبوتی باید ژستهای روشنفکریمان در تمام ابعاد هم حفظ شود.
از اینها که بگذریم میرسیم به این نکته که مردم ما در 50-40 سال پیش اگرچه کمتر زبان انگلیسی بلد بودند و از خواص خوراکیها و میزان فیبر و ویتامینشان کمتر سردرمیآوردند و هرچند سر سفره آبگوشت با نان سنگک و سبزی خوردنشان هیچ هرم غذایی و جدول محاسبه کالری وجود نداشت اما تا دلتان بخواهد احساس تعهد و مسئولیت داشتند، آنقدر که برخلاف جامعه امروز یک دختر 14-13 ساله آماده بود تا مادر شود و یک پسر 19-18 ساله علاوه بر آمادگی روحی و فکری برای نان دادن زن و فرزند، توانایی آن را داشت که آستین همتش را بالا بزند و شب که به خانه برمیگردد نان سنگک تازه بر سر سفره زن و بچهاش بگذارد و فضای خانه را به خوبی مدیریت کند، همانطور که دختر 14-13 ساله قصه ما بلد بود چگونه یک ماه با چندرغاز حقوق شوهرش سر کند و تازه از این دوزار درآمد، پسانداز هم داشته باشد تا پس از 12-10 سال زندگی بتواند از خانه پدرشوهر و مادرشوهر بیرون آمده و برای خودشان خانهای دست و پا کرده و مستقل شوند. حالا بیایید به جوانان امروز در همین سن و سال نگاهی بیندازیم.
دختران 14-13 ساله امروزی عروسک در دست پای رایانه نشستهاند و در فضای اتاقهای گفتوگو مشغول چت کردن هستند. پسران 18 تا 22 ساله هم که بخش مهمی از اوقات شبانهروزیشان صرف رسیدگی به وضعیت موها و لباس و کفششان میشود. اگرچه در این میان دختران و پسران با رفتاری معقول و منطقی هم کم نداریم اما واقعیت این است که بهترین دخترها و پسرهای جامعه امروزی ما هم در سنین 15 تا 22 سالگی اغلب به اندازه عهدهدار شدن مسئولیت یک فرد دیگر بزرگ نمیشوند و میان سن بلوغ جسمی و بلوغ روانی آنان فاصله زمانی زیادی وجود دارد. خامنه نیز با اشاره به بحث بیرمقی احساس مسئولیت در جوانان امروزی میافزاید: نرسیدن یا دیر رسیدن جوانان به بلوغ روانی موجب میشود که فرد نتواند به موقع از خانواده جدا شود، این جدایی هم روانی است و هم اقتصادی.
اصلاح روشهای تربیتی و سبک زندگی، گام سوم ازدواج آسان
به باور خامنه یکی از راهکارهای برقراری ازدواج به موقع و آسان تغییر روشهای تربیتی و رفتاری در خانوادههاست زیرا اگر این اتفاق نیفتد و فکر و اندیشه افراد اصلاح نشود، ازدواج آسان پا نخواهد گرفت.
وی به فرآیند بزرگ شدن افراد در خانواده و جامعه اشاره میکند و میافزاید: در این فرآیند، کودکی، نوجوانی و جوانی را داریم که در خلال آن فرد با خانواده و سپس با جامعه ارتباط پیدا میکند و تحت تأثیر باورها، ارزشها و اعتقادات حاکم بر خانواده و جامعه است که نگاه، باورها و اعتقاداتش شکل میگیرد، پس اگر در بین فضای خانواده، مدرسه، محیط کار و جامعه هماهنگی وجود نداشته باشد، وی دچار تناقض شده و بلوغ روانی و اجتماعیاش با چالش مواجه میشود. خامنه دلیل چالشهای موجود بر سر راه ازدواج آسان را در باورها و سبک زندگی و ارزشهای حاکم شده بر آن میداند.
حذف تجملات فکری و ظاهری، گام بعدی ازدواج آسان
خامنه تصریح میکند: ازدواج آسان یعنی تشریفات را از ازدواج حذف کنیم اما این تشریفات فقط شامل مهریه و بریز و بپاش در مراسم عقد و عروسی نمیشود بلکه معیارهای انتخاب فانتزی هم نوعی تشریفات در ازدواج محسوب میشود که شاید نتوان برایش هیچ چارهای اندیشید.
وی یکی از مقصرهای اصلی تشریفات حاکم بر زندگی ما را در عملکرد نامناسب رسانه ملی میداند و یادآور میشود: سریالها، فیلمهای تلویزیونی و حتی برنامههای آشپزی به نمایش درآمده در رسانههای ملی برای مردم بالای شهر است نه عامه مردم جامعه و همین مسئله برای افراد احساس نیاز میکند و مانع از آن میشود که زندگی را ساده بگیرند، ضمن آنکه به هر حال در شرایط جامعه امروز برخی از مسائلی که در گذشته لوکس بود حالا نیاز به شمار میآید. به طور نمونه 15-10 سال پیش داشتن تلفنهمراه یک نیاز نبود اما هماکنون داشتن این وسیله یک نیاز محسوب میشود.
یک شغل، زیربنای ازدواج چه آسان و چه سخت
خامنه یکی دیگر از اصلیترین پیشنیازهای یک ازدواج آسان را داشتن یک شغل و یک درآمد میداند. به باور وی، انسان برای کار کردن ساخته شده است و با داشتن یک شغل و سهم داشتن در اداره جامعه، احساس ارزشمندی میکند اما وقتی جوانان در جامعه برای به دست آوردن یک شغل مناسب با چالش مواجه میشوند، چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم ازدواجی صورت بگیرد.
پاسخ به شاخصهای ازدواج آسان در ذهن من و شماست
در نهایت باید گفت بالا رفتن سن ازدواج یک نشانه است و اگر نمیتوانیم ازدواج آسان را معنا کنیم، باید ببینیم نگاه و تصورات ما در چه عالمی سیر میکند. بدیهی است تا زمانی که فکر، نگاه و باورهایمان اصلاح نشود نمیتوان به اصلاح روندهای نادرست جاافتاده در جامعه نیز امیدوار بود. اما اگر این روند درست نشود، فکر میکنید چه سرنوشتی بر سر راه جامعه ما در کمین نشسته است؟
Sorry. No data so far.