تقریبا یکسالی است که از تاسیس گروه علوم اجتماعی اسلامی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران میگذرد. برپایی دو رشته «فلسفه علوم اجتماعی» و «دانش اجتماعی مسلمین» در مقطع کارشناسی ارشد اولین تلاشها برای قوام این حرکت مبارک بود. به سراغ دکتر بوذرینژاد مدیر گروه علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران رفته ایم و از ایشان درباره فرایند شکل گیری رشته دانش اجتماعی مسلمین جویا شدیم:
آقای دکتر بوذرینژاد! روند قانونی ایجاد یک رشتۀ جدید در دانشگاه چیست؟
برای تصویب یک رشته دو حالت وجود دارد؛ یا رشتۀ مذکور قبلاً در یک دانشگاه دیگر تدریس میشده و یا اصلاً در جایی سابقه تدریس نداشتهاست. اگر رشتهای برای اولین بار بخواهد تأسیس شود باید توسط تعدادی از اساتید یک دانشکده سرفصل مشخص برای آن تعریف شود و به تصویب شورای آموزشی دانشکده و دانشگاه و سپس وزارت علوم برسد. در حالتی که رشتهای در یک دانشگاه وجود داشته، سرفصلهای مصوب آن در وزارت علوم در شورای آموزشی دانشکده مدنظر به تصویب میرسد و به شورای برنامهریزی آموزشی آن دانشگاه ارجاع داده میشود و پس از تأیید سرفصلها، در صورت تأیید وزارت علوم، رشتۀ مذکور در دانشگاه جدید اجرا میگردد و این امر به سازمان سنجش اطلاع داده میشود. چون رشتۀ دانش اجتماعی مسلمین سابق بر این در دانشگاه باقرالعلوم (ع) مصوب شدهبود، بلافاصله با طی روند قانونی اجازۀ اجرا در دانشگاه تهران گرفت.
آیا رشته «دانش اجتماعی مسلمین «یکی از گرایشهای گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی است؟
در دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران دو گرایش جدید دانش اجتماعی مسلمین و فلسفۀ علوم اجتماعی ذیل گروه علوم اجتماعی اسلامی تعریف شدند که انشاءالله در آینده گرایش الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت نیز به جمع گرایشهای این گروه خواهد پیوست.
رشته دانش اجتماعی مسلمین به پیشنهاد چه کسی کلید خورد؟ آیا این طرح مخالفانی هم داشت؟
پیشنهاد تأسیس این رشته توسط یک نفر مطرح نشد و حاصل ساعتها بحث دربارۀ لزوم شکلگیری چنین رشتهای بود اما بهطور مثال دکتر پارسانیا چون تجربۀ اجرای این دو رشته در دانشگاه باقرالعلوم (ع) را داشتند از کسانی بودند که پیشنهاد تدریس آنها در مقطع کارشناسی ارشد را مطرح کردند. طبیعتاً هر طرحی موافقین و مخالفینی دارد ولی مخالفتهایی که صورت گرفت دربارۀ محتوای رشتهها و چگونگی ارتقای سطح کیفی آنها بود که با بحثهای مفصل در گروه حل و فصل شد. البته گلایۀ مختصری هم بر سر جدایی این دو گرایش از گروه جامعهشناسی وجود داشت.
کمی دربارۀ محتوای این رشته توضیح دهید.
در جامعه فعلی ما لازم است با توجه به سنت دینی و آراء اجتماعی متفکران اسلام راه حلهای لازم برای شناخت و حل مسائل اجتماعی اتخاذ شود. در اینجا نکته قابل ذکر این است که آراء اجتماعی غربیها بر اساس مبنایی شکل گرفتهاست که با مبنایی که آراء متفکران ما دارد که مبتنی بر حس و عقل و شهود توأمان میباشد، متفاوت است و بنابراین چرا ما نباید داشتههای خود را بخوانیم.
محتوای رشته طوری تنظیم شده که هم مبانی نظری علوم اجتماعی جدید و آبشخورهای فلسفی آن مورد نقد و بررسی قرار گیرد و هم تا حد امکان با آراء اجتماعی متفکرین مسلمان و نحوۀ مواجهۀ ایشان با معضلات اجتماعی و دانشهایی که در حوزۀ تمدنی اسلام تولید شدهاست، آشنایی صورت گیرد تا دانشجوی این رشته بتواند با آگاهی کافی دربارۀ مسائل اجتماعی حال حاضر جامعۀ اسلامی ما نظر بدهد.
یکی از کارهای دیگر ما نیز این است که به آراء اندیشمندان اسلامی که در حوزه اجتماعی مطرح شدهاند بپردازیم. در غرب نظریات متفکرین در زمان حیات ایشان تدریس و در کتابهای تاریخ ثبت میشود ولی اینجا بعد از مرگ یک متفکر آراء وی تبدیل به کتاب میشود. از این رو تمرکز این رشته روی متفکرین معاصر و چند دهۀ اخیر نیز کم نیست.
انتخاب نام دانش اجتماعی به جای لفظ جامعهشناسی دلیل خاصی دارد؟
در باب انتخاب نام برای این رشته بین اساتید زیاد بحث شد تا اصطلاحی را به کار ببریم که منظور ما را به طور جامع و مانع برساند و از بین پیشنهادهای مختلفی چون اندیشۀ اجتماعی و یا تفکر اجتماعی مسلمین، عنوان دانش اجتماعی مسلمین برگزیده شد.
مقولۀ روش که از ارکان اساسی جامعهشناسی است در این رشته چه وضعیتی پیدا میکند؟
برای مثال یکی از روشهای علوم اجتماعی موجود روش هرمنوتیک است. امثال شلایرماخر و دیلتای درصدد بودند روش تفسیری کتاب مقدس را در مواجهه با اجتماع و مسائل آن به کار ببرند. از طرفی بسیاری از متفکرین ما –از جمله ملاصدرا در مفاتیح الغیب- برای تأویل، که خود واژهای است قرآنی، روشهایی را پیشنهاد کردهاند. چرا ما نباید این روشها را بشناسیم و در حوزۀ اجتماع به کار ببریم؟
در باب نحوۀ پژوهش در این رشته نیز اجمالاً میتوان گفت برای مثال شما میتوانید یک فرضی را که متفکر اسلامی مطرح کرده در نظر بگیرید و آزمایش کنید ببینید این فرض قابل اطلاق است یا خیر. بعد از اینکه کارهای مختلفی به این شکل انجام شد گامهای بعدی دربارۀ چگونگی تحقیق مشخص خواهد شد.
برخی انتقاد میکنند که روشهای علوم اجتماعی غرب حاوی بنیانهایی نظری است که به مبانی نظری سنت اسلامی ما در تقابل است و در نتیجه استفاده از روشهای مأخوذ از این مبانی در تحلیل مسائل جامعۀ ما گمراهکننده است.
ببینید در همان مثالی که گفتهشد، شلایرماخر و دیلتای –به طرق مختلف- معتقد بودند میتوان به منظور مؤلف دست پیدا کرد و بدین معنا مؤلفمحور بودند، اما هایدگر و گادامر امکان فهم مقصود نویسنده را نفی کردند و به نوعی مفسرمحور بودند. از آنجایی که همۀ مفسرین ما از جمله ملاصدرا مؤلفمحور هستند و مبانی ایشان با مبانی هرمنوتیک بعد از هایدگر فرق میکند، میتوان از روش هرمنوتیک تا قبل از هایدگر مدد جست.
آیندۀ تحصیلی دانشآموختگان این رشته چگونه خواهد بود؟ آیا تمهیداتی برای ایجاد مقاطع بالاتر اندیشیده شدهاست؟
به طور طبیعی بعد از یکی دو سال با توجه به خروجیهای کارشناسی ارشد این رشته امکان درخواست مقطع دکترای آن وجود دارد و انشاءالله این اتفاق با انسجام بیشتر گروه علوم اجتماعی اسلامی رخ خواهد داد.
Sorry. No data so far.