تریبون مستضعفین؛ حجتالاسلاموالمسلمین دکتر سید عباس نبوی
در ماه رمضان سال جاری افکار عمومی و انظار خواص با رأیی جدید و غیرمترقبه در باب روزه مواجه شد. فاضل محترمی رأی (فتوا) به جواز نوشیدن آب توسط روزه داری که دچار تشنگی شدید ناگهانی شود داده و روزه او را صحیح شمرده و قضای آن را هم واجب ندانسته است. پس از ایشان برخی دیگر نیز کوشیدند شواهد متعددی بر درستی این رأی اقامه کنند و با استناد عجولانه و ناتمام به برخی مباحثات فقهاء سلف و معاصر مدعی شدند که این فتوا در میان فقهاء عظام مسبوق به سابقه بوده است.
در این بحث بسیار فشرده تلاش میکنم در حد وسع و بضاعت فقهی محدود خود نشان دهم که اولاً دلالت ظهور دو روایت مزبور و جمع آن با عموم و تخصیص آیات 183 تا 187 سوره بقره منتهی به چنین فتوایی نمیشود و ثانیاً تا کنون هیچ فقیهی از امامیه فتوای جایز العملی مبنی بر تمامیت روزه نوشنده آب توسط شدید تشنه ناگهانی نداده و آنچه به عنوان آراء فقهاء سلف و معاصر مورد استناد قرار گرفته، صرفاً بررسی احتمالات فقهی در فقه استدلالی بوده است.
قبل از ورود به بحث فقهی، یاد آوری دو نکته حساس ضرورت دارد. برخی مراجع محترم تقلید این گونه فتاوا را بازی کردن با دین مردم دانستند. چرا؟ چون طرح مباحث فقه استدلالی در مرحله بحث و بررسی شقوق و احتمالات در میان عامه مردم، اصل قوام و انضباط شرعی تکالیف را در معرض سستی قرار میدهد کما این که طرح مباحث تخصصی میان صاحبان تخصصهای دیگر برای عامه مردم نیز موجب سستی در نتایج عمومی برآمده از آن تخصصها میشوند. عجبا که در روزهای اخیر مواردی مشاهده کردم که در افواه عمومی به این فتوای جدید تمسک کرده و روزه داری روزه خوارانه آشامیدنی را تجویز میکنند؛ به هر حال انسان جدید امروزین تفسیر خاص خودش را از عُسر و حرج و مشقت دارد و اگر فتوایی از راه برسد و نوع جدیدی از روزه داری صحیح و تمام همراه با آشامیدن را برای او باب کند، از آن استقبال میکند. دوم این که ورود این گونه مباحث به رسانهها و افکار عمومی قبل از رسیدن به نتیجه تخصصی بی معناست. چه دلیلی دارد فاضل محترمی که فاقد شأن رجوع عامه مردم برای تقلید از وی است، رأی منفرد و دیگرگون خود را یک باره به افکار عمومی ارائه کند؟ آیا خدای ناکرده این راهی تازه کشف شده برای نام آوری فقهی در میان عامه مردم است؟ در این صورت فرق فقهای ما با انفجار ناگهانی فتاوای عجیب و غریب به وسیله مفتیان سلفیّه چیست؟ و چگونه خواهیم توانست از استحکام و منطق و نظم مَدرسی فقه امامیه دفاع کنیم؟ به خصوص در موضوعاتی که مباحث مستوفای آن به تمامه توسط فقهای سلف و معاصر انجام شده و جای استظهار جدیدی باقی نمانده است؟ به هر حال اکنون که این بحث رد فضای رسانهها و افکار عمومی مطرح شده، پاسخ مستدل به آن ضرورت دارد.
و اما بحث فقهی
اول: بررسی ظهور دلالی آیات روزه
بر مبنای آیات 183 تا 187 سوره بقره، «حدود موضوعی» و «عموم حُکمی» تکلیف «صوم» شامل موارد زیر است:
۱. وجوب روزه ماه رمضان بر همه مکلفین (فَمَن شَهِد منکم الشّهرَ فلیصُمه)؛
۲. امساک از خوردن و آشامیدن و آمیزش با همسر از ابتدای طلوع فجر تا ابتدای شب (کُلوا و اشربوا حتّی یَتبیّنَ لکم الخیطُ الابیضُ من الخیطِ الاسودِ من الفجرِ ثمَّ اَتمّوا الصّیامَ الی اللیل و لاتباشروهُنَّ)؛
۳. معاف کردن (تخصیص حُکمی) کسانی که در ماه رمضان دارای عذر کوتاه مدت نظیر مریضی یا سفر هستند که باید ایام دیگری روزههای ناگرفته خود را بجا آورند ـ با دو بار بیان پیاپی در دو آیه متوالی ـ (فَمَن کان منکم مرضی او علی سفَر فعدّةٌ من ایّام اُخر … و مَن کان مریضاً او علی سفر فعدَّة من ایّام اُخر)
۴. کسانی که دارای عذر دائمی هستند و قدرت بر روزه داری ندارند، به ازای هر روز یک غذای مسکین فدیه بدهند (علی الّذین یُطیقونَه فدیةُ طعام مسکین) و طبعاً با دوام عذر، قضاء روزه در مورد آنان وجهی ندارد.
بر مبنای ظهور کالنص آیات فوق، قوام موضوعی روزه، «امساک شخص روزه دار از خوردن و آشامیدن و آمیزش ارادی» ـ در طول روز است و کسانی که با دلایل موجه بیماری یا سفر یا عدم قدرت روزه نمیگیرند، فاقد روزه صحیح و تماماند. بدیهی است انسان فاقد اراده نظیر مُکرَه یا فراموشکار یا در حال خواب، به دلیل حکم مستقل عقل و به مقتضای حدیث رفع (1) در آن لحظه از مدار تکلیف خارج است و آن قطعه از زمان، عقلاً و عرفاً و شرعاً و تکویناً زمان تکلیف شرعی او به شمار نمیآید. در این بحث حتی اگر کسی قائل به وضع الفاظ برای موضوع له اعم از صحیح و ناقص باشد، به دلیل این که روزه از موضوعات مستنبطه شرعی است و آیات مذکور روایات وارده در تبیین حدود روزه، حد وسطی میان امساک ارادی و ارتکاب و افطار قائل نشده، به لحاظ قواعد اصولی نمیتواند قائل به جمع بین نقض امساک و صحت و تمامیت روزه باشد و محذوراتی نظیر «چگونگی جمع بین عدم تمامیت روزه و لزوم امساک تا پایان روز» و یا «وجوب کفاره بر نقض ارادی روزی ناتمام و ناصحیح» را باید بر مبنای قواعد اصولی و فقهی دیگری حل کرد و به ویژه از مباحث باب اِجزاء میتوان یاری جست.
از هم این روست که در تبیین موضوع روزه و اعمالی که موجب نقض آن به عنوان مصادیق شرب و اکل میشود، اصحاب سئوالات فراوانی نظیر ریختن روغن یا دارو در گوش(2) و رساندن غبار به گلو و حلق (3) و چشیدن غذا (4) و نظایر آن را از ائمه هدی (ع) به ویژه امام صادق(ع) پرسیدهاند و پاسخها همواره با معیار سلامت روزه مبتنی بر عدم وقوع اکل و شرب و گذر مواد از حلق داده شده است. به ویژه صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر(ع) که میفرماید: «لا يضرّ الصائمَ ما صنع إذا اجتنب أربع خصال : الطعام والشراب والنساء و الارتماس في الماء» (5). نتیجه این بخش، ابطال روزه به وسیله نقض امساک از خوردن و آشامیدن عمدی، و ناقص بودن و عدم تمامیت روزه به وسیله نقض امساک ضرری و حرجی است. البته این بحث دامنه مفصلی دارد که ادامه آن در این مقال نمیگنجد.
دوم: تعیین محل بحث
اگرچه میان فقهای سلف اختلاف در حدود نفی ضرر و حرج از کسی که گرسنگی و تشنگی او را احاطه کرده و تبیین مقدار واجب امساک از محدوده مشقت تا سرحد مرگ همواره وجود داشته و دارد، اما اطاله کلام در این بحث نتیجه مؤثری ندارد. با توجه به تحول زمانها و دورانها بر همه انسانها و طبعاً شیعیان و تغییر موضوعی مفهوم ضرر و حرج نزد انسان جدید ابزارمند و رفاهجو، این اتفاق نظر در میان فقهای معاصر حاصل شده که اگر تشنگی مستمر و یا تشنگی شدید و ناگهانی شخص روزه دار موجب ضرر و حرج بر او شود، به مقتضای عمومات جواز و بلکه وجوب نفی و دفع ضرر و حرج، نوشیدن آب برای او جایز است و طبعاً مقدار نوشیدن نیز تابع مقدار دفع ضرر و حرج است. دو روایت عمار و مفضل نیز بدون هر گونه ابهامی همین معنا را بیان میکند: «عن أبي عبد الله عليه السلام في الرجل يصيبه العطش حتى يخاف على نفسه، قال: يشرب بقدر ما يمسك به رمقه ولا يشرب حتى يروى» (6) و نیز «عن المفضل ابن عمر قال : قلت لابي عبد الله عليه السلام : إن لنا فتيات وشبانا لا يقدرون على الصيام من شدة ما يصيبهم من العطش، قال : فليشربوا بقدر ما تروى به نفوسهم و ما يحذرون» (7). بنا براین، میان فقهای عظام معاصر و بلکه عموم فقهاء اعم از سلف و خلف اختلافی در این نیست که برای شخص تشنه ضرری و حرجی ناگهانی، نوشیدن آب به اندازه سدّ رمق جایز است تا بتواند روزه خود را به پایان برساند. آنچه مورد اختلاف است این است که این روزهای که با نوشیدن ارادی آب همراه شده، کفایت از روزه واجب او را میکند یا خیر؟ پاسخ عدم کفایت است از دو جهت: اول این که یکی از ارکان واضح و بیّن روزه یعنی امساک از شُرب نقض شده است و چنین روزهای تمامیت ندارد؛ و دوم این که در هیچ موردی از موارد نقض ارادی روزه ـ چه جایز و چه غیر جایز ـ شارع مقدس تمامیت روزه را امضا نکرده است و حکم به وجوب قضا در مواردی و حکم به وجوب قضا و کفاره در موارد دیگری داده است. در نتیجه، وجوب قضاء روزه برای این شخص ثابت است و دلیلی بر مُجزی بودن این روزه ناتمام وجود ندارد.
سوم: بررسی استدلال به دو روایت برای اثبات تمامیت روزه و عدم قضاء
اولاً بحث خاصی درباره سند دو روایت عمار و مفضل وجود ندارد، چون علاوه بر وثاقت عموم راویان و عدم جرح مؤثر برخی راویان روایت دوم ـ با تفصیلی که در جای خود قابل بحث است ـ هر دو روایت دارای شهرت روایی و فتوایی بوده و مورد استناد و عمل عموم فقها قرار گرفتهاند. ثانیاً فرض بر این است که موضوع دو روایت ذوالعطش یعنی تشنه شدید ناگهانی است و نه ذوالعطاش به معنی شخصی که بیماری تشنگی دارد. با این وجود استدلال به منطوق و مفهوم دو روایت مزبور برای اثبات عدم قضا، به شرح زیر ناتمام است:
۱. در باب فروض محتمل ظهور دو روایت گفته شده است: «اینجا يك احتمال این است این آدم که مجاز است به اندازه سد رمق آب بیاشامد، یعنی مجاز است تا افطار کند و بنابراین روزه اش باطل است، منتهی به خاطر حرمت ماه رمضان تا آخر باید امساک کند و طبعاً با چنین فرضی مطابق عمومات بعداً قضای آن را بجای می آورد» (8). متأسفانه فاضل محترم این فرض را نادرست تقریر کرده است. مبنای این فرض، بقاء روزه به انضمام عدم تمامیت آن است نه بطلان روزه. در حقیقت کسی که برای لحظهای کوتاه لازم است به مقتضای رفع حرج و دفع ضرر آب بنوشد، روزهاش باقی است اما ناتمام است و باید در فرصت مقتضی کامل آن را بجا آورد. استناد امساک تا آخر روز به حرمت ماه مبارک رمضان نیز نادرست است، چون در عمومات آیات و روایات استمرار روزه باطل به سبب حرمت ماه رمضان وجود ندارد بلکه علت استمرار روزه، عدم جواز ابطال روزه به سبب بروز نقض ارادی در آن است، کما این که بنا به صریح روایات باب، ارتکاب هر مُبطل عمدی نظیر مباشرت همسر و اکل و شرب نیز علاوه بر ابطال روزه و وجوب کفاره، استمرار روزه تا پایان روز را از روزهدار رفع نمیکند (9) و مثلاً کسی که در روزه رمضان با زوجه خود مباشرت کند، نمیتواند بگوید حال که این مُبطل حرام واقع و روزه من باطل شد، پس من مجازم تا پایان روز هر بار که میل داشتم به مباشرت ادامه دهم.
۲. در ادامه فروض محتمل دو روایت گفته شده است: «به نظر ما اگر در متن روایات خوب دقت کنیم و سؤال سائل و جواب امام را ملاحظه کنیم، خواهیم دید که سؤال از این باب نیست که سائل این را نداند اگر کسی مضطر شد و احساس خطر کرد چکار باید بکند، چراکه طرف عمار ساباطی است؛ او فردی عادی نیست چراكه از اجلۀ روات بوده و خودش فقیه است و برای او روشن است که “الضرورات تبیح المحذورات” ولی در این مورد مشکلش این است که آیا راه حلی برای ادامه روزه بدون افطار و ابطال متعارف وجود دارد یا نه و شاهد روشن آن همان متن روایت “مفضل بن عمر” است که سؤال را اینطور مطرح کرده است ” إن لنا فتیات و شباناً لا یقدرون علی الصّیام من شدّة ما یصیبهم من العطش ” امام هم پاسخ فرمودند: “فلیشربوا بمقدار ما تروی به نفوسهم و ما یحذرون” بدین معنا که ما افرادي داریم که به علت شدت عطش توان روزه گرفتن را ندارند» (10)، حقیقتاً انسان نمیتواند تعجب خود را از این گونه استظهار بیان نکند. در حالی که فروض محتمل سئوال فراوان است و بیش از همه این فرض ظهور دارد که عمار ساباطی به قرینه «فتیات و شباناً لایقدرون علی الصیام» به دنبال کسب رخصت از وجوب روزه برای نوجوانان پسر و دختر ناتوان از روزه تامه همانند پیرمرد و پیرزن است و چه بسا منتظر پاسخ عدم وجوب روزه بر آنان بوده، چگونه میتوان ادعا کرد که عمار به دنبال آن بوده که: «آیا راه حلی برای ادامه روزه بدون افطار و ابطال متعارف وجود دارد یا نه»!
۳. در ادامه استظهار از این دو روایت گفتهاند: «حضرت نفرمودند که افطار کنند، در حالي كه در حکم شیخ و شیخه و ذوالعطاش و زنان حامله با صراحت فرمودند : “لا حرج أن یفطرا” مانعی ندارد افطار کنند. از نوع سؤال و جواب پیداست که آنان دنبال این بوده اند که با حفظ روزه و صائم بودن راه حلی بدست آورند» (11). این استدلال نیز ناتمام است، زیرا گرچه حضرت در صحیحه محمد بن مسلم به جواز افطار پیرمرد و ذوالعطاش تصریح فرموده: «الشیخ الکبیر و الذی به العطاش لاحرج علیهما ان یفطرا» (12)، اما ائمه هدی در اکثر روایات دیگر در این باب به این جمله اکتفا کردهاند که به ازاء هر روز یک مُدّ طعام به مسکین بدهند و سخنی از افطار به میان نیاوردهاند (13). آیا اکتفا به ذکر طعام مسکین و عدم تصریح به افطار در اکثر روایات این باب مقتضی استظهاری بجز جواز افطار شیخ کبیر و ذوالعطاش است؟ لذا عدم استعمال لفظ افطار در دو روایت عمار و مفضل موجب نمیشود که نوشیدن آب توسط روزهدار شدید تشنه ناگهانی افطار به شمار نیاید.
۴. در ادامه گفتهاند: «به همین جهت صاحب وسائل این را در بابی مستقل عنوان کرده و تحت عناوین افطار نیاورده است» (14). این استشهاد نیز فاقد اعتبار فقهی است. اولاً نحوه تبویب مرحوم حر عاملی نه تنها شاهد مؤثری در استنباط فقهی نیست بلکه حتی معاضدت هم ندارد، چون اگر بنا به تبویب منسجم و بایسته باشد، تبویب وی در روایات صوم و دیگر موضوعات فقهی نیازمند تجدید نظر اساسی است.
۵. در مقام بیان تمثیل و مشابهت در حکم گفتهاند: «اختلاف ما در این است که آیا این مورد از موارد افطار است تا مطابق قواعد بعداً قضایش واجب گردد و یا اینکه از مصادیق افطار مبطل روزه نیست و مثلاً مانند این است که به حلق کسی به زور آب بریزند، يا فردي از روي نسيان تا سيراب شدن آب بنوشد و یا کسی را داخل استخر بیاندازند؟ در اولی و دومي چیزی به حلق رسيده است اما مبطل نیست و در مورد سوم نیز ارتماس تحقق یافته، اما مبطل نیست. کسی که از شدت تشنگی برای سد رمق و به اندازه آن آب نخورد، می میرد و تاب و توانش را از دست می دهد، از مصادیق افطار مبطل نیست» (15). این گونه تمثیل و تشابه به حدی دارای غرابت و فشل است که نیازی به توضیح نیست. آیا کسی که از شدت عطش مضطر به نوشیدن آب میشود، از لحاظ موضوع و حکم قابل الحاق به کسی است که به حلقش آب بریزند یا او را داخل استخر بیاندازند؟ ضمناً شایسته است اهل فضل در بیان مثالهایشان توجه کافی به رسا بودن مثال داشته باشند، زیرا چه بسا کسی را داخل استخر بیاندازند ولی چون شنا بلد است، سر در آب فرونبرده و بدون بروز مشکل برای روزهاش از آب بیرون بیاید و از کسانی که او را در استخر انداختهاند، به سبب آب تنی اجباری در گرمای تابستان تشکر نماید!! بگذریم.
۶. گفتهاند: «روایت مفضل انگار که درباره امروز است و درباره افرادي است که به دلیل تشنگی فراوان، قادر به ادامه روزه نیستند. حضرت هم نمیگوید که: “روزهشان را تمام کنند ولو اينكه در فشار قرار گیرند” و نیز نمی فرمایند که روزه شان را افطار کنند و بعد کفاره دهند و یا قضا کنند، بلکه راهنمایی میکنند که با خوردن آب به مقدار ضرورت، به روزه ادامه بدهند» (16). این توصیف از زمان صدور روایت کاملاً بی وجه است. گرچه گذر زمان و دورانهای تاریخی موجب تحول در موضوعات شده و میشود، اما روایت مفضل دقیقاً درباره زمان خود اوست و در زمان معاصر ما، وجود امکانات فراوان کاهش عطش در زمان روزه و به هنگام کار و فعالیت روزمره، مصادیق روایت را کاملاً کاهش داده است.
۷. غریبتر از استدلالها و استشهادات پیشین گفتهاند: «به نظر من نسبت این روایت با روایات عمومات، نسبت شبه حكومت است نه تخصیص. امام (ع) از عنوان افطار استفاده نکرده و اساساً چنین شربی را مثلاً مانند ریختن دارو به زور به حلق روزه دار مفطر نمیدانند چراكه آنجا از عبارت “افطر” استفاده فرمود. دقت در موثقه عمار و روایت مفضل نشان میدهد که معصوم (ع) در عنوان «مُفطر» تصرف کرده و چنین شربی را موضوعاً از عنوان مفطرات خارج کرده است. پس این دو روایت بر عمومات تقدم دارد و الا لغويت اين دو روايت لازم مي آيد» (17). نسبت «شبه حکومت» یعنی چه؟ در کجای مباحث اصولی تا کنون چنین عنوانی به کار رفته است. به علاوه، آیا حکومت این دو روایت بر عمومات را با چنین استظهار دوری میخواهید اثبات کنید؟ مگر معصوم (ع) خود راه تصرف در موضوعات مستنبطه را بلد نبوده و در موارد دیگر مثل «لا شک لکثیر الشک» به وضوح استعمال و تصرف نکرده است که اکنون با چنین استبعادی نیاز به حکومت سازی تصنعی دو روایت بر عمومات باشد؟ آیا منطوق یا مفهوم این دو روایت اساساً نظر مستقیم به حدود موضوع مستنبطه روزه دارد؟ ائمه هدی(ع) چه محذوری داشتهاند که در موضوع مهمی نظیر جمع روزه با نوشیدن اضطراری یا حرجی آب به صراحت تصرف کرده و مثلاً بفرمایند «لا نقض للصوم اذا شرب بمقدار سد رمقه»؟! کجاست انصاف مرحوم شیخ انصاری که اگر نه به عنوان منبع پنجم حداقل به عنوان هشدار نسبت به این گونه استظهارات بعید مورد توجه قرار گیرد.
چهارم: بررسی آراء و فتاوای فقهای سلف و معاصر
بحث فشرده حاضر مجال آن را ندارد که حجم گستردهای از مباحث استدلالی فقهای سلف و معاصر درباره دلالت یا عدم دلالت دو روایت عمار و مفضل بر تمامیت روزه «شدید تشنه ناگهانی» و وجوب یا عدم وجوب قضاء بر او را مطرح نموده و مورد بررسی قرار دهیم. اما اجمالاً تا آنجا که مورد تحقیق قرار گرفت، دیده نشده است فقیهی فتوای عملی مُجزی بر تمامیت روزه مذکور و عدم قضاء آن داده باشد. لذا این ادعای برخی محققین که فتوا به عدم قضاء را به نحوی ـ هر چند ناتمام ـ به برخی از فقهای سلف و معاصر نسبت دادهاند، نادرست است.
ایشان در توضیح مدعای خود گفتهاند: «اما با این حال این نگاه نیز در میان فقهاء به ویژه با توجه به ظاهر دو روایتی که آوردیم وجود دارد که این روزه صحیح است و قضا ندارد. چنان که شهید اول در فرض ترس از تلف و جواز خوردن آب و غذا هرچند خود قائل به وجوب قضا است اما دلالت روایت عمار ساباطی بر عدم وجوب قضا را پذیرفته و آن را نظر علامه حلی نیز شمرده است و مقصود وی این گفته علامه است که پس از نقل این روایت آن را موافق موازین شیعه شمرده، زیرا موضوع آن “ضرورت” است و قضا را واجب ندانسته، زیرا از ترس تلف شدن به حد ضرورت نوشیده و مانند شخصی است که به اجبار چیزی می خورد … پیش از وی جناب محقق اردبیلی گرچه این دو روایت را مربوط به بیماری تشنگی دیده اما روزه چنین فردی را به رغم اینکه آب می خورد صحیح و بدون قضا شمرده است؛ به این دلیل که ادله ظهور در بطلان ندارد و بلکه به تعبیر ایشان “روزه داری چنین افرادی همین است”. وی دلیل دیگر را عدم ذکر وجوب قضا از جمله در دو روایت یادشده میشمارد با اینکه اگر قضا واجب بود، لازم بود ذکر شود ولی امام (ع) تنها آشامیدن در ضرورت را خاطرنشان فرموده است … از همین رو است که در میان فقهای معاصر، آیت الله سبحانی درستی روزه و عدم وجوب قضا را محدود به فرض ترس بر جان نکرده و روزه کسی را که به دلیل ضرر یا حرج در حد ضرورت آب میآشامد درست دانسته است و طبعا قضا ندارد»(18).
در پاسخ مدعای فوق موارد زیر قابل ارائه است:
اولاً مباحث فقه استدلالی فقهاء سلف و خلف و معاصر پر است از بررسی شقوق و احتمالات و تقویتها و تضعیفهای اقوال متعدد به استناد دلایل و ظواهر آیات و روایات و اجماع و عقل و معاضدات اصولی و فقهی دیگر، اما مهم خروجی افتایی این مباحث است. در سایر علوم و تخصصها نیز همین قاعده و رویه جاری است؛ گرچه در مورد احکام الهی عبادی که میدان آزمون و تجربه مستقیم نیست، حساسیت بیشتری متوقع است. در مقام بررسی و مباحثه فقهی میتوان محتملات متعدد را تقویت کرد و سیره فقهای سلف و خلف نیز همین گونه بوده و هست، لکن آنچه معتبر و قابل استناد نهایی است، نتیجه نهاییای است که به صورت فتوای عملیه مجزی ارائه میشود. لذا اصولا استشهاد به مباحث فقه استدلالی برای نشان دادن موافقان و مخالفان یک فتوای عملی مجزی، فاقد اعتبار و نتیجه موجّه است و از این رو، آنچه محقق محترم از مباحث فقه استدلالی برای اثبات تمامیت روزه «شدید تشنه ناگهانی» استشهاد کرده است، به فرض صحت و درستی استشهادات، اثبات کننده هیچ نتیجه خاصی نیست و از این استشهادات نمیتوان نتیجه گرفت که فتوای عملی مُجزی فقهای مزبور برای مقلدانشان در این مسئله، تمامیت روزه و عدم قضاء است.
ثانیاً بررسی موارد مدعا نشان میدهد که نسبتهای داده شده به فقهای مذکور، نادرست و فاقد دقت است. ایشان به شهید اول و علامه حلی نسبت دادهاند که: «شهید اول دلالت روایت عمار ساباطی بر عدم وجوب قضا را پذیرفته و آن را نظر علامه حلی نیز شمرده است. و مقصود وی این گفته علامه است که پس از نقل این روایت آن را موافق موازین شیعه شمرده، زیرا موضوع آن “ضرورت” است و قضا را واجب ندانسته، زیرا از ترس تلف شدن به حد ضرورت نوشیده و مانند شخصی است که به اجبار چیزی می خورد» (19). اما این نسبت هم به شهید اول و هم به علامه حلی نادرست است. عبارت شهید اول را ملاحظه فرمایید: «ولو أفطر لخوف التلف فالأقرب القضاء ، وفي الرواية يشرب ما يمسك الرمق خاصة، وفيها دلالة على بقاء الصوم وعدم وجوب القضاء» (20)، شهید ابتدا به صراحت میفرماید که اگر روزهدار به سبب ترس از تلف افطار کند رأی مختار من وجوب قضاء است، سپس به روایت اشاره کرده و میفرماید در این روایت دلالتی بر بقاء صوم و وجوب قضاء هست. حال از این عبارت شهید چه نتیجهای باید گرفت؟ کجای این عبارت نشان میدهد که فتوای نهایی شهید بر عدم وجوب قضاست؟ عبارت علامه حلی را نیز ملاحظه فرمایید: «مسألة ذو العطاش اذا كان لا يرجى برؤه افطر وتصدق عن كل يوم بمدّ كما تقدم و في احد قولي الشيخ بمدّين كانهم ولا قضاء عليه اماجواز الافطار فللعجز عن الصيام و يؤيده مارواه الشیخ عن مفضل بن عمر قال قلت لابي عبد الله عليه السلام “ان لنا فتيانا وبناتا لا يقدرون عن الصيام من شدة مايصيبهم من العطش قال فليشربوا مقدار ما تروى به نفوسهم و ما يحذرون” و عن عمار بن موسى الساباطي عن ابي عبد الله عليه السلام “في الرجل يصيبه العطش حتى يخاف على نفسه قال يشرب بقدر ما يسدّ رمقه ولا يشرب حتى يروى” واما الصدقة فلعجزه عن الصيام و لما تقدم في حديث محمد بن مسلم عن الباقر عليه السلام و عن داود بن فرقد عن ابيه عن ابي عبد الله عليه السلام فيمن ترك الصيام “قال ان كان من مرض فاذا برئ فليقضه وان كان من كبر او لعطش فبدل كل يوم مد” واما سقوط القضاء فلانه افطر للعجز عن الصيام والتقدير دوامه فيدوم المسبَّب» (21). ملاحظه میفرمایید که علامه دو روایت عمار و مفضل را صرفاً به ذوالعطاش و بیمار تشنگی اختصاص داده و تصریح میکند که سقوط قضاء از او به سبب عجز از روزه است و سبب عدم قدرت بر روزه ادامه دارد پس مسبَّب آن که عدم قضاء است نیز ادامه دارد. این تعبیر علامه به وضوح نشان میدهد که رأی او در مورد «شدید تشنه ناگهانی» که عدم قدرتش بر روزه ناگهانی است و ادامه ندارد، حکم به وجوب قضاء است؛ دقیقاً بر خلاف آنچه محقق محترم به علامه نسبت داده است. عبارت محقق اردبیلی نیز این چنین است: «الظاهر أن ذا العطاش يقتصر على سد الرمق و دفع الضرورة، لان الظاهر أن المقصود دفع الضرر الحالي فيجب الاختصار على ذلك . ويدل عليه رواية عمار عن أبي عبد الله عليه السلام “في الرجل يصيبه العطاش حتى يخاف على نفسه، قال : يشرب بقدر ما يمسك رمقه، ولا يشرب حتى يروي” و فيها إشارة إلى ان ذلك إنما يكون سببا للافطار مع خوف التلف فيفهم كون الكبر كذلك للمقارنة بينهما وإن الظاهر ان الضرر العظيم فيهما كذلك وهو ظاهر ويدل عليه أيضا رواية مفضل بن عمر، ثم إن تمكنوا قضوا » (22). اولاً محقق موضوع بحث را ذوالعطاش یعنی بیمار تشنگی قرار داده و ثانیاً ذوالعطاش را در عدم قدرتِ مستدام بر روزه گرفتن با پیرمرد مقارن نموده و دارای یک حکم قرار داده و در نهایت هم میفرماید هرگاه تمکن یابند قضاء کنند. حال از این عبارتها و صراحتها چگونه میتوان به محقق اردبیلی نسبت فتوای عملی مُجزی دائر بر تمامیت و عدم قضاء روزه «شدید تشنه ناگهانی» داد؟ به لحاظ ضیق مجال از موارد دیگری که محقق محترم به فقهاء گذشته و معاصر نسبت داده میگذرم، اما خوب است فتوای عملی و مُجزی آیت الله سبحانی را نیز بخوانیم: « مسأله 1381: اگر انسان مرضى دارد كه زياد تشنه مى شود و نمى تواند تشنگى را تحمل كند، يا براى او مشقّت دارد، روزه بر او واجب نيست. ولى در صورت دوم بايد براى هر روز يك مد آرد گندم به فقير بدهد. و بهتر آن است كه بيشتر از مقدارى كه ناچار است آب نياشامد و چنانچه بعد بتواند در روزهاى كوتاه و هواى ملايم روزه بگيرد بنابر احتياط روزه هايى را كه نگرفته، قضا نمايد» (23)، در فتوای ایشان اولاً موضوع مریض تشنگی است و ثانیاً برای مریض تشنگی نیز که بسیاری از فقهاء به جهت دوام مرض قضاء را بر وی واجب ندانسته و به کفاره یک مُدّ به ازاء هر روز اکتفا کردهاند، ایشان قائل به احتیاط قضاء حتی برای ذوالعطاش در روزهای تواناییاش شدهاند. حال محقق محترم پاسخ دهند که در کجا آیت الله سبحانی فتوای عملی مُجزی به تمامیت روزه «شدید تشنه ناگهانی» و عدم وجوب قضا بر وی دادهاند؟
ثالثاً این عبارتهای محقق محترم را ملاحظه فرمایید: «شهید اول در فرض ترس از تلف و جواز خوردن آب و غذا هرچند خود قائل به وجوب قضاء است اما دلالت روایت عمار ساباطی بر عدم وجوب قضا را پذیرفته» (24)؛ از این عبارت چه نتیجهای قابل برداشت است؟ بالاخره شهید قائل به وجوب قضاء است یا دلالت روایت بر عدم وجوب قضاء را پذیرفته؟! و نیز این عبارت: «جناب محقق اردبیلی گرچه این دو روایت را مربوط به بیماری تشنگی دیده اما روزه چنین فردی را به رغم اینکه آب می خورد صحیح و بدون قضا شمرده است؛ به این دلیل که ادله ظهور در بطلان ندارد» (25)، منظور از چنین فردی کیست؟ ذوالعطشی که ناگهان تشنگی بر او غلبه کرده یا ذوالعطاشی که دارای بیماری مستمر تشنگی است؟ چگونه قابل تصویر است که محقق اردبیلی دو روایت را مربوط به ذوالعطاش دانسته اما روزه ذوالعطش را صحیح شمرده است؟!
با توجه به آنچه در این بخش گذشت، اولاً استناد به مباحث و بررسی احتمالات فقهای عظام در فقه استدلالی برای نشان دادن فتاوای عملی آنان کفایت نمیکند و ثانیاً تحلیل مباحث فقه استدلالی فقهای سلف و معاصر نیازمند دقت و ملاحظات لازم است و ثالثاً مقلدان مراجع محترم تقلید فقط از فتاوای عملی مُجزی آنان تقلید کنند و صرف استناد به فقه استدلالی آنان، موجب ادای تکلیف شرعی و برائت ذمّه نخواهد شد.
پنجم: بررسی و تنقیح موضوع
متأسفانه فاضل محترمی که رأی به تمامیت روزه «شدید تشنه ناگهانی» بدون وجوب قضاء دادهاند، تصویر منقح و روشنی درباره موضوع مورد بحث ارائه نکردهاند. به این تعابیر توجه فرمایید: «کسی و یا کسانی به علت عطش موقت و مقطعی که قابل تحمل و تاب آوردن نیست، مثل کارگرانی که بعلت بلندی روز و سختی کار احساس تشنگی میکنند» (26)؛ «فردی که به خاطر سد رمق مجاز است آب بخورد و اگر نخورد قدرت ادامه کار و حیات ندارد» (27)؛ «افرادی که در اثر شدت عطش نمی توانند روزه بگیرند» (28)؛ «درباره افرادی بحث شده که بیماری تشنگی ندارند و عنوان “ذوالعطاش” بر آنها صدق نمیکند، اما دچار عطش مقطعی و اتفاقی میشوند و نمیتوانند روزه خود را ادامه دهند. مثلاً کارگری روزه گرفته و در اثر گرما احتمال دارد ادامه روزه منجر به غش و حتی مرگ شود»(29). روشن است که فاصله میان فردی که به علت بلندی روز و سختی کار احساس تشنگی میکند و فردی که در اثر شدت عطش نمیتواند روزه بگیرد و کارگر روزهداری که در اثر گرما ادامه روزهاش منجر به غش و ضعف میشود، تفاوتهای بزرگ و آشکاری وجود دارد. ضمناً تفسیر سدّ رمق به وجهی که هم شامل ادامه کار و هم شامل ادامه حیات شود نادرست است و ظهور سد رمق در دو روایت مذکور، سد رمق برای ادامه حیات است نه سد رمق برای ادامه کار. حال با توجه به این تفاوتها در تصویر موضوع توسط فاضل محترم، اساساً معلوم نیست ایشان چه فتوایی و برای چه کسانی دادهاند؟ آیا این گونه فتوا دادن شایسته و بایسته است؟
نتیجه نهایی
فتوای بدون اختلاف فقهای امامیه بر این است که شرب آب ضروری و حرجی برای کسی که دچار تشنگی شدید ناگهانی شده جایز است، اما این شخص باید در زمان واسع روزه خود را قضا کند. ضمناً حکم معصیت یا عدم معصیت این شخص، امری جداگانه است، چه این که اگر شخصی به سبب مقدمات عمدی موجب تشنگی شدید ناگهانی در روزهداری خود شود، معصیت نموده و گناهکار است. و لله الحمد و الله عالم.
سید عباس نبوی
قم المقدسة
نوزدهم رمضان 1434
ششم مرداد 1392
منابع
1. وسائل الشيعة (آل البیت)، الحر العاملي، ج 15، ص 369.
2. وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 10، ص 73.
3. وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 10، ص 69.
4. وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 10، ص 105.
5. وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 10، ص 31.
6. من لايحضره الفقيه، الصدوق، جلد2، ص 133.
7. وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 10، ص 214.
8 .http://bayatzanjani.net/fa/news/article-342.html
9. وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 10، ص 55.
10 و11. http://bayatzanjani.net/fa/news/article-342.html
12. وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 7، ص 149.
13. وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 7، ص 152-150.
14 و 15. http://bayatzanjani.net/fa/news/article-342.html
16 و 17 . http://bayatzanjani.net/fa/news/article-341.html
18. http://ayandehonline.com/?a=content.id&id=1986
19. همان.
20. الدروس، الشهيد الأول، ج 1، ص 276.
21. منتهى المطلب (ط.ق)، العلامة الحلي، ج 2، ص 618.
22. مجمع الفائدة، المحقق الأردبيلي، ج 5، ص 325.
23. http://tohid.ir/fa/persian/book?bookID=159&page=11#13
24 و 25. http://ayandehonline.com/?a=content.id&id=1986
26 و 27 و 28. http://bayatzanjani.net/fa/news/article-342.html
29. http://bayatzanjani.net/fa/news/article-341.html
هر کاری هم که بکنید وهر دلیلی هم که درست کنید نظر جناب بیات زنجانی به عقل سلیم نزدیک تر است تا نظرات بی منطقی که می خواهند هر طور شده جلوی راحتی ودلپذیر بودن دین رابگیرند .
این فتوا اساسا مخالف نص صریح قرآن است.آیات روزه در قرآن کاملا صراحت دارند:
ياأيها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم
تتقون ( 183 ) أياما معدودات فمن كان منكم مريضا أو على سفر فعدة من أيام
أخر وعلى الذين يطيقونه فدية طعام مسكين فمن تطوع خيرا فهو خير له وأن
تصوموا خير لكم إن كنتم تعلمون ( 184 ) )
تکلیف کسانی که قادر به روزه گرفتن نیستند با عنوان ” علی الذین
یطیقونه” به صراحت مشخص است.
ضمنا حد خوردن آشامیدن برای کسی که صیام دارد تنها در شب است و این هم
صریح قرآن است:
وكلوا واشربوا حتى يتبين لكم الخيط الأبيض من الخيط الأسود من الفجر ثم
اتموا الصیام الی اللیل ( سوره بقره آیه 187)
پس خوردن و آشامیدن محدود است به شب و هیچ فقیهی حق ندارد این محدوده را
تغییر دهد.
کسی که دچار عسر و حرج می شود تا حدی که تشنگی برایش غیر قابل تحمل می
شود و احتمال ضرر جانی پیدا می کند باید روزه اش را افطار کند و بعدا قضا
نماید و اگر بازهم عذر داشت فدیه دهد.
شما هم بگویید اصلا روزه مطبق عقل نیست! مگر کسی کاریتان دارد؟
اما لطفا وارد قضا.ت فقهی نشوید.
بیات اجتهاد مقابل نص کرده است.
از انچه شما نوشته اید معلوم می شود عام و خاص و مطلق و مقید و … را نمی دانید چیست و تمی مایل به وهابی گری در نوشته شما مشاهده می شود. برای این که بقیه مفتون نشوند عرض کردم وگرنه قصد بحث ندارم
عزیزم ، پیامبر خدا دو گنجینه برای ما گذاشت. قرآن و عترت. سنی ها لطف کردند و عترت طاهره را از بین بردند و ما هم قرآن را. خودمان هم می دانیم که این مساله واقعیت دارد.
به جای اینکه خودتان را با این سخنان گول بزنید بگویید کجای این آیه عمومیت ندارد؟ قیدش کجا است؟ اصلا چرا تا وقتی این آیه به این صراحت هستند چرا خودتان را می فریبید؟
شما نگران مفتون شدن خوانندگان نباشید. نگران پاسخگویی به خدا در روز قیامت باشید به مراتب برایتان بهتر است.
منظور این است که روایات مقید قران است. همان طور که قبلا گفتم یا اطلاعاتتون کمه یا خودتون رو به
اگر مدعی هستید که روایت شاخص رد یا تایید آیات قرآن است که رسما کفر می گویید. قید روایی مال زمانی است که تفسیر آیه مورد اختلاف است و آیه قابل تفاسیر متعدد است اینجا است که تفسیر را به روایات مربوطه مقید می کنند.
اما این آیه از محکمات است. جای تفسیر دوگانه ای ندارد. قیدی هم بر آن مترتب نیست و اگر کسی مدعی شود روایت مقدم بر آیه است قطعا اسمش را بهتر است مسلمان نگذارد.
متاسفانه برخی افراد هستند که بررسی سلسله سند احادیث را بر قرآن ترجیح می دهند کارشان به جایی رسیده است که خودشان حتی حدیث : ما خالف کتاب الله فاضربوه علی الجدار را رد می کنند تا بتوانند به خیال خودشان بازی فقهی خود را ادامه دهند. در حالی که روایان احادیث هر که هم که باشند بالاخره انسانند و دارای احتمال خطا و سهو … اما آیه قرآن وحی است و جایی که این آیه تفسیر بردار نیست و صراحت دارد مراجعه به حدیث چه معنایی دارد؟
آقای محترم! به جای این بازی با دین ، اعتراف کنید که هنوز آثار تفکر اخباریون در حوزه ها باقیست. متاسفانه هنوز هستند کسانی که به دلیل وجود برخی روایات مشکوک قرآن را تحریف شده می چندارند و لذا ترجیح می دهند که به جای هر نوع مراجعه به قرآن مستقیما سراغ حدیث بروند چراکه سلسله واویان حدیث قابل شناسی است اما سلسله روایان قرآن برایشان مجهول است! و همین افراد کارشان الان به جایی رسیده است که علامه طباطبایی و همفکران او را متهم به داشتن تمایلات وهابی می کنند!
حال آنکه اگر کسی واقعا معتقد باشد که قرآن لفظا هیچ تحریفی به خود ندیده است هرگز جرات نمی کند به بهانه وجود متشابهات و نیاز به احادیث ، محکمات را نفی نماید.
به شما توصیه می کنم به جای اطاعت کورکورانه از سنت ها و روشهای غلط ، حرف حق را بپذیرید.
اين هم بياني است براي خود؛ ملاك پذيرش و قضاوت درباره دين را راحتي و دلپذير بودن بدانيم!!!
چطور است اصلا هر كاري دلمان خواست و راحت تر بود را انجام بدهيم و هر كدام راحت نبود و دلپذير نبود را انجام ندهيم؟
مثلا جهاد را!؟
.
نه برادر من اين كه تو ميگوئي خيلي دلپذير است اسمش دين نيست، تن پروري است.
چه اشكالي دارد اگر داري از …… ميميري ، آب بخوري و از هلاكت نجات پيدا بكني و بعد هم قضاي روزه ات را بگيري؟ گرفتن يك روزه قضا باعث شده كه درباره يك بحث علمي منطقي، احساس عدم دلپذيري بهتان دست بدهد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
در حاشیه انتشار مقاله ای آقای سیدعباس نبوی در نقد فتوای آ. بیات زنجانی در تریبون
من هم مثل جناب نبوی فتوای اخیر در مورد امکان نوشیدن آب در صورت عسر و حرج را خواندم. در مورد نوع انتشار آن و فضاسازيهاي صورت گرفته بایستی بگویم متاسفانه مناسب نبود. با این حال به هیچ وجه مخالف چنین بحثهایی در فضای عمومی نیستم. انتقاد من از نوع برخورد آقای نبوی است که تا کسی از جناح سیاسی مخالف ایشان در مورد مسئله ای فقهی ساده فتوا می دهد احساس وظیفه می کنند تا جاييكه در این مقاله از صاحب آن فتوا با عنوان غیرمحترمانه «فاضل محترمی که فاقد شأن رجوع عامه مردم برای تقلید از وی است» نام مي برد. از نظر من این نوع از برخوردها عالمانه نیست. چرا که با بسته اندیشی نمی توان از «منطق و نظم مدرسی تشیع» دفاع کرد.
ضرورتی جدی به نقد این مقاله و طرح بحث در سایت تریبون نمی بینم جز تذکر چند مورد. اول اينكه متني كه از مقدس اردبيلي نقل كرده اند را بالكل غلط نقل كرده اند. دوم اينكه فتواي علامه حلي را بدون توجه به مباحث علامه ناقص مطرح كرده اند و فتواي صريح علامه حلي را نديده و متني را شاهد مثال آورده اند كه موضوعش چيز ديگري است و البته در خوانس همان نيز بي دقتي نمودند. از فتواي موجود در رساله آيت الله سبحاني هم با بي دقتي گذشتند :
یک) در مورد محقق اردبیلی؛ ظاهرا آقای نبوی در خواندن متن کتاب دچار خطای دید شده اند و فتوای محقق را غلط نقل کرده اند. محقق به عدم وجوب فضای روزه فتوا میدهد.
ایشان در انتهای مطلبی که از محقق آورده اند اینگونه نوشته اند که «… کذلک وهو ظاهر ویدل علیه أیضا روایة مفضل بن عمر، ثم إن تمکنوا قضوا».
من چند بار آدرس ذکر شده در پاورقی مقاله یعنی «مجمع الفائدة، المحقق الأردبیلی، ج ۵، ص ۳۲۵٫» را زیر و رو کردم و این عبارت را در آن ندیدم. بلکه عبارت این طور است که «كذلك، وهو ظاهر. ويدل عليه أيضا رواية مفضل بن عمر، قال: قلت: لأبي عبد الله … » و سپس متن روایت را تا انتهای آن می آورد.
آقای نبوی توجه نکرده اند که روایت و عباراتی که آورده اند مربوط به حاشیه صفحه 325 است و عبارت «ثم ان تمکنوا قضوا» در صفحه 326 مربوط به اصل متن در ادامه صفحه 321 است که موضوع آن مربوط به مسئله دیگری است.
اگر ادامه حاشیه را در صفحه 326 مطالعه می فرمودند می دیدند که محقق قضای روزه را بر اساس این روایت واجب نمی داند:«وإن الظاهر عدم القضاء لعدم الدليل، ولعدم ظهور بطلان الصوم، بل الظاهر أن الصوم في حقهم ذلك.» یعنی از نظر محقق ظاهر این روایت دلالت می کند بر اینکه قضای روزه واجب نیست! و در ادامه نیز دلیل دیگری بر عدم وجوب قضا بر وی می آورد.
http://goo.gl/PxQQER
دو) در مورد علامه حلی؛ علامه بر کسانی که مبتلا به تشنگی شدید شده اند قضا را واجب نمی داند. رجوع کنید به مسئله 1665 از جلد یک تحریر الاحکام علامه:
السادس: روى الساباطي عن الصادق (عليه السلام): «وقد سأله عن الصائم يصيبه عطش حتى يخاف على نفسه، قال: يشرب بقدر ما يمسك رمقه، ولا يشرب حتى يروي» وهي جيدة، والأقرب عدم وجوب القضاء. ولو شرب زيادة على ما يمسك، به الرمق، وجب القضاء والكفارة.
http://goo.gl/QXmlpN
از همین جا مشخص است که علامه قضا را فقط بر کسانی واجب می داند که بیش از میزان رفع خطر آب بنوشند. علاوه بر روایت، علامه این چنین شخصی را داخل در موضوع مکره می داند و از این رو اساسا تکلیف آن چنان روزه ای را از او ساقط می داند و دوباره بر عدم وجوب قضا و کفاره تاکید می نمایند. رجوع کنید به منتهی المطالب، جلد 2، صفحه 21 (لینک زیر):
روى الشيخ عن عمار الساباطي قال سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الصائم يصيبه عطش حتى يخاف على نفسه قال يشرب بقدر ما يمسسك دمقه ولا يشرب حتى يروى والرواية مناسبة للمذهب لأنه في محل الضرورة إذا ثبت هذا فهل يجب عليه القضاء لوجه عدم الوجوب لأنه إذا شرب بقدر ما يمسك رمقه مخافة التلف كان بمنزلة المكره ولان التكليف يسقط ولا يجوز له التعدي فلو شرب زيادة على ذلك وجب عليه القضاء والكفارة
http://goo.gl/xY0bek
دقت بفرمایید که همین موضوع مورد انتقاد محقق خوانساری قرار میگیرد که «على ما عرفت في بحث المكره كما اختاره الفاضل العلامة حيث قال في المنتهى بعد نقل ما رواه عمار والرواية مناسبة للمذهب لأنه في محل الضرورة …» تا آخر (مشارق الشموس (ط.ق) – المحقق الخوانساري – ج ٢ – الصفحة ٤٢٢ – در همین سایت شیعه آنلاین لایبرری قابل دسترسی است).
اما مطلبی که آقای نبوی از متن منقولشان از علامه برداشت کرده اند به نظر بنده برداشت نمی شود و این اشتباه با دقت قابل رفع است. علامه حلی در متن منتهی المطالب – ج ٢ – الصفحة ٦١٨ در مورد حواز افطار برای ذوالعطاش بحث می کند و سپس از روایت مفضل بن عمر و عمار ساباطی در همین موضوع یعنی جواز افطار به عنوان مويد استفاده مي كند. و عبارت « و اما الصدقه …» مربوط به بررسي مفاد این احادیث نیست و مطلبی دیگر در ادامه احكام ذوالعطاش مبني بر وجوب کفاره برای ذوالعطاش است و نه بررسی مفاد این روایات.
http://goo.gl/cFCnps
به همین شکل همین استدلال را در جای دیگری نیز می آوردند (تذكرة الفقهاء (ط.ق) – العلامة الحلي – ج ١ – الصفحة ٢٨١)
http://goo.gl/KvfbpF
دقت بفرمایید که منبعی که شما ذکر کردید با این متن از تذکره علامه مقایسه کنید.
http://goo.gl/sKV9Ou
پس در نقل فتوای علامه حلی نیز دچار اشتباه شده اید که با دقت بیشتر قابل رفع است.
سه) اما در مورد فتوای آیت الله سبحانی. شما چرا به مسئله 1381 رجوع فرمودید که ربطی به این موضوع ندارد؟ مراجعه بفرمایید به مسئله 1256 که در ادامه به نقل از سایت ایشان می خوانید:
(مسأله 1256) اگر روزه دار به قدرى تشنه شود كه براى او تحمل تشنگى موجب عُسر و حَرَج است، مى تواند به اندازه اى كه رفع مشقّت كند، آب بياشامد و روزه او باطل نمى شود.
http://tohid.ir/fa/persian/book?bookID=159&page=11#9
در نقل فتوا دچار اشکال شده اند.
همین سه مورد کفایت می کند که ببینیم چگونه انسانی که در گوشه کتابخانه ای مقاله ای می نگارد حتی در نقل فتاوای دیگران نیز ممکن است دچار مشکل شود؛ چه برسد به استدلالات که علاقه ای به طرح آنها در این فضا ندارم. پس نبابد از تضارب عمومي آرا ترسيد و كتمان ما تنزل الله كرد.
با احترام
آقای عزیز! ما نباید به خاطر رویکرد غلط علمای دارای تمایلات اخباری و باقیمانده روحیه و تفکر آنها شعور خودمان را مسخره کنیم.
آیه صریح قرآن در مورد روزه اساسا به قدری صریح است که جای هیچ تفسیری را باقی نمی گذارد . قرآن به صراحت می گوید هر کسی نمی تواند روزه بگیرد فدیه بدهد. “علی الذین یطیقونه فدیه”
بنابراین کل روایاتی که خلاف این آیه هستند را باید به دیوار کوبید . هر فتوایی هم که علمای سابق داده و اجتهاد مقابل نص کرده اند باطل است. حالا هر قدر هم که می خواستند اسامی بزرگی باشند.
اما چرا این رویکرد در بین علما بوجود آمده بود؟ چه عده ای معتقد بودند کسی جز معصوم حق تفسیر قرآن را ندارد. بنابراین به جای رجوع به قرآن ترجیح می دادند به احادیث مرتبط با آیات رجوع کنند. این کار به قدری به افراط کشید که حتی در مورد آیات صریح قرآن هم بعضی ترجیح دادند به احدایث ولو مورد تردید رجوع کنند حتی اگر ضد قرآن باشد. که نمونه هم هم همین حدیث است.
کسی هم نمی پرسد قبل از اینکه که این حدیث – حتی در صورت صحت- بیان شده باشد مسلمان چه می کرده اند؟ آیا کم بوده اند کسانی که طاقت تشنگی را نداشته اند؟
اما چرا متاسفانه علما به جای استناد به قرآن تنها از احادیث سخن می گویند؟ چرا امثال علامه طباطبایی که حتی احکام فقهی خود را ابتدا با قرآن می سنجییدند و آیه را با آیه تفسیر می کردند اینقدر در حوزه های علمیه مورد نفرت برخی افراد قرار دارند؟
دلیلش همین است که کسی جرات ندارد به اشتباه برخی از بزرگان سابق اعتراف کند. اصلا همین اجماع باطل است و هیچ حجت شرعی برای آن وجود ندارد. کی گفته است که چون علمای سابق یک حکمی می کردند و حالا ما دلیلش را نداریم باید از آن پیروی کنیم؟ این ها نشانه بقای تفکر منجمد و متحجر اخباری در حوزه هایی است که ادعای اصولی بودن دارند.
واقعیت دیگری هم هست که برخی اخباری های قدیم نسبت به تحریف نشده بودن قرآن شک داشتند و همین مساله باعث می شد علم رجال را بر قرآن و تفسیر آن ترجیح دهند. ( با عرض شرمندگی واقعیت خیلی تلخ است)
بنابراین، تمام احادیثی که با نص قرآن در تعارض آشکار هستند بلا استثنا باطلند. تمام فتوایی هم که داده شده را باید دور ریخت.
استناد به حدیث جایی است که آیه قرآن دارای تفاسیر متعدد بوده و تفسیرش محل اختلاف باشد.
به برادر مسعود
مطالبی که نوشتید در جای خودش ارزشمند است ولی مربوط به نقد من به آقای نبوی نیست. صرفا در پاسخ به آنجا که فرمودید “چرا امثال علامه طباطبایی که حتی احکام فقهی خود را ابتدا با قرآن می سنجییدند و آیه را با آیه تفسیر می کردند اینقدر در حوزه های علمیه مورد نفرت برخی افراد قرار دارند؟”
باید عرض کنم که علامه طباطبایی در مقدمه تفسیر المیزان می فرمایند:
“و اما آياتى كه مربوط است به احكام دينى ، در اين تفسير پيرامون آنها بحث نشده ، چونكه بحث پيرامون آنها مربوط به كتاب فقه است نه تفسير.”.
یعنی در المیزان از مباحث فقهی اجتناب نموده اند. بنده کتاب فقهی از علامه طباطبایی سراغ ندارم که از روش ایشان در فقه آگاهی داشته باشم.
با احترام
تفسیر المیزان البته یک کتاب فقهی به سیاق سایر کتب علما نیست و البته تفسیر است. اما کافیست خواننده دقت کند که چگونه علامه طباطبایی در حین تفسیر آیات نظر فقهی خود را از آیه نتیجه می گیرد و می گوید. مثلا، در مورد آیات حجاب، ببینید چه زیبا از و لایبدین زینتهن واجب بودن حجاب را نتیجه می گیرد! و صراحتا می گوید چه چیز جایز است و چه چیز جایز نیست. همینطور در مورد سایر احکام. به صورت کتب فقهی و بحث های فقهی نیست اما کافیست خواننده بخواند تا متوجه نظر فقهی نویسنده بشود.
احترام حقیقی علامه طباطبایی نسبت به قرآن ، در همان زمان هم خوشایند خیلی ها نبود و در واقع ایشان هم قصد ورود به مباحث جنجال آفرین را نداشت. همانطور که ایشان فیلسوف و عارف هم بود اما بر خلاف بسیاری از فلاسفه بشدت از ورود به جدال های رایج حوزوی خودداری می کرد. بررسی تجسم عملی اخلاق اسلامی در رفتارهای علامه طباطبایی خود بحث جداگانه ای را می طلبد اما اصرار دارم حداقل کسانی که می خواهند برای موضوعی که حکمش در قرآن آمده است فتوا ارائه دهند ابتدا ببینند آیه آیات مذکور قابل تفاسیر محتلف هست یا نه.
وقتی آیات صراحت دارد و تفسیر بر نمی دارد این همه اصرار برای رجوع به احادیث – آنهم احادیثی که خود بشدت سندشان مورد بحث است- چه لزومی دارد؟
با وجود احترام به زحمات علمای سلف، باید خیلی از این پوسته های غلطی که در طول تاریخ جا افتاده است ، اصلاح شود.
در هر صورت من نفهميدم علامه در فقه صاحب روش بوده يا نه؟
بله صاحب روش بوده است البته تنها روش شرعی. ابتدا قرآن و نص صریح و محکمات. سپس تفسیر آیه با آیه در مورد متشابهات به همراه احادیثی که با این تفسیر آیه به آیه مطابقت کنند نه هر حدیثی.
علامه طباطبایی البته کارش تفسیر است اما منطق فقهی او کاملا قوی است.ببینی دچند نفر از فقها از این سبک پیروی کرده اند؟
شاز شما و کسانی که این همه بواسطه یک حدیث فتوا نقل کردید می رسم، چرا قرآن را رها کردید وقتی حکم خدا را مشخص کرده بود؟
باور کنید اعمال ما را در قیامت با همین قرآن می سنجند نه با فتاوای علما. وقتی فتاوا خلاف قرآن است باحترام با آنها را بوسید و کنار گذشت.
این چه تیتریه زدی؟
اصلا نمیشه خوندش!
به نام خدا
گویا بعضی افراد مثل آقای کاشفی خودشون رو موظف می دونند که در هر بحث علمی با یک مراجعه سریع به فایل اینترنتی مطلب یک جمله ای پیدا کنند و بوسیله آن بحث رو لوث کنند. من به آدرس های ایشان در نقد ارجاعات آقای نبوی مراجعه کردم و دیدم اکثرا حق با آقای نبوی است. متن کامل عبارت محقق اردبیلی رو بخونید: «إن الظاهر أن ذا العطاش …. وظاهر المتن مع حذاذة ما، الفداء والقضاء مع التمكن لفوت الأداء مع إمكان القضاء». محقق بحث رو به ذوالعاش اختصاص داده و بار اول قضاء رو پذیرفته بعد ظهور دو روایت رو در عدم قضاء دانسته و دست آخر هم گفته که رأی علامه در ارشاد بر وجوب قضاء است. البته عبارت «ثم ان تمکنوا قضوا» مال متن علامه است که شاید آقای نبوی در تکمیل متن محقق آورده، این که آقای کاشفی رفته از متن های دیگر علامه برای نفی استدلال آقای نبوی کمک گرفته هم فایده ای نداره چون حرف آقای نبوی این است که علامه استدلال بر قضاء را داشته حال ممکنه که در جای دیگری هم استدلال بر عدم قضاء آورده باشه و به قول استاد ما این جور تفاوت آراء در میان قدما فروان هست. ضمنا تا جایی که من می دونم آقای نبوی معمولا توی صحنه های فکری و اجتماعی و سیاسی حضور داره و گوشه نشین کتابخانه ها نیست. راستی آقای کاشفی شما که آماده فتوا دادن نشده ای؟
جناب طلبه
انتظار من این بود که دوستان سایت تریبون مطلبی که من در کامنت گذاشتم را با توجه به تذکر و گفتگوی قبلی با آنها در صفحه دیگری با عنوان پاسخ به آقای نبوی منتشر می کردند که نکردند.
انتقادی که شما به من مطرح کردید عین انتقادی بود که من از اقای نبوی دارم. فرمودید « گویا بعضی افراد مثل آقای کاشفی خودشون رو موظف می دونند که در هر بحث علمی با یک مراجعه سریع به فایل اینترنتی مطلب یک جمله ای پیدا کنند و بوسیله آن بحث رو لوث کنند». از قضا آقای نبوی این کار را کرده.
ایشان آن قدر عجله کردند که فرق بین حاشیه و متن را تشخیص ندادند و متن را به حاشیه اضافه کردند و نتیجه دلخواهشان را گرفتند. من قصد ورود به بحث کاملی را نداشتم و له یا علیه فتوای آقای نبوی مطلبی ارائه نکردم. تنها هدفم این بود که عیار مطلب به ظاهر علمی آقای نبوی را نشان بدهم که حتی ارجاعات ایشان تا چه حد سست پایه است.
شاید حکم نهایی صحیح قول آقای نبوی و یا قول سومی باشد. منتهی این با بحث علمی نه از روی عجله و عصبیت به دست می آید. آن قدر عصبیت که متن مقدس اردبیلی را بالکل اشتباه نقل کنیم و فتوای صریح علامه حلی و آقای سبحانی را نبینیم. جالب است که ایشان حتی در رجوع به رساله فارسی هم آنقدر عجله کردند که حکم مورد نظر آن مرجع را ندیدند.
حداقل انتظار من از سایت تریبون هم این است که وقتی مقاله ای به اسم دین و اسلام و احکام شرعی منتشر می کنند، حال که اثبات شده آقای نبوی در ساده ترین مسئله یعنی ارجاعات آن اشتباه کرده اند آن را از تیتر یک خارج کنند. چه در نهایت و پس از بحث های عمیق، حکم آقای نبوی را صحیح بدانیم و چه حکم دیگران. ظاهرا این مسائل برای دوستان تریبون مهم نیست و در نهایت همان کینه توزی های سیاسی بر آنها غلبه دارد.
پیشنهاد من این است که از بحثهای علمی نگران نشوید و چشم آزاداندیش تان را باز کنید وگرنه کسی با امضای «قم المقدسه» مجتهد نمی شود. عیار بحث او در اینجا خودش نشانگر عیار ایشان است.
الف) اما در مورد مقدس اردبیلی؛ ظاهرا شما هم نتوانسته اید دلیلی بر این پیدا کنید که نظر مقدس اردبیلی وجوب قضاء است. وگرنه ذکر می کردید. جالب است که محقق حتی در همان پاراگراف می فرمایند که فرقی بین کسی که پس از این می تواند قضاء را به جای آورد و کسی که نمی تواند نیست : « فالظاهر عدم الفرق بین من یرجى زواله وغیره فی وجوب الفدیة وعدم القضاء وإن زال العذر». پس این نظر مقدس اردبیلی که علی الظاهر بر عدم وجوب قضاء آن است.
اما عبارت « وظاهر المتن مع حذاذة» به متن علامه حلی باز میگردد با قید «حزازه» (چنانچه در پاورقی ذکر شده که حزازه صحیح است و نه حذاذه). سلمنا که مقدس بر اساس ظاهر متن فرموده اند که نظر علامه بر وجوب فدیه و نیز قضاء در صورت امکان است. اما وجوب قضاء در صورت تمکن برای چه کسی؟ بر شیخ و ذوالعاش. اصلا یکی از بحث ها بر سر این روایات این است که موضوع آن ذوالعطاش نیست و ذوالعطاش با کسی که به واسطه گرمای هوا رمقش را از دست داده متفاوت است. فتامل که چند موضوع را با هم خلط کرده اید.
در ضمن گیرم که ظاهر این متن همان باشد که محقق اردبیلی برداشت کرده. این همه دلیل بر علیه آن وجود دارد. شما نظرات صریح علامه را رها می کنید و برداشت مقدس اردبیلی از متنی که از نظر خود محقق مضطرب است را محکم فرض می کنید؟
ب) در جای خود نظر علامه حلی را بحث کرده ایم و نیازی به تکرار آن نیست. لابد می دانید که تحریر الاحکام خلاصه احکام و فتاوای علامه حلی است. ایشان در مسئله ۱۶۶۵ در جلد یک به صراحت فتوا به عدم وجوب داده. در منتهی المطالب نیز دلیل مکره بودن را برای عدم وجوب قضا ذکر کرده. که همین استلال به اکراه مورد انتقاد محقق خوانسازی در مشارق الشموس قرار می گیرد. با این همه صراحت فتوای علامه حلی، آقای نبوی به دنبال متن دیگری در منتهی رفته تا نظر خود را به آن تحمیل کند. علامه در منتهی المطالب در جایگاه های دیگر هم همین بحث را مطرح کرده و به عدم وجوب رسیده. من در متنی که آقای نبوی آورده دقت کردم و برداشت آقای نبوی را دور از ذهن می دانم. حتی اگر برداشت آقای نبوی درست بود که به نظر بنده نیست، با صراحتی که در فتوای علامه حلی در تحریر وجود دارد جای بحثی باقی نیست. حداقل اگر آقای نبوی می خواست بحث علمی کند باید همه آنها را بیاورد که ظاهرا هدف ایشان از مقاله بحث علمی نبود. خوب است برای مخالفتتان هم انصاف به خرج دهید.
به طور خلاصه من بحثی له یا علیه حکم نهایی آقای نبوی ندارم. در پایان آرزو می کنم که عصبیت ها در اینگونه مباحث از بین برود. با احترام
در پاسخ به محمد حسین معصومی -طلبه
صرف نظر از خطای جنابعالی در خوانش متن و درک نادرست و کژفهمی از عبارات، ایرادی که بنده به شما دارم، ادبیات دور از ادب شماست.
در یک مباحثه آکادمیک و بحث طلبگی جای کنایه و طعنه نیست. شروع کلمات با طعنه به جناب کاشفی آغاز شده است و پایان آن نیز با طعنه به پایان رسیده است و میان دو این طعنه کژفهمی و ناآگاهی است که نمایان است.
روشن است که هم تعلیم دروس و هم پرورش اخلاق به کژراهه رفته است.
خطر این نوع ادبیات تنها یک امر شخصی نیست که با یک تذکر حل شود. این رفتار متاسفانه فراگیر راه را بر آزاداندیشی می بندد و باب مفتوح اجتهاد را منسد می کند و پویایی فقه را به خمودی می کشاند.
امید است هم در ادبیات اقتراح و هم در روش تعلیم خود تجدید نظری کنید.
جناب کاشفی
خودت یک بار هم شده از روی انصاف و دقت جوابی که به مطلب من دادی رو بخوان و یک ذره تأمل کن تا ببینی که چقدر در پاسخ دادن عجله می کنی. به قول استاد ما مطالب محقق اردبیلی و علامه در منتهی المطلب متن و شرح درهم فشرده و درهم تنیده اند. عبارتی هم که از محقق اردبیلی در جوابیه ات به من نقل کردی توی روز روشن هم ناقص نقل کردی و هم نادرست و اشتباه تفسیر کردی.
نوشتی: «جالب است که محقق حتی در همان پاراگراف می فرمایند که فرقی بین کسی که پس از این می تواند قضاء را به جای آورد و کسی که نمی تواند نیست : « فالظاهر عدم الفرق بین من یرجى زواله و غیره فی وجوب الفدیة وعدم القضاء و إن زال العذر». پس این نظر مقدس اردبیلی که علی الظاهر بر عدم وجوب قضاء آن است.»
حالا متن کامل محقق رو با هم بخوانیم: «فالظاهر عدم الفرق بين من يرجى زواله وغيره في وجوب الفدية و عدم القضاء وإن زال العذر، ويبعد الفرق بأن يجب على الأول القضاء دون الفداء، والعكس على الثاني كما قاله البعض، لعدم ظهور الدليل، و ظاهر ما مضى هو العموم. و ظاهر المتن مع حذاذة ما، الفداء والقضاء مع التمكن لفوت الأداء مع إمكان القضاء. و يؤيد القضاء على المريض: (فعدة من أيام أخر)، فيه تأمل، ولا شك أنه أحوط.»محقق هم قول «الظاهر عدم الفرق» رو مطرح میکنه هم قول «یبعدالفرق» رو مطرح می کنه و هم قول «ظاهر ما مضی العموم» رو و آخرش هم میگه آیه دلالت بر قضاء بر مریض داره و بعد هم محقق تأمل میکنه و نهایتا میگه قضاء احوط است. جناب کاشفی حالا خودت قضاوت کن که کی در بررسی و فهم و نقد متن عجوله؟
در مورد تحلیل آراء علامه حلی من نمی دونم شما کجا و نزد کی فقه خوندی ولی معمولا اساتید اهل دقت خارج به طلبه ها تذکر می دهند که هر وقت علامه مستقیم به روایت اسناد می دهد معنایش این است که خودش نمی خواهد فتوا بدهد. همین عبارت تحریرالاحکام رو که ارجاع دادی ببین: «1665. السادس: روى الساباطي عن الصادق (عليه السلام): و قد سأله عن الصائم يصيبه عطش حتى يخاف على نفسه، قال: يشرب بقدر ما يمسك رمقه، ولا يشرب حتى يروي» و هي جيدة، و الأقرب عدم وجوب القضاء». علامه توی مسائل قبلی پشت سر هم مستقیم فتوا میده و بخشی از فتواهاش هم حالت قواعد فقهیه داره اما اینجا مستقیم به روایت اسناد میده و میگه جیدة و الاقرب. خوب این تعابیر در کنار بحث های دیگر علامه در این موضوع نشون دهنده رأی نهایی علامه نیست. به قول استاد ما فهمیدن رأی و نظر نهایی علامه حلی از مجموع کتابهاش خودش یک مبحث مستقل فقهی است. خوب جناب کاشفی اعتراض من به شما این بود که شما چه عجله ای داری که چند تا نکته مطرح کنی و بحث آقای نبوی رو که در حوزه و دانشگاه محقق شناخته شده و برجسته ای است فوری لوث کنی.
ببین از دست من ناراحت نشو ولی اگر اینجوری امتحان خارج فقه بدی نمره قبولی نمیاری.
راستی من فتوای شماره ۱۲۵۶ رساله آیت الله سبحانی رو دیدم: « اگر روزه دار به قدرى تشنه شود که براى او تحمل تشنگى موجب عُسر و حَرَج است، مى تواند به اندازه اى که رفع مشقّت کند، آب بیاشامد و روزه او باطل نمى شود». ایشان تصریحی نداره که قضاء ساقط است بلکه فقط به طور مجمل گفته روزه اش باطل نمی شه. بعضی از طلبه ها سئوال رو از دفتر ایشان پیگیری کردند قرار هست استفتاء جدید بشه و ایشان جواب بدهند. بعید می دونم نظر آیت الله سبحانی سقوط قضاء باشه. پس باید منتظر جواب بشیم.
ضمنا جناب کاشفی و جناب موسوی فکر نمی کنم مطلب من چیز خاصی داشت که از من برنجید. طبع بحث طلبگی همینه. یک بار یک سئوال از یکی از اساتید معروف پرسیدم ایشان بلافاصله با خنده گفت این جور که با عجله داری می ری کی می خواهی فتوا بدی؟ از حواشی که بگذریم جناب کاشفی شما خیلی عجولانه بررسی می کنی لااقل احتمال این رو بده که شخصی مثل آقای نبوی که در همایش های علمی حوزه و دانشگاه مقالات قوی ارائه میکنه تا حدی حواسش به جوانب بحث هست و فوری انگ عجول بهش نزن که همین کارت نشون دهنده عجله خودت هست. بالاخره همه طلبه هستیم دیگه. روزهای آخر رمضانه التماس دعا.
برادر طلبه
ضمن تشکر از توجه شما. حداقل انتظار این بود که با مراجعه مکرر به متن، به اشتباهات خود پی ببرید.
یک) محقق می فرماید «ويؤيد القضاء على المريض: (فعدة من أيام أخر)». نفرمود «یویده» و نه فرمود« یدل علیه» و نه عبارات مشابه که نشان میدهد مطلب قبلی در خط قبلی تمام شده است و این مطلب جدیدی است (دقت کنید). اگر به مباحث ذیل احادیث مذکور رایج در مباحث فقهای سلف وقوف داشتید پی می بردید که چرا محقق این مطلب را در اینجا آورده.
در مورد بحثهایی که با بازی کردن با عبارات فرموده اید هم من نمی دانم چه بگویم. محقق می گوید دلیل دیگری که بر این فتوا ( عدم وجوب قضاء) دلالت می کند این است که بیان (یعنی وجوب قضای روزه) ترک شده است (یعنی مقتضای روایت این بود که اگر قضا واجب بود، در روایت گفته می شد که نگفت). و در زمینه اختصار به سد رمق و وجوب فدیه و عدم وجوب قضاء، فرقی بین این که امید رفع عذر برود و یا نرود نیست و حتی اگر عذر از بین برود (باز قضا واجب نیست). و فرقی بین آن دو نیست که عده ای بر اولی (یعنی کسی که امید می رود عذرش زائل شود) قضا را واجب کرده اند و فدیه را واجب نکرده اند و بر دومی (یعنی کسی که امید نمی رود عذرش از بین برود) عکس را واجب کرده اند (یعنی فدیه را بر کسی که امید نمی رود عذرش زائل شود واجب کردند و قضا را واجب نکرده اند) کما قاله البعض. و این (که فرقی بین این دو نیست) به دلیل عدم ظهور روایت است و مقتضای آنچه در روایت آمده عام است.
دو) در مورد منتهی نیز مطلبی فرمودید که مادامی که ظاهر مستقر کلام علامه را انکار نکنید، بنده نیز منکر آن نیستم. صراحت کلام علامه حلی نظر بنده را اثبات می کند که آقای نبوی متن علامه حلی را درست نخوانده. به کارگیری نکته شما هم هر چند دور از ذهن، چیزی به نفع آقای نبوی نمی افزاید.
همه نکاتی که شما به عنوان نشانه ارائه می دهید همگی ثابت می کند بر دلیل اشتباه بیّن آقای نبوی است. مطالب چندان پیچیده ای نیست که اینقدر خود را به تکلف می اندازید. بحث بر سر ظواهر کلام آن دو بزرگوار به دلیل وضوح کلام آنها بین بنده و شما چندان زیبنده نیست. هر چند اگر بخواهید بنده ادامه می دهم. نیازی به بازی با کلمات و تکه پراکنی و کنایه زدن که « شما کجا و نزد کی فقه خوندی» و « ببین از دست من ناراحت نشو ولی اگر اینجوری امتحان خارج فقه بدی نمره قبولی نمیاری.» و این طور کنایه زدن شایسته شما نیست.
سه) و اما در مورد فتوای آیت الله سبحانی: خود شما هم معترفید که ایشان در رساله به صراحتا فتوا بر عدم بطلان صوم می دهد. در اینجا نیز برای ما کافی است که نشان دهیم که آقای نبوی در نقل این فتوا نیز دچار مشکل شده است. حال اگر مقام منیع مرجعیت بگوبند هم که «نوشیدن آب با آن شرایط مفطر صوم نیست» و هم «بایستی قضای آن را به جای آورد» دچار تناقض شده اند. بنده بعید می دانم که چنین فتوای متناقضی بدهند. البته در رجوع اخیر متوجه شده ام که بین نظر استدلالی ایشان و حکم رساله تناقض است که ممکن است به بی دقتی فاضلی است که بنا بر نظر ایشان رساله را تحریر کرده است. اما این چیزی از جرم آقای نبوی کم نمی کند که چرا در رجوع به رساله فارسی مطلب غلطی را نقل کرد.
آن چه که در تمام سه مطلبم گفته ام اشتباهات فاحش آقای نبوی است وگر نه متعرض بحث در مورد حکم صحیح آن نیستم. حتی اگر بنده اشتباه کرده باشم مقتضای انصاف این است که شما پس از اشکال گیری از بنده به آقای نبوی انتقاد کنید که حیثیت نقد علمی را رعایت نکرده است.
در مورد قوت بحثهای نبوی: من تا کنون سه مرتبه مباحث فقهی ایشان را شنیده ام. یک بار در مناظره با آقای غنی نژاد که مطلب خاصی بیان نکردند. دیگری در محضر مقام معظم رهبری که مطلبی تحت عنوان «قاعده عدالت» به عنوان یک قاعده فقهی بیان کرده اند که حاوی مطالب ضعیف و بی دقتی بود که جای بحث در مورد آن اینجا نیست. و سومی در همین مقاله که اشتباهات ایشان شایسته طلبه تازه وارد نیست، چه برسد ایشان. پس در مجموع خاطره خوشی از مطالب ایشان ندارم.
با احترام
جناب کاشفی
این بار آخری است که با شما هم بحث می شم. مثل این که جنابعالی خودت رو مدار ادراک دقیق مطالب میدونی. عجیب هست که اشکالات صریح من رو متوجه نمی شی و جواب نمی دهی و این نشون میده که اصل بحث و استدلال آقای نبوی رو هم متوجه نشده ای . ایشان خواسته نشون بده که علامه و محقق احتمال تمام نبودن روزه فرد مورد نظر رو هم مد نظر داشته اند و بحث کرده اند و نباید از داخل این بحث فقه استدلالی یک مرتبه فتوای عملی بیرون کشید و به آنان اسناد داد. نمی دونم چرا فهم این مطلب برای شما اینقدر سخته. آقای نبوی نشون داده که وقتی آیت الله سبحانی برای زمان خوب شدن پیرمرد و مریض تشنگی قائل به قضاء روزه است به طریق اولی برای تشنه ناگهانی هم قائل به قضاست. خوب این مطلب دشواری نیست. خیلی هم ساده و روشن هست. خودت هم رفتی بررسی کردی دیدی حق با آقای نبوی است حالا ادعای متناقض بودن ایت الله سبحانی رو داری مطرح می کنی. این روش جه معنایی داره؟ مگر اجمال تعمدی در فتاوای مراجع کم هست؟ وقتی آخر همه استدلال ها راضی به فتوا نمی شن پاسخ رو با قدر متیقن می دهند و بقیه رو مجمل می گذارند. شما چه اصراری داری که از اون مجمل خواسته خودت رو بیرون بکشی. مگر آقای نبوی مدعی شد که روزه تشنه ناگهانی ضرری و حرجی با خوردن آب باطل می شه. آیت الله سبحانی هم فقط به همین تصریح میکنه که روزه این شخص باطل نمی شه و در مورد قضاء سکوت کرده. شما با چه منطقی می خواهی به گردن ایشان بگذاری که پس به قضاء هم قائل نیست؟ چون گفته روزه اش باطل نمی شه؟!! چون در مورد قضاء سکوت کرده و نگفته قضاء داره؟ جناب کاشفی می بینی که این استدلالت چقدر ضعیف و نادرسته؟ اتفاقا همین استدلال رو هم آقای بیات در مورد دو روایت کرده و گفته چون در روایت نسبت به قضا سکوت شده پس روزه صحیح و کامل هست. اما اصل این روش ایراد داره.
جناب کاشفی حتما میدونی ابتر بودن اصل مثبت در فقه که شیخ انصاری در اصولش مطرح کرد یعنی چه؟ اصل مثبت یعنی دائم قاعده مرتبط درست کنی و از یک عبارت چندین نتیجه غیر ملازم بیّن بیرون بکشی. خوب این رو فقه شیعه قبول نداره.
من بحث رو خاتمه می دم و با این روش شما فکر نمی کنم به جایی برسیم. اگر از آقای نبوی کینه ای داری برو جور دیگری حل کن. مقالاتی که در جلسه مقام معظم رهبری مطرح می شه برگزیده از میان صدها مقاله است اونوقت شما برای کوبیدن آقای نبوی میگی ضعیف بود مطلب نداشت و هکذا. خوب برادر محترم خودت برای این همایش ها مقاله بفرست. ولی اگر رتبه نیاوردی دیگران رو محکوم نکن. احتمال بده شاید مطلب دستت نیامده و بجای پرداختن به اصل بحث دنبال استظهارهای بی نتیجه رفتی. به هر حال خداحافظ و التماس دعا.
بسم الله الرحمن الرحیم
مدعای من این بوده که آقای نبوی حتی در خوانش متنهای ساده برای نوشتن این مقاله دچار اشتباه شده اند و حضرتعالی هم درست متون را نمی خوانید. هیچ کدام از مدعاهای شما را هم بدون پاسخ نگذاشتم. خواننده بصیر را به داوری فرا میخوانم که دلایل بنده متقن است یا دلایل شما و آقای نبوی.
با احترام.
در اواخر نوشته آمده است:
نتیجه نهایی
فتوای بدون اختلاف فقهای امامیه بر این است که شرب آب ضروری و حرجی برای کسی که دچار تشنگی شدید ناگهانی شده جایز است، اما این شخص باید در زمان واسع روزه خود را قضا کند. ضمناً حکم معصیت یا عدم معصیت این شخص، امری جداگانه است، چه این که اگر شخصی به سبب مقدمات عمدی موجب تشنگی شدید ناگهانی در روزهداری خود شود، معصیت نموده و گناهکار است. و لله الحمد و الله عالم.
اما همان طور که در برخی سایت ها هم آمده بود و با خواندن مطالب موجود در اینتر نت هم می شد دید آقای محمد سعید حکیم به صراحت چنین فتوایی داده اند. در این سه جا تا دیگر کسانی نگویند کسی نبوده است:(موجود در سی دی فقه نور)
1-
(مسألة 79): إذا لم يطق المكلف الصوم إلا بترك العمل اللازم لمعاشه، فإن أمكن تهيئة المعاش بدونه باستيهاب أو دين أو غيرهما من دون حرج لزم و وجب الصوم و إلا جاز الإفطار. نعم إذا لم يستلزم من الصوم مع العمل إلا العطش الذي لا يتحمّل عادة وجب الصوم، و كان له شرب الماء بحيث يرفع ضرورته و لا يرتوي، و يصح صومه فلا يجب عليه القضاء.
2-
(مسألة 43): إذا غلب على الصائم العطش و خاف على نفسه من الصبر عليه جاز أن يشرب بمقدار ما يرفع به ضرورته، و لا يرتوي، و لا يفسد بذلك صومه، فإن زاد عليه عامدا بطل صومه و وجبت عليه الكفارة، أما إذا لم يخش من العطش بل كان حرجيا يصعب تحمله، ففي صحة صومه مع شرب الماء إشكال، و الأحوط وجوبا إتمام الصوم ثم القضاء.
3-
الفصل السادس الرخصة في الإفطار
وردت الرخصة في الإفطار لأشخاص:
الأول و الثاني: الشيخ و الشيخة إذا كان الصوم حرجا أو متعذرا عليهما، و عليهما الفدية عن كل يوم بمدّ، و لا قضاء عليهما. نعم يشرع لهما الصوم مع القدرة و عدم الضرر، بل هو أفضل.
(الثالث): ذو العطاش، و يجري عليه حكم الشيخ و الشيخة، و المراد به من به داء العطش. أما من يعطش اتفاقا من دون مرض فلا يشرع له الإفطار، بل يشرب بقدر ضرورته و يبقى على الصوم، كما تقدم في المسألة (43) من الفصل الثالث.
منبع__________________________________
حكيم، سيد محمد سعيد طباطبايى، منهاج الصالحين (للسيد محمد سعيد)، 3 جلد، دار الصفوة، بيروت – لبنان، اول، 1415 ه ق
دو تذکر
1- مخالفت با احتیاط نیازمند داشتن حجت شرعیه بین خود و خدا در تقلید از فقیهی است که حکم مخالف احتیاط دارد. چه در خوردن اب و چه در قضا نکردن روزه
2- چقدر زیباست نویسنده متن از نوشته ای که به ان اشاره شد برگردد و حق پذیری خود را روشن سازد.
به کامنت قبلی اضافه می کنم که دقت هایی در موضوع حکم و تفاوتی بین مساله 43 و 79 (در فتوا و احتیاط ) وجود دارد که از حوصله سایت خارج است اما باید در مقام عمل – با فرض جواز تقلید از فقیه حسب معیارهای شرعی – به انها توجه کرد
جناب زید
آقای محمد سعید حکیم کیه؟ لابد ایشون هم فردی مثل آقای بیات هست؟ این هم شد دلیل؟
اگه ایشون رو نمی شناسید بهتره در بحث وارد نشید!
چه جالب
همیشه دوست داشتم ببینم چطوری بین علمل اختلاف میفته
“بین علما اختلاف افتاد!”