فارین پالیسی در گزارشی به قلم «مارک لینچ»، استاد علوم سیاسی دانشگاه جورج واشنگتن آمریکا نوشت: ممکن است باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا گزینه نظامی علیه سوریه را فعلا از روی میز برداشته باشد اما تعهد راهبردی واشنگتن به تسلیح اپوزیسیون سوریه همچنان ادامه دارد تا به این وسیله، بشار اسد مجبور به حضور بر سر میز معامله شود.
چنین رویکردی یک هزینه مخفی دارد: نهتنها این اپوزیسیون احتمال ندارد که بتواند جنگ را پایان دهد بلکه «هزینه فرصت» هم ایجاد میکند.
در حالی که واشنگتن میگوید که از اپوزیسیون میانهرو حمایت میکند، معنای واقعی این سخن ارسال سلاح برای شورشیان مرجح با اتکا به رژیمهای عربی حاشیه خلیج فارس است. اما راهبرد فعلی تجهیز «بچههای خوب» برای به حاشیه بردن «بچههای بد» تنها به معنی طولانی کردن جنگ داخلی در سوریه است. [منظور از بچههای خوب تروریستهای سوری غربگرا و منظور از بچههای بد، تروریستهای سلفی است.]
لینچ تاکید کرده است که ایالات متحده نباید در خصوص اندازه، ایدئولوژی، انسجام و قدرت بچههای خوب در سوریه خود را فریب دهد. شورشیان سوریه در میدان واقعی نبرد حالت محلی دارند و متفرق بوده و از رهبری سیاسی خود فاصله دارند. ماهیت جنگ شهری بهگونهای است که در آن نیروهای افراطی رشد میکنند نه نیروهای میانهرو. نمایندگان آمریکا همچون «ژنرال سلیم ادریس»، هرگز از کمکهایی که دریافت میکنند راضی نخواهند بود و آنقدر قابل اعتماد نیستند که در برابر پیشنهادهای بهتر آمریکا را تنها نگذارند.
این استاد دانشگاه جورج واشنگتن تاکید کرده است که ایالات متحده با تشدید جنگ داخلی عملا خود را محدود کرده و تبدیل به ابزار شورای همکاری خلیج فارس میشود و این در حالی است که از نظر سیاست، راهبرد و اهداف، دو طرف توافقی ندارند. ایالات متحده در مساله سوریه به کشورهای افراطی حاشیه خلیج فارس نظیر عربستان سعودی اعتماد کرده است و این کشورها هستند که سرمایهگذاری مالی، امور اداری و تحویل سلاح به شورشیان را انجام میدهند. راهبرد مدیریت جنگ داخلی در سوریه به معنای صرف بسیاری از منابع ایالات متحده در آینده قابل پیشبینی و بیاعتنایی به دیگر اهداف است. این بدان معناست که آمریکا باید از بسیاری از اهدافی که ریاض یا ابوظبی با آنها مخالفاند پیگیری نشود؛ نظیر توسعه دموکراسی و حقوق بشر.
کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس که به شدت غیردموکراتیک بوده و علاقهای به جلوگیری از فرقهگرایی ندارند، بنابراین اینکه عدهای در واشنگتن قانع شدهاند که آنها میتوانند به پیشرفت اپوزیسیون دموکراتیک و میانهرو کمک کنند، مشکلساز است. اتکا به تلاشهای آنها به معنی تسلیم در برابر دیدگاههای آنان در سوریه است که از بحران آن به عنوان یک جنگ نیابتی علیه ایران استفاده میکنند. همانطور که رابرت گیتس، وزیر دفاع سابق آمریکا میگوید، سعودیها آمادهاند که تا مرگ آخرین سرباز آمریکایی با ایران بجنگند! (اکنون شاید تا مرگ آخرین سوری). شورای همکاری خلیج فارس هرگز از راهحل مبتنی بر گفتگو که در سوریه که واشنگتن به دنبال آن است، حمایت نخواهد کرد و احتمالا تمایل دارد که مذاکرات ژنو2 با شکست مواجه شود، البته اگر شروع شود.
اعتماد به کشورهای حاشیه خلیج فارس در جنگ نیابتی سوریه عملا به معنای نادیده گرفتن سوابق این کشورها در نقض حقوق بشر است. لینچ ابراز نگرانی وزیر خارجه بحران از نقض حقوق بشر در سوریه را خندهدار توصیف کرده و تاکید کرده است که خود این کشور متهم به سرکوب مردم است. همچنین کشورهای خلیج فارس از کودتای نظامی در مصر حمایت کردند که به سقوط رئیسجمهور مرسی انجامید در حالی که ایالات متحده تمایل چندانی به این کودتا نداشت.
وقتی قضیه به ایران مربوط باشد هم، مساله اتکا یا عدم اتکا به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس اهمیت مییابد. وقتی متحدین منطقهای آمریکا با راه حل دیپلماتیک در خصوص برنامه هستهای ایران مخالفاند، دستیابی به چنین راه حلی سختتر خواهد شد. جنگ نیابتی علیه ایران در سوریه نیز میتواند دستیابی به توافق هستهای با ایران را سختتر کند.
در بخش دیگری از این گزارش آمده است: بسیاری در واشنگتن نگران گسترش تنشهای بین شیعه و سنی هستند و حق هم دارند نگران باشند اما تجهیز شورشیان مسلح تنها به تشدید تنشها بین شیعیان و سنیها کمک میکند. شبکه اسلامگرایان سنی در افراد سرشناس این جریان در حال جمعآوری حمایت برای جهاد در سوریه بوده و در گفتمان خود بر فرقهگرایی تاکید میکنند. در حالی که واشنگتن باید بر کشورهای حاشیه خلیج فارس فشار وارد آورد تا دست از این گفتمان برکشند اما با شرایط فعلی در سوریه، آمریکا اصلا در جایگاهی نخواهد بود که چنین فشاری را اعمال کند.
واقعیت اینست که مرز مشخصی بین بهاصطلاح بچههای خوب و بچههای بد وجود ندارد.