به گزارش تریبون مستضعفین پاول آر پیلار 28 سال در سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) فعالیت داشته است. او یکی از تحلیلگران ارشد این سازمان بوده است. وی اکنون استاد مدعو در زمینهی مطالعات امنیتی در دانشگاه جورجتاون است. پل آر پیلار در یادداشتی که در کنسرسیوم نیوز منتشر شده است به تحلیل سفر ریاست محترم جمهور به نیویورک و رابطه ایران و آمریکا پرداخته است. به نظر وی اسرائیل، عربستان سعودی، و دیگر دشمنان ایران امیدوارند که بتوانند رابطهی بهبودیافتهی ایران و ایالات متحده را گلآلود کنند. برای رسیدن به این هدف آنها قصد دارند از کاهش تحریمها جلوگیری کنند، حتی اگر بهای این کار این باشد که امکان اعمال محدودیتهای جدید برای برنامهی هستهای ایران از میان برود.
نویسنده: پاول آر. پیلار
این هفته مطمئنا هفتهای طوفانی در روابط ایران و ایالات متحده بود. برای کسانی که به حل مسالمتآمیز اختلافات بین ایران و ایالات متحده علاقه دارند و همچنین برای کسانی که صادقانه میخواهند که از ایران دارای سلاح اتمی برحذر باشند نیز هفتهای بسیار خوب بود. تنها از طریق حل مسالمتآمیز اختلافات است که میتوان به این هدف دست یافت.
روز سهشنبه هفته گذشته در گردهمایی که در هتلی در نیویورک برگزار شد حسن روحانی، رئیس جمهور ایران صحبت کرد. بسیاری از افراد حاضر در گردهمایی، که هر کدام گرایشات خاص خود را داشتند، دچار وجد و سرخوشی شده بودند. همه خوشبینانه اظهار نظر میکردند و به تغییرات بنیادین در روابط اشاره داشتند.
این رخداد وقتی به اوج خود رسید که وزیر خارجهی ایران، جواد ظریف پس از جلسه با تاخیر به سالن قدم گذاشت و به پشت جایگاه رفت تا گزارش خوشبینانهی خود را از صحبتهایی که با جان کری و دیگر وزرای خارجهی 5+1 داشت ارائه کند. فردای آن روز و در نقطهی اوج هیجانات هفته، مکالمهی تلفنی بین روسای جمهور اتفاق افتاد، که همه از آن با عنوان مکالمهای «تاریخی» یاد کردند.
همه چیز خوب و عالی بود و هفتهای پر از وجد و سرخوشی به پایان رسید. اما دو مانع عمده جلوی پیشبرد موفقیتآمیز توافقات بر سر برنامهی هستهای ایران را میگیرد. اول از همه مطمئنا نیروهایی هستند که به طور کلی با هر گونه توافق بین ایالات متحده و ایران مخالفند؛ این گروهها به مخالفت خود با هر نوع توافقی ادامه میدهند و عقبنشینی این هفته را دستمایهی تلاش بیشتر برای به جریان انداختن بازی خود قرار میدهند.
رهبری این نیروها بر عهدهی بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل است، و همان طور که دانیل لوی خلاصهوار نوشته است یاریدهندگان نتانیاهو در این کار «جنگطلبان و نومحافظهکاران آمریکایی، جمهوریخواهان مخالف اوباما، و بعضی از دموکراتهای متمایل به محور اسرائیل» هستند.
لوی در ادامه مینویسد که تلاش این نیروها «بر این متمرکز میشود که تهدیدات علیه ایران را تشدید کرده و تحریمها را افزایش داده و موانع را آن چنان بالا ببرند که امکان تعامل بر سر مسالهی هستهای از میان برود. و تمام این کارها منجر به این میشود که در تهران نیز تندروهایی که با تعامل هستهای مخالفند تقویت شوند (و باید پذیرفت که این کار تعمدا انجام میپذیرد).
مانع دیگر تا حدودی از خود سرخوشی سرچشمه میگیرد. این سرخوشی به بالا بردن موانع، که در بالا ذکر کردیم، کمک میکند و صحنه را طوری میچیند که معیارهای غیرمنطقی در مورد عملکرد ایرانیها در چند ماه آینده شکل بگیرد. اکنون ما در وضعیتی مشابه دورهی مقدماتی انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده قرار داریم که «بازی انتظارات» شکل گرفت [افزایش انتظارات از رئیسجمهور بدون توجه به واقعیات]. در این بازی، انتظاراتِ زیاد مطلوب نیست زیرا عملکرد متعاقب آن، نه بر اساس معیارهای واقعبینانه که براساس انتظارات ایجاد شده سنجیده میشود.
با تامین نشدن انتظارات، نیروی پیشبرنده مذاکرات از دست میرود و در اردوگاه مذاکرهکنندگان تزلزل میافتد. در چند ماه آینده منتظر شنیدن اظهار نظرها دربارهی برآورده نشدن انتظاراتی که بر دوش ایرانیان گذاشته شده است باشید.
در زمان حضور روحانی در نیویورک هم نظراتی با مضامین مشترک بیان شد؛ میگویند که صحبت و گفتگو و ژست دوستانه همه خوب است اما اقدامات و حرکات مشخص و عینی است که ارزش دارد. بله، مطمئنا در آخر کار اقدامات است که اهمیت دارد اما اکثر گویندگان این اظهار نظرات دقیقا مشخص نمیکنند که ما اکنون از ایران باید انتظار انجام چه حرکاتی را داشته باشیم.
به علاوه و به همان اهمیت این که آنها مشخص نمیکنند با توجه به رفتارهایی که ایالات متحده و متحدانش در گروه 5+1 انجام میدهند و یا انجام نمیدهند، انتظار چه رفتاری از طرف ایران عاقلانه است. انتظار بعضی این است که تهران امتیازات قابل توجهی را به صورت یکجانبه بدهد یا در فعالیتهای هستهایش تغییری ایجاد کند و در عوض هیچ امتیازی نگیرد. اگر ما واقعا چنین انتظاری داشته باشیم پس دنیای ما هم به اندازهی دنیای افرادی از غرب و اسرائیل که میخواهند هیچ توافقی ایجاد نشود و خواستههای غیرممکنی را مطرح میکنند تا مبادا یکی از آنها برآورده شود تخیلی است.
اگر تحریمهای فلجکننده سبب شده است که در طرف ایرانی تغییر ایجاد شود – به عنوان پیشدرآمد تحریمهای بیشتری که همیشه فورا بحث آن به میان میآید- پس برای چه ایران باید ذخایر خود و یا هر چیز دیگری را تسلیم کند بدون این که در عوض این کار تحریمهایش کاهش پیدا کند؟
چیزی که بیش از همه اهمیت دارد پیشنهاداتی است که بر سر میز مذاکرات با گروه 5 + 1 و همچنین مذاکرات دوطرفهی ایران و ایالات متحده ارائه میشود. این الزاما به معنای اقدام از جانب هر دو طرف است. هر بینندهی عاقل و بیطرفی که به پایان مذاکرات در اوایل امسال نگاه کند میفهمد که لازم است گروه 5 + 1 حداقل به اندازهی طرف ایرانی، و حتی بیشتر از آن، اقداماتی را انجام دهد.
پیشنهادات قبلی که گروه 5 + 1 ارائه کردند فقط شامل کاهش جزئی تحریمها بود (در مقایسه با حجم تحریمهای همهجانبهای که در حال اجرا است) و در عوض از طرف ایرانی میخواست که محدودیتهای چشمگیری برای فعالیتهای هستهای خود بپذیرد و در واقع اصل اهداف غرب را برآورده میکرد. بر ایرانیها حرجی نیست اگر به نظرشان این پیشنهادات خروس قندی در برابر طلا باشد.
ایرانیها هم انتظاراتی دارند و میخواهند اقدامات ملموسی را ببینند. این قابل درک است که آنها با تغییراتی که در طرف خود ایجاد کردهاند انتظار داشته باشند که بقیهی تغییرات در طرف مقابل اتفاق بیفتد. ایرانیها از قبل دلایل کافی برای شک در رفتار ایالات متحده دارند که آیا آمریکا واقعا به دنبال توافق است یا این که از مذاکرات فقط برای خرید زمان استفاده میکند تا تحریمها آسیب بیشتری به ایران برساند؛ بر پایهی همین دلایل، اکنون ایران بیش از همه به دنبال دو چیز است.
اول اطمینان از این که ایالات متحده، جمهوری اسلامی ایران را به عنوان طرف مذاکرهی بر حق، و مجری و صاحب برنامهی صلحآمیز هستهای به رسمیت بشناسد. اوباما با سخنرانیاش در سازمان ملل و اظهاراتش بعد از مکالمهی تلفنی با روحانی، قدم بزرگی برای پاسخ به این انتظار ایرانیها برداشت. او صراحتا داشتن قصدی برای تغییر نظام را رد کرد و کلیت برنامهی صلحآمیز هستهای ایران را قبول کرد.
اما اینها هنوز حرف است و نه عمل. این که رئیسجمهور به صورت علنی، به وزیر امور خارجه مسئولیت انجام اتفاقاتی را بدهد خوب است؛ اما متاسفانه هنوز لازم است دولت دست به اقدامات ویژه و ملموسی بزند که این اتفاقات در عمل انجام پذیرد.
به این صورت به خواستهی دوم و بزرگ ایرانیها میرسیم: کاهش چشمگیر تحریمها در عوض شکلی از محدودیتهای هستهای مطابق میل غرب. صحبتهای زیادی دربارهی نیتسنجی ایرانیها میشود اما همان طور که لزلی گلب Leslie Gelb به درستی به این موضوع نگاه کرده است «اوباما هم باید خودش را بیازماید و برای شروع جدی و جهشی مذاکرات، توافقات هوشمندانهای را بر روی میز مذاکره بگذارد. با این حال و بر طبق گفتههای مقامات دولتی، او هنوز به سمت این رویکرد نرفته است».
در واشنگتن هنوز غالب نگرشها بر این است که توپ همچنان در زمین ایرانیها است. هنگامی که داریم به این فکر میکنیم که توپ در کدام نیمهی زمین است باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که کلا این موضوع، مسالهای نیست چرا که ایرانیها زمین را به یک قسمت تبدیل کردهاند یا تمایل دارند به یک قسمت تبدیلش کنند.
آنها همان کاری را با فعالیتهای هستهایشان انجام میدهند که چندین کشور دیگر انجام میدهند و دلایل کافی برای این که این کار را حق خودشان بدانند هم دارند. دلیلی ندارد که آنها از کار خودشان شرمسار باشند. این مساله به این خاطر به وجود آمده است که افرادی خارج از ایران آن را تبدیل به مساله کردهاند، و خارج از ایران است که باید اقداماتی برای حل آن انجام شود.
مترجم: طاها ربانی
خیلی جالبه . هنوز اتفاقی نیفتاده شما دارید نتیجه گیری میکنید
جالبه شما مطلب را نخوندید تحلیلی از یکی از اعضای سیا بوده که ترجمه شده