احسان عبدیپور کارگردان جوانی است که سال گذشته با حضور در جشنواره فیلم فجر به سینمای ایران معرفی شد و اولین ساخته بلند سینمایاش یعنی «تنهای تنهای تنها» تحسین منتقدان را برانگیخت؛ گرچه داوران جشنواره تصمیم نگرفتند او را آنچنان که باید و شاید از سیمرغهای فجر بهرهمند کنند. البته وی و فیلمش چنان رضایت منتقدان و مخاطبان را جلب کرد که شاید دیگر نیازی هم به آن سیمرغها نبود.
او اگر چه سوداهای بزرگی در سر دارد اما در لابلای حرفهایی که میزند به درستی میتوان فهمید که میداند کلاه اندازه سرش چیست. این کارگردان جوان صادقتر از آن است که بخواهد حرفی نزند و یا نکتهای را پنهان کند. احسان عبدیپور کارگردانی است که هنوز یک هفته از آغاز اکران فیلمش نگذشته اما به شکل خودجوش با رسانهها همکاری میکند و سئوال هیچ رسانهای را بیپاسخ نمیگذارد. این کارگردان جوان سینمای ایران درست در دومین روز از اکران فیلم خود در محل خبرگزاری مهر حاضر شد و درباره موضوعات مختلفی با ما سخن گفت.
عبدیپور در تازهترین گفت و شنود خود به مسائل مختلفی درباره فیلمش صحبت کرد. او به شباهت این فیلم به آثار امیر نادری اشاره کرد و گفت که اگر نادری فیلم را ببیند قطعا غر خواهد زد. کارگردان فیلم «تنهای تنهای تنها» همچنین متذکر شد که دیپلماسی جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران که امروز در حال مذاکره برای لغو تحریمها و حل مساله هستهای ایران است، خیلی جلوتر از فیلم اوست و اصولا وزیر امور خارجه نیازی به دیدن فیلمهایی از این دست ندارد.
یکی دیگر از نکات جالبی که کارگردان فیلم «تنهای تنهای تنها» به آن اشاره کرد این بود که این فیلم از قواره سینمای ایران برای نماینده بودن در اسکار پایینتر است و گفت که اصولا جشنوارههای خارجی دوست ندارند فیلمی از ایران درباره انرژی هستهای ببینند.
این فیلم داستان پسری است که در روستای اطراف نیروگاه اتمی بوشهر (هلیله) با پسر روسی از خانواده مهندسان نیروگاه دوست میشود و اتفاقاتی برای آن دو رقم میخورد که این پسرک بوشهری را با مساله هستهای ایران و دفاع از حقوق کشورمان مرتبط میکند.
در این گفتگو تلاش کردیم سوالهایی متفاوت از احسان عبدیپور بپرسیم و او نیز متفاوت پاسخ دهد و در پایان هم گفت: اعتراف میکنم مصاحبهای متفاوت بود.
فیلم «تنهای تنهای تنها» به دلیل داستانی که دارد به راحتی یک لیوان آب خوردن میتوانست از لبه بوم پرت شود اما اینگونه نشد. شما به عنوان یک کارگردان فیلماولی که نامتان هم برای مخاطب آشنا نبود چگونه سراغ چنین موضوعی رفتید؟
– من فکر کردم مخاطب وقتی قصد دیدن این فیلم را میکند میخواهد یک فیلم تمپودار گرم ببیند. در واقع اگر نخواهد به موضوعات مطرح شده در فیلم توجه کند میتواند فیلم «تنهای تنهای تنها» را فقط به عنوان یک داستان عاشقانه کودکانه ببیند و خیلی کلاسیک از روایت یک قصه لذت ببرد. اما در ادامه اگر همین مخاطب احساس کرد فیلم قلقلکاش میدهد میتواند یک لایه اضافهتر از فیلم را تماشا کند و دال و مدلولهای سیاسی و اجتماعی را هم ببیند و داستان را بهما ازاهای بیرونی نیز ربط دهد. در نتیجه مخاطب در مواجهه با این فیلم میتواند کودک باشد و یک قصه کودکانه ببیند یا میتواند بزرگسال باشد و به تماشای دنیایی که برای کودکان ساختهایم بنشیند و پیامهای دیگری را هم دریافت کند.
مخاطب حتی اگر بخواهد یک قصه صرفا عاشقانه کودکانه ببیند در طول فیلم آنچنان گرفتار درام داستان میشود که نمیتواند با بیخیالی و یا از سر تفنن فیلم را تماشا کند. به همین دلیل فیلم در قواره یک عاشقانه کودکانه نمیماند.
– اتفاقا منظورم همین است. یعنی حتی اگر مخاطب کودک باشد و این مسائل را نیز متوجه نشود باز هم میتواند فیلم را تا انتها ادامه دهد.
میتوان به نوعی این برداشت را از صحبتهایتان داشت که قشری از مخاطب بضاعت درک آنچه کارگردان و تیم همراه میگویند، ندارد؟
– نه اصلا منظورم این نیست که مخاطب بضاعت درک آنچه را مطرح میشود، ندارد. نه اصلا چنین نیست. بلکه حرفم این است که حتی اگر مخاطب بخواهد لجوجانه با فیلم برخورد کند، این فیلم آنقدر عاطفی هست که موج سینوسی گریه و خنده را ایجاد کند بنابراین کمترین کارکرد فیلم این است مخاطب را تا پایان راه میکشاند.
واقعیت این است که کارکرد «تنهای تنهای تنها» این نیست که فقط مخاطب را تا پایان فیلم بکشاند.
– درباره حداقل کارکرد فیلم صحبت میکنم. من به عنوان یک هنرمند میتوانم ساعتها حرفهای بیربط بزنم اما این حرفها را آنقدر گرم مطرح میکنم که مخاطب تا پایان گوش میدهد.
اما نکته این است که فیلم «تنهای تنهای تنها» فراتر از یک عاشقانه کودکانه کلاسیک و یا یک اثر صرفا سیاسی و اجتماعی با نگاه داخلی است و در عرصه بینالمللی هم حرف برای گفتن دارد.
– با صحبت شما موافق هستم اما معتقدم اگر فیلم «تنهای تنهای تنها» را بخواهیم از منظر گفتمان بینالمللی مطرح کنیم قطعا یک فیلم جهان سومی است.
چطور؟
– جهان سومی به این معنا است که آنقدر در کادر نبودهایم و نیستیم که وقتی تنها گوشهای از وجودمان هم در کادر قرار میگیرد آنقدر مدام بالا و پایین میپریم تا دیده شویم و این فیلمها هم از همین جنس آثار جهان سومی است و بسیار بالا و پایین پرید تا دیده شود.
بیان این نکته اصلا به نفع فیلم نیست.
– میدانم. من نیامدم تا از فیلم تعریف شود من دنبال یک نقد درست و حسابی هستم. ضمن اینکه به هیچ عنوان فیلمم را نفی نمیکنم و اتفاقا این فیلم را خیلی دوست دارم. اما در این زمان و در موقعیت مکانی که در خبرگزاری مهر نشستهام اعلام میکنم که فیلم «تنهای تنهای تنها» دیگر با سلیقه سینمایی من سازگاری ندارد و در ساخت فیلم بعدی خود محجوبتر شدهام و مانند این فیلم دیگر کودک بیشفعال نیستم.
معتقدم در این فیلم نقش نویسنده بیشفعال را بازی کردم که حرفهای قلمبه و سلمبه زد اما در فیلم دوم آرامتر شدهام و مانند گذشته ولع دیدهشدن ندارم و مدام به خودم نهیب میزنم که بس کن! همه دیدند آنچه را که باید میدیدند.
واقعیت این است که از این به بعد میخواهم مثل بچه آدم و البته تا اندازهای مودب حرفم را بزنم و در فیلم دوم که «پاپ» نام دارد سعی کردم که جهان سومی با دنیا و اتفاقهایی که در سرزمینام میافتد برخورد نکنم. سعی کردم خط کش به دست نباشم و برای کسی نسخه نپیچم. هرچند در فیلم «تنهای تنهای تنها» هم تا جایی که امکان داشت این خطکش را کنار گذاشتم.
با عبارت جهان سومی موافق نیستم. حالا سوالم این است که دلیل دیده شدن این فیلم در طول ۹ ماه گذشته چه بوده است؟
– اگر فیلم در طول این مدت در محافل مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… دیده شد و اگر کسی برچسب سفارشی بودن به اثر نمیزند به این علت است که متر و معیاری برای اندازه کردن آدمها و اوضاع جامعهام به دست نگرفتم و مانیفست ندادم. اما از هر سو که نگاه کنید یک فیلم جهان سومی است که میخواهد صدایش شنیده شود.
فکر میکنید که اگر فیلم به تعبیر خودتان جهان سومی نبود، چطور دیده میشد؟
– من اگر فرانسوی بودم و شرایط زندگی یک فرانسوی را تجربه کرده بودم قطعا شرایط دیده شدن فیلمم هم فرق میکرد و دیگر جهان سومی و در نمای دور دیده نمیشدم بلکه تمام فیلم در نمایی نزدیک دیده میشد و فقط کافی بود با چشم و ابرو حرف بزنم و دیگر مجبور نبودم بالا و پایین بپرم تا دیده شوم.
به دلیل همین بالا و پایین پریدنها بود که کاراکتر اصلی فیلم را پسربچه گرم بوشهری انتخاب کردید که مانند اسپند در طول فیلم بالا و پایین میپرد؟
– دقیقا. کودکی من در شرایط خاص و سختی گذشت. پدرم نبود و مادرم که تنها بیست و دو سال داشت با دو پسربچه شیطان سه شیفت کار میکرد و با همه وجود من و ادریس را به دندان میکشید وتر و خشک میکرد. با وجود شرایط سخت زندگی من خیلی رها فکر میکردم و شاید شرایط زندگیام کمترین تاثیر را در انتخاب مسیر راهم گذاشته است. هیچگاه فکر نمیکردم که دنیای محدودی دارم و افقهای دوری را برای خودم ترسیم میکردم.
به نوعی آیندهنگر بودید، اینطور نیست؟
– نمیدانم. اما همیشه فکر میکردم که اگر میخواهم فوتبالیست باشم باید به تیم ملی بروم و یا اگر میخواهم یک کشتی گیر باشم حتما باید بعد از رسول خادم قرار بگیرم. هیچگاه کم برای خودم نمیخواستم. در واقع خیلی بلند پرواز بودم و حالا این بلند پروازی وقتی در داستان آمد شکل کاراکتر «رنجرو» را به خود گرفت.
پس حسابی درگیر این «شدن»ها هستید؟
– دقیقا خیلی درگیر هستم و میخواهم همه پدیدهها را مرتبط به یکدیگر ببینم و بدانم که در ارکستر بزرگ زندگی کجا ایستادهام و چه سازی میزنم. برای من خیلی مهم است که بدانم در آهنگ زندگی نوازنده کنترباس هستم و یا تنها یک فلوتنواز کوچکم؟ آیا اصلا در این هستی نوبت من میشود که سلو بنوازم؟ همیشه دوست داشتم در ارکستر بزرگ زندگی یک سلونواز باشم.
واقعیت این است که اگر بخواهید و بتوانید در زندگی خود سلونواز باشید، بدون کمک و همراهی همان فلوتِ کوچک قطعا خوشآهنگ نخواهید بود.
– میدانم.
به دلیل همین آگاهی بود که سعی کردید در فیلم هم سلو نواز باشید و به تعبیر خود مدام بالا و پایین بپرید تا دیده شوید؟
– من یک حلقه بزرگ از یک زنجیر هستم و اگر بخواهیم همه آنچه را در فیلم میگذرد، بیان کنم قطعا باید از نمای دور به داستان نگاه کنیم یعنی باید ادبیات داستانی، وضعیت تاریخی جنوب، حضور افراد تاثیرگذار در عرصه فرهنگ و تاریخ و بسیاری دیگر از فاکتورها را مورد بررسی قرار داد تا به پاسخ این پرسش رسید.
طبق آنچه گفتید اگر نگاه دقیقی به تاریخ و فرهنگ و ادبیات جنوب بیندازیم متوجه میشویم که از چهرههای مطرح و شاخص کم نداشته است.
– علاوه بر داشتن شخصیتهای تاریخی و فرهنگی، جنوب و بهویژه بوشهر منطقه عجیبی است. مثلا در شهر کوچکی چون بوشهر سه کنسولگری وجود دارد. کدام شهر به اندازه مساحت بوشهر پیدا میشود که سه کنسولگری داشته باشد؟ حالا من به عنوان شهروند این منطقه کوچک از وطن میتوانم بادی به غبغب بیاندازم و سرم را بالا بگیرم. زمانی که هم سن رنجرو کاراکتر اصلی فیلم بودم احساس میکردم من یک شخصیت ادبیاتی هستم.
چرا چنین حسی را داشتید؟
– فقط به یک دلیل. پدر من زیاد مطالعه میکرد و کتاب بسیار داشت و یادداشتهایی را با خط خوش برای خود مینوشت و زمانی که این یادداشتها را میخواندم و متوجه نمیشدم پدر چه نوشته است، احساس میکردم پدرم یک نویسنده بزرگ است و من هم در قله ادبیات ایستادهام.
احسان عبدیپور هم شیفتهوار همه این موارد را به خود میگرفت.
– دقیقا. شاید زندگی کنار دریا فی نفسه انسان را جسور میکند و همین جسارت باعث شد من محدود به المانهای زندگیام نباشم و همیشه دنبال منشاء اثر بودم و مهمتر اینکه همیشه دوست داشتم منشاء اثر باشم.
در طول این گفتگو اشاره کردید که اگر قرار بود کشتیگیر شوید حتما بعد از خادم بودید و یا اگر میخواستید فوتبالیست باشید حتما در تیم ملی بازی میکردید. آیا به دلیل وجود همین تفکر است که حالا که تصمیم گرفتید فیلمساز شوید خواستید بعد از نام امیر نادری قرار بگیرد؟
– چطور؟
کلیت فیلم یادآور آثار نادری است.
– اصلا منکر نمیشوم اما دوست دارم آنچه از فیلم که شما را به عنوان بیننده یاد فیلمهای امیر نادری انداخته است، بدانم.
فیلم پس از آغاز صحبتهای دختر روسی با خواب «رنجرو» ادامه پیدا میکند. حمله جنگنده به منطقه بازی پسران و فرار آنها در حالی که شنا میکردند و نشان دادن این تصاویر به صورت اسلوموشن یادآور فیلم «دونده» بود و یا زمانی که پسربچه کپل در تویوپ بزرگ خوابیده و هندوانه میخورد یادآور «سازدهنی» نادری است.
– هر آنچه اشاره کردید درست بود اما عمدی در به کارگیری این المانها وجود نداشت و در ناخودآگاه من شکل گرفته بود ولی در نگاه کلی به این یاد افتادنها افتخار میکنم چراکه معتقدم انسانها باید روی شانه یکدیگر بایستند تا افقها را بهتر ببینند. به همین دلیل در بیان چنین شباهتی بین پلانهای این فیلم با آثار نادری موضع نمیگیرم اما امیدوارم یک اتفاق خوب در این رهگذر افتاده باشد و آن اتفاق خوب این باشد که به آنچه از سینمای نادری داشتهایم، مطلبی اضافه کرده باشم نه اینکه بعد از ۳۰ سال به سینمای نادری برگشته باشم.
اطلاع دارید که امیر نادری این فیلم را دیده یا خیر؟
– نه هیچ اطلاعاتی ندارم.
فکر میکنید اگر فیلم را دیده باشد چه نظری درباره فیلم میدهد؟
– مطمئنا در حال حاضر در سالهای غر زدن خود به سر میبرد. درست مانند ابراهیم گلستان که هیچ پدیدهای او را راضی نمیکند. به همین دلیل فکر میکنم نظر خوبی نداشته باشد. اما به هر ترتیب خیلی دوست دارم که امیر نادری فیلم را ببیند.
به غر زدن نادری اشاره کردید. فکر میکنید به چه وجه از فیلم شما انتقاد میکند؟
– امیر نادری را نمیدانم اما بعد از دیده شدن فیلم در ایران سفری به چند کشور اروپایی داشتم. زمانی که فیلم را نشان میدادم از همان ابتدا نسبت به طرح موضوع هستهای در فیلم موضع میگرفتند و حاضر به شنیدن حرفهای من نبودند و میگفتند که طرح چنین موضوعی از اساس به معنای قبول داشتن انرژی هستهای در ایران است.
زمانی که فیلم تازه اکران شده بود در مصاحبهای خواندم که گفته بودید در بوشهر موضوعات مختلفی وجوددارد که یک شبه قابلیت طرح فیلمنامه و نگارش را دارند. آیا فیلمنامه این فیلم هم از همان موضوعاتی بود که یک شبه نوشته شد؟
– به هیچ عنوان منظورم این نبود که یک شبه میتوان فیلمنامه نوشت بلکه منظورم این بوده که تنوع موضوعی آنقدر زیاد است که میتوان سالهای سال نوشت و بیکار نبود.
اما درباره فیلم «تنهای تنهای تنها» از ابتدا میخواستم فیلمی با این مضمون بسازم که سیاسیون در هرجای دنیا بدانند که با تصمیم گیریهای به جا و نابه جای خود با زندگی ما چه میکنند. در این فیلم دو پسربچه سوژه اصلی فیلم هستند که دستشان به صندوق رای نمیرسد و تاثیری در دنیای سیاست ندارند و با سیاسی بازیهایی که در فیلم مطرح میشود کودکی این دو خراب میشود. حال اینکه وظیفه من به عنوان فیلمساز این بود که اثری در مذمت سیاست زدگی بسازم و برای بیان این موضوعات دنبال بستر مناسب میگشتم و مناسبترین بستر را طرح مسئله هستهای دانستم.
شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» در دولت نهم و دهم بسیار استفاده شد و روایت داستان شما به نوعی این شعار را احیا کرد. آیا خود شما هم از ابتدا به احیای این شعار فکر میکردید؟
– بله. من هم میگویم انرژی هستهای حق مسلم ماست اما اعتقاد راسخ دارم که زندگی و آرامش هم حق مسلم ماست و این فقط حرف من نیست. واضح بگویم حدود ۶ ماه است که دولت یازدهم روی کار آمده و همه جناحهای سیاسی از چپ و راست به عملکرد دولت قبل در زمینه هستهای منتقد بودهاند. بنابراین فیلم «تنهای تنهای تنها» واقعیتی بود که داشت اتفاق میافتاد. ضمن اینکه من وظیفه دارم بازتاب گزارههای سیاسی جهان در زندگی آدمها را به خود سیاسیون نشان دهم زیرا زندگی آدمها نتیجه کنش و تصمیم گیریهای سیاسیون است.
بعد از اینکه فیلم در محافل مختلف دیده شد آیا هنوز هم با پایان بندی فیلم و رفتن «رنجرو» به سازمان ملل موافق هستید؟
– قطعا موافق بودم اما خیلی بهتر از آنچه در فیلم میبینید میتوانستم پایان بندی را از آب درآورم.
حتی از نامه انتهایی فیلم هم راضی هستید؟
– نه اتفاقا نامهای را که در انتهای فیلم خوانده میشود، دوست ندارم و این مسئله را از جهت دراماتیک نفی میکنم.
چرا از ابتدا این نامه برای تیتراژ پایانی فیلم طراحی کردید؟
– من میخواستم حرف بزنم و با خودم گفتم هیچ اشکالی ندارد ژست هنری و یا فروتنی هنرمندانه را کنار بگذارم و اتفاقا جهان سومی با فیلم برخورد کنم و حرفم را رک و پوستکنده بیان کنم. دلیل هم داشتم چون دنیای سیاست آنقدر پیچیده است وگاه سیاستمداران آنقدر در کوچه علی چپ قدم میزنند که من مجبور بودم با صدای بلند فریاد بزنم. اما در حال حاضر این نگاه دیگر مطلوب من نیست.
با این اوصاف به نامه پایانی فیلم چه نمرهای میدهید؟
– قطعا نمره این بخش از فیلم منفی هست. حتی زیر ۱۰ است. البته بازخوردهای خیلی خوبی از عامه مردم گرفتم و در کل همه چیز برای یک فیلم اول خوب بود. ضمن اینکه عوامل فیلم هم خیلی همکاری کردند از تدوین گرفته تا موسیقی فیلم. اما در این بین ساعد نیک ذات فیلمبردار خیلی کمک حالم بود و بسیار دیالوگ برقرار میکرد و میگفت فضای این فیلم سینمایی فیلمهای سوپر هشت را تداعی میکند.
پیشنهاد داده بودید که جواد ظریف فیلم را ببیند و یک پله بالاتر هم رفته بودید و میخواستید که فیلم را به کاترین اشتون نشان دهد. آیا با جدیت این موضوع را پیگیری کردید؟
– واقعیت ماجرا را بگویم.
قطعا.
– واقعیت این است که دیپلماسی جواد ظریف از فیلم من خیلی جلوتر است و اصولا ظریف نیازی به این فیلمها ندارد چراکه میداند چه میکند و نتیجه مذاکره هرچه باشد قطعا قابل احترام است. اصلا وزیر امو رخارجه ما انسانی اسپرت است.
پس اینگونه نیست که از فضای موجود در کشور به نفع فیلم «تنهای تنهای تنها» و یا برعکس استفاده کنید؟
– به هیچ عنوان چنین نیست. من اصولا زیر پرچم هیچ شخص و یا جریانی سینه نمیزنم ولو اینکه آن فرد و یا جریان سیاسی را دوست داشته باشم. اصلا معتقدم اگر یک هنرمند و یا هر صاحب حرفهای میخواهد دوام بیاورد باید فردوسیپور زندگی خود باشد و من هم میخواهم فردوسیپور زندگی خودم باشم.
حالا چرا فردوسیپور؟
– عادل فردوسیپور یک مجری موفق در عرصه ورزش است و بدون اینکه ردی از خود به جا بگذارد ۱۵ سال هفتهای دو شب برنامه نود را جلوی دوربین میبرد. من اگر در دانشکده سیاسی تدریس میکردم قطعه یک درس سه واحدی شخصیت وجودی عادل فردوسیپور را تدریس میکردم.
این بحث بسیار مطرح شده که «تنهای تنهای تنها» میتوانست به عنوان نماینده ایران در اسکار معرفی شود. نظر شما چیست؟
– من در زندگی خیلی واقع بین هستم.
این موضوع چه ربطی به واقع بینانه بودن و یا نبودن شما دارد؟
– با این سئوالات مدام مرا مجبور میکنید که اعتراف کنم و بر ضد فیلمم حرف بزنم.
چرا؟
– واقعیت این است که این فیلم به درد اسکار نمیخورد. با خودم روراست هستم. این فیلم یک اثر کاملا متوسط است که امضای یک فیلمساز شهرستانی پای آن خورده است و اتفاقا چون یک فیلمساز فیلم اولی از جنوبیترین نقطه ایران این فیلم را ساخته تا این اندازه سر و صدا کرد وگرنه همه ما میدانیم که قواره اسکار این فیلم نیست و اصلا مملکت من آنقدر فقیر و بیبضاعت نشده که «تنهای تنهای تنها» فیلم اول آن باشد و من هم دوست ندارم فیلم اول سرزمینم «تنهای تنهای تنها» باشد.
به عنوان آخرین سئوال بر فرض اینکه چنین فیلمی به اسکار میرفت با توجه به موضوع فیلم فکر میکنید تا چه اندازه شانس موفقیت داشت؟.
– هیچ. چون اصولا موضوع فیلم هستهای جایگاهی در اسکار نخواهد داشت. اما در نهایت معتقدم که «تنهای تنهای تنها» یک فیلم کاملا متوسط است که خودم به آن نقد دارم. اما امیدوارم فیلمهای بعدی که میسازم بتواند نماینده خوبی برای کشورم در اسکار باشد. اما فیلم اولم مایه اسکار رفتن را ندارد و فقط شروع خوبی برای احسان عبدیپور بود.
ببین فضای کثیف روشنفکری چه بلایی سر این بنده خدا اورده که رسما به غلط کردن افتاده!
عجب آدم خوبی بود . آدمی که خودش خودشو نقد کنه تو این روزگار نوبره