سعید حدادیان
«کجاست موی سپیدی که پیر دیر شویم؟
اگر حبیب نشد دست کم زهیر شویم
سلوک ما به دل سنگهای سخت نشست
کجاست اشک محبت که اهل سیر شویم؟
خوشا به سادگی و سینه چاکی عابس
نشد که عابد و زاهد چنان بُرِیر شویم
ز دست دیده و دل لااله الا الله
کنار دوست روا نیست یار غیر شویم
گذشت از سرمان فتنههای سرخ ولی
خدا نخواست که ما طلحه و زبیر شویم
تفاوتی نکند تیغ و زهر اگر روزی
شهید راه شَبَر کشته شُبِیر شویم
قرار اولمان اوج آسمانها بود
دعا کنید، دعا، عاقبت به خیر شویم»
خیلی خیلی زیبا بود