مقداد محتشم،صادق وفايي
طرح مسئله حقوق شهروندي از سوي دولت حسن روحاني از سويي يادآور مباحث مطرح شده در دولت اصلاحات و حواشي برآمده از طرح جامعه مدني است و از سوي ديگر وجود افرادي با سوابق امنيتي و اطلاعاتي برساختهاي ذهني ديگري را از اين طرح به اذهان متبادر ميسازد. براي بررسي هرچه بيشتر اين موضوع بر آن شديم ميزگردي با رويکردي مناظرهاي بين جليل محبي حقوقداني که اين روزها بيشتر در مرکز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي مشغول کار است و صالح نقرهکار مدير روابط عمومي دادستان کل کشور در سالهاي گذشته و فعال و پژوهشگر حقوق عمومي برگزار کنيم. آنچه ميخوانيد متني برآمده از اين مناظره است. بهدليل چالشي بودن بحث مناظره در بسياري از مواقف بهصورت رفت و برگشتي بود و ديگر نيازي به دخالت مجري- کارشناس نبود.
حقوق شهروندي توسط دولت يازدهم به مردم ارائه شد. اين منشور موجي از موافقتها و مخالفتها را بههمراه داشت. آقاي صالح نقرهکار بهعنوان موافق و آقاي جليل محبي بهعنوان مخالف دعوت هفتهنامه «پنجره» را پذيرفتند. ابتدا از آقاي محبي شروع ميکنيم تا موارد مخالفت خود را با اين منشور بيان کنند
محبي: در نظام جمهوري اسلامي سلسلهمراتب قانوني وجود دارد که اين سلسلهمراتب بدين شرح است: قانون اساسي، سياستهاي کلي نظام، برنامه پنجساله، قوانين عادي، مصوبه هيئت وزيران و بخشنامه و مصوبات روساي سازمانها. اينها سلسلهمراتب مصوبات اجرايي است و يکسري از مصوبات هم بهوجود آمده که شايد به آن نپردازيم. بهعنوان مثال حکم حکومتي که براي يک دوره موقت بر قانون اساسي ارجحيت دارد.
بهنظر من معيار اينکه چه چيزي قانون است و چه چيزي قانون اساسي، سياستهاي کلي است يا مصوبه هيئت وزيران است،يک مقياس شکلي است. يعني اينکه شما به امري که در قانون اساسي آمده اصولا ميگوييد اين شأن قانون اساسي دارد و آن امري که رهبري ابلاغ ميکنند ميگوييد شأن سياستهاي کلي دارد.
نکتهاي که بهصورت حاشيهاي و مهم بايد توجه شود اين است که محتوا هم مهم است. درست است که در اين نظام حقوقي شکل اساس است ولي محتوا هم اهميت دارد. محتوا چيست؟ وقتي در سياستهاي کلي از آرمانهاي يک ملت حرف ميزنيم درواقع راهکارهاي دستيابي به آرمانهاي مندرج در قانون اساسي را ميگوييم که براي آن بايد مقرراتي حسب مورد تصويب شود. مثلا در سياستهاي کلي اصل 44 قانون اساسي آمده و گفته مثلا بانکهاي سپه و ملي واگذار نشوند. اين شأن سياسي ندارد چون امري جزئي است و به مصداق پرداخته اما چون استثنايي است ما بهطور استثنايي ميپذيريم. علتش هم اين است که ميخواسته دعواها را از بين ببرد اما اصولا شما در مصوبهاي که يک نهاد صلاحيتدار تصويب ميکند به نوع و ماهيت مصوبه هم توجه ميکنيد. بعضي چيزها هم شأن دوگانه دارند. اين مسئله خيلي مهم است.
اينها مقدمهاي بودند تا بگوييم مقام داراي صلاحيتي خاص آيا ميتوانسته حقوق شهروندي را تصويب کند يا نه؟ با اين مقدمه به اين نکته خلاصه و اساسي ميپردازم که آيا حقوق شهروندي داراي شأن قانون اساسي است؟ داراي شأن سياستهاي کلي نظام است يا اينکه شأن مصوبات هيئت وزيران را دارد؟ به محتوا کاري ندارم. فرض کنيم محتوا خيلي خوب است. درواقع باري است که قانون اساسي بر دوش جمهوري اسلامي قرار داده.
اين مصوبه که در صدرش نوشته شده «پيشنويس، غيررسمي، منشور» در کجاي نظام حقوقي ما ميگنجد؟ مثلا آمده که حريم و زندگي خصوصي، مسکن، وسايل نقليه خصوصي، اشياء خصوصي شهروندان از مداخله خودسرانه، تفتيش و بازرسي بدون مجوز قانوني مصونند. اين جمله اصلا ضمانت اجرا ندارد و در قانون هم اين امر ممنوع است. آيا دولت ميخواهد خود را موظف به اجرا کند؟ آيا ميخواهد دولت براي قوه قضائيه يا نيروي انتظامي تعيين تکليف کند؟ آيا قوه مجريه و دولت اين را بهعنوان يک راهبرد مطرح کرده يا قرار است در قالب يک لايحه به مجلس برود؟ آيا دولت دنبال اين است که اين را بهعنوان يک مصوبه داخلي هيئت وزيران تصويب کند؟
محتوايي که در اين منشور آمده همه آرمانهاي جمهوري اسلامي است و در قانون اساسي هم متبلور شده. خيلي از اينها حتي حکم شرع است. حالا سوالم اين است که درواقع دولت با اين محتواي خوب چه ميخواهد بکند؟
اول از آقاي محبي شروع کرديم چون مرسوم است خواهان، اول ادعاي خودش را مطرح کند و بعد خوانده دفاع ميکند. حالا جنابعالي لطفا خلاصهاي از اينکه چرا دولت بهدنبال تدوين اين منشور رفت را بيان بفرمائيد. سپس به پرسشهاي آقاي محبي پاسخ دهيد.
نقرهکار: با سپاس از نشريه «پنجره» که پنجره خود را بهروي حقوق شهروندي گشوده و عذرخواهي از اينکه خوانندگان تصديع اين نوآموز حقوق را تحمل ميفرمايند. من سخن خود را در سه مبحث ارائه ميدهم. نخست چرايي طرح حقوق شهروندي، دوم چيستي آن (ماهيت و مصاديق) و سوم چگونگي (رويکردها، کارکردها يا تضمينات، سازمان، برنامه و روش). در وادي نخست اولا دولت به خاستگاه مشروعيت خود که راي مردم است بازميگردد و ميبيند جامعه ايراني، هم به دلالت مسلمانياش و هم به اعتبار تبار ايرانياش نسبت به حريم حق و قداست انسان حساس است. امام علي(عليهالسلام) ميفرمايند: (اِذا أکرَمَ اللهُ عَبدا أعانَهُ عَلي إقامَه اَلحق/ خداوند وقتي بخواهد بندگاني را گرامي بدارد در احقاق و اداي حق ياري ميکند». يا ميفرمايند: «خداوند حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده است». لذا دولت در برابر خود «نظام هنجاري» را مينگرد که اکيدا ملتزم و دلواپس حقوق مردم است. جامعهاي که باور به آيه بودن هستي و کرامت انساني دارد حقوق همنوعان و غيرهمنوعان خود را پاس ميدارد. نظام ديني بايد بيش از ديگران الگو و اسوه رعايت حقوق مردم، محيط زيست، اقليتها و قوميتها، منتقدين، محرومان و گروههاي آسيبپذير باشد. حق مثل ترازو عمل ميکند و قوم و خويشي نميشناسد. رفتار منطبق با حقوق مردم را عيان و رفتار مغاير را نشان ميدهد؛ صرفنظر از اينکه ما که هستيم و چه فکر ميکنيم. خشونت، تبعيض، تحديد آزادي، تماميتخواهي، تحقير مردم، يکهسالاري، نارواداري و عدمدادگري اقليم و ادعا نميشناسند. وزن که ميکنيم ميزان و عيار را نشان ميدهند. ثانيا دولت خود را پاسدار قانون اساسي و مجري مفاد و ملتزم به روح آن ميداند. پس به اعتبار اينکه اذن در شيئي اذن در لوازم آن است بهدنبال تمهيدات و تضمينات موثر براي حفظ حقوق ملت ميرود. دولت ميبيند اسناد بالادستي، سند چشمانداز و سياستهاي کلي نظام، قوانين عادي، مشي امام و رهبري همه مويد التزام به حقوق شهروندي هستند. لکن در حوزه «ساختارها» و عرصه «رفتارها» نقضهاي موردي و سيستماتيک مکررا مشاهده ميشود. ثالثا دولت در موعد استقرار، دو فضا را در عرصه داخلي و خارجي فرارو ميبيند. اين دولت از نظر داخلي در فضايي روي کار ميآيد که مخاطبه با مردم در اين سالها تکليفمحور بوده. بهواسطه وقايعي وجهه قاهره و آمره دولت بهمعناي اعم آن سايه گسترانيده و افراط و تفريط، حقوق شهروندي را به قربانگاه فرستاده؛ سطح تحمل پايين، دست بهحذف بالا، احزاب بسته، روزنامههاي در حصار، کدورت در عرصه سياسي نهادين، آزادي بيان در محاق، مهر زنداني بر پيشاني بسياري از چهرههاي سياسي فارغ از حضور هيئت منصفه و دادگاه علني، چتر امنيتي گسترده و نگاه سوءتفاهمي سنگين؛ پس بهعنوان يک اولويت در سياست داخلي به حقوق شهروندي مستمسک ميشود. در عرصه خارجي و نظام بينالملل هم برخي به ناروا نظام ايران را ناقض حقوق شهروندي معرفي و دستاويزي براي فشار و تحريم قرار ميدهند. در رنکينگهاي جهاني نام ايران نازل و در برخي موارد نظير اعدام صدرنشين معرفي ميگردد و دولت به تکاپوي برداشتن اين بار ميافتد.
لذا جمعبندي دولت اين ميشود که کاري کارستان کند. اولا براي مردم و ارتقاء سطح برخورداري آنها و ثانيا براي حفظ نظام و پايگاه مردمي آن و ثالثا براي حفظ وجاهت نظام ديني و شيعي که يک وظيفه اعتقادي و تاريخي براي همه مومنان به آرمانهاي سياسي اسلام اصيل و ناب محمدي است.
ميدان خطيري براي گزينش «تاکتيک» و «استراتژي» گشوده ميشود. بسته پيشنهادي دولت از دل اين فضا چه خواهد بود؟ به اعتقاد من رساترين صداي صادره از دولت طي اين چندماه استقرار «حقوق شهروندي» در افق تدبير و اميد است. اين يک ژست و شعار تبليغاتي نيست. با شناختي که از رئيسجمهور دارم اين اعتقاد وي است که از حقوق مردم دفاع کند و پاي مظلوم بايستد.
دولت درصدد عزيمت به «حقوق» شهروندي است، نه در سوداي «حدود» شهروندي. مطمئنم همه دلسوزان که درد دين و ملت دارند دولت را ياري ميدهند. گفتمان حقوق شهروندي در جامعه نهادينه خواهد شد چراکه پژواک خواست ملي است؛ دغدغهاي که قطعا فرع بر مسائل سياسي و سوداگريهاي جناحي و تباري است. مردم از هر نيت خيري استقبال ميکنند. اصل قضيه اين است که مردم اکرام شوند و اجراي بدون تنازل قانون اساسي اتفاق بيفتد. قانون اساسي خونبهاي شهيدان است و نبايد معلق، معطل و مکتوم انگاشته شود. قانون اساسي اصول درخشان و فاخري مثل اصول 2، 3، 6، 9 و 56 دارد. اينکه به هيچ مقامي اجازه نميدهد براي حفظ امنيت و مصلحت و از اين قبيل حقوق شهروندي و آزاديهاي عمومي را محدود کند، اينکه تبعيض را برنميتابد، اينکه جرم سياسي را با حضور هيئت منصفه ميطلبد، اينکه تفتيش عقايد را منع ميکند، اينکه استقلال قوه قضا را ضروري ميشمارد، اينکه استقلال وکيل در احقاق حق دفاع را اشعار ميدارد، اينکه حق انتخاب را نبض حقوق ملت ميداند، اينکه آزادي تجمع را تجويز ميکند، اينکه از انحصار و خودکامگي منع ميکند و اينکه فصول 3 و 70 مصداق حقوق عامه را برميشمرد همه دلالتهايي است که ما را به نسخه اصيل انقلاب رهنمون ميکنند. بهنظر من توسعه گفتمان حقوق شهروندي بهنفع مردم و حکومت توامان است.
فصل مميز و منطقهالفراغ بين دو شيوه رايج زمامداري در حقوق شهروندي متجلي است. يک رويکرد متمايز معتقد است براي حفظ نظام ميشود حقوق مردم را محدود و به آزاديها تعرض کرد. در اين اقليم همه با هم برابرند ولي بعضيها برابرترند! شهروند درجه يک و دو داريم. قانون اساسي را با تفاسير غيرمردمسالار و باژگونه ميشود اعمال کرد. اجازه ميدهند حق انتخابات محدود شود. نقطه مقابل تعبير امام علي که «اتامروني ان اطلب النصر بالجور» ميگويد براي حفظ وضع موجود بايد تشبث به هر طريقي کرد. رويکرد ديگر اما حقوق شهروندي را ناموس سياست ميداند و مدارا را زينت زمامداري برميشمرد. ميگويد اگر قدرت مطلقه عالم دست من باشد حاضر نيستم بهاندازه ران ملخي از دهان مورچهاي ظلم کنم. اگر به دختر يهودي در ناکجاآباد مملکتم ظلم شود جا دارد بميرم. يک رويکرد ميگويد مرا تقديس کنيد و اطاعت. يکي ميگويد لاتخالطوني بالمصانعه. مرا نقد کنيد. من برتر از خطا نيستم! اين دو رويکرد متمايز و متهافت در مواقف مختلف تکرار شدهاند. مثلا در طول مشروطه هم ميبينيم اين دعوا وجود داشته و الان نيز اين دعوا وجود دارد. در سپهر حقوق اساسي، از صدر مشروطه «حاکميت قانون» يکي از مطالباتي بوده که واقعا دغدغه خيلي از خيرخواهان بود. مستحضريد تاسيس عدالتخانه و عدليه بهعنوان يکي از مهمترين تضامين حقوق بشر و شهروندي جزو مطالبات مشروطه و متمم قانون اساسي مشروطه بود. انقلاب اسلامي با نگاه کرامتباوري که نسبت به حقوق مردم داشته و سخنان طلايي امام در صدر انقلاب را که در بند 6 قانون اساسي متجلي شده ببينيد؛ «جمهوري اسلامي نظامي است که برپايه ايمان به کرامت و ارزش والاي انساني و آزادي توام با مسئوليت نفي هرگونه ستمگري، ستمکشي، سلطهپذيري و سلطهکشي» و در اصل سوم (محو هرگونه استبداد، خودکامگي و انحصارطلبي) مطرح ميشود. رئيسجمهور ميخواهد با طرح گفتمان حقوق شهروندي به مردم و همکارانش در حکومت بگويد چهچيز براي او اولويت و ضرورت نخستين است و هيچ ترجيح و توجيهي جز حقوق مردم نميشناسد.
محبي: به نظرم بحث بايد حقوقي و بدون شعار جلو برود. اينکه آقاي نقرهکار ميگويند چندين نگاه وجود دارد من متوجه نميشوم. کجا اين نگاهها در مورد اقتدارطلبي و ديکتاتوري وجود دارد؟ کدام ساختار حقوقي است که ميگويد من قدرت مطلقم؟
نقرهکار: ميتواند در ساختار حقوقي، مشي رفتاري، تصميمات و اقدامات بروز و ظهور يابد. روندها و رويکردها ميتوانند بار معنايي خاصي را تداعي کنند.
محبي: در ساختار حقوقي کشور ما هم چنين ساختاري وجود ندارد. در سازوکار کشورمان يک سازوکار قانوني وجود دارد و حقوق شهروندي مطابق با قانون است. اينکه يک انتخاباتي برگزار شد که عدهاي از مردم به حقوق شهروندي روي آوردند من هم چنين چيزي را حس نميکنم! مردم بهخاطر اين سند حقوق شهروندي به کسي راي دادهاند که ما بياييم بخواهيم يکسري افکاري را که در کتابها نوشته شده و عدهاي دوست دارند آنها را تبليغ کنند. من در يک جلسه حقوقي شرکت کردم و انتظار دارم حرف حقوقي بشنوم. در اين حرف حقوقي بايد بهصورت مستند صحبت کنيم که چه کسي از ارکان حکومت ما- با کشورهاي ديگر کاري نداريم- معتقد است حقوق مردم را بايد زير پا بگذاريم؟ اين مباحث سياسي هستند و من به آنها ورود نميکنم. اصل 4 قانون اساسي ميگويد: مطابقت با شرع توسط شش فقيه شوراي نگهبان انجام ميشود و هرکس اعم از حقوقدان و غيرحقوقدان اين را نپذيرد آدم قانونگريزي است. 98 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و به اين نظام راي دادند. تعداد زيادي شرکت کردند و به قانون اساسي راي دادند و موافقت کردند هرچيزي که شوراي نگهبان تصويب ميکند بهعنوان قانون بپذيرند. مقام معظم رهبري ميفرمايند شرع ما قانون ماست. بحث اين است که نظام توتاليتر را پيش بکشيم و بياوريم وسط يک کار سياسي. از ظواهر حقوق شهروندي بهنظر نميرسد منشور سياسي باشد بلکه يک منشور حقوقي است.
نقرهکار: بحث اول من در ارتباط با «چرايي» تدوين منشور حقوق شهروندي بود که نظرم را گفتم و ممکن است به مذاق دوستان خوش نيايد.
محبي: خب اينها قبلا هم وجود داشت.
نقرهکار: بله برخي همان بوده است و رسالت منشور تاکيدي و تذکاري است که به همانها عمل شود. برخي نيز نبوده و منشور، فلشگذاري نظام حقوقي در آينده را برعهده ميگيرد و توسعه حقوقي را نشانه ميرود. حال بخش دوم سخن من ناظر بر «چيستي» است.
قرار است موجوديتي بهعنوان حقوق شهروندي متولد شود. سلمنا… سوال اول اينکه «ماهيت» آن چيست؟ توصيه اخلاقي، برنامه و خط مشي، سند، اعلاميه، منشور، مصوبه، آييننامه، بخشنامه، لايحه، طرح، قانون يا سياستهاي کلي نظام يا…
سوال دوم اينکه مرجع صالحه صدور آن کيست؟ قوه مقننه، مجريه، شوراي نگهبان، قوه قضائيه، رهبري يا مجمع تشخيص يا حتي حوزه عمومي غيردولتي؟
سوال سوم اينکه محتواي آن چيست؟ تجميع همين قوانين موجود، تفسير موسع همين قوانين يا در مقام وضع قواعد جديد و توسعه رژيم حقوقي؟ در يک کلام نسبت آن با قانون اساسي و عادي چيست؟
نقرهکار: در خلال سخنان به سوالات پاسخ ميدهم.
1. اصولا حقوق شهروندي، فريز شده و منجمد نيست بلکه توسعه و ارتقا مييابد. جامعه پويا قوانين پويا ميطلبد تا بيشترين ميزان برخورداري از حقوق عايد شهروند شود. مثلا حق بر اداره خوب، حق بر شادي، حق بر دسترسي بر فضاي سايبر نسل نوين حقوق است. در کنار چهارچهار نسل از حقوق بشر اين حقوق نيز مطرح ميشود.
2. مفاد منشور در رابطه با مصاديق به دو بخش مهمترين حقوق و حق گروههاي خاص تقسيم ميشود. سرفصلهايي چون حق بر زندگي شايسته، حق مشارکت در امور عمومي، آزادي انديشه و بيان و تشکل و اجتماع، حقوق اقتصادي، حقوق اجتماعي و رفاهي، حقوق فرهنگي، حق بر اداره خوب، حق بر امنيت قضايي، دسترسي به عدالت و دادرسي منصفانه، محيط زيست و توسعه، در بخش اول و حقوق زنان، جوانان، خانواده شهدا و ايثارگران، کودکان، دانشگاهيان، کهنسالان، روستاييان و عشاير، مصرفکنندگان و توليدکنندگان، ايرانيان خارج از کشور، مددجويان و معلولان، پديدآورندگان آثار هنري بخش دوم را تشکيل ميدهد.
3. اصل بر «عدم صلاحيت» مقام عمومي (اداري) است. اگر مقام اداري يا مقام عمومي بخواهد امري يا قاعدهگذاري را انجام بدهد بايد با بستر قانوني که برايش فراهم است انجام دهد و برخلاف حقوق خصوصي که اصل بر اهليت است. اين صلاحيت به دو نوع تکليفي و اختياري منقسم ميشود. با نگاهي به اصول 113 و 121 و ماده 13 قانون تعيين حدود وظايف و اختيارات رئيسجمهور و… ميتوان به نقش کليدي او در دفاع و پاسداري از حقوق شهروندان پي برد.
4. اصل «تخصص» نيز در حقوق اداري و عمومي واجد اهميت است که ذيل اصل حاکميت قانون دلالت بر اين دارد که هر مرجعي بايد کار تخصصي مربوط به خود را انجام دهد. استثناي آن دولت است که نميتواند به بهانه اينکه فاقد تخصص است شانه از بار مسئوليت عمومي خالي کند و اختصاصا در مورد حقوق شهروندي که تکليف قانون اساسي است اجازه ندارد از اقدام استنکاف بورزد.
5. رئيس دولت گفته است که من براساس اصل 134 قانون اساسي برنامه و خط مشي خود را در قالب منشور حقوق شهروندي منتشر ميکنم. «public polisie» دولت در اين بستر ارائه ميشود. اينکه چرا دولت اعلاميه را بهصورت منشور منتشر کرده و چرا لايحه نياورده، پيامدها را رصد کرده و متوجه بوده که منشور وارد دستاندازهاي رژيم حقوقي نشود و تشخص موثر خود را حفظ کند. براي همين اسم منشور را رويش گذاشته. بهنظرم اين منشور ابتدائا در قالب تصويبنامه هيئت وزيران هم نبايد باشد و بايد در حد همين منشور باقي بماند. نبايد انرژي دولت روي کليت مفاد و چانهزني با نهادهاي نظارتي مستهلک شود بلکه در حوزههاي مختلف، خلاها، موانع رصد و تخصص و متناسب با وظيفه هر وزارتخانه لايحه تنظيم شود.
6. در همين قالب ميتواند تضمينهاي تحققپذيرنده داشته باشد. دوستاني گفتند منشور حقوق شهروندي فاقد جسارت است براي اينکه ضمانت اجرايي ندارد. يا گفتند چيز نويي ندارد و تکرار مکررات است. يک استاد فرانسوي (آندره هوريو) ميگويد: «قوانين اساسي براي اينکه مورد تجاوز قرار بگيرند بهوجود آمدهاند. براي اينکه فرياد برنميآورند!» چراکه از نظر تضميني ضعيفند و ممکن است مورد تعدي قرار بگيرند يا هرکسي سعي ميکند قانون را بهنفع خودش تعريف و تفسير کند.
7. تضمين قانون بايد حتما در خودش بيايد. منشور بايد يکسري ملاحظات تحققپذيرندهاي درون خودش داشته باشد تا واقعا محقق شود؛ وگرنه عين يک کاغذپاره بيپشتوانه است. رئيسجمهور گفته معاونت حقوق شهروندي يا شوراي ملي حقوقي تاسيس ميکند يا اين را به يک بخش تضمينگري يا پايشگري ميسپارد تا ضمانت تحققپذيري داشته باشد. دولت در انتهاي منشور در فصل سوم اعلام کرده که ظرف شش ماه فرصت ميدهد وزارتخانههاي مربوط و سازمانهاي مربوط لوايحي را آماده کنند و طرحهايي براي ارائه به مجلس آماده شوند و به مجلس ارسال شوند. مثلا در مورد جرم سياسي هم دولت ميبيند که با نقض عهدي که ما به قانون داشتيم و جرم سياسي را تعريف نکرديم، بسياري از سياسيون با همين بيقانوني مجازات بدي ميشوند. دولت اعلام کرده در قانون اساسي در اين 35 سال اشاره شده و هنوز عملي نشده و ميخواهد جرم سياسي را طرح کند و ميخواهد جرم سياسي با حضور هيئت منصفه بررسي شود. خب دولت نميتواند اصالتا يک سند قطعيالصدور به نام قانون جرم سياسي تنظيم کند. بنابراين بايد سازوکارش را در يک رژيم حقوقي طي کند. از وزارتخانه مربوطه مثلا وزارت کشور ميخواهد ظرف شش ماه لايحه را آماده و به مجلس ارسال کند.
8. در دنيا به دو شکل قانون اساسي داريم: يک نوع قانون اساسي که حقوق شهروندي در آن ذکر شده و يکي قانون اساسي که حقوق ملت را به قوانين عادي حواله کرده. قانون اساسي ايران از دسته اول است. اين حقوق در قانون اساسي احصا شده نه بهمعناي اينکه حصري باشد بلکه تمثيلي است و در قوانين عادي و خارج از قوانين عادي بهعنوان حق شناخته ميشود. قانون اساسي بهعنوان شالوده رژيم حقوقي کشور افق را بر مدار حقوق شهروندان ترسيم کرده. ما البته در قانون اساسي عنوان حقوق شهروندي نداريم ولي در اصل 14، حقوق انساني آمده. در اصل سوم، حقوق ملت و در اصل 156 حقوق عامه ذکر شده است.
9. دولت حقوق شهروندي را جعل يا وضع نکرده بلکه آنها را توصيف، تفسير و ترويج و محقق ميکند. بهعبارتي دولت چندوظيفه مهم در رابطه با حقوق شهروندي دارد. 1. اعلان و شناسايي2. ترويج و آموزش3. اجرا و اقدام 4. تمهيد سازمان و برنامه و روش 5. تعامل و زمينهسازي 6. تعقيب و تنبيه عناصر مخل و رفع موانع 7. رصد و پايش 8. جلب مشارکت عمومي و فعال کردن حوزه عمومي غيردولتي در اين رابطه
10. ظرفيتسازي براي تحقق مفاد منشور با فراقوه مجريه ديدن آن است. يعني حقوق شهروندي نبايد در سطح يک قوه و از بالا به پايين بمانند بلکه بايد مطالبه ملي شوند و از قاعده به رأس برسند و مردم خود درگير و ناظر باشند. دولتها و حکومتها هميشه خط مقدم نقض حقوق شهروندان بودهاند! نميشود اعتماد مطلق داشت. لذا تشکيل شوراي ملي و غيردولتي ديدن امر پايش قطعا توفيق حقوق شهروندي را ارتقا خواهد داد.
داريم از بحث خارج ميشويم! محل مناقشه ما اين است که اين مصوبه در اين ساختار حقوقي کجا تعريف ميشود؟
نقرهکار: ذيل اصل 134 قانون اساسي تعريف ميشود. بهعنوان برنامه و خط مشي. رئيسجمهور هيئت دولت را موظف ميکند و دستور ميدهد که اين برنامه من است. بعد از اين ياران چنان است شيوه و تدبير ما!
محبي: گفتيد که اين منشور حتي فراتر از اصل 134 است يا حتي نياز به مصوبه هم ندارد. سوالم اين است که اين مصوبه در اين ساختار حقوقي کجا تعريف ميشود؟
نقرهکار: برنامهها و خط مشيها با ابلاغ رئيسجمهور به هيئت وزيران و نهادهاي تابعه قوه مجريه جامه عمل ميپوشند.
محبي: بفرمائيد در اين مصوبه که رئيسجمهور براي هيئت وزيران و ساير دستگاهها مينويسد وزيران براساس چه اصلي اين کار را انجام ميدهند؟ چون اصل بر عدم صلاحيت رئيسجمهور است. يعني رئيسجمهور خودش هيچوقت نميتواند بخشنامهاي به فلان وزارتخانه بنويسد. اين کار خلاف قانون است. بايد هيئت وزيران اين کار را انجام دهد. در قانون اساسي ما تعريف شده که دولت گردش کارش براساس مصوبات هيئت وزيران يا براساس اصل 138 (براساس مصوبه چندوزيري که بعدا به تصويب و تاييد رئيسجمهور برسد) است. خب حالا شما ميفرمائيد که رئيسجمهور اين منشور را به دستگاهها ابلاغ ميکند. وزير که فقط در مقابل رئيسجمهور مسئول نيست. وزير بايد مصوبهاي را اجرا کند که در ساختار عمومي کشور مصوبهاي در موردش وجود ندارد. شما ميتوانيد بگوييد اين متن صرفا مرامنامه آقاي روحاني است و با وزرا يک عهد نانوشته ببندد که من شما را بهعنوان وزير به مجلس معرفي ميکنم بهشرط اينکه به مرامنامه من پايبند باشيد! درواقع پيمان غيررسمي يعني غيرحقوقي بسته شود که يک پيمان سياسي است. اما حتما اين منشور در مقام مصوبه جايگاه حقوقي نخواهد داشت.
اين دغدغه حقوق شهروندي باري است که دولت ميخواهد آن را بردارد اما از لحاظ حقوقي با کدام قلاب حقوقي ميخواهد اين بار برزمين مانده را بردارد؟ آزاديهايي در اين منشور آمده و اسلام بايد اينها را در اختيار قرار بدهد. اما ما در نظام جمهوري اسلامي ايران در يک فضاي حقوقي تنفس ميکنيم. رئيسجمهور هم يک رئيسجمهور حقوقدان است. ما از يک رئيسجمهور حقوقدان و از يک دولت مقيد به حقوق انتظار داريم مصوباتش قانوني و براساس چارچوب حقوقي باشد.
نقرهکار: براساس اصل 134 قانون اساسي رئيسجمهور اجازه دارد برنامه و خط مشي خودش را ارائه دهد. رئيسجمهور براساس اصول 60، 113و 121 قسمي ياد کرده که پاسدار حقوق مردم و آزاديهاي آنها باشد. بهعبارت ديگر در چارچوب مسيري که رژيم حقوقي برايش ترسيم کرده برنامه و خط مشي خودش را به هيئت وزيران اعلام ميکند. به همين خاطر ميگوييم اسمش منشور است و اسمش قانون نيست. حالا خود دولت ممکن است بخواهد اين منشور را مصوب کند. ميان حقوقدانان بين ماهيت حقوقي منشور اختلاف است. رژيم حقوقي فرانسه 1973 که حقوق شهروندي را منتشر کرد از نظر ماهيت حقوقي جنبه اعلاني داشت. ميتواند اين منشور هم اعلاني باشد يا اينکه مصوبه هيئت وزيران بشود.
بهنظر من ماهيت حقوقي منشور ذيل اصل 134 قانون اساسي تعريف ميشود و در حدي که براي رئيسجمهور در آن مدنظر گرفته براي هيئت وزيران حداقل الزامآور است. يعني اگر رئيسجمهور گفته معاونت حقوقي موظف است با تهيه دستورالعملهاي ناظر نسبت به اتخاذ تمهيدات لازم از سوي دستگاههايي در اين منشور مسئول امر حقوق شهروندي هستند بستر لازم قانونياش را فراهم کند. مثلا در ماده 10 منشور آمده که کليه دستگاهها و وزارتخانهها مکلفند در تمامي طرحهاي پيشنهادي و برنامههاي اجرايي خود در قالب دستورالعمل که توسط معاونت حقوقي رئيسجمهور ابلاغ ميشود پيوست حقوق شهروندي را تهيه و ضميمه پيشنهادي را نمايند يا بهطور خاص ماده 10 گفته وزيران موضوع اصل 138 قانون اساسي در خصوص تصويب مقررات لازم براي اجراي منشور و نيز تنظيم لوايح و و پيشنهادهاي لازم براي طي کردن مراحل قانوني به وزراي عضو کميسيون لوايح دولت تحفيظ ميگردد. تصميمات موضوع کميسيون مزبور با اکثريت آرا اتخاذ و با رعايت ماده 19 به هيئت وزيران ابلاغ ميشود. بنابراين ببينيد سازوکار حقوقياش را تشريح و ماهيت منشور ذيل اصل 134 قانون اساسي تعريف ميشود. رئيسجمهور طبق اين اصل که اذن انتشار برنامه و خط مشي خودش را دارد اين منشور را ابلاغ ميکند.
منشور مرکب از سه بخش است.
1. تجميع قوانين موجود که ناظر بر حقوق بشر و شهروندي بوده.
2. تفسير و توسعه قوانين موجود با نگاه شهروندسالار است.
3. فاز سوم منشور ناظر بر تکامل رژيم حقوقي است و دنبال اين است که رژيم حقوقي کشور را توسعه دهد.
محبي: اگر مثلا وزيري مصوبه خلاف قانون داد و اين مصوبه براساس حقوق شهروندي تدوين شده بود ميتوانيم در ديوان عدالت اداري دادخواست عليه وزير ارائه دهيم.
نقرهکار: بايد بهعنوان منشور دقت کنيد که تاسيس جديدي در رژيم حقوقي ماست. تا به حال منشور نداشتيم. فرمان هشت مادهاي امام را داشتيم، حکم حکومتي رهبري را داشتيم، ماده واحده حفظ حقوق شهروندي و آزادي مشروع قوه قضائيه را داشتيم ولي منشور صادره از دولت در اين قامت و هويت را نداشتيم. سلسلهمراتب اداري ما در ارتباط با قانون مقرره تصويبنامه يا بخشنامه، تصويب خاصي دارد. هرکدام از اين مقررات هم تعريف حقوقي خاصي دارند. مثلا فرض کنيد بخشنامه باشد. حدود آن تا حدودي به اذن قانون، گزاره قانوني است و ميتواند در آن ورود کند. بنابراين نميتوانيد در شوراي عالي اداري شکايت کنيد يا کميسيون قوانين مجلس نميتواند به اين حوزه ورود کند اما اينکه منشور چقدر تحققپذير است، به عناصر زيادي از جمله اراده سياسي و برش و قدرت تعامل رئيسجمهور برميگردد.
محبي: آقاي نقرهکار شما حقوق خواندهايد!
بهنظر ميرسد آقاي محبي تاکيد دارند که مطالبتان با بحث عدم صلاحيتي که خودتان گفتهايد تناقض دارد.
نقرهکار: اين را که هرچه در تراث حقوقي هست واجد خصلت حقوقي بدانيم نارواست و حقوق در بطن و متن خود زايش و رويش دارد. اختيار تعيين خط مشي و برنامه با رئيسجمهور است مگر اينکه با تفاسير باژگونه بخواهيم وي را مسلوبالاختيار کنيم!
آقاي محبي شما قانع نشديد؟
محبي: من آمدهام حرف حقوقي بشنوم. اين حرفهايي که آقاي نقرهکار زدند اينها را حقوقي نميدانم. نميشود در نظام جمهوري اسلامي ايران گفت مصوبهاي را هيئت وزيران تصويب ميکند که براساس اصل 134 خط مشي دولت منصوب ميشود و بعد مجلس (رئيس مجلس) نميتوان براساس اصول 126 يا 138 آن را مغاير قوانين بداند. من اين حرف را نميفهمم! شما ميتوانيد بگوييد اين شعار انتخاباتي آقاي رئيسجمهور بود. شما ميتوانيد بگوييد رئيسجمهور وزرا را يکجا با هم جمع کرده يا بگوييد شما که ياران من هستيد بياييد با هم پيماني ببنديم. اين پيمان ميتواند يک مصوبه غيرقابل ابطال باشد. وقتي هيئت وزيران بهعنوان شخصيت حقوقي دولت چيزي را تصويب ميکند اين ديگر حالت مصوبه بهخود ميگيرد. اين مصوبه براساس قانون اساسي قابل ابطال است و الا موجب ديکتاتوري ميشود. اگر اين سنگ بنا کج گذاشته شود از اين به بعد هيئت وزيران هرچيزي را تصويب و لازمالاجرا ميکند و سازمان هم تشکيل ميدهد و اجازه به ابطال آن نميدهد. اين کار اتفاقا خلاف حقوق شهروندي است!
نقرهکار: باز تاکيد ميکنم اينکه گفتم منشور حقوق شهروندي براساس اصل 134 قانون اساسي ابلاغ و انتشار مييابد تنها آنچه که مصوبه هيئت وزيران ميشود در رژيم حقوقي قرار ميگيرد و از طريق ديوان عدالت اداري و کميسيون تطبيق مصوبات دولت در مجلس قابل ابطال است.
محبي: اما شما گفتيد که توسط هيئت وزيران تصويب ميشود.
نقرهکار: لطفا دوباره عين عبارات مرا مرور فرمائيد. هر عبارت حقوقي معناي خاص خودش را دارد.
محبي: نظر شما اين است که براساس اصل 134 خط مشي دولت معرفي شود. رئيسجمهور ميتواند خط مشي خودش را خارج از مصوبه تعيين کند اما ديگر اسمش را نميتوان خط مشي هيئت وزيران ناميد. براساس اصل 134 رياست هيئت وزيران با رئيسجمهور است که بر کار وزيران نظارت دارد. اين مهمترين کار رئيسجمهور در جمهوري اسلامي است. با اتخاذ تدابير لازم حداقل ميتوانيم بگوييم اين نص به هماهنگ ساختن تصميمات هيئت وزيران و هيئت دولت ميپردازد. براساس نص قانون، رئيسجمهور با همکاري وزيران برنامه و خط مشي دولت را تعيين و قوانين را اجرا ميکند. دو حالت بيشتر ندارد. براي تعيين خط مشي و برنامه دولت و اجراي قوانين نيازمند يک مقررات حقوقي لازمالاجرا توسط نهاد بهرسميت شناخته شده قانون اساسي (هيئت وزيران) است يا نيست. چيزي بين اين دو نداريم؛ چيزي که نه مصوبه هيئت وزيران است و نه مصوبه هيئت وزيران نيست. غير اين دو نداريم. يعني اينکه معتقديد اشکالي ندارد هرکسي ميتواند نظر حقوقي بدهد. ما قوانين و مقرراتي داريم که از قانون اساسي شروع ميشوند تا بخشنامه يک رئيس اداره و سازمان. هر کدام اينها مقررات شکلي خود و مقررات قانوني خودشان را دارند. اگر در اين منشور مقررهاي آمده که مغاير نص قانون است ضمانت اجراي اين عدم تغاير چيست؟ وقتي مصوبه هيئت وزيران قانوني نباشد يا باشد و به هيئت تطبيق نرود و رئيس مجلس درباره آن نظر ندهد و ديوان عدالت اداري نتواند در موردش اظهار نظر کند ما بر چه اساسي ميتوانيم تشخيص دهيم که در اين منشور قانوني يا غيرقانوني است؟ قانون اساسي ما تعامل بين قوا را پذيرفته. از طرفي هيئت وزيران بايد راي بگيرد و از آن طرف مجلس و شوراي نگهبان بايد در موردش تصميم بگيرند. از آن طرف مقام معظم رهبري بر شوراي نگهبان نظارت دارند. از آن طرف اعضاي حقوقدان شوراي نگهبان از مجلس راي ميگيرند. اين بافته درهم تنيدهاي است که همديگر را کنترل ميکنند. شما ميبينيد که نظام حقوق اساسي ما نظامي برپايه نظارت بر هم تنيده است. از طرف ديگر در اصل 8 قانون اساسي داريم که مردم بر دولت هم در عين حال نظارت ميکنند و دولت هم بر مردم نظارت ميکند و مردم هم حق دارند ابطال اين مقررات را بخواهند يا از آن شکايت کنند. آيا ميتوانيم در نظام جمهوري اسلامي ايران يک مقرري داشته باشيم که قابل نظارت و قابل ابطال نباشد؟ اگر چنين چيزي باشد يعني نظام جمهوري اسلامي ايران در مرحله مقررگذاري توسط رئيسجمهور يا هيئت وزيران نيست يا توتاليتر است.
نقرهکار: در تبيين ماهيت حقوقي توضيح اضافهاي
ندارم.
محبي: فصلالخطاب نگاههاي مختلف من و شما شوراي نگهبان است که تفسيري به اين نحو از قانون اساسي ارائه نداده. در فصل سوم آمده که مرکز حقوق شهروندي در معاونت حقوقي تشکيل ميشود. آيا ميشود يک مرکز اجرايي در داخل دولت بدون مصوبه بهوجود بيايد؟ شما چرا نميخواهيد اصل کار را به تصويب برسانيد اما محتواي شکلياش را ميخواهيد به تصويب برسانيد؟ آيا فکر نميکنيد علت اينکه شما دنبال اين هستيد که اين ضمانت اجراي حقوقي پيدا نکند و فقط يک بيانيه باشد سياسي است؟ شما ميخواهيد اين مسئله صرفا يک مانيفست يا منشور يا هرچيزي ديگري باشد. علتش اين است که چيزي در درون حقوق شهروندي گفته شده که اين کارويژه رئيسجمهور نيست. در صلاحيت قانونگذار است. آقاي نقرهکار عزيز اگر رئيسجمهور براساس ذيل اصل 134 قانون اساسي بيايد و ابلاغ کند و تعيين کند که برنامه و خط مشياش آن است که لوايحي را که به مجلس ميفرستد اجرا کند نه مصوباتي که از مجلس بيرون ميآيد تکليف چيست؟
نقرهکار: اين چيز غريبي نيست. در همين زمان نزديک، کساني بودند که وقتي هيئت وزيران چيزي را تصويب ميکرد و به مجلس ميفرستاد وقتي از مجلس بيرون ميآمد و آن تغيير ميکرد آن را قبول نميکردند و رئيسجمهور لايحه خود را ابلاغ ميکرد! اين اتفاق در کشور ما افتاد.
به آنجا هم ميرسيم.
محبي: دولت قبلي قانون را رعايت نميکرد، رهبري هم در اوايل مجلس هشتم يا نهم گفتند دولت بايد يکسره به قوانين کشور پايبند باشد. ممکن است روزي دوباره رئيسجمهوري بيايد و بگويد اصلا ما اين را نميپذيريم و چون اينقدر راي آوردهام به مصوبات مجلس توجه نميکنم. يا افرادي مانند آقاي نقرهکار معتقد باشند که ابطال اين مصوبات در حوزه اختيار هيئت تطبيق يا ديوان عدالت نيست. ممکن است آقاي نقرهکار بگويند چون اين مصوبه سياسي (غيرحقوقي) است ضمانت اجراي آن هم ضمانت سياسي است. بهنظر من اين راه حل درستي نيست. هر موضوعي راهکاري در قانون اساسي دارد و ما ميخواهيم بگوييم که اين بحث بالاخره ضمانت اجراي حقوقي دارد يا نه؟ خصوصا آنجا که در اين مصوبه که برنامه و خط مشي دولت است و براي اجراي قوانين و وقتي براي حقوق قضايي قوه قضائيه و مجلس تعيين تکليف ميکنند بايد شعار واقانونا سر بدهيد! يعني قانون رفت و چيزي از آن باقي نماند چون مغاير با اصل 157 قانون اساسي است. لذا بهنظر ميرسد که بايد به قانون اساسي در مرحله تحليل و تفسير يا در مرحله اجرا پايبند باشيم تا قسمتهاي مختلف آن را نقض نکنيم. آنجا ميخواهيم از منشور بهرهبرداريهاي حقوقي بکنيم (مثل تشکيل مرکز حقوق شهروندي) اينها بايد به تصويب برسند اما آنجا که ميخواهيم يک برنامه سياسي ارائه دهيم آن برنامه سياسي نياز نيست زيرنظر رئيس مجلس بيايد و آن را تاييد کند يا در قوه قضائيه مورد نقد حقوقدانان قرار بگيرد. اگر ما از بررسي مجلس و قوه قضائيه ترسي نداريم بگذاريم به اينها رسيدگي شود. اساسا چه اشکالي دارد که ما اين منشور را در قالب يک لايحه به مجلس بياوريم و مجلس آن را بررسي و تصويب کرده و به شوراي نگهبان برساند. مگر ما معتقد نيستيم که در يک نظام حقوقي زندگي ميکنيم؟ اين نظام حقوقي ضمانت اجرا دارد و اين ضمانت اجرا شوراي نگهبان است. خيلي از مواردي که در منشور حقوق شهروندي آمده شأن قانوني دارند. از نظارتها فرار نکنيم. فرار از نظارت بر متني که دولت در پي اجراي آن بهعنوان قانون است خلاف حقوق شهروندي است. اينکه حقوق شهروندي که رئيسجمهور ابلاغ ميکند، ضمانت اجرايي نداشته باشد ابتدا و مقدمه ديکتاتوري است!
نقرهکار: بحمدالله رئيسجمهور و هيئت وزيران تصميم گرفتند با انتشار عمومي اين منشور مردم را مشارکت دهند و مستحضريد که فرجه دو ماههاي را قرار دادند تا حقوق شهروندي در معرض راي و نظر حقوقدانان قرار بگيرد. رئيسجمهور گفته بودند از همه نظرخواهي شود که هويت منشور و مصاديق منتشره و تضامينش با مشارکت صاحبنظران تکميل شود. ايشان گفتند ما بهسوي همه دست دوستي دراز کردهايم و با کسي دشمني نداريم و در مورد منشور همه بايد بيايند و نظر بدهند و دغدغه حقوق مردم را داشته باشند. در مورد تضامين آن رژيم حقوقي هم که شما مطرح کرديد نظرات حقوقدانان بزرگ اخذ شده و در حال تکامل است. شکر خدا که اين گفتمان در بدنه حقوقي کشور شکل گرفته و دولت نيز با آغوش باز همه نظرات را استماع ميکنند. مرتبا در دو ماهه اخير از افراد و اقليتها و وزارتخانههاي مختلف از مجلس گرفته تا شوراي نگهبان از همه نظرخواهي کرده و منشور را فرستاده و سندي که حاصل يک تلاش جمعي است تدوين شده که بايد به عزيزاني که در اين راه تلاش کردهاند دست مريزاد گفت. انشاءالله که بهتر، متقنتر و موثرتر شود.
محبي: از همه که نظرخواهي نشد! مخصوصا از هيچيک از شش حقوقدان شوراي نگهبان.
نقرهکار: عزم دولت تا جايي که حقير مطلعم مشارکت دادن صاحبنظران بوده. ببينيد منشور ميتواند فازهاي مختلفي را طي کند. پيشتر در ماده 100 برنامه چهارم قانون توسعه اينطور ديده شده بود که دولت منشور حقوق شهروندي را تهيه، تبديل به لايحه کرده و به مجلس بفرستد. همانطور که مستحضريد لايحهاي آماده شده بود ولي معطل ماند. يا در سال 83 قانون حفظ آزاديهاي مشروع و حقوق شهروندي با همت قوه قضائيه و مجلس وقت هويت قانوني يافت. منشور هم ميتواند ضمن تکامل دورههاي زماني را از مصوبه تا قانون طي کند. پيشبيني خيلي از حقوقدانان اين است که مثلا اول برنامه و خط مشي باشد، فاز بعد مصوبه هيئت وزيران باشد و فاز بعدي هم قانون باشد. در اين فاصله تحليل، بازنگري، مطالعه و بررسي بشود. اينها چيزهايي هستند که از نظر ماهيت حقوقي ميتوان به آنها پرداخت. دغدغههاي کساني مانند جناب محبي دقيقا دغدغههاي بجايي است؛ کما اينکه بازخوردهايي که درباره منشور اخذ ميشود ضمن استقبال کليت شهروندان از آن متضمن ضرورت رفع نواقص است.
محبي: به چه عنوان اين لايحه بايد به مجمع تشخيص مصلحت نظام برود؟ سياستهاي کلي نظام را رهبري تعيين ميکند.
نقرهکار: بالاخره سازوکار دارد و اين راه نيز بستر حقوقي و لوازم حقوقي که براي تحققپذيري آن وجود دارد. ممکن است آقاي محبي بگويند نه خوب نيست، بايد اين کار باشد. البته فکر ميکنم در فاز بعدي تبديل به مصوبه هيئت وزيران بشود و در فاز بعد از همين الان نگاه تبديل به يک قانون بشود. البته رژيم حقوقي کشور نيازمند اصلاحاتي است. بهخاطر همين ميگويند منشور حقوق شهروندي قانون نشود و نياز به توسعه نرم دارد و بايد کمکم رژيم حقوقي کشور را با مسائلي بهروزتر بکنند. مثلا من گفتم در دادگستري انبوهي از مصوباتي درباره رفتارهاي ضابطين، نحوه رفتار با زندانيان، نحوه حقوق خانواده زندانيان و آييننامه مراودات با زندانيان وجود دارد. حتي حبس و حصرها هم نياز به بازنگري و قياس با استانداردها و قوانين و مقررات بينالمللي دارند. ما نبايد رژيم حقوقي را متوقف کنيم بلکه با رويکرد اجتهادي، کرسيهاي نظريهپردازي و آزادانديشي به تعبير رهبري، راه را براي شهروندمدارتر شدن نظام حقوقي و سياسي هموار کنيم و از تحول و تکامل نهراسيم.
محبي: اين منشور بسيار زيبا و جذاب است. واقعا از لحاظ محتوا خوب است. البته فکر ميکنم باري را که دولت ميخواهد بردارد توان آن را ندارد چون بار سنگيني است و دولت طي اين چهار سال يا هشت سال ميخواهد به همه چيزهايي که در يک تمدن هست دست پيدا کند.
نقرهکار: خيلي از موارد آن خارج از حيطه وظايف رئيسجمهور است اما دولت با ابتکار عمل و لابي و تعامل ميتواند پروژه حقوق شهروندي را پيش ببرد و رضايت ولينعمتان انقلاب را فراهم کند. دولت قسم ياد کرده و شرافت خود را وثاقت پشتيباني از حقوق و آزاديهاي مردم قرار داده. پيام انتخابات را نبايد از ياد ببريم.
محبي: مجلس ميتواند منشور بدهد؟
نقرهکار: هيئت زمامداري بايد از هر طريق قانوني براي برخورداري شهروندان از حقوقشان همت گمارد؛ هر بخشي متناسب با تخصص و صلاحيت. مجلس ميتواند با قانونگذاري منطبق با موازين حقوق بشر و شهروندي، خدمت بزرگي به مردم داشته باشد. با نظارت بر دولت و تذکر بر موارد نقض حقوق در اجزاي حکومت نقش بايسته خود را ايفا کند.
محبي: بله مجلس هم طبق قانون اساسي ميتواند منشور بدهد. در همين قانون اساسي آمده: «من در برابر قرآن مجيد و قانون اساسي قسم ياد ميکنم و با تکيه بر شرايط انساني خويش تعهد مينمايم که پاسدار حريم اسلامي و نگهداري از آن دستاوردهاي انقلاب و اسلامي و معاني جمهوري اسلامي باشم». شما مگر آدم قانونمداري نيستيد. اين سوال من را جواب بدهيد!
نقرهکار: سقراط ميگويد عدالت مساوي است با برابري در برابر قانون (حاکميت قانون). همه ما بايد قانونمدار باشيم. کشور ما از بيقانوني رنج برده. وجود سلسلهمراتب هنجاري و نظارت قضايي و اداري و سياسي بر مقامات عمومي از شاخصههاي حاکميت قانون است اما نبايد غفلت کرد که اصول بنيادين قانون ناشي از کرامت انساني و داير بر «حق داشتن» شهروند است. کرامت انساني مبناي حقوق بشر و حقوق بشر مفروض حقوق شهروندي است. بهعبارتي حقوق شهروندي، همان حقوق بشر در مقياس اقليمي خاص است. لذا نبايد مسير فراموش شود. حکومتکنندگان و حکومتشوندگان آنگاه هر دو خرسندند که حقوق متقابل رعايت شود و صاحبان قدرت خود را وامدار مردم و امانتدار بدانند. با اين نگاه سوداي تضييع حقوق شهروندان نخواهد بود. به گمان من دولت اين مسير را پيش گرفته. انشاءالله همه بخشهاي قدرت چنين باشند که فرصتها رفتني است و خدمتها ماندگار.
محبي: شما سوالات من را جواب نميدهيد! شما ميگوييد رئيسجمهور براساس اصل 113 مسئول اجراي قانون اساسي است و ميگوييد رئيسجمهور وقتي رئيسجمهور است که معتقد و پايبند به قانون اساسي است. خودتان را هم معتقد به قانون اساسي ميدانيد. قانون اساسي تفسير قانون اساسي را برعهده شوراي نگهبان قرار داده و با توجه به قانون اساسي و آنچه ما در پيشنويس مطرح در مجلس خبرگان قانون اساسي در قانون اساسي اول و در قانون اساسي دوم هست، تفاوت ساختاري با هم داشتهاند. رئيسجمهور در پيشنويس شخص اول ما بوده اما در مصوبه 1358 زيرمجموعه رهبر و شخص دوم کشور بوده است. رئيسجمهور ما در قانون اساسي اول مسئول اجراي قانون اساسي بوده، مسئول دولت نبوده، مسئول دولت نخستوزير بوده است. رئيسجمهور ما در قانون اساسي 1358 مسئول نظارت بر مصوبات هيئت وزيران بوده و هيئت تطبيق و مصوبات مجلس دست رئيسجمهور بوده است. رئيسجمهور در قانون اساسي 1358 رئيسجمهور بوده و حل اختلاف ميان قوا توسط او انجام ميشده. در سال 1368 تغييراتي در قانون اساسي ما ايجاد شده که حقوقدانان آن را دوست نداشتند ولي ملت به اين راي دادند که نخستوزير حذف و رئيسجمهور جاي او نشسته. يعني رئيس قوه مجريه ميشود. حلقه اختلافي که توسط رئيسجمهور پرميشده توسط رهبر پرميشود. نظارت بر مقرراتي که دولت وضع ميکند توسط مجلس انجام ميشود. ما بايد به اين نکته بسيار ظريف توجه کنيم که نخستوزيري را در قانون 1368 حذف نکرديم. ما سال 1368 رئيسجمهور را اصل کرديم و بهجاي نخستوزير نهاد رياستجمهوري را نشانديم. مسئوليتهاي چه کسي از او گرفته شد؟ مسئوليت کسي از او گرفته شد که قدرت معرفي نخستوزير به مجلس را داشت. قدرت کسي از قانون اساسي حذف شد که ميتواند بين قواي سهگانه حل اختلاف کند، قدرت کسي از او گرفته شد که رئيس فرمانده کل قوا بوده و ميتوانست هيئت وزيران را به کلي حذف کند. ما امروز چيزي داريم بهنام رئيسجمهور که همعرض اختيارات نخستوزير است. درست است که از پيشنويس اول آقاي حبيبي و تا پيشنويس مطرح در خبرگان قانونگذاري ما يک پيشنويس داريم که يک نهادي داريم بهنام رئيسجمهوري که در اصل 113 گفته شده مسئول اجراي قانون اساسي است اما با توجه به قانون اساسي در سال 1358 ملت ايران به او راي دادند و رهبر ايران بهعنوان ولي فقيه و ضامن شرع آن را ضمانت کرده اند و حالا ميخواهند برخلاف نظر شوراي نگهبان تفسير کنند. شما از قانون پا را فراتر نهادهايد.
نقرهکار: همانطــور که شما گفتيد مرجع قانونگذاري مشخص است و اين بهمعناي اين نيست که التزام به قانون راه نقد و نظر نسبت به آن را ميبندد. در فلسفه حقوق هميشه تنازعي بين قانون و عدالت و انصاف وجود دارد . ممکن است امري قانوني باشد اما حقاني و عادلانه نباشد. در خصوص موردي که فرموديد اعتقاد دارم تفسيري که شوراي نگهبان دارد، خلاف قانون اساسي و مغاير روح قانون و قرائن امر است. بهنظر من رئيسجمهور بايد از مسير قانوني تبعيت کند. همچنين الفاظ قانون محمول است بر معاني عرفيه و مرادي که مقنن اساسي دارد. اگر مقنن اساسي ميخواست خود تخصيص ميکرد. کار مقنن عبث نبوده و مراد داشته که رئيسجمهور مسئول اجراي قانون اساسي بماند.
محبي: مگر رئيسجمهور يکبار اين کار را نکرده است؟ خب اينکه دليل نميشود. اصل 113 قانون اساسي ميگويد پس از مقام معظم رهبري، رئيسجمهور عاليترين مقام کشور است و اجراکننده قانون اساسي است جز در مواردي که به رهبري مربوط ميشود.
نقرهکار: آنچه تحت لواي رهبري است رئيسجمهور نميتواند در آن دخالت کند. در مورد مابقي اطلاق دارد و وظايف رهبر، تخصصا خروج موضوعي دارد و منصرف از تکاليف رئيس دولت است.
محبي: احسنت! همينطور است. ما نص قانوني داريم!
نقرهکار: ما يک بحث قانوني داريم که رئيسجمهور در آن دخيل است.
محبي: ما شوراي نگهبان را قبول داريم يا نه؟ ما ميگوييم چيزي که شوراي نگهبان گفته حق است. شما ميگوييد ما نظر شوراي نگهبان را قبول نداريم و ميخواهيم اعتراض کنيم. بايد به رهبري نامه بنويسيد نه اينکه بيانيه بدهيد.
نقرهکار: من ميگويم ما بحث حقوقياي که ميخواهيم بکنيم، رژيم حقوقي مستقر خودش را ذيصلاح دانسته که منشور تهيه کند.
محبي: پس شوراي نگهبان چه کرده است؟
نقرهکار: رئيسجمهور نبايد از لحاظ نظري به اين امر تمکين کند بلکه بايد تلاش خود را معطوف دارد به اينکه اين تفسير اصلاح شود.
محبي: بهنظر ميرسد که در اين بحث دور شدهايم و بحثها در حال تکرارند. بهتر است بحث را تمام کنيم
Sorry. No data so far.