به گزارش تریبون مستضعفین، تعبیری که نویسنده کتاب «به عدالت سلام می رسانم» در معرفی کتاب خود به کار می برد چنین است:
بنده تا کنون فرصت نکرده ام به قصد خودمبنی بر نقد تفصیلی وقایع صد سال گذشته جامة عمل بپوشانم، عجالتا دوره «سازندگی» و «اصلاحات» را تحلیل میکنم و بر این نکته تأکید می ورزم که: مادام که نتوانیم «معیارهای» اصیل را از بطن کتاب خدای عزوجل استخراج و در متن علوم رسمی و غیررسمی نهادینه کنیم، بارها و بارها از قِبَل شعارها و طرح ها و ایده های ناقص ضربه خواهیم خورد و چه بسا «راه» جامعه خود و به تبع آن «مسیر» رشد بشر را برای صدها سال بسته نگه داریم. (ص17)
نویسنده انگیزه اصلی خود از نگارش این کتاب را ادعاهای کسانی می داند که میان آرمانخواهی و عقلانیت فاصله می بینند. به نظر او:
اگر انسان نتواند خودش را بالا بکشد تا عمق مفاهیم را درک کند، مجبور است آنها را متنزل کند. تبیین مفهومی به نام خانواده رشد جسمی و عقلی می خواهد و آنگاه «کامل» می شود که تحلیلکننده تجربه تشکیل چنین کانونی را داشته باشد…(ص26)
از همین منظر او تحلیل «دین» از طریق «ذهن» و انتزاع عقیده از عمل اجتماعی مخلصانه را مردود می شمرد و معتقد است:
ذهن آنگاه که در پروسه مبارزه حقیقی با ظلم، همتاف «جان» نشود و «حقیقت» اشیا یا مفاهیم را درک نکند، تراوشات سخت ادیبانه و گمراه کنندهای صادر خواهد کرد…(ص27)
نویسنده بنا بر این تحلیل، بین اصلاحات حقیقی و آنچه در دوره ای در ایران با این عنوان طرح شده فاصله می بیند و می گوید:
در فرهنگ انقلابی اصلاحات یعنی زدودن فقر و تبعیض و فساد. و به معنای دقیقتر: اصلاح نظام عالم به نفع «عدالت» و «اخلاق». اما برای آن که در پروسه مبارزه با ظلم «آدم» نشده و به ساحت حیات قرآنی راه پیدا نکرده، اصلاحات میشود تعدیل آرمانها، موازنه مثبت با جهانیان و گفتوگوی تمدن ها؛ یا صرف توسعه سیاسی خواهد شد شعار یک دولت، آن هم در دورهای که جامعه بیش از هر زمان به نظام هماهنگ توسعه نیاز دارد.(ص26)
در نقد دوره سازندگی می خوانیم:
بنایی که «سردار سازندگی» و دوستانش بنیان نهاده اند، تا قیامت هم قادر نخواهد بود مشکلات این مردم را دفع و رفع کند. متفکران و کارگزاران این گروه عمدتا درس خوانده های ینگهدنیا هستند و در عین حال، دل در گرو رشد این کشور دارند. از این منظر نمی توان آنان را خائن به حساب آورد و حداکثر باید ضعفهای آنان را ذیل عنوان «ساده لوحی» یا «سفاهت» تجزیه و تحلیل کرد.(ص17)
البته نویسنده معتقد است نتیجه سفاهت و خیانت یکی است. به همین دلیل نقد دوره سازندگی را ضرورتی انکارناپذیر می داند. او با واکاوی «سنت» و فاصله ای که این مفهوم و جامعه سنتی با دین دارد می گوید:
آنان (یعنی کارگزاران سازندگی) چونان غربیان به تصور اینکه «سنت» در داخل خود زهرابهایی چون حقیر و بی ارزش بودن دنیا یا توصیه به قناعت را دارد، «فردگرایی» را پادزهر مناسبی برای دفع و رفع آن دانستند و این ایده به مرور «رقابت» را در بین مردم ترویج کرد و شد آنچه نمی باید می شد.(ص19)
از نظر نویسنده:
اصولا «فردگرایی»، «اقتصاد آزاد» و به تبع آن «نظام سرمایه داری» به این دلیل در غرب اتفاق افتاد که داعیه داران آن پروای عدالت نداشته اند. آنان ایمان مسیحی را هدف گرفته بودند و برای زدودن آن، به «دنیا» و کار برای آن «اصالت» قائل شدند.(ص 19)
بخش دیگری از نقد دوره سازندگی با مقایسه روحیات آقای رفسنجانی و امیرکبیر شروع می شود. نویسنده با نفی توسعه آمرانه و نگانه از بالا، توسعه حقیقی را نظامی هماهنگ می داند و معتقد است آنچه باید برای رشد جامعه اصل محسوب شود فرهنگ است:
توسعه چیزی نیست که از «بالا» بتوان به جامعه تزریق کرد. لازمه این مسیر «همگرایی» و «همنوایی» اجتماعی است. از این منظر، اصلاح حقیقی در هر کشور زمانی رخ می دهد که ایده رشد با فرهنگ آن جامعه عجین شود و از این طریق، مسیر عمومی یک کشور را به سمت و سویی خاص بکشاند…(ص22)
همچنین:
توسعه سیاسی نمی تواند جدای از توسعه اقتصادی باشد و این هر دو از اکسیری به نام «فرهنگ» بی نیاز نیستند.(ص23).
نویسنده نقد دولت های نهم و دهم را هم فروگذار نکرده و در پاورقی ص36 از اینکه دولت اصولگرا «تحول را صرفا مدیریتی و اقتصادی دنبال کرد و اهداف عالی خود را با زیربنای فرهنگ سامان نداد.» انتقاد می کند.
او با تأیید شعارهای دولت عدالت محور، تقلیل «توجه» و «رسیدگی» به روستاها به ارائه طرح های عمرانی را عیب این دولت می داند و معتقد است این روش بیش از گذشته میراث سنتی را در معرض تاراج امواج رسانه های داخلی و خارجی قرار داده است.
نویسنده که تقلیلگرایی را آفت رایج زمانه مخصوصا جامعة ایران میداند معتقد است مفاهیم در سایه این آفت ابتر شده اند. به همین دلیل پیشنهاد می کند غنیسازی مفاهیم صورت بیگرد. از نظر ایشان «عقل» عین «اخلاق» است. همچنانکه حقیقت «شرع» محدود به «احکام» نیست. او میگوید:
تحلیل های مذهبی وقتی بدون «معیار»های قوی عقلانی ثبت و ضبط شوند، عملا بخشی از پروسه تقلیل ارزش معنوی «مفاهیم» را رقم می زنند که به دنبال خود انحطاط قومی را سبب خواهد شد.(ص17)
بخش دیگری از کتاب، معرفی نویسنده بزرگ روس، تولستوی، را شامل می شود. به عدالت سلام می رسانم او را چنین معرفی می کند: اربابی که به عدالت اجتماعی رو کرد و اشرافیگری خود را مسبب فقر و فاقة رعیت دانست.
نویسنده که گزیده ای از چه باید کرد تولستوی را ضمیمة کتاب خود کرده، در توضیح عنوان فرعی کتاب – مرور میراث ماندگار- می گوید:
مرور میراث ماندگار بشر که تبوتاب درک حقیقت زندگی فردی و جمعی را در خود داشته باشد، ما را کمک خواهد کرد تا دست به کاری بزنیم که غصه سرآید و سؤال «چه باید کرد؟» پاسخی درخور و شایسته بیابد.(ص36)
به عدالت سلام می رسانم که 128 صفحه دارد، آذرماه امسال با قیمت 6000تومان روانه بازار شده است.
Sorry. No data so far.