پنج‌شنبه 27 فوریه 14 | 12:07
بررسی یادداشت «نقدی بر شعارها و عملکرد سینمای عمار»

عمار؛ ایستاده در برابر جمهوری اسلامی تقلبی

حوزه هنری چهار سال است کوچک‌ترین قدمی راجع به یکی از مهمترین مسائل کشور که فتنه باشد برنداشته و مدیران رسمی حوزه هنری بعد از چهار سال رسما از فتنه دفاع می‌کنند و نظام را متهم می‌کنند و بعد من و شما باید این‌جا بنشینیم و امکانات دست این دوستان. و اگر کوچک‌ترین انتقاد و تعرضی کنیم این‌ها یک مشت افراطی تند اهل حذف هستند و هیچ کس را تحمل نمی‌کنند و فلان و فلان.


سایت خبری الف یادداشتی را با عنوان «جمهوری اسلامی در جمهوری اسلامی؛ نقدی بر شعارها و عملکرد سینمای عمار» به قلم آقای محسن مهدیان منتشر کرد. اما دلیل انتشار این یادداشت با تاخیری حدود دو ماهه از برگزاری جشنواره مردمی فیلم عمار – یعنی بدون درنظرگیری ارزش زمانی خبر- چه چیز می‌تواند باشد؟

وحید جلیلی، رئیس شورای سیاست‌گذاری جشنواره مردمی فیلم عمار در «اختتامیه سومین هم‌اندیشی متفکران و سینماگران انقلاب اسلامی» در چهارم اسفند ۹۲ می‌گوید:

«حوزه هنری چهار سال است کوچک‌ترین قدمی راجع به یکی از مهمترین مسائل کشور که فتنه باشد برنداشته و مدیران رسمی حوزه هنری بعد از چهار سال رسما از فتنه دفاع می‌کنند و نظام را متهم می‌کنند و بعد من و شما باید این‌جا بنشینیم و امکانات دست این دوستان. و اگر کوچک‌ترین انتقاد و تعرضی کنیم این‌ها یک مشت افراطی تند اهل حذف هستند و هیچ کس را تحمل نمی‌کنند و فلان و فلان.

شما چقدر تحمل می‌کنید در چهار سال گذشته چقدر تحمل کردید؟ چقدر اجازه دادید یک فیلم راجع به فتنه و تحریم ساخته شود؟ ما هیچی نگفتیم و شما حوض نقاشی ساختید. حالا اجازه دهید یک نفر هم بیاید راجع تحریم فیلمی بسازد که به نفع نظام باشد نه به نفع آمریکا. نه دیگر اگر از این حرف‌ها بزنی می‌شوی عنصر نامطلوب.

بنیاد روایت فتح، مؤسسه شهید آوینی، با بودجه‌های میلیاردی کجایید اصلا؟ در عمق جنگ نرم کجایید؟ آقا خبر ندارید ما سه سال پیش قلاده‌های طلا ساختیم! بس است دیگر. توجه به هزینه فرصت در جنگ نرم بسیار مهم است. فیلم‌هایی که ساخته نمی‌شود. راجع به فتنه و تحریم و هسته‌ای ده جور فیلم می‌شد ساخت. مشکل این است.

… حوزه هنری باید توپخانه سینمای انقلاب باشد بنیاد روایت باید قرارگاه هوشیار رصدگر طراح عملیاتی ما در جنگ نرم باشد و بقیه دستگاه‌ها. این‌ها باید کارنامه‌شان را ارائه کنند بر اساس این اولویت تا مشخص شود اولویت‌بندی‌شان چقدر درست و چقدر غلط بوده است.»

برنتافتن این انتقاد، آتش توپخانه خاموش مانده را علیه جشنواره عمار می‌افروزد.

محسن مهدیان، نویسنده این یادداشت کسی است که دقیقا در نقطه تلاقی این سه مرکز قرار دارد. دبیر حوزه داخلی خبرگزاری مهر – خبرگزاری وابسته به حوزه هنری- و نسبت بسیار نزدیک سببی با مدیر بنیاد روایت فتح و موسسه شهید آوینی، او را در نقطه کانونی این ماجرا قرار داده است. او در این یادداشت سعی کرده است با ایراد اتهامات بی‌اساس و البته متناقض، ضمن تخطئه جشنواره فیلم عمار، بتواند به فرافکنی به جای پاسخ مراکز یاد شده در قبال کارنامه عمل‌کردشان بینجامد.

این یادداشت با این تناقض آغاز می شود:

«جشنواره فیلم عمار را باید یکی از رویش‌های فرهنگی-سینمائی جریان متدین کشور دانست. جشنواره فیلم عمار پاتوق کسانی است که اعتقاد دارند سینمای موجود دغدغه انقلاب و امام و عدالت را ندارد. فیلم عمار از ابتدا با هدفی تحسین برانگیز تشکیل شد…»

اما بلافاصله با عنوان این‌که «اما جائی که امروز فیلم عمار با حمایت برخی نهادهای حاکمیتی قرار گرفته، متفاوت از راهی است که در ابتدا هدف‌گذاری شده است.» در پی القای تفاوت داشتن راه عمار با اهداف اولیه آن، بعد از آن‌چه “حمایت برخی نهادهای حاکمیتی”! نامیده است برآمده، اما به جای بیان تفاوتی که با اتهام‌زنی در پی القای شکل‌گیری آن بوده است، حرف‌های آغازینش را با القای دوگانه فجر-عمار تکرار می‌کند تا اهدافی را که در چند سطر پیش‌تر آن‌ها را “تحسین‌برانگیز” نامیده بود، متفاوت قلمداد کند:

«امروز جشنواره فیلم عمار، آمده است که تا عرض اندامی در کنار جشنواره فیلم فجر داشته باشد. متولیان و متصدیان این جشنواره معتقدند آن‌چه در جشنواره فیلم فجر می‌گذرد بی‌اعتنا به انقلاب و صاحبان اصلی انقلاب است و جشنواره عمار با هدف جبران همین کسری‌ها آمده است.»

“حمایت برخی نهادهای حاکمیتی” از جشنواره‌ای که عماروار وسط برهوت سینما دارد بار بر زمین مانده مراکزی را بر دوش می‌کشد که بودجه‌های میلیاردی برای این کار داشته‌اند اما خواب را بر کار ترجیح داده‌اند، اگر چه هیچ اتفاق ناشایستی نیست و از قضا وظیفه حاکمیت در جمهوری اسلامی چیزی جز این حکم نمی‌کند، لکن اتهامی است برای به انحراف کشاندن ذهن خواننده اما این روشن نشده است که منظورش کدام “نهادهای حاکمیتی” است؟! و اصلا کدام حمایت؟! اگر قرار به حمایت بود، همین حوزه هنری، بنیاد روایت فتح و موسسه شهید آوینی‌ها هستند که بودجه حمایت از چنین جشنواه‌هایی را در اختیار گرفته‌اند، اما دریغ از عمل به وظیفه!

در ادامه این یادداشت، ضمن تشکیک نسبت به این که “جریان سینمائی کشور به انحطاط رفته است” عنوان می‌کند:

«مهمترین انتقاد به جریان فیلم عمار جدا کردن زمین بازی خود از جریان رایج سینمای کشور است. این تصمیم با این ادعا اتخاذ شده است که جریان سینمائی کشور به انحطاط رفته است و با همین نگاه عرصه رقابت سینمائی خود را جای دیگری دیده‌اند. ایراد این کار چیست؟ به فهم نگارنده این برداشت غلط از کار فرهنگی که آگاهانه یا ناآگاهانه مورد حمایت برخی نهادهای انقلابی نظام نیز قرار گرفته است یک آفت بزرگ محسوب می‌شود که در اصل تاسیس “جمهوری اسلامی درون جمهوری اسلامی” است.»

نویسنده در حالی عمار را “تاسیس جمهوری اسلامی درون جمهوری اسلامی” قلمداد می‌کند، که فراموش کرده است که در مطلع نوشته‌اش عمار را به دلیل داشتند دغدغه انقلابی “یکی از رویش‌های فرهنگی-سینمائی جریان متدین کشور” دانسته و نوشته است: “جشنواره فیلم عمار پاتوق کسانی است که اعتقاد دارند سینمای موجود دغدغه انقلاب و امام و عدالت را ندارد. فیلم عمار از ابتدا با هدفی تحسین برانگیز تشکیل شد.”

این تناقض‌گویی دوباره -که از ویژگی‌های یک یادداشت دست‌پاچه برای انتقام‌گیری از انتقاداتی است که خواب چندین ساله را آشفته ساخته- منتج به این نتیجه‌گیری اشتباه شده است که عمار “تاسیس جمهوری اسلامی درون جمهوری اسلامی” است. اما عمار را باید “جمهوری اسلامی” در در برابر “جمهوری اسلامی تقلبی”ای دانست که “جریان رایج سینمای کشور” مبتلای به آن شده است.

«مراقب باشید یک نظام جمهوری اسلامی تقلبی نخواهند برای ما درست کنند… می‌خواستند کارهایی بکنند، شعارهای امام را به موزه بسپارند؛ صریحاً می‌گفتند که این‌ها کهنه شده! نه، شعارهای انقلاب کهنه شدنی نیست؛ همیشه تازه است، همیشه برای آحاد مردم جذاب است. شعاری که به نفع مستضعفین است، شعاری که به نفع عزت ملی است، شعاری که در آن مقاومت و ایستادگی است، این شعارها هیچ وقت کهنه نمی‌شود؛ برای هیچ ملتی کهنه نمی‌شود، برای نظام ما هم کهنه نخواهد شد.» این‌ حرف‌های رهبر انقلاب اسلامی -که در آن نسبت به شگل‌گیری  “جمهوری اسلامی تقلبی” به دلیل فاصله گرفتن از آرمان‌های انقلاب و امام، هشدار می‌دهد- دقیقا حرف‌هایی است که نویسنده آن یادداشت از درک آن عاجز مانده است و “جمهوری اسلامی راستین در برابر جمهوری اسلامی تقلبی” را “جمهوری اسلامی درون جمهوری اسلامی” قلمداد می‌کند.

در ادامه، یادداشت مذکور، عمار و جریان سینمای متعهد را متهم به این می‌کند که «جریان متدین کشور با نقد برخی نهادهای دولتی یا مردمی، به جای تلاش برای اصلاح، یا راه عزلت‌نشینی در پیش گرفته و یا در بهترین حالت سفره خود را از مردم جدا کرده است.» و این نکته را فراموش می‌کند که راه اصلاح، دقیقا از نقد می‌گذرد، اما به دلیل اشرافی که بر مراکز متبوعش دارد نمی‌تواند این را در ورای ذهن خود به فراموشی بسپرد که هر انتقادی از آن‌ها به جای پذیرش و اصلاح شدن، نتیجه‌ای جز به انزوا واداشتن منتقدین نخواهد داشت. “عزلت‌نشینی” و “سفره خود را از مردم جدا کردن” اما اتهامی نیست که به عمار بچسبد. البته بگذارید این، صحیح‌تر عرض شود. این اتهامات دقیقا به تنها جایی که نمی‌تواند بچسبد، وارد شده‌اند. جشنواره‌ای که سینمادارانش از مردم کوچه و بازار گرفته تا دانشجویان و طلاب و دانش آموزان‌اند و سالن‌های سینمایش از خیابان‌های تهران تا آن سوی کوه‌ها و تا روستاهایی که حتی نامش را بسیاری از اهالی سینما نشنیده‌اند گسترده است، چگونه عزلت‌نشین می‌تواند باشد؟

در ادامه آمده است: «مسیری که انتهای آن با تسامح، تشکیل طبقه ای خاص از جامعه است که راه خود را از راه مردم جدا می‌داند. واقع بینانه‌تر، اتفاقی که می‌افتد این است که پول‌ها صرف تشکیل نحله‌ای منزوی و طائفه‌ای تبعید شده و فرقه‌ای نحیف می‌شود.» دقیقا همان چیزی که امروز حوزه هنری‌ها و بنیاد روایت فتح‌ها و موسسه آوینی‌ها  با صرف پول‌های کلان از بیت المال دچار آن شده‌اند. نحله‌هایی منزوی که جنگ سهمگین نرم هم خواب ناز و آرام آن‌ها را به هم نمی‌زند. البته از تبعیدی‌های نقاط دور دست، هیچ هم بعید نیست که معرکه جنگ را نبینند و نشنوند.

این یادداشت چنین ادامه می‌یابد: «جریانی که روزی محل سکونت خود را جدا کرد و بعد مدرسه فرزندانش و بعد هم پارک و رستوران و غیره، امروز سینما و جشنوراه خود را جدا می‌کند.» مغلطه‌ای که باید کیستی این جریان و نسبتش را از نویسنده آن پرسید.

اما درباره جمله آخر باید گفت که چه کسی سینما و جشنواره‌اش را از مردم جدا کرده است؟ سینمای امروز ایران، کجای واقعیات جامعه ما را در بر دارد؟ سینمایی که از خیابان‌های شمال تهران قدمی این سوی‌تر ننهاده است؛ جشنواره‌ای که دوست دارد اسکاری‌تر از اسکار، کنی‌تر از کن، برلینی‌تر از برلین و آن‌ور آبی‌تر از آن‌ور آب باشد “سفره خود را از مردم جدا کرده” است یا مردمی که جشنواره‌ای از جنس خود یافته‌اند و سر سفره آن نشسته‌اند؟

این یادداشت در ادامه اتهامی می‌زند که به اعترف نویسنده آن به دوستان خودش بیشتر می‌چسبد تا دیگران:

«این جریان همان جریانی است که اگر در قدرت سیاسی رای نیاورد، خواسته یا ناخواسته حاکمیت را هم دوپاره می‌بیند. قدرت دوقطبی‌سازی این جریان بسیار قابل ملاحظه است. این جریان عقبه فرهنگی طائفه‌ای سیاسی است که دو قطبی حزب اللهی- غیر حزب اللهی (که این نیز مذموم است) را تبدیل به دو قطبی حزب اللهی-حزب اللهی کرد.»

جریانی که عمار از آن برخاسته از ابتدا هم چنین دوقطبی‌هایی نداشته است که بخواهد جای‌گزین کند. عمار دغدغه‌اش سینمای مردمی است و طبیعی است که با هر جریان ضد مردمی، تمایزش قابل دیدن خواهد بود.

این جریان مردمی، در صحنه سیاسی هم دقیقا همین‌گونه رفتار کرده است. گو این‌که اگر قایل به دوقطبی بود، می‌بایستی دو قطبی خودخوانده‌ای را که دوستان آقای مهدیان خود را در یک سوی آن می‌دیدند و انتظار داشتند تا همه، صحنه را برای تنها ماندن آن‌ها با قطبی که در روبروی خود می‌دیدند ترک کنند، ترک می‌کرد. و حال آن‌که نه آمدنش در صحنه منفعل بود و نه ماندنش.

دوستان یادداشت‌نویس محترم، دو قطبی “حزب اللهی- غیر حزب اللهی” را امروز به موازات دوقطبی “حزب اللهی-حزب اللهی” پیش می‌برند. مساله‌ای که خود او هم، به آن اعتراف دارد و این‌که ایشان بعد از انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در اقدامی منطقی طی یادداشتی، به همین مساله دوقطبی‌نگری دوستان خودش اعتراض کرده بود، شاهدی است بر این اعتراف.

این یادداشت در ادامه می‌نویسد: «مهمترین و اولین عارضه جدا کردن زمین بازی، افت جدی کیفیت های هنری و فنی سینمای عمار است.» “جدا کردن زمین بازی” مساله‌ای است که از ایتدای یادداشت چندین بار نیز مطرح شده است، و این دقیقا بر‌می‌گردد به همین نگاه دوقطبی‌نگرانه‌ای که شرح آن رفت.

عمار نیامده است تا انشعابی از جریان امروز سینمای ایران جدا کند و یا در برابر جشنواره فجر، علمی برافرازد. قیاس این دو، یعنی “سینمای رایج کشور” و جشنواره معطوف به آن، با جشنواره عمار و کارکردش، قیاسی است مع الفارق. چشنواره عمار مناسبات جدیدی شکل داده است که از اساس در به اصطلاح “سینمای رایج کشور” موجود نبوده است. بنابر این این یک ابداع است نه انشعاب.

این یادداشت در ادامه ضمن فرض این دوگانه فجر- عمار آورده است: «یک جریان نوپا، حیات و مماتش به رقابت است. رشد و بالندگی و شکوفائی استعدادها در جریان یک رقابت حرفه‌ای صورت می‌گیرد. جدا کردن زمین بازی و مهم‌تر از آن تغییر قواعد مرسوم بازی و ملاک‌های رقابت، باعث می‌شود فیلم عمار به سرعت از حیث کیفیت فنی و هنری آسیب جدی ببیند و در میان مدت هیچ حرفی برای رقابت نداشته باشد. نباید فراموش کرد که کارکرد سینما در بیان هنری یک محتوا است. محتوای عمیق بدون هنر، بیشتر شبیه یک خطابه است. مخاطب انتظار تماشای یک اثر هنری و البته پر محتوا دارد نه یک مقاله خوب.»

بحث رقابت در شرایطی مفهوم دارد که در یک افق انجام شود. رقابت دو عنصری که از یک جنس نیستند و اهدافشان نیز متفاوت است، از بیخ اشتباه است. دو جنس غیر هم سنخ نمی‌توانند با هم قیاس شوند. این اشتباه از همان دوقطبی سازی‌ای نشات می‌گیرد که مدام القا شده است و فرض را بر صحت آن گذاشته‌اند.

جریان سینمایی عمار برای انکار فجر نیامده است. عمار آمده است تا هر آن چه که “سینمای رایج کشور” آن را انکار کرده است، بازگوید و در این میان مبرهن است که هر کار جدیدی با ضعف‌ها و کاستی‌هایی مواجه شود. اصل بر وجود بالندگی و پویایی در سیر حرکت است. و غیرقابل انکار است که جشنواره دور نخست عمار با دوره چهارمش که امسال برگزار شد، چه از حیث کثرت، و چه از لحاظ کیفیت و حتی از لحاظ تنوع زمینه‌های آثار، تفاوتی غیر قابل انکار و رشدی به شدت شتابنده و فزاینده داشته است.

این یادداشت بر پایه همین دوقطبی‌انگاری‌اش می‌نویسد: «جدا کردن سفره متدین‌ها، ناخودآگاه باعث انحصاری شدن این سبک فیلم‌سازی و دست به دست شدن آن میان فیلم‌سازان عماری می‌شود. همان طور که گفته شد این دوقطبی نهادی، تنها در نهاد نمی‌ماند و به محتوا و سازندگان و بعد هم مخاطب منتقل می‌شود. در حالی که رقابت در درون نهادهای رایج، اجازه نمی‌دهد که ساخت فیلم مذهبی و انقلابی تنها در انحصار عده‌ای خاص قرار گیرد.»

عمار تهدیدی برای فجر نیست، لکن در عین حال فریادی است بر سر سینمای خواب‌زده. عمار در پی گشایش ظرفیت‌های جدیدی در سینمای ایران است. ظرفیتی که تا پیش از این انکار می‌شد. عمار “جدا کردن زمین بازی و تغییر قواعد مرسوم بازی و ملاک‌های رقابت” نیست و به دنبال افقی بزرگ‌تر است. عمار آمده است بگوید «سینما سازماندهی تولید و تماشای فیلم است. با این دید اگر به سینما نگاه کنیم حفره‌های بزرگ‌تری به چشم‌مان خواهد آمد خیلی بزرگ‌تر از این که آیا در فلان فیلم زاویه دوربین درست بود یا فلان محتوا غلط بود.»

پیش‌فرض‌های نادرست و دوقطبی‌انگاری‌هایی که یادداشت از آن نتیجه به “عدم رقابت‌پذیری” عمار گرفته است، منجر به یک اتهام‌زنی دیگر نیز شده است: «عدم رقابت‌پذیری یک آفت جدی دیگر دارد و آن نیز عدم نظارت‌پذیری است. این جریان چون مناسبات رقابت سینمائی را برای خود عوض کرده است نه خود را مورد نقد اهل هنر می‌شناسد و نه اهل محتوا. معتقدند اهل هنر محتوا نمی‌شناسند و اهل محتوا نیز هنر.» مساله‌ای که از اساس اشتباه است.

نیادداشت مذکور به یک “تجریه تاریخی” برای به کرسی نشاندن حرفش هم اشاره می‌کند:

«تجریه تاریخی نیز نشان داده است که نهادهای فیلم‌سازی ارزشی که در همین زمین بازی به مصاف رقبا رفته‌اند، بیشتر از دیگران توانسته‌اند از حیث اثرگذاری ماندگار ظاهر شوند. یکی از همین نهادهای اثرگذار حوزه هنری سازمان تبلیغات است. حوزه هنری سازمان تبلیغات که این روزها زیر بار هجمه سنگین فیلم عمار است، با همه اشکالات و نقص‌ها یک ویژگی ممتاز دارد و آن نیز حضور فعال و موثر در همین زمین بازی و برای همین مخاطب و با همین ساختار است. این که چه میزان موفق عمل کرده است حرف دیگری است. چه آن‌که امثال “خیلی دور و خیلی نزدیک” و “تاج محل” و “یه حبه قند” و “به همین سادگی” و “حوض نقاشی” و غیره… حاصل چنین برنامه‌ریزی است.»

فیلم‌هایی که نام برده شده‌اند چه تفاوت ماهوی و شاخصی با سایر فیلم‌ها دارند که “نهاد ارزشی حوزه هنری” بعضی از آن‌ها را در اوج فتنه ساخته است؟ منظور از “حضور فعال و موثر” به کوچه علی چپ زدن است؟ و با آن همه بوق و کرنا، “نهادهای فیلم‌سازی ارزشی” فقط این چند فیلم را در طی سالیان از سینمای ایران سهم داشته‌اند؟ “اثرگذاری ماندگار” یعنی این؟

این یادداشت پس از برشماری افتخارات “نهادهای فیلم‌سازی ارزشی” از حیث “اثرگذاری ماندگار” در یک تجربه تاریخی می‌نویسد: «یکی از آثار منفی این تلقی نادرست از سوا کردن زمین بازی، رشد کاریکاتورگونه هنرمند است. هنرمند وقتی در یک جریان طبیعی رشد نکند، شهرت کاذب و غیر واقعی پیدا می‌کند. چنین هنرمندی چون متناسب با مدال های عماریش، هنر ندارد به سرعت از جامعه هنری کشور حذف و تبدیل به “هنرمندی دست ساز” می‌شود. این هنرمند چون راه ده ساله را یک شبه رفته ممکن است خدای نکرده درآینده انتظار مدال‌دهنگان را هم برآورده نسازد.»

اما آن‌چه که نویسنده این یادداشت را به چنین فرضیات و سپس نتیجه و اتهام‌زنی کشانده است، نوع خاص تفکرش نسبت به سینما و وفاداری‌اش نسبت به برداشت روشن‌فکرانه و نخبگانی از وضعیت سینمای ایران است.

او به شدت دلبسته “سینمای رایج کشور” و معتقد به این است که سینما یعنی فقط “سینمای رایج کشور” و هر کس و یا جریان دیگری بخواهد وارد سینما شود، رشدی “کارکاتورگونه” خواهد داشت و محکوم به حذف است. همان‌گونه که در سطور پیش‌تر نیز این وفاداری‌اش را ثابت کرده است: «جامعه سینمائی که امروز شکل گرفته است تنها محصول آدم های درون آن نیست. جامعه امروز سینمائی کشور محصول همه نهادهای قانونی و مردمی و بودجه دولتی و حاصل عمر و عملکرد مدیران و رهبران فرهنگی نظام است. درست یا غلط؛ همین است. نتیجه ۳۵ سال جمهوری اسلامی. بد یا خوب همین باید اصلاح شود.»

او می‌نویسد: «این جریان به دلیل داشتن قدرت رسانه‌ای و پول می‌تواند چرخه شهرت‌سازی را تغییر دهد اما این اتفاق در میان مدت به بازی دو سر باخت برای صاحبان فیلم عمار تبدیل می‌شود چه آن‌که خود هنرمند را هم پای این رشد کاریکتوری ذبح می‌کند.» حال آن‌که بودجه‌های سینمایی‌ای که می‌بایستی از گفتمان انقلاب دفاع کنند در انحصار “نهادهای فیلم‌سازی ارزشی”ای است که همه افتخاراتش “خیلی دور و خیلی نزدیک” و “تاج محل” و “یه حبه قند” و “به همین سادگی” و “حوض نقاشی” و غیره… است و رسانه‌های متعدد مترزق از بیت‌المال نیز برای آن‌هاست و اصلا غم نان در قاموس این “نهادهای فیلم‌سازی ارزشی” عبارتی بی‌معناست. به همین دلیل است که به خواب رفتن را بر “تکلیف‌گرا” بودن ترجیح داده‌اند و خود را از مشکلات و تبعات تکلیف‌گرایی رهانیده‌اند.

این یادداشت، سپس ضمن عنوان این‌که «هنر امری دستور پذیر و قابل نسخه نیست» می‌نویسد: «سینمای عمار وارد بازیی شده است که ناچار است سراغ تولید انبوه رود.» او  با این حرفش نشان می‌دهد که یک جشنواره و جریان سینمایی را با کمپانی فیلم‌سازی اشتباه گرفته است. عمار یک کمپانی فیلم‌سازی یا از جمله “نهادهای فیلم‌سازی ارزشی” نیست. عمار یک حرکت مردمی و اجتماعی است که در این حرکت، سینمای جدیدی شکل گرفته است. عمار سینمای سفارشی نیست. عمار از قضا آمده است تا کاستی‌های سینمای “دستور پذیر”ی را پوشش دهد که به هر سوژه‌ای مترصد شده‌اند تا سوژه‌های بکر و داراماتیک تاریخ انقلاب را به فراموشی بسپارند. عمار آمده است تا در بحبوحه جنگ نرم به جای پرداختن به “حوض نقاشی” به “لکه” بپردازد.

در ادامه ادعا شده است عمار «از جاهائی حمایت می‌شود که معمولا چنین نهادهائی حاضر به اصلاحات تدریجی نمی‌شوند.» و این در راستای همان انحراف اذهان عمومی‌ای است در جای جای یادداشت تکرار شده است.

این یادداشت در ادامه نتوانسته نگرانی‌اش از به حاشیه کشیده شدن “نهادهای فیلم‌سازی ارزشی”ای که علیرغم دارا بودن امکانات و بودجه‌های کلان، خواب را بر کار ترحیج داده‌اند پنهان کند، اما این‌بار نیز با اتهام مالی و رانت‌خواری کار را پیش برده است، تا ذهن مخاطب را از این‌ پرسش نیز که “شما تا کنون بودجه‌های میلیاردی‌تان را کجا خرج کرده‌اید که به برند معتبری در سینمای انقلاب اسلامی بدل نشده‌اید” منحرف کند: «نگرانی مهمتر نیز اینجا است که شهرت عمار با تابلوی ساخت فیلم مذهبی و انقلابی باعث می‌شود، سینمای عمار مرجع سفارش نهادهای پرپول برای ساخت فیلم شود. همین نیز اولا انحصار این جریان را تقویت می‌کند و البته عارضه بدترش برای خود عمار است که بیش از گذشته به رانت و پول نفت و حاکمیت وابسته می‌شود. به تعبیری کمترین اثر تخریبی آن تخریب هنرمندان متعهد آن است. نتیجه این‌که، رشد رانتی این جریان نه تنها مانع رشد و حضور مردمی گروه‌های دیگر می‌شود و جا را برای رقابت مدنی تنگ می‌کند، بلکه هنرمندان عماری را نیز به پول‌های رانتی بی‌مخاطب وابسته می‌سازد.» او در حالی پز “انحصارناپذیری” و “رقابت‌دوستی” را با ایراد اتهام رانت‌خواری به عمار می‌زند که سال‌هاست انحصار بودجه‌های سینمایی جریان انقلاب و امکانات و میدان عرضه را “نهادهای فیلم‌سازی ارزشی”ای در اختیار داشته‌اند که او به حمایت از آنان برخاسته است.

یادداشت مذکور در ادامه با طرح واژگونه واقعیت، می‌خواهد خود را از تبعات وفاداری آشکارش به “سینمای رایج”  خواب‌زده روشن‌فکر مردم‌گریز خلاص کند. او می‌نویسد: «فیلم عمار چون راه سینمائی خود را جدا کرده است، به تبع جامعه مخاطبین خود را هم تغییر می‌دهد. در حالی که جامعه سینمای رایج و متداول، عموم جامعه را مخاطب خود می‌بیند، جامعه سینمائی عمار مخاطب خود را طیفی خاص از مردم می‌بیند.» مخاطب سینمایی که تنها دربرگیرنده طیف خاصی از جامعه که یا در فکر سیاه‌نمایی و فرار از کشور و یا در حال خیانت‌ خانوادگی‌اند را “عموم جامعه” می‌داند در حالی که عمار را که چه از لحاظ محتوا متعهد به واقعیات همه جامعه ایران و چه از لحاظ ساختار سینمایی –از سیتم تولید گرفته تا اکران و مصرف- متشکل از اقشار مختلف مردم است را “طیفی خاص از مردم” معرفی می‌کند تا وفاداری‌اش به “سینمای رایج” با پز مردم‌دوستی همراه شود.

سینمای او متشکل از گیشه و سالن سینما است و نهایتا اگر دامنه عرضه کنندگانش –و نه حتی مخاطبانش- بخواهد فراگیر شود از تهران و شهرهای بزرگ، آن سوی‌تر نخواهد رفت. این‌گونه تفکر از الزامات وفاداری به “سینمای رایج” یا همان سینمای روشن‌فکری است که آمالش را در مواجهه با مخاطب پر کردن سالن‌های سینما –و نه همه‌گیری نظام مصرف و واقع‌نگری- می‌داند. بر این اساس او “رانت‌های ارزشی” موهوم خود را موجب بروز “بیماری هلندی” در فرهنگ و “فیلم‌سازی برای صندلی‌های خالی” می‌داند حال آن‌که ناخواسته از جهتی به واقعیتی پنهان اشاره کرده است. بالندگی و شکوفایی عمار، سینمای سانسور شده و عاری از واقعیت را به چالش و البته به رکود خواهد کشاند و مفهومی دیگر از سینما –به جای سالن و گیشه- ارائه خواهد کرد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.