حجتالاسلام مهدی همازاده ابیانیه –امیرالمؤمنین به بازگرداندن زبیر در فتنه جمل، امیدوار بود و البته سابقه او در دفاع از علی، همین را نشان می داد. پیش از هنگامه نبرد جمل نیز با زبیر و طلحه، مذاکراتی داشت و در نهایت به اصحابش فرمود: «موضع آن دو با يكديگر متفاوت است؛ زبير از روى تحریک به ميدان آمده و هرگز با شما جنگ نخواهد کرد. ولى طلحه …». امام علیه السلام پس از خطبه ای که برای سپاهیانش خواند نیز، طلحه را نفرین کرد که: «خدایا او را زیادت از این مهلت نده و مرا از مکر او وارهان.» اما درباره زبیر فقط فرمود: «خدایا مرا از شرّ او کفایت کن.» و خواستار مرگ او نبود.
همچنین در روز جمل، پیش از آن که دو سپاه درگیر شوند، علی علیه السلام، زبیر را طلبید و روزی را به خاطرش آورد که دست در دست رسول خدا از مقابل علی گذشته بودند: «من نزد شما باز آمدم، حضرت رسول بر من سلام گفت و من بر روى او خنديدم و سلام کردم. تو گفتى: پسر ابوطالب، دست از تكبّر نخواهد برداشت. آن حضرت فرمود: آهسته باش اى زبير كه على تكبّر ندارد. آیا او را دوست میداری؟ گفتی: آری، چرا او را دوست نداشته باشم؟ فرمود: اما روزى بیاید كه در مقابلش بایستی و تو آن روز بر وى ظالم باشى.» زبیر اظهار داشت که این واقعه را فراموش کرده بوده و قسم یاد کرد که با علی نخواهد جنگید. هرچند که فرزندش عبدالله پس از بازگشت پدر، او را تحریک کرد که با دیدن سپاه علی، ترسیده است.
از این جا به بعد با دوگونه روایت تاریخی از عاقبت زبیر مواجه هستیم؛ اما روایت مشهورتر – غیر از روایت طبری – این است که او پاسخ فرزندش را داد و از جنگ کناره گرفت و راه مدینه در پیش گرفت. حتّی شعری را بدو نسبت داده اند که در این هنگام سروده است. چه این که در پایان گفتگو با امیرالمؤمنین، گفته «حالا كه كار از كار گذشته، چطور برگردم؟ به خدا اين ننگى است كه هرگز پاك نخواهد شد.» و علی علیه السلام پاسخ داده: «اى زبير! پيش از آن كه ننگ و جهنّم با هم جفت شوند، با ننگ برگرد». او نیز از جنگ منصرف شده و چنین سروده است: «ننگ را بر آتش فروزان برگزيدم، مخلوق گلى با آتش نمی سازد، على از موضوعى كه از آن بيگانه نبودم سخن گفت، كه به جان تو مايه ننگ دنيا و دين است، گفتم اى ابوالحسن ملامت بس است و قسمتى از آن چه گفتى، مرا كافى است».
به هرحال براساس هر دو روایت، زبیر در راه بازگشت و در وادی سباع، توسّط یکی از بصریان ترور شده و امیرالمؤمنین نیز با شنیدن خبر درگذشت او بسیار متأسّف و متأثّر گردید. حتّی قاتل او را به آتش جهنّم بشارت داد! و با دیدن شمشیر زبیر فرمود: «چه بسیار غم و اندوه که این شمشیر از چهره رسول خدا زدوده است.»
…
این نحوه برخورد امام علیه السلام نشان میدهد که بعد از انصراف زبیر از درگیری با حضرت و عدم شرکت در جبهه تقابل با ایشان، سزاوار قتل نبوده و گویا امام علیه السّلام، در پی کشاندن دوباره او به سمت خودشان بودند. ولی در مورد طلحه پس از مذاکره دوطرفه، فرمود: «پاسخ مرا به باطل داد. من او را با یقین دیدار کردم و او با حالت شکّ به ملاقات من آمد. به خدا سوگند، حقّ من او را سودى نمىبخشد.» سعدبن أبی وقّاص نیز در این باره گفته بود: «زبیر از سوی خانواده اش مغلوب شد [و تحت تأثیر قرار گرفت] ولی طلحه اگر می توانست با پاره کردن شکم خود به خلافت برسد، همین کار را میکرد.» حضرت هیچگاه از قتل او اظهار تأسّف نکرد و بلکه رو در روی او شمشیر کشید.
…
و این، بیانگر دو نحوه برخورد متفاوت با سران فتنه جمل است؛ رویکردی مسالمتجویانه و وحدتطلبانه با او که در حسّاسترین و حیثیتیترین موضع، از سر اشتباه خویش بازگشت، و رویکردی قاطعانه و بیمسامحه با او که حاضر به پذیرش اشتباه نبود و بر باطل خویش، اصرار داشت.
…
بسیار امیدوار بودیم که این آقایان، لااقل از میانه راه بازگردند؛ اما گویا مسلک طلحه، جذاب تر بوده است!
متاسفانه قول طبری بی پایه است و اساسا طیری سعی زیادی دارد که با سانسور کردن بخشی از واقعه ،حوادث را ملایمتر از آنچه بوده اند نشان دهد. بنابر بقیه روایات زبیر پس گفتگو با امام علی علیه السلام پشیمان شد اما در اثر تحریک پسرش مجددا به سپاه امام حمله کرد. البته امام به لشکریانش فرمود زبیر را تحریک کرده اند راه را باز بگذارید تا از طرف دیکر برود.
اما نکته بسیار مهم این است که اساسا حق الناس با توبه و پشیمانی قابل برطرف کردن نیست. مشخص نیست اینهمه دعوت سران فتنه به توبه در حالی که جنایاتشان محرز است به چه منظور می باشد. توبه آنها این است که قصاص شوند یا همه خانواده هایی که در فتنه داغدار شدند از آنها درگذرند.
اگر کمی با دقت خوانده بودید، می دید که گفته تمامی روایات غیر از روایت طبری، این است که زبیر وارد جنگ نشده. شما مطلب رو برعکس گرفته ای و …