يكی هست که گره ها را خوب شناسد ، كورهای آن را می گشايد و با شناختی كه از دل خون بافنده دارد، گل بوته های های سرخ را با نخی از همان تبار و با خاری چون سوزن باز می آفریند.او رفوگر فرش است که این روزها کمتر کسی به هنرش توجه می کند.
سال های نه چندان دور تعداد رفوگران زیاد بود و بازارشان رونق داشت، چون هم صادرات بود هم بازار فرش های رنگ و لعاب دار ماشینی اینقدر داغ نبود. اما امروز نمی توان شمار زیادی از آن ها را در سطح بازار دید، دوره گردی در پی مشتری هم نمی كنند، در قالیشویی ها هم تعدادشان زیاد نیست.
باید از خیابان سعدی جنوبی وارد بازار زنجان شوم تا مغازه اش را بیابم، نوشته روی شیشه راهنمای خوبیست، رفوگری احمدی با یك شماره تلفن …
دو سه تخته فرش کهنه یك سوی مغازه، كلافهای رنگی نخ در سوی دیگر، و در انتهای مغازه تكه های فرش های ماشینی كه یك جا جمع آوری شده اندبرای روز مبادا، چند گواهینامه استادی و مجوز رفوگری نیز قاب شده روی دیوار هستند … آقا عیسی احمدی هم مثل همیشه روی تكه فرشی كهنه میخ و چكش به دست، بخش نخ نما شده قالیچه را كه طرح و نقش های فرش های قدیمی زنجان را دارد، با میخ روی یك چارچوب محكم می كند و بعد احتمالا با همان نخ و سوزن تار و پودها را آشتی می دهد.
چه خوب كه كسی هست برای پیوند دادن و وصله زدن بر زخم های گل بوته هایی كه داغ بر دلشان گذاشته اند یا زیر پا مانده اند و فرسوده شده اند؛ كسی هست كه عمر دوباره به آن ها بدهد، شأن بازگشت به یك خانه و هم نشینی با آدم ها، مهلتی برای تجدید خاطرات صاحبخانه و یا حتی فرصت صادرات به آنها بدهد.
چه خوب یكی هست كه گره را خوب شناخته، كورهای آن را می گشاید و با شناختی كه از دل خون بافنده دارد گل بوته های های سرخ را با نخی از همان تبار و با خاری چون سوزن به هم گره می زند.
نمی شود اینقدر ظریف و دقیق آنچه را بی توجهی و غفلت و شاید غبار زمان از هم دور كرده این چنین به هم وصل كرد، شناخت می خواهد و علاقه، باید جنس را بشناسی، آشنا به طرح باشی، با رنگ ها مأنوس باشی، انعطاف و سختی بافت را درك كنی و حرف دل گره ها را هم بدانی.
و گویا آقا عیسی به بهای عمری رفاقت با نخ و دف، تارو پود و دار قالی همه این ها را خوب می شناسد، گرچه از مال دنیا چیزی نصیبش نشده و همین امر سبب گله های گاه و بیگاهش است اما هنوز با اقتدار و اراده گذشته كار می كند و در حرفه اش موفق است.
عادت كسبه قدیمی كه آفتاب نزده شال و كلاه می كردند برای بالا زدن كركره مغازه و طلب روزی حلال را هنوز حفظ كرده، با دوچرخه اش كه همواره در ركابش هست راهی بازار می شود بعد از كله پزی بازار دومین یا سومین كاسبی است كه كارش را شروع می كند. حدود نیم قرن سرو كارش با انواع فرش هایی بوده كه بد روزگار آن ها را فرسوده کرده و باید دستی به آن كشید تا بتواند عرض اندام كند.
متولد سال 32 است در شهر همدان، از شش سالگی در كاروانسرای حاج ماشالله در راسته شیخ فضل الله در همدان نزد استاد مهدی شاگردی كرده با مزد روزانه یك قران، پسر بچه خامه های قیچی خورده را جمع می كرده و نخ های قابل استفاده را تفكیك، سپس ساده بافی كرده به قول خودش”پركن” و بعد گل نویس شده، طی یكی دو ماه نقشه نویس هم شد یعنی یك ماهه سه مرحله پر كنی، گل نویسی و نقشه نویسی را طی كرده است، این رشد سریع نه از سر كنجكاوی كودكانه بلكه برای افزایش درآمد بوده است.
یكی دوسال بافندگی می كند و می رود كارونسرای حاج رحیم خان نزد استاد محمود كه چله كشی قالی را انجام می داد آنجا هم به عنوان بافنده و رفوگر مدتی مشغول به كار بوده تا اینكه به تهران مهاجرت می كند و رفوگری را در سراهای بازار سنتی تهران به نمایش می گذارد و بر تبحرش می افزاید و حوالی 21 سالگی و در عنفوان جوانی وارد زنجان می شود، در سرای بهجت نزد حاج رضا رفوگری را ادامه داد. سی سال هم در سرای حاج ابراهیم مشغول به كار بوده در این بین هر از گاهی به تهران سفر می كرده و آنجا پاسخگوی مشتریانش بوده و مدتی را در اولین قالی شویی زنجان با ده شاگردی كه زیردستش داشته رفوگری می كرده و حالا كه او دستی بر آتش دارد در همین مغازه مشتریان ثابتی دارد.
روزگار خوش رفوگری را زمانی می داند كه بازار صادارات گرم باشد و می گوید: زمانی كه صادرات فرش ایران بالا بود رفوگرها هم سرشان شلوغ بود، اما حالا فقط فرش هایی كه خیلی با ارزش هستند و قدیمی برای رفو به اینجامنتقل می شود، افراد متمول كه فرش كهنه را تعویض می كنند و شمار کمی هم تمایل به رفوی فرش دارند. البته من مشتری های خاص خودم را دارم اما مگر چقدر می توان بابت رفوی فرشی كه خودش دویست سیصد تومن بیشتر نمی ارزد طلب كرد.
احمدی به سابقه تولید فرش در زنجان اشاره می كند و می افزاید: از سه هزار و 200 سال پیش در زنجان دارهای قالی به پا بود اما متاسفانه بازار فرش در دست اراك و قم است كه سابقه قالی بافی آن ها یك قرن بیشتر نیست.
وی بازاریابی مناسب و برخورداری از برند را موجب موفقیت فرش قم می داند و ابراز می كند: صادر كنندگان قم دستمزدهای خوبی به بافنده های زنجان می دهند و در ازای آن تولیدات را به نام خود صادر می كنند.
این رفوگر زنجانی ضمن ابراز تأسف از بی توجهی به فرش دستبافت در ایران می گوید: حالا فرش های نپال و هند مشابه فرش ایران تولید و در بازار عرضه می شود، حتی چین با كپی برداری از نقشه های ایرانی وارد رقابت تمام عیار با ایران شده است.
احمدی متذكر می شود: وقتی همه چیز در حال به روز شدن است فرش هم باید متناسب با سلیقه مردم به روز شود.
وی یادآور می شود: برای نمونه تبریز به دلیل اینكه برای سلیقه مشتری احترام قائل شده و قالی های دستباف خود را در طرح ها و سایزهای متنوعی وارد بازار كرده زیباترین فرش ها را به خود اختصاص داده است.
این رفوگر زنجانی از تنوع نقشه های فرش در زنجان سخن به میان آورده و اظهار می كند: در گذشته های نه چندان دور فرش زنجان با 600 نقشه مختلف تولید می شد به گونه ای كه در فرش “تك پو” یا “تك ارقج” روستاهای دالایی، توزلو، كرسف، ده جلال، هوپا، میرجان، آق بلاغ، مادآباد، بوغدا كندی و گروس شهره بودندو در بافت فرش “دو پو” فرش بیدگینه گل سر سبد بود.
البته اكنون فرش افشار بیجار و تكاپ هم در زنجان بنام فرش بیجار به عنوان فرش پولادین جهان به فروش می رسد.
آقاعیسی كه حالا خودش و یكی از پسرانش در زنجان مشغول رفوگری هستند سال هاست كارت استادی رفوگری را اخذ كرده اما به قول خودش به هیچ كارش نیامده چرا كه كسی علاقه مند آموختن رفوگری نیست هر از گاهی فردی كه می خواهد به كشور اروپایی یا آمریكایی مهاجرت كند مشتاق آموختن این هنر می شود تا آن طرف آب، گلیمش را از آب بیرون بكشد.
در حالیكه با انبر سوزن را در تارو پود فرش پهن شده پیش رویش می فشارد می گوید: پنجاه سال این سوزن ها را نخ كردم و نخ نماها را وصله كه روزی حلال سر سفره خانواده ام ببرم، تاكید می كند: با همه تجربه ای كه در رفوگری و لكه گیری فرش دارم نمی توانم مدعی باشم دانای كل هستم چرا كه در رفوگری نمی توان مدعی برتری بود گاهی فرش هایی برای رفو به دستم می رسد كه هر چه تلاش می كنم نوع بافت آن را بشناسم نمی شود تا بالاخره با جستجو پی می برم این فرش چینی است.
شاید روزگاری نه چندان دور در خانه های همین شهر دارهای قالی سر پا بودند و وسیله امرار معاش یا فرصت به نمایش گذاشتن هنر ایرانی و رفوگران زنجانی حلقه مكمل چرخه تولید، اما حالا دارهای قالی یكی در میان روی پای خود ایستاده اند و هنر رفوگری در حال منسوخ شدن است. یكی دونفر بیشتر مشغول به كار نیستند، دشواری كار، سختی روزگار، سنگینی مسئولیت امرار معاش خانواده یا آن ها را وادار به تغییر شغل كرده و یا به دار باقی شتافته اند.
این روزها احمدی مانده و اشتیاق برای احیا هنر رفوگری و امید به وعده هایی كه برای تحقق این آرزو در وعده های مسئولان نقش بسته است. احمدی مانده با هنری كه حتی نتوانست از بیمه آن برخوردار شود یا حتی یك گوشه چشم حمایت. احمدی مانده با مغازه خلوت و اشعاری كه روی لوحی بر دیوار مغازه حك شده است، اشعاری كه گرچه او شاعرش را نمی شناسد اما سخن از دل او می گوید:
“دنیا اولوب سنه غم خانه، رفوگر/ وردین بونوعه، عمروی پایانه رفوگر”
كارگرم رفوگرم بهترم/واردی علاقم ایشیمه ایشلرم
كذب و تقلب منه یول تاپ بییپ/كینه و نیرنگ و ریا بیلمرم
قولابینان رفو ایلرم فرشلری/ زحمتیمین قیمتی یوخ مضطرم
Sorry. No data so far.