آنچه در پي ميآيد مرهمي است بر بيمها و نگرانيهائي كه برخي از مدعيان معاشرت، يا ميراثخواران نام امام، در ماههاي اخير براي وفاداران واقعي و حاميان پاكباز خميني كبير به وجود آوردند. گوينده اين پاسخها كسي است كه در دوران غربت مبارزه و انديشة امام دل در گرو دعوت او نهاد و در ساليان تبعيد، يار و همراه او گشت، پس از انقلاب نيز با خلوص و شوري كمنظير تا واپسين روز حيات مراد خويش، در دفتر او كارگزار و مورد اعتماد كامل وي بود.
حجتالاسلام و المسلمين محمدحسن رحيميان كه اين روزها از ابراز برائت از دوستان ديروز خود و بريدگان امروز از نظام و رهبري ابائي ندارد، در گفتوگو با ویژه نامه نورورزی روزنامه جوان اصرار نمود كه ملاك وفاداري به امام، نه خويشاوندي و مراودة مقطعي با ايشان، كه حركت بر مدار محكمات انديشة آن يگانة دوران است، ترازي كه اين روزها عدهاي سعي در مخدوش كردن آن دارند.
رحمیان در ادامه نیز ار رنجنامه مرحوم سید احمد خمینی به مرحوم منتظری گفت …
در سالي كه واپسين روزهاي آن را ميگذرانيم، مواجه با پديدههاي شگرف و بعضاً نادري در تاريخ انقلاب بوديم. از جمله اين پديدهها نوع رويكرد و مواجهه طيف گستردهاي از دشمنان انقلاب، از امريكا و اسرائيل گرفته تا بعضي از افراد و نهادهاي به ظاهر خودي و تعريف شده در چهارچوب نظام، نسبت به نام و انديشة حضرت امام است. جالب است دولتهائي كه مطرود شخص امام هستند، يعني ايشان حركت خود را براي محدود كردن دائره نفوذ آنها در سطح بينالملل بنا نهاد، تا بعضي از جريانها و چهرههاي مطرود داخلي كه امام با صراحت، آنها را از دخالت در امور منع كرد، همه اينها در يك رويكرد مشترك سعي كردند پشت نام ايشان پنهان شوند! استفاده از اين حربه در تاريخ اسلام و جهان بيسابقه نيست كه عدهاي سعي ميكنند بدون تجانس با راهي، از آن تفكر استفاده ابزاري كنند. لكن در اينجا بحث بر سر اين است كه آيا انديشه و راه امام تا اين حد حاوي متشابهات است كه در مقاطع گوناگون، افرادي كه با آن نسبتي ندارند، ميتوانند پشت آن پنهان شوند، از آن استفاده ابزاري كنند؟ تا حدي كه جامعه را به وادي حيرت بيفكنند و رهبر معظم انقلاب مجبور شوند 9 ماه تمام بر اين نكته اصرار كنند كه با ديدة بصيرت به رويدادها بنگريد. جنابعالي به عنوان يكي از سابقون انقلاب و ياران نزديك امام، آيا فكر ميكنيد كه ديدگاه امام تا اين حد ابهام دارد كه هر كسي، حتي دشمنان باسابقه و مخالفين امام ميتوانند پشت آن سنگر بگيرند؟ و يا تصور ميفرمائيد جامعه و جوانان ما آن قدرها با انديشه امام آشنائي ندارند كه بستر مناسب براي اين نوع تبليغات فراهم ميآيد؟
بسماللهالرحمنالرحيم. البته من در جائي نديدهام كه دشمنان انقلاب، خودشان مستقيما از امام استفاده ابزاري كنند و پشت ايشان قرار بگيرند، اتفاقا برعكس، اگر مثلاً بعد از فوت آقاي منتظري، طيف گستردهاي از ضد انقلاب تسليت ميگويند و به ايشان اظهار ارادت ميكنند، با اين عمل خود، دقيقا اين نكته را متذكر ميشوند كه چون ايشان در تقابل با امام بوده، شايسته اين تجليل است و دوران با امام بودن ايشان را تلويحاً تخطئه ميكنند و تصريحاً بعد ضديتش و تقابل وي با امام را موجب تكريم و تجليل از ايشان ميدانند.
دشمنان، يعني رسانههاي امريكائي و صهيونيستي. آنها در جريان پاره شدن عكس امام در 16 آذر ماه، بهشدت تأكيد كردند كه اين حركت را خود نظام انجام داده تا از نفوذ و محبوبيت آيتالله خميني در مقابل موسوي بهره بگيرد! و اگر قرار باشد كسي از نفوذ و نام آيتالله خميني استفاده كند، اصلاحطلبان بر طرف مقابل اولويت دارند! به نظر جنابعالي آيا اين در واقع نوعي سنگر گرفتن و عقبنشيني تلويحي از آنچه كه تا به حال ميگفتند، نيست؟
گاهي اضطراراً و به صورت كمرنگ و غيرمستقيم از اين شيوه استفاده ميكنند، اما اين گونه موارد، كم و نادر هستند. موضع آنها در ضديت با امام كاملا روشن هست. دليل واضحي دارد. آنها مرگ و زندگي خود را در پويايي و مقبوليت تفكر امام يا بالعكس ميبينند، چون امام راهي را پايهگذاري كرد كه اگر مردم ايران وجهان، به آن علاقمندي و پايبندي داشته باشند و پويائي آن ادامه پيدا كند، فرجامي جز نابودي امريكا و غرب در پي نخواهد داشت. در اين باره ميتوان صدها و هزاران نمونه از بيانات و سخنان امام استخراج كرد و كليت سير حركت حضرت امام نيز به شكلي بيّن و آشكار نشان ميدهد كه تفكر و راه امام، مسئله مرگ و زندگي براي غرب است.
وقتي امام به صراحت، تمام ملل مسلمان دنيا و در لايه ديگر تمام مستضعفان جهان را به شورش و قيام عليه ابرقدرتها و پائين كشيدن آنها از اريكه قدرت دعوت ميكند و اين تفكر هر روز در دنيا در حال گسترش و تعميق و توسعه است، غربيها اين روند را حس ميكنند و ميفهمند كه اگر راه امام همين گونه ادامه پيدا كند، سرنوشت محتوم آنها نابودي است. اينها ميدانند گرچه جسم امام مرده، اما انديشه و راه و خط امام، اينك زندهتر از هر زمان ديگري در حال گسترش است و شخصيت و انديشه امام نزد مردم دنيا مقبوليت و محبوبيت روزافزون دارد و اين يعني نابودي غرب. بنابراين آنها در هيچ شرايطي و به اندازه سر سوزني نميتوانند امام را تحمل كنند. همين حالا هم خيلي اندك و از روي اضطرار شايد چيزي در باره امام بگويند. اگر هم بخواهند امام را مطرح كنند براي اين است كه جناح وفادار انقلاب را به سمت خود بكشانند.
غربيها و دشمنان نظام در دوران دوم خرداد سعي ميكردند دو قطبي بودن را به جامعه القا كنند، دو قطبي كه يك سر آن خاتمي بود و سوي ديگر رهبري. اين صدا از كاخ سفيد تا داخل كشور شنيده ميشد و عدهاي سعي داشتند اين مسئله را القا كنند. اينها پايههاي اقتدار و مقبوليت خود را بر اساس راي مردم به آقاي خاتمي قرار ميدادند. آنان در آن زمان چنين تقابلي را ترسيم ميكردند و در دوره فعلي هم صراحتاً به دنبال سناريوي ديگري هستند و تلاش ميكنند بار ديگر جامعه ايران را دوقطبي ترسيم كنند، به اين شكل كه يك قطب آن امام و پيروان خط امام و قطب ديگر آن رهبري و پيروان ايشان هستند، يعني الان دنبال القاي تقابل امام و رهبري هستند و دشمن دارد در اين زمينه كار ميكند، نه اينكه قصدشان تعريف از امام و خط امام باشد.
به نظر شما همين رويكرد دشمن به منزله يك پيروزي براي نظام نيست؟ چون به جائي رسيده كه به جاي القاي دوگانة طرفداران نظام و برابر ضد انقلاب، حالا دارد به دوگانة طرفداران امام و رهبري دامن ميزند؟ آيا تصور نميكنيد كه سطح منازعه پائين آمده است؟
خير، سطح منازعه پائين نيامده، بلكه بر عكس، عمق توطئه و شيطنت در اينجا بالا رفته است؛ چون دشمن ميداند كه اختلاف و روياروئي جامعه ايران با طيف سلطنتطلبها و امثال آنها كه ديگر كاربردي ندارد، بنابراين به سيم آخر زده و تقابل بين بيت امام، خط امام و جريان خط امام با رهبري را القا ميكند. جريانها و احزابي كه هيچ نسبتي با امام ندارند و در ده پانزده سال گذشته، تقابل روشن و صريحي با امام داشتهاند، امروز خط امامي شده و از چهرههائي هم كه با امام ارتباط داشتهاند، بهره ميگيرند. اينها طيفي را شكل دادهاند كه يك سر آن آدمهائي هستند كه در برهههائي پيوند راستين و درستي با امام داشتند و سوي ديگر كساني كه پيوند ظاهري به امام داشتند، گرچه در دلشان به امام باور نداشتند. عدهاي هم بودند كه با امام پيوند داشتند و در زمان خود حضرت امام، از سوي ايشان طرد و برحسب دستورشان بركنار شدند. منظور من فقط آقاي منتظري نيست، بلكه عدهاي از رئوس اين جريانات هستند كه در درون نظام و قوه قضائيه بودند و به خاطر فساد اخلاقي طرد شدند. زخمخوردههاي از سوي حضرت امام هستند كه قبل از آن با امام ارتباط هم داشتند، اما مترصد روزي بودند كه انتقام اين زخمخوردگي را بگيرند. كساني هم اساساً و از ابتدا به امام اعتقاد نداشتند، مثل ليبرالها و مليگراها. اين افراد و گروهها از بعد فكري و اعتقادي به چند طيف تقسيم ميشوند. در ميان آنها كساني هستند كه اصل ولايت فقيه يا حتي اصل دين را قبول ندارند.
به هرحال اين طيف گسترده، شامل سكولارها، لائيكها، ضد انقلاب و ضد ولايت فقيه هستند كه امروز عنوان خط امام را روي خود گذاشتهاند و مسائل را بهگونهاي القا ميكنند كه گوئي اين مجموعه، پيروان حقيقي خط امام هستند. دليلي هم كه اقامه ميكنند، حضور چهرههائي در كنار اين طيف است. بعد هم اين چهره را فريب ميدهند و در كنار ضدانقلاب يا جريان مطرود امام مينشانند و با او عكس ميگيرند و پخش ميكنند. اين افراد متوجه نيستند كه چگونه از آنها استفاده ابزاري ميشود، يعني آن چهرهاي كه به قول آقاي محتشمي كه ميگفت: «من شيادتر و كذابتر از اين آدم در دنيا سراغ ندارم.» و اين غير از ضديت با نظام و انقلاب است و به ويژگيهاي شخصيتي اين فرد مربوط ميشود، در كنارش مينشينند و عكس ميگيرند و در مجموع، ملقمهاي را تشكيل ميدهند و با حضور چنين چهرههائي در اين مجموعه، ميشوند خط امامي! و اين خط را در تقابل با رهبري القا ميكنند.
بنابراين به نظر شما، برون مرزيها و كساني كه امام سالها با آنان مبارزه كرد، هيچ وقت نميتوانند در دراز مدت تظاهر به دفاع از امام كنند، هرچند گاهي در مقاطعي هم اين كار را بكنند…
بديهي است كه آنان طرفدار امام و خط امام نيستند، اما از جرياني كه در تضاد آشكار با نظام اسلامي و اصل ولايت فقيه، يعني ميراث اصلي امام است و خود را تحت عنوان پيروان خط امام مطرح كرده است، حمايت ميكند، زيرا بر اين تصور باطل است كه آنها ميتوانند ضربه مؤثري به خط حقيقي امام بزنند.
سئوال اصلي اينجاست كه آيا خط امام اينقدر حيطة فراخي دارد كه براي كساني كه از امام احكام مهمي براي تصدي مناصب مهم داشتند، امكان اين گونه معلقزنيهاي 180 درجهاي متضاد با انديشه امام و راه ايشان را فراهم ميكند؟ به هرحال كسي كه قبلاً سابقه نزديكي با امام داشته، اگر امروز ميخواهد ليبرال شود، به خودش مربوط است، اما آيا حق دستاندازي به انديشه و راه امام و در هم ريختن مجموعه فكري امام را نيز دارد؟
به هيچوجه. انديشه امام و راه امام اجازه چنين كاري را نميدهد. كلام امام هم بلاتشبيه، مثل كلام قرآن و معصومين، محكمات و متشابهات دارد. قرآن هم بهرغم اينكه كتاب خداست و فاصله بين كتاب خدا و ساير كتابها، بنا به روايت، مثل فاصله خداست با مخلوق خدا، در عين حال كساني هستند كه در دلشان زنگار هست و بيمار دل هستند، به جاي اينكه متوسل به محكمات بشوند، براي بياثر كردن محكمات، از متشابهات بهره ميگيرند تا به اغراض نفساني خودشان برسند. اصول خط امام و تفكر امام بسيار روشن هست و اگر جائي به حسب ظاهر تعارضي بين آنها ديده ميشود، تفاوت در مصاديق است، نه در اصول و اگر آنها را كنار هم قرار بدهيم و به محكمات عرضه كنيم، هركدام معناي خودش را خواهد داشت، مثل «ميزان رأي مردم است». ميشود عدهاي ادعا كنند كه ما مردمي هستيم و ديگران نيستند، اما امام جملات ديگري هم دارد و از مجموع آنها ميشود فهميد كه اولاً امام پاي اسلام و حكومت اسلامي و اجراي احكام الهي ايستاده است. البته براي تحقق و تنجّز حكومت اسلامي، تا در مردم زمينه فراهم نشود و خواستار حكومت اسلامي نباشند، اين حكومت قابل تحقق نيست.
نكته ديگر اينكه همه چيز براي تحقق اسلام است، اما اسلام براي چيست؟ براي سعادت مردم. امام سعادت دنيا و آخرت مردم را در پيروي از احكام اسلام ميداند. پس، از اين طرف ميبينيم كه امام حاضر است همه چيز را براي حكومت اسلامي فدا كند و از آن طرف ميبينيم كه اسلام و حكومت اسلامي را طبق آنچه كه خداوند متعال بيان كرده، به خاطر سعادت مردم ميداند. از اين طرف هم تنجّز خواست مردم براي تحقق حكومت اسلامي را آن قدر مهم ميداند كه 15 سال براي تحقق آن تلاش ميكند. چرا امام در 15 خرداد 42 حكومت اسلامي را اعلام نكرد؟ چون بايد چنين فرآيندي طي و زمينه تحقق حكومت اسلامي در مردم فراهم ميشد و خواستار حكومت اسلامي ميشدند و انقلابي رخ ميداد و رفراندومي صورت ميگرفت و حكومت اسلامي محقق ميشد.
به هرحال ديدگاه امام بسيار روشن است، منتهي صحبت بر سر اين است كه افرادي از اطرافيان خود و مسائل مختلف تأثير ميپذيرند. من در مصاحبههاي ديگري، ويژگيهاي آنان را از منظر قرآن عرض كردهام. در قرآن، اين گونه افراد به خوبي تبيين شدهاند كه چرا اينها، و حتي آنهائي كه در راه بودهاند: من بعد ما تبيّن له الهدي و يا در سوره فرقان ميفرمايد: «يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلاناً خليلا. لقد اضلني عن الذكربعد اذ جائني» اهل ذكر و هدايت بودند، ولي منحرف شدند. عواملش گاهي همدمها و همنشينان بد هستند. امام به همين دليل به آقاي منتظري توصيه كرد كه بيت خودتان را از اين اشخاص تصفيه و رفاقتهاي نامناسب و ارتباط را به ليبرالها قطع كند، چون اين رفاقتها گاهي اوقات همان داستان ياويلتي ليتني..ميشود.
در جاي ديگر صحبت از اين است كه: «اخلد الي الارض و اتبع هويه…»: چسبيدن به دنيا كه «در رأس كل خطيئه» است و تبعيت از هواي نفس، انسانها را از مسير خارج ميكند. آسان نيست كه انسان گذشته خود را تخطئه كند و نميتواند بالصراحه بگويد امام را تخطئه ميكنم، چون به اين ترتيب حيثيت امروز و اندوخته گذشته خود را به باد ميدهد؛ پس بايد ادعا كند كه اين پيوند همچنان محفوظ است. منتهي براي خود من اين سئوال مطرح است كه چگونه انسان ميتواند توجيهكند كه روزي با فردي كه مطرود امام بوده، دعوا كرده، جملات بدي را از او شنيده و از اطرافيان آن فرد، بدترين توهينها را نسبت به امام كردهاند و او به گفته خودش آن شب تا صبح نخوابيده و گفته من ديگر نميتوانم در كشوري زندگي كنم كه چنين افرادي، در چنين جايگاههائي به امام من توهين ميكنند و آن وقت همين شخص، ده سال بعد دست اين آقا را ميبوسد و در هنگام بوسيدن دست او ميگويد من پاي شما را هم ميبوسم! در حالي كه اين آقا بعد از ده سال، فاصلهاش با امام دهها فرسخ بيشتر و جفاهايش نسبت به امام، قويتر و شديدتر شده است. هنوز اين مسئله براي من لاينحل است كه شما بالاخره كدام يك از اين دو حركت خود را درست ميداني؟ اگر فكر ميكني حركت آن روزت درست بوده، پس حركت الان تو باطل و ضد امام است، پس چطور ادعاي در خط امام بودن ميكني؟ اگر ميگوئي حركت آن روز خطا بوده و الان درست است، پس به نظر شما، برخورد امام در آن روز با آن فرد، برخورد خطائي بوده است، يعني تخطئه گذشته خودتان و تخطئه امامي كه امروز ادعاي پيروي از او را داريد.
شق سومي هم امكانپذير است كه بگوئيد هم كار آن روز ما درست بوده، چون ايشان در آن روز كار بدي كرده و هم كار امروز ما درست است، چون ايشان ديگر حالا خوب شده، تا اين تضاد را بهنوعي حل كنيد. ميتوانيد ادعا كنيد كه يك روز شراب بوده، امروز سركه شده!
نكته اينجاست كه در بارة عوض شدن كسي صحبت ميكنند، تا آخرين لحظه عمر ميگفت من همان آدم هستم و تغيير هم نكردهام…
ايشان بعد از ده سال بعد، موضعش نسبت به امام به مراتب بدتر و منفيتر و همصدائياش با دشمنان انقلاب، به مراتب بيشتر و حمايت دشمنان از او، هزار برابر شده بود. من هنوز نتوانستهام پاسخ اين سئوال را از اين آقايان بگيرم كه اين برخوردتان را چگونه توجيه ميكنيد؟
ما امام را از آغاز تا پايان با مواضع ثابت و استوار ميبينيم، البته در اصول و نه در مورد مصاديق، چون بالاخره يك روزي ايشان از بازرگان حمايت ميكند و روزي هم ميگويد از اول هم موافق اين انتخاب نبودم و با مشورت با ديگران اين كار را كردم، ولي وقتي بازرگان آمد، امام از او حمايت كرد. يك روز هم گفت كه اينها در نظام جائي ندارند. اينها مصاديق هستند و به اصول ربطي ندارند. حضرت امير(ع) هم نسبت به كارگزارانش چنين برخوردهائي را داشته. يك روز آنها را نصب و روزي هم عزل و تندترين خطبهها را عليه كسي كه منصوب كرده بود، بيان ميكرده. اصول خط امام مثل اصول خط تفكر حضرت امير(ع) و اصولي كه در متن اسلام هست، تغييرپذير نيست.
اينها بعضاً در اين عرصهها و يا مصاديق مربوط به آن اصول تشكيك ميكنند كه اگر امام بود، اين طور عمل ميكرد. به جاي اينكه بيايند تفكر امام را شاخص و معيار قرار بدهند و ده سال و پنجاه سال و دويست سال ديگر هم كه بگذرد، بگويند خط امام و اصول تفكر امام، ثابت و پايدار است و ما بايد خودمان را با آن تطبيق بدهيم، با سيال كردن خط امام، امام را تابع خودشان ميكنند و ميگويند اگر الان امام بود، مثل ما عمل مي كرد و احياناً مغالطهاي از مسئله زمان و مكان را هم مطرح ميكنند، درحالي كه مسئله زمان و مكان مربوط به اصول نيست، بلكه مربوط به موضوعات است، مربوط به احكام فرعيه و شيوهها و تاكتيكهاي عملي و رفتاري است. يك وقت ممكن است به خاطر يك مسئله بالاتر بگوئيم حج هم تعطيل، اما اين فرق ميكند كه برويم و كنار نهضت آزادي بنشينيم و بگوئيم اگر امام الان زنده بود، نهضت آزادي را با همين تفكر ليبرالي كه گرايش آشكار غربي دارد، تأئيد ميكرد. اگر امام حالا بود، نسبت به اين آقاي مطرودي را كه همين حالا هم حرفهايش مورد تكريم و تقدير و استناد ضد انقلاب و دنياي استكبار بر عليه اصول و ميراث خط امام است، تغيير موضع ميداد. بعد ميآيند و از قول فردي كه فوت كرده، يك چيزي را نقل ميكنند كه او هم از قول كس ديگري كه فوت كرده، چيز ديگري را نقل كرده است. بيِنات و رنجنامه روشن حاج احمد آقا و بيانات قاطع ايشان و آن نامه روشن و بيّن حضرت امام واصول كلي خط امام در ارتباط با خطمشي و مسائل او را كنار ميگذارند و به حرف كسي كه فوت كرده و تازه خود او هم از كس ديگري كه او هم فوت كرده، نقل ميكنند كه گفته امام را خواب ديدهام يا احمدآقا در اواخر عمرش از آن قضايا پشيمان شده بود!
ما هم ناراحت هستيم كه چرا قضيه آقاي منتظري به آنجا انجاميد و تا آخر هم غصه ميخورديم و الان هم غصه ميخوريم كه كسي با آن همه زحمات و آن همه تلاشي كه كرد كه امام فرمود حاصل عمر من بود، اين عاقبت و فرجام را پيدا كرد، اما اين غير از آن است كه روي اصول پا بگذاريم. ممكن است انسان در اثر اين غصه خوردن براي فرجام كسي گريه هم بكند، اما اين غير از اين است كه بگويد از شيوهاي كه امام عمل كرد، تراجع كردهايم و دستبوسي كنيم و او را در جايگاهي قرار بدهيم كه امام بركنارش كرد.
از محورهاي ثابت تبليغات ماههاي اخير اين است كه ببينيد! دوستان صميمي حاج احمدآقا و اعضاي دفتر امام، هروله كنان زير جنازه آقاي منتظري قرار گرفتهاند و اشك ميريزند! برخي از بهظاهر نزديكان به دفتر و حتي بيت امام، به جامعه القا ميكنند كه احمد آقا در ماههاي آخر عمر خود معتقد بود كه در حق آقاي منتظري ظلم كرده است، منتهي چون الان نميتوان صريحاً به اين مسئله اذعان كرد، صرفاً به رفتن زير تابوت آقاي منتظري و اشك ريختن براي او بسنده ميكنيم! شما از دوستان صميمي حاج احمد آقا بوديد و ايشان تا آخر عمر با شما رابطه بسيار صميمانهاي داشت. اتهامي كه به ايشان ميزنند، بسيار سنگين است و اگر اين را در مورد احمدآقا بپذيريم، بسياري از تصميمات ايشان و حتي خود امام را زير سئوال بردهايم. به اين ترتيب نقش احمد آقا در حد فردي تصميمگير براي امام پررنگ ميشود و بعد هم با اين فرض كه ايشان به اشتباه خود در باره آقاي منتظري پي برده، طبيعتاً اين طور نتيجهگيري ميشود كه ممكن است ايشان بعدها در مورد خيلي از چيزهاي ديگر هم به اشتباه خود پي برده و امام را تحت تاثير قرار داده باشد! و به اين ترتيب كل مواضع امام زير سئوال ميرود. جنابعالي با توجه به شناختي كه تا آخر عمر مرحوم احمدآقا از ايشان داشتيد، آيا ايشان را از آنچه كه در باره آقاي منتظري و مسائل مشابه انجام داده بود، پشيمان ميديديد؟ ضمن اينكه ايشان در وصيتنامه خود كه حرف آخر افراد تلقي ميشود، گفته كه من در راه امام، به هيچ كس رحم نكردم و به هيچ وجه هم پشيمان نيستم!
اولا آنچه كه ايشان به خط خود در وصيتنامهاش نوشته، مخصوصا با توجه به تاريخ آنچه مكتوب كرده، جزو بيّنات است. ما نميتوانيم يك چيز بيّن و مكتوب را كه سندي تاريخي و شرعي است و ايشان نه فقط براي دنيا كه براي آخرت و نه فقط براي خود كه براي جامعهاش و براي همه كساني كه او را ميشناسند، نوشته، ناديده بگيريم و در برابر آن بيائيم به مسموعات آدمهاي ديگر گوش كنيم. من تا روزي كه حاج احمد آقا زنده بود، زياد به منزل ايشان رفت و آمد داشتم و ايشان هم مكرر منزل ما ميآمد. ايشان بلا استثناء به جلسات روضه ما ميآمد و در تمام مراسمي را كه از طرف بنياد شهيد از ايشان دعوت ميكرديم، به بهشت زهرا، بزرگداشت هفته دفاع مقدس و دهه فجر ميآمد و حتي يك بار هم اين رويه را ترك نكرد. هر وقت در حسينيه جماران برنامه ميگذاشتيم، ايشان ميآمد، سخنراني و شركت ميكرد.
واقعا وجوه شباهت شخصيت ايشان به امام خيلي زياد بود. امام در اواخر عمرشان يادداشت نوشتند كه ديگر دور من خط بكشيد. من ديگر نفس ندارم. از من انتظار ملاقات و سخنراني نداشته باشيد، مگر خانواده شهدا. احمد آقا هم در مورد خانواده شهدا، بدون استثنا و بيدريغ و هميشه در صحنه حاضر بود. با همه اين احوال و كارهائي كه ميكرد، هميشه ميگفت: «فلاني! من ميخواهم براي خانواده شهدا كاري انجام بدهم.» ميگفتم: «از آنچه كه داريد انجام ميدهيد چه چيزي بالاتر؟ كارهائي كه شما ميكنيد خيلي براي ما قيمت دارد.» ميگفت: «اينها مرا اشباع و راضي نميكند. راهي پيدا كن كه من به صورت ملموس و مصداقي كاري براي خانواده شهدا بكنم.» چيزي كه ايشان را قانع ميكرد اين بود كه مثلاًٌ برود منزل خانواده شهيد و رختهايشان را بشويد و برايشان جارو بزند. چنين كاري ميتوانست او را در خدمتگزاري، اشباع كند كه يك كار ملموس و يدي و حسي انجام بدهد. ميگفت كاري نكرديم، سخنراني كرديم. از جهت علاقمندي به خانواده شهدا و خدمتگزاري به آنها خيلي عجيب بود.
ارتباط ما تا آخر عمر ايشان، چه در چهارچوب رفاقتمان و چه در ارتباط با بنياد شهيد ادامه داشت. ما تا وقتي كه در دفتر امام بوديم، رفاقتمان در حد امور دفتر بود، ولي حالا ايشان لاينقطع و مكرر به بنياد ميآمد و در آن گعدههاي مفصلي كه با ايشان داشتيم، هرگز چنين مسئلهاي را كه آقايان ادعا ميكنند، دريافت نكرديم. اينكه اين حرف را كجا و به چه كسي گفته؟ نميدانم.
به نظر من، حاج احمد آقا براي آقاي منتظري ناراحت بود كه چرا چنين فرجامي پيدا كرد. اين به اين معنا نيست كه ايشان از عمل يا تفكر خود پشيمان شده و يا عمل و فكر امام را تخطئه كرده باشد. امام هم ناراحت بود و مرگ خود را از خدا طلب كرد تا شاهد خيانت دوستانش نباشد. مرگ خود را طلب كردن يعني اوج ناراحتي. امام ناراحت بود و حاج احمد آقا هم ناراحت بود. ما هم ناراحت هستيم و تا آخر عمرمان هم هستيم، چون ارادت و علاقه خاصي به آقاي منتظري داشتيم، بسيار براي ايشان شأن قائل بوديم، بسيار به ايشان اميدوار بوديم و از اينكه چنين فرجامي براي ايشان پيش آمد، ناراحت هستيم و برايش گريه هم كرديم. اين به اين معنا نيست كه كاري كه ايشان كرد درست و كاري كه امام كرد، خطا و موضعي كه احمد آقا گرفت و رنجنامهاي كه نوشت، خطا و اشتباه بوده است. اينها همه سر جاي خودشان. امام گفت من با كسي عقد اخوت نبستهام، اما اين به اين معنا نيست كه ناراحت نباشد. ناراحتي سرجاي خودش است، اين موضعگيري هم سرجاي خودش. آوردهاند كه مردي بر سر دار بود و عدهاي به او سنگ ميزدند. از آن ميان، كسي يك گل به سوي او پرتاب كرد. او شروع كرد به گريه كردن. گفتند: چطور آن همه سنگ خوردي و گريه نكردي؟ حالا براي گل گريه ميكني؟ گفت اين را يك دوست به من زد. تحمل گلي كه آقاي منتظري زد، خيلي سخت بود و گريه داشت.
بيت آقاي منتظري در قالب خاطراتي كه از ايشان منتشر كرده و با كمال تاسف مورد حمايت عملي برخي از دوستان حاج احمد آقا هم قرار گرفته، از ايشان يك چهره سياستباز و دورو ساختهاند كه در مقاطع گوناگون و در برابر افراد مختلف، مواضع متفاوتي ميگرفته! اهل معامله بوده و برخوردي كه با آقاي منتظري داشت، از مصاديق اين رفتار بوده است.
اين بزرگترين توهين به حاج احمد آقاست. من در مصاحبههاي مختلف، با ايمان راسخ گفتهام كه حاج احمد آقا پيرو قاطع و راستين راه امام بود. ايشان ابداً به خواست خود توجه نميكرد. ما اصلاً امامي را كه حاج احمد آقا يا هر كس ديگري بخواهد مديريت كند، قبول نداريم. اگر قرار بود امام را احمد آقا يا امثال ايشان بتوانند مديريت كنند كه ديگر امام نبود و چنين موج عظيمي را نميتوانست در دنيا راه بيندازد. اين توهين به شخص امام و احمد آقاست و به اين شكل فاتحه همه چيز خوانده ميشود. به عكس، اولا امام در تشخيصهاي اساسياش و آنجائي كه مصالح اسلام و انقلاب را تشخيص ميداد، تحت تأثير هيچ كس نبود. او با آن نگاه ملكوتي و ناشي از تقواي عميقش كه: «ان تتقوالله يجعل لكم فرقانا»، تصميم ميگرفت. ثانياً حاج احمد آقا كسي نبود كه دنبال سياست بازي و هواي نفس باشد. احمد آقا تمام فضيلتش به اين بود كه يك سرباز فداكار و تابع محض براي امام، نه تنها به عنوان پدر، كه به عنوان ولي و رهبر خودش بود. اگر اين امام و احمدآقا را ترسيم كرديد، آن وقت همه چيزهائي را كه آقايان ميگويند به باد فنا ميرود.
مضافاً بر اينكه ايشان يك شخصيت دوستداشتني و جوانمرد بود و وقتي چنين حرفهائي دربارهاش مطرح ميشود و هيچ يك از دوستان و حتي افراد خانوادهاش هم از او دفاع نميكنند، اسباب تأسف ميشود.
شما در استانه انتخابات، يكي از فرزندان امام را از موضعگيري به نفع يكي از كانديداها برحذر داشتيد. آيا حدس ميزديد كه بعد از انتخابات چنين اتفاقاتي پيش بيايد؟ يعني مداخله و حمايت اينها از اموري كه در جامعه در معرض نقض و ابرام هستند، به جايگاه بيت امام در جامعه لطمه ميزند؟
قطعا. من صرفنظر از نگاه به مسائل جناحي و نگاه به كانديداهاي مختلف، اعتقاد دارم بيت امام و آنچه كه منسوب به امام است، نبايد خرج جناحها و اشخاص و كانديداها بشود. مصلحت انقلاب، مصلحت خط امام، مصلحت بيت امام و خود اين افراد قطعا اين است كه در اين امور خرج نشوند. طبيعي است كه وقتي شما رفتيد و به يك شخص گره خورديد، در اين دعواها و جنجالهاي انتخاباتي نفي و اثبات اتفاق ميافتد و تمام كساني كه با اين آقا مخالف هستند، با تو هم مخالف ميشوند. نبايد حيثيت انتساب به امام را خرج مسائلي كنيم كه بعداً منشاء نفي و اثبات در جامعه و مردم نسبت به بيت امام دچار انشقاق و بدبيني و ابهام شوند. اين خلاف مصلحت خط و راه امام است. جايگاه بيت و دفتر امام، مثل جايگاه رهبري اين است و بايد در چهارچوب كليت و مصلحت خط امام حركت كنند. ضمن اينكه شاخص ديگري هم در دست هست و آن وصيت حاج احمد آقاست و تا زماني هم كه ايشان زنده بود، همين طور عمل كرد كه نگاه بايد به سمت رهبري باشد. ميراث اصلي امام حكومت اسلامي و ولايت فقيه است و بيت امام، همچون مرحوم حاج احمد آقا بايد پيرو محض ولايت و نگاهشان به آن سو باشد و در رابطه با مسائل جامعه و نظام بايد در سطح رهبري و ولايت باشند و پشت سر ايشان حركت كنند تا حرمت و حيثيتشان هم كاملا محفوظ بماند.
بدنه جامعه و وفاداران به نظام و انقلاب با رفتاري كه در 9 دي و 22 بهمن كرد نشان داد در تشخيص خط و اراده امام، معطل دفتر و بيت امام نميماند و تشخيص خود را دارد. كارشناسان معتقدند يكي از دلايل حضور نسل جوان در راهپيمائي 22 بهمن، مستند «شاخص» بود كه نسلي را با امام آشنا كرد كه اساساً ايشان را نديده و اين حرفها را از امام نشينده بودند. واقعيت هم اين است كه بخشي از اين بدنه اجتماعي، نسبت به برخي از اعضاي بيت امام بدبين شدهاند و با خواهش و نصيحت هم از آنها رفع شبهه نميشود، همان بدنهاي كه در برهههاي خطير تاريخي پاي نظام ايستادهاند و براي دفاع از انقلاب، جان ميدهند. براي كساني كه از سوئي مدعي خط امام و انتساب به بيت امام و دفتر امام هستند و در عين حال در ورطهاي افتادهاند كه مآلاً به ضد انقلاب منتهي مي شود، چه توصيهاي داريد؟
بد نيست مثالي بزنم. خاطرم هست كه ما منزلمان چسبيده به ضلع شمال غربي منزل امام در جماران بود. صبح كه بلند ميشديم، ميديديم 60 سانت برف آمده. بچهها ميخواستند به مدرسهشان كه در پائين بود بروند و متحير ميشديم كه چه كار كنيم. ما تا به دفتر برسيم اين برف ميشد 30 سانت، تا خيابان نياوران مي شد 20 سانت و تا به مدرسه بچهها برسيم، زمين خشك بود. باز دفعه بعد كه بلند ميشديم و ميديديم 60 سانت برف آمده، باز همين خيال را ميكرديم، چون فقط 60 سانت برف را ميديديم و يادمان ميرفت كه دفعه قبل كه بچهها را برديم، سه كيلومتر پائينتر زمين خشك بوده است! انسان اين طوري است كه وقتي به اطراف خودش نگاه ميكند، همواره تصور ميكند كه دنيا همين است. توهم انتخابات هم همين بود. تصور كردند همه ايران، تهران است و همه تهران هم، شمال تهران است. در راهپيمايي 9 دي فرد خوشذوقي، نقشه ايران را با استانهايش كشيده و اسم محلات شمالي تهران را روي آنها گذاشته بود. جاي خليج فارس و درياي خزر را هم تغيير داده و جاي آنها نوشته بود استخر زعفرانيه و امثالهم. گيلان و مازندران را مثلا نوشته بود قيطريه و واقعا تصور و توهم اينها را نقاشي كرده بود.
به نظر من گاهي اوقات افراد دچار توهم ميشوند و فكر ميكنند كه حقيقت همان است كه آنها تصور ميكنند. افرادي هم اطراف انسان را ميگيرند و لاينقطع اين چيزها را القا ميكنند و براي او اين باور را به وجود ميآورند كه همه اين ميليونها آدمي كه به راهپيمائي ميآيند، گروه فشار و كذا هستند و آنها را از شهرستانها آوردهاند و به خاطر سانديس آمدهاند! يكي از همين مدعيان گرفتار توهم، جمعيتي را كه خود من مشاهده كردم يك سرش در ميدان انقلاب و سر ديگرش تا پل حافظ بود، چند هزار نفر توصيف كرد! اين كاري است كه بيبيسي و امثالهم ميكنند. به هرحال به انواع شيوهها، القاي شبهه ميكنند. بالاخره «الشيطان سول لهم و املي لهم». وسوسههاي شيطان به مرور زمان روي آدمها تأثير ميكند.
لذا توصيه من اين است كه يك كمي از فضائي كه در اطراف خود تنيدهايد، بيرون بيائيد. انسان بايد شك كند كه چرا اطرافيان، دائماً حرف دشمن را به او القا ميكنند. من ميگويم آقايان! يك كمي از اين پوستهاي كه دور خودتان تنيدهايد، خارج شويد. اصلا براي تعادل هم كه شده اين كار را بكنيد. من بر اين باورم كه انسان نبايد با افراد غير پرهيزكار و غير متدين رفاقت صميمانه داشته باشد. آشنائي اشكال ندارد، ولي رفاقت و مودت انسان فقط بايد در دايره آدمهاي متدين باشد. ثانياً در يك جريان خاص محصور نشود، چون همنشينيهاي مستمر، انديشه انسان را مسخ ميكند. از پوستهاي كه براي شما درست كردهاند، خارج شويد، با ديگران هم ارتباط برقرار كنيد، در فضاي ديگر هم سر كنيد و حرفهاي ديگران را هم بشنويد تا مسائل جامعه را واقعبينانه دريافت كنيد.
اين طرف هم همينطور است. فرد در فضائي قرار ميگيرد و تصور ميكند كه همه دنيا دارد بر وفق مراد او ميگردد و همه دنيا اين طور شده است. ما براي اينكه واقعيتها را بفهميم، بايد از پوسته خودمان خارج شويم. الان خيلي از خانوادهها و محلات، دچار چنين سرنوشتي شدهاند. بعد از انتخابات در محلهاي بوديم و افراد متعددي اللهاكبر ميگفتند و ما فكر ميكرديم همه ايران همينطور است، مثل همان قضيه برف. اين شيوه، انسان را دچار توهم ميكند. من به آقاي معين اعتقاد داشتم. آدم متدين و وارستهاي بود، اما طيف خاصي در وزارت علوم او را احاطه كردند و ذهنش را به طرف خاصي و آن طوري كه مشاركتيها فكر ميكردند، جهت دادند. يك بار خدمتشان رفتم و گفتم: «نميگويم بيائيد و با فلان كس جلسه بگذاريد و بحث كنيد، فقط با آدمهائي كه مثل شما فكر نميكنند،گاهي گعده كنيد و سخنان آنها را هم بشنويد».
شما بر سر اين اختلافات، از برخي از دوستان سابق خود فاصله گرفتهايد. آيا از اين بابت ناراحت نيستيد؟
نه، دنيا ميگذرد. كساني هستند كه من از قبل از 10 سالگي با آنها مأنوس و به آنها علاقمند بودم و به من اظهار محبت ميكردند. وقتي اين مسائل پيش آمد، از منظر انقلاب و تعلق پيشين آنها به نظام غصه خوردم، ولي از جهت تعلق خاطر خودم، تمام شد و خيلي راحت گذشتم و به اندازه يك سر سوزن گير و گره شخصي نداشتم. خيلي راحت مهر آنها را از دلم در آوردم و كنار گذاشتم. بقيه هم همينطور. ما از بچگي عادت كرده بوديم كه شاخص حب و بغضمان امام بود. هر كسي كه در خط امام بود، دوستش ميداشتيم و به او عشق ميورزيديم و نه فقط نسبت به افراد، كه ديوار كاهگلي منزل امام را هم دوست ميداشتيم و وقتي امام در زندان بود، ديوار خانهاش را ميبوسيديم و گريه ميكرديم. كساني هم بودند كه بسيار مورد علاقه ما بودند و آنها هم به ما علاقه داشتند و وقتي با امام فاصله گرفتند، مهرشان در دل ما تمام شد. به هيچ وجه احساس پشيماني فردي ندارم. لابد آنها فكر ميكنند ما منحرف شدهايم و ما هم چنين تصوري داريم، ولي ما تحليل داريم. اندوه و غصه ما براي تراجع مبارزين و پيروان خط امام است، ولي از نظر فردي و احساسات شخصي، قطع ارتباط با آنان اندوهي را برايم به بار نياورده است.
Sorry. No data so far.