نمایش میدانی «فصل شیدایی» تولید مرکز هنرهای نمایشی انقلاب اسلامی «مُهنا»، پس از اجراهایی که در استانهای مختلف کشور و مناطقی چون یزد، بوشهر، جزیره ابوموسی، مسیر پیاده روی زائران کربلا، خرم آباد، شهرکرد و یزد داشت، سرانجام به تهران رسید. این نمایش از ابتدای ماه مبارک رمضان در شمال شرق تهران، حوالی کیلومتر ۲ جاده لشگرک اجرا میشود و جمعی از حرفهایهای سینما و تلویزیون جزو عوامل آن هستند.
جاده خلوت لشگرک این شبها به لطف اجرای یک نمایش عظیم، سرشار از جمعیت است و هر روز مردم علاقمند به تماشای این نمایش که با مشارکت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ناحيه جماران و حمايت سازمان هنری رسانهای اوج به رایگان اجرا میشود، صف میکشند و فراتر از ظرفیت لوکیشن، به تماشای «فصل شیدایی» مینشینند. البته به جز مردم، چهرههای فرهنگی و سیاسی بسیاری نیز از جمله محمدرضا باهنر نایب رییس مجلس شورای اسلامی، محمدحسین صفارهرندی، مهدی چمران رییس شورای اسلامی شهر تهران و شاعران خارجی از جمله مخاطبان نمایش بودهاند.
با توجه به استقبالی که از نمایش صورت گرفته، ساعاتی را میزبان سعید اسماعیلی طراح و کارگردان و رسالت بوذری نویسنده و راوی نمایش بزرگ «فصل شیدایی» بودیم. با این دو از ابتدای فعالیتهای مرکز مُهنا گپ زدهایم تا درباره مسائلی همچون حضور راوی در این نمایش، نحوه انتخاب روایتهای تاریخی، طراحی صحنه و دکور، عنوانی که میتوان روی این اثر گذاشت و … .
بخش نخست این گفتگو را در ادامه میخوانید:
*«فصل شیدایی» نمایش بزرگی است که یکی از مهمترین ویژگیهای آن احترام به مخاطب و نشان دادن صحنهها در مقیاس و اندازههای واقعی است. از شهریورماه سال گذشته که مرکز مُهنا راهاندازی شد تا امروز که با گذشت ۱۰ ماه از اجرای این نمایش میدانی بزرگ را در نقاط مختلف کشور تجربه کردهاید و به تهران رسیدهاید، پروژه چه فراز و نشیبهایی به خود دیده و بر شما چه گذشته است؟
اسماعیلی: از شهریور ماه سال گذشته که مرکز هنرهای نمایشی انقلاب اسلامی صورت جدی به خود گرفت و تاسیس شد، بنا شد بدون درنگ اجراها را آغاز کنیم. اولین اجرایمان در شهرکرد بود و خوشبختانه فضا به نحوی برای اولین تجربه ما فراهم شد که موفق عمل کردیم. استقبال بسیاری هم از کار صورت گرفت. از همان ابتدا حضور تماشاچیها در این پروژه عجیب بود و در حالی که ظرفیت پذیرش مخاطب در اجراهای ما معمولا چیزی حدود ۵ هزار نفر بود، از شب اول با دو سه هزار مخاطب کار را آغاز میکردیم و شبهای آخر حضور مردم به اوج خود میرسید. در شهرکرد هم شب آخر مخاطبان زیادی را تجربه کردیم. بعد از آن در خرم آباد اجرا داشتیم و سرانجام به جزیره ابوموسی دورترین نقطه از پایتخت و مرزیترین نقطه ایران رسیدیم که گرچه عبور و مرور به سختی به آنجا صورت میگیرد اما توانستیم به راحتی وسایل اجرا را به لطف خدا از راه آبی به مقصد برسانیم. مردم آنجا نیز همواره استرس دارند و منتظر اتفاقات خاصی هستند. آنها بر اثر شرایط زندگی روحیات ظریف و حساسی پیدا کردهاند و اجرای نمایش در منطقه زندگی آنها حالشان را خوب کرد و اتفاق خوبی بود.
بعد از آن قسمت شد و به کربلا رفتیم. روزی که برای انتخاب لوکیشن به مسیر پیاده روی زائران رفتیم، با دشواری موفق شدیم جایی را پیدا کنیم. قطعه به قطعه مسیر طولانی نجف تا کربلا صاحب دارد و پیاده روی آن برای کسانی که سرعت دارند و شبها هم استراحت میکنند، سه روز طول میکشد. میگویند طول این مسیر مثل فاصله تهران تا قم است. ما وجب به وجب این زمین را که صاحب داشت بالا و پایین کردیم و به جستجو پرداختیم تا در نهایت صاحب تیر ۲۸۵ برای همکاری با ما ابراز آمادگی کرد. با این حال کنار مسیر پیادهروها در این تیر برای ما جایی نبود و باید دورتر میرفتیم. ما هم مایوس در فاصله نزدیک به یک کیلومتری از مسیر پیاده روها، فقط برای اینکه کاری برای اربعین امام حسین (ع) انجام داده باشیم، یاعلی گفتیم و کار را آغاز کردیم. آنجا مثل ایران امکانات نبود و مجبور شدیم همه بارها را با مشقت ببریم و تنگناهای بسیاری را تجربه کردیم تا سرانجام با کمال ناباوری از اولین اجرا جمعیتی با تعداد عجیب و غریب میآمدند و کار را میدیدند. این موضوع حس خوبی برای ما به دنبال داشت و من هم مثل دیگر اعضای گروه «فصل شیدایی» به این نتیجه رسیدم اگر قرار باشد اتفاق خوبی بیفتد از دست ما خارج است. در کربلا روزی ۴، ۵ اجرا داشتیم و اعضای گروه بلافاصله بعد از خوردن یک استکان چای برای اجرای بعدی آماده میشدند. در این تجربه در هر سانس ۱۵ دقیقهایمان از حدود ۱۰۰۰ مخاطب پذیرایی میکردیم و خاطرات شیرین و خوبی برایمان رقم خورد.
بعد از آن به بوشهر رفتیم. در سال جدید نیز اجرای یزد را تجربه کردیم که یکی از رفیعترین اجراهای ما بود و از شب اول مخاطبان بسیاری داشتیم تا شب آخر که ۱۴ هزار نفر در محل اجرا بودند. آنه محمد ایری طراح صحنه و دکور به من میگفت تو فقط تلاش کن پشت سرت را نگاه نکنی چون وحشت میکنی. درست هم میگفت و پشت سر ما تا چشم کار میکرد آدم ایستاده بود و نمیدانستم برخی از آنها اصلا موفق میشدند چیزی را ببینند.
اتفاق جالب دیگر در اجرای یزد، حضور توریستها بود. آنها بدون دعوت ما، برای تماشای کار آمده بودند و حرفهایی برایمان میزدند که جذاب و جالب بود. این چهار توریست از هلند، بلژیک، آلمان و فرانسه آمده بودند و بعد از اینکه با هم گپ زدیم شگفت زده شده بودند و فکر نمیکردند تراز هنری ایران در این سطح باشد. کار ما برای آنها جذاب بود. برای خود من هم جالب بود که آنها چه تلقی از کار ما دارند. یکی از آنها به صراحت به من میگفت فکر نمیکردم ایران به لحاظ هنری در این سطح باشد و شما چنین آزادی داشته باشید که ۱۰ هزار نفر در یک جا تجمع کنند و چنین کارهای خطرناکی انجام دهید. نکته بعدی که برای من جذاب بود ارتباطی بود که آنها در جای جای نمایش با کار برقرار کرده بودند و به این نتیجه رسیدم که به لحاظ حماسی و تراژیک، تصاویر ما بسیار گویا است.
در اجرای تهران هم یک شب توریستی آلمانی آمد که نگاه متفاوتی داشت. او اظهار امیدواری میکرد که ما برویم و این کار را در آلمان اجرا کنیم. البته میگفت فکر اینکه چنین انفجارهایی را آنجا انجام دهید از سرتان خارج کنید. البته خود ما هم برای یافتن منطقه مناسب اجرای تهران سختی زیادی کشیدیم و دنبال مکانی بودیم که به راحتی پیدا نمیشد. من هم تاکید داشتم جایی برویم که مزاحم کسی نباشیم. ابتدا شهرک شهید محلاتی انتخاب شد که از آن راضی نبودم و سرانجام دوستان سپاه ناحیه جماران آمدند و لوکیشن فعلی در جاده لشگرک را به ما معرفی کردند. اولین فکرم درباره این لوکیشن این بود که از مرکز شهر فاصله زیادی دارد و نمیتواند تماشاچی خوبی داشته باشد. به ویژه که تاکسی و مترو و اتوبوس ندارد. از سوی دیگر اتفاقات این چنینی در تهران افتاده که هرچند دوست ندارم کار ما با آنها قیاس شود اما به هر حال این اتفاق میافتد. با این حال سرانجام این منطقه انتخاب و برای اجرا آماده شد.
*کار شما را نمیتوان تئاتر یا سینما نامید، خودتان چه اسمی برای آن انتخاب کردهاید؟
اسماعیلی: اسم عمومی نمایش را روی این کار گذاشتهایم. گرچه کلمه نمایش الکن بود و ما پسوند بزرگ را برای آن قرار دادیم، با این حال فضای کار ما بیشتر به تئاتر نزدیک است تا سینما.
*اگر این کار را به تئاتر نزدیک بدانیم، در آثار صحنهای نیز نمایشهایی اجرا میشود که راوی دارد و متنی را میخواند که جزو نمایشنامه است. به اعتقاد من، مخاطب عام ما «مختارنامه» با ویژگیهای کیفی بالا را نیز دیده است و با فضای هنر بیگانه نیست. با این حساب علت این رویکردتان چه بود که رسالت بوذری در این کار بیشتر از آنکه یک راوی باشد، یک مجری است و اجرا میکند.
اسماعیلی: از روز اولی که این پروژه شکل گرفت قرار بود یک دانای کل، قصههای ما را به هم پیوند بزند. ثانیا اینکه او نقاط مبهمی را که ما خیلی نمیتوانیم در قالب نمایش به آنها اشاره کنیم، بگوید. رفته رفته به این نتیجه رسیدیم که بسیاری از حرفها را نه در قالب دانای کل و نه نمایش نمیتوان زد. ما چند راه داشتیم، یکی اینکه یک اثر هنری صرفا تکنیکال ارائه دهیم یا اینکه در محفل هنر حرفهایی هم بزنیم؛ اینکه ما فقط میخواهیم عرض اندام هنری کنیم یا در قالب هنر میخواهیم دغدغههایمان را بگوییم.
*البته اینها مانع الجمع نیست. میتوانید یک کار فاخر بسازید که هم حرفهایتان را گفته باشید و هم وجوه هنری آن رعایت شده باشد.
اسماعیلی: مساله امروز ما توجه مخاطب به ماهواره است. ما سعی میکنیم به آسیبها بپردازیم و اینگونه نیست که دغدغه شخصی خودمان باشد. در این فضا میطلبید راوی خودش را بشکند.
*فکر نمیکنید بیان آسیبها به این شکل، به ویژه برای مخاطبی که آمده تا نمایش ببیند اما احساس میکند پای منبر نشسته است، نتیجه عکس میدهد؟
اسماعیلی: برخی چیزها اساسا در ذهن ما بد جا افتاده است. اتفاقا یک بار کسی به من گفت چرا شما در کارتان شعار میدهید؟ به او گفتم مگر اساسا همه اجتماعات دینی و انسانی جز شعار نیست؟ منبر مگر بد است؟ همه توفیق این پروژه این است که جماعتی را به خود جذب کرده است. من برای گفتن حرفهایم به این فکر نمیکنم که برشتی جلو بروم یا به روش استانیسلاوسکی عمل کنم. بلکه من باید بیشترین انرژیام را بگذارم تا حرفم را بزنم. این بزکها هم برای همین است تا مخاطب جذب شود. وقتی من مخاطبی دارم که از فضای منبر و روضه و حدیث گریزان است، نمیتوانم بگویم به من ربطی ندارد، بلکه فرصت را مغتنم میشمارم تا با او حرف بزنم. نقطه افتراق ما با برخی افراد، همین است. برخی معتقدند باید فضای هنر را رعایت کرد و چیز خاصی نگفت اما من میگویم مگر غیر از این است که ما دنبال اثربخشی هستیم؟ مگر قرار نیست فعالیتهایمان تاثیرگذار باشد؟
*بازخوردی هم داشتهاید و موثر بودهاید؟
اسماعیلی: پز روشنفکری که نمیخواهیم بدهیم. اساسا هنرمند به دنبال چیست؟ انتقال محتوا با زبان هنری اما اکنون این اتفاق نمیافتد و دوستان دنبال خودنمایی هستند. در این شرایط کار ما چه ایرادی دارد؟ آیا این اقبال و توفیق نیست که به ما پیام میدهند ما سنی بودهایم و با دیدن کار شما شیعه شدهایم؟ این کار توفیق زیادی دارد.
بوذری: ما ساعتها درباره جزئیات آنچه شما از آن به عنوان نوعی شکست بافت اجرا نام میبرید، فکر کردهایم. ساعت ها درباره پلاتوها، حتی به نمایشی کردن این بخشها فکر کردهایم. برای من خیلی راحتتر است با یک متن آماده با مردم مواجه شوم، البته این پلاتوها هم آماده است اما حذف و اضافههایی نیز دارد. واقعیت این است که راوی در این کار طرفدارهای به شدت جدی دارد و البته مخالفان خاص خودش را نیز دارا است. ما تاثیرات بسیار قوی از راوی دیدیم. این حضور تاثیرگذار است.
دو شب پیش یک مداح مشهور مهمان ما بود. امروز از قول او به من گفتند که ۵۰، ۶۰ درصد این کار را راوی به دوش میکشد. چه کسی گفته که منبر رسانه موفقی نیست؟ من در دوره رسانههای فراگیر همچون ماهواره، اینترنت و فضاهای مجازی همچنان منبر را یکی از موثرترینها میدانم. نگاه منتقدان این است که ما آمدهایم نمایش ببینیم نه اینکه نصیحت شویم اما مگر این حرف ها را جای دیگری میشنوید؟ حتی نگاه منتقدانه به ماهواره در مجامع عمومی هم نیست. در حالی که حداقل کارکرد شبکههای ماهوارهای اختلاط زن و مرد و از بین بردن حیا است و ما هم نگاه اعتقادی داریم نه سیاسی.
از سوی دیگر اگر ملاک تاثیرگذاری یک اثر هنری با کمیت مخاطبان باشد، این کار به شدت موفق است. شما ببینید در شهری که مردم آن محصولات متعدد و متکثر فرهنگی مصرف میکنند، برای دیدن این اثر سر و دست میشکنند. یعنی این کار یک خاصیت و رنگ و بو و اثری دارد. در یکی از شبها وقتی کار تمام شد یک بچه ۷، ۸ ساله وسط صحنه آمد و از من یک تکه از آن خیمه سوخته خواست.
من هم سریال «مختارنامه» را به شدت دوست دارم اما برای این کارها به شدت هزینه میشود و البته باید هم بشود، چنین کاری را با کار ما مقایسه کنید و تاثیرگذاری آن روی مخاطب را ببینید. بسیار برای ما مایه مباهات است که «فصل شیدایی» بسیار تاثیرگذار بوده است و ابایی از پیام مستقیم نداریم. سعی هم میکنیم در لفافه حرف بزنیم اما به اعتقاد ما پیام مستقیم هیچ ایرادی ندارد. اتفاقا در این مستقیمگویی اثر است.
*شما ببینید در فیلمی مثل «آژانس شیشهای» که علاقمندان بسیاری هم دارد شخصیت اصلی میگوید میخواهم برایتان قصه بگویم و بعد از آقا غوله حرف میزند. در حالی که میتوانست مستقیما از عراق سخن بگوید. ما منبر را قبول داریم و آن را نادیده نمیگیریم اما مخاطب «فصل شیدایی» برای تماشای یک نمایش آمده است. قطعا هم نمیتوان گفت کسی که مخاطب تئاتر است مخاطب منبر نیست. شما در این کار طراح صحنه قوی دارید، شخصیت شیطان حرکات آموزش دیده شده و تئاتری به نمایش میگذارد و کارتان ارزشمند است. اما میشد کاری کرد که پیامرسانی هم نمایشیتر شود.
بوذری: به اعتقاد من بهتر است اینگونه به این کار نگاه کنیم که «فصل شیدایی» جمع شعار، تکنیک، فرم و محتوا است. اشکالی هم ندارد. ما تلاش کردیم آنجایی که کار به وادی شعار میغلطد هم دوز آن را پایین بیاوریم.
*به شعار کاری ندارم. وقتی رسالت بوذری دقایقی که از نمایش گذشته و مخاطب با اثر ارتباط برقرار کرده، وسط کار میآید و با مخاطب سلام و احوال پرسی میکند، توی ذوق میخورد. اگر این رویکرد نبود چه اتفاقی میافتاد؟ شما یک تیتراژ سینمایی دارید، نمیشود یک جاهایی سینمایی باشید. حرکت بدن، طراحی صحنه و دکورتان حرفهای باشد بعد یکدفعه چنین اتفاقی بیفتد.
بوذری: باور کنید که این رویکرد برای ما هم سخت است. اگر من اینطور نباشم راحتتر هستم اما به اقتضای شرایط است که چنین رویکردی داریم.
اسماعیلی: مثلا بخشی هست که باید سامانه پیامکی ما اعلام شود.
*من ابتدا زمان تماشای نمایش با شکسته شدن تاریخ، مشکل داشتم اما بعد از روند کار لذت بردم. مخاطبی که اینقدر شعور دارد که فلاش بک و فلاش فوروارد را میفهمد، چطور برایش احترام قائل نمیشویم که وسط نمایش با او سلام و علیک نکنیم و شماره سامانه اعلام نکنیم! شما انفجار واقعی و آتش واقعی را نشان مردم میدهید و به مردم احترام میگذارید. این خیلی ارزشمند است و کار شما حسنهای زیادی دارد. نکته دیگر این است که روایتها بر چه اساسی انتخاب شدهاند. مثلا در بخش کربلا، خطبه حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) کوبندهتر از بخش حضرت رقیه (س) نبود؟
اسماعیلی: اگر بخواهیم اینگونه نگاه کنیم کار خیلی سخت میشود و مدام میشود گفت بهتر نبود این باشد و آن نباشد. «فصل شیدایی» به نوعی تلخیص «ستاره صبح» است که قصه انبیا از جمله آدم (ع)، عیسی (ع)، موسی (ع)، نوح (ع) و محمد (ص) را با نخ تسبیح ائمه پیش میبرد و به تاریخ معاصر میرسید. ما بنا به اقتضائات کارمان را کوتاه و تاثیرگذارترینها را انتخاب کردیم. تلاشمان این بود عشق و شعور را در کنار هم قرار دهیم و توسل نخ تسبیح ما بود. حتی در قصه جنگ نیز به شهید وزوایی اشاره کردیم که گرفتار میشود و با توسل مشکلش را حل میکند. این بخش نقطه رهایی ما بود. وجه تصویری این قصهها هم برای ما مهم بود. مثلا در یک اجرا پاسخ دهی به شبهات وهابیت برایمان اولویت داشت. ما همواره در قطعات نمایشی تلاش میکنیم به یک شبهه اساسی پاسخ دهیم و این بار توسل را انتخاب کردیم.
*با این حال من به عنوان یک پیشنهاد این را میگویم که از بین روایات حضرت علی اصغر و حضرت رقیه که هر دو کودکانه هستند یکی حذف شود و قصه امام سجاد (ع) و خطبه حضرت زینب (س) جایگزین شود تا پس از شور و شعور یک جمع بندی خوب برای بخش کربلا داشته باشید.
اسماعیلی: راستش ما نمیخواستیم خیلی عریان به مسائل بپردازیم. من برای گوینده حضرت زینب روزها جستجو کردم. با وجود احترامی که برای گویندگان زن دارم معتقدم توانمندی آنها مثل مردان نیست. ترس من به خاطر صدا بابت قصه دربار یزید بود و صدای خوبی نیاز داشتیم. حتی زمانی که قرار بود به سوریه برویم، کار را نیز به عربی ترجمه کرده بودیم، یکی از بزرگترین مشکلات ما پیدا کردن گوینده کلام حضرت زینب (س) بود. ضبط ما در قم بود و گویندگان میرفتند و میآمدند و صدایی را نمیپسندیدیم. بنابراین در این زمینه محدودیت داشتیم. در این اجرا نیز حواسمان به چیزهایی که نباید نشان بدهیم بود و برخی اقتضائات را رعایت کردیم. سر روضه ها ساعتها کار میکردیم و نمیخواستیم آنچه را نمیتوانیم نشان دهیم تا به مسائلی همچون دعوایی که سر فیلم «رستاخیز» ایجاد شده گرفتار نشویم.
Sorry. No data so far.