دوشنبه 22 مارس 10 | 18:37

درد دلی به بهانه کتاب قانون

جنبه های رومانتیک فیلم به اندازه کافی قوی بودند که بیننده را مجبور کنند در وهله اول فقط به آن ها توجه داشته باشد و فارغ از مسائل حاشیه ای به دیدن فیلم بپردازد…. کتاب قانون حقیقتا از آن فیلم هایی است که باید از آن ترسید … مریضی خانمان سوز تمام اهالی هنر ما را گرفتار کرده است آن هم مریضی دین گریزی و اخلاق مداری بی مذهب است! فلسفی اش می شود تکثرگرایی و پلورالیسم…


تریبون مستضعفین– چند وقت پیش همراه همسرم رفتیم دیدن فیلم کتاب قانون. ساعت 8 تا 10 شب. کارگردان فیلم مازیار میری است و من او را می شناختم. قبلا «پاداش سکوت» را دیده بودم و به نظرم کارگردان واقعا کاربلدی می آمد. کارگردانی که مساله جنگ و جبهه برایش مهم است. کارگردانی که به انقلاب علاقه مند است.
خوب نشستیم و تماشا کردیم. انصافا فیلم از جنبه هایی تعریف دار بود. طوری که بعضی جاهای فیلم اشکم درآمد! مخصوصا آن بخش هایی که بازی گر نقش اول فیلم این بیت حافظ را خواند و مظلومانه از ایران خارج شد و رفت لبنان: «ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش – باید برون بریم از ورطه رخت خویش». جنبه های رومانتیک فیلم اگر چه اشکالاتی داشتند ولی کلا به اندازه کافی قوی بودند که بیننده را مجبور کنند در وهله اول فقط به آن ها توجه داشته باشد و فارغ از مسائل حاشیه ای به دیدن فیلم بپردازد. البته در همان صحنه های اول فیلم، تصور وحشتناک فیلم، از زندگی آدم های مذهبی توی ذوق می زد.
فیلم داستان زنی لبنانی است که با خواندن کتابی حاوی نکات اخلاقی اسلام که به او هدیه می شود مسلمان می شود و عاشق یکی از رایزن های فرهنگی ایران در لبنان (رحمان با بازی پرویز پرستویی) می شود و پس از ازدواج با او به ایران می آید ولی به واسطه رفتار ضد دین ایرانیان (علی الخصوص خانواده سنتی و متوسط رحمان) که با همان کتاب اخلاقی که به او هدیه داده اند(کتاب قانون) نمی خواند مجبور می شود ایران را ترک کند و به همان لبنان بازگردد و …

مقصد و منظور واقعی فیلم
کتاب قانون حقیقتا از آن فیلم هایی است که باید از آن ترسید! یک سری فیلم ها هستند که منظور سیاسی و معرفتی کارگردان در آن ها واضح است و کسی که پای آن می نشیند می تواند به راحتی ادعاهای مطرح در فیلم را با اعتقادات خودش بسنجد و در نتیجه موضع گیری درستی داشته باشد ولی سری دوم فیلم ها، بسته به تیزبینی کارگردانشان فیلم هایی هستند که تاثیر خود را در لایه های زیرین فکر مخاطب می گذارند و بدون این که مخاطب متوجه باشد الگوی رفتاری وی را تغییر می دهند. کتاب قانون یقینا از جنس دوم است.

کتاب قانون فیلمی است پر از تهمت ریاکاری و جهالت و تحجر به افراد متشرع اجتماع امروز ایران و همه آن ها (به جز افراد بسیار معدودی) را افرادی می نامد که معنای اصلی دین را درک نکرده اند و خائنانه به ظاهر آن چسبیده اند و بلکه آن را ابزار هوس رانیشان قرار می دهند. به عنوان مثال آقای هرسی زاده کسی است که نماد ریزه گیری های دینی و عدم توجه به معانی است و در این پوشش بی اخلاقی های فراوانی را روا می داند و اتفاقا مسئولیت دولتی هم دارد. از سوی دیگر افرادی هستند که اصلا به تقیدات ظاهری اهمیت نمی دهند ولی خیلی آدم های خوبی هستند و اصطلاحا «دلشان پاک تر است». از دیدگاه فیلم این جور آدم ها در ایران خیلی کمیابند و تقریبا هر کسی که در بین ماست گرفتار این همه بداخلاقی است ولو اگر اهل جبهه و جنگ بوده باشد. اگر یک آدم خوب خارجی هم بیاید که به این تقیدات اعتقاد واقعی داشته باشد نمی تواند هرگز در اجتماع ما زندگی کند و اگر بخواهد بماند آن قدر با بداخلاقی مواجه می شود که باید به جای دیگری از دنیا فرار کند.
حتی در بعضی صحنه ها انسان ناخودآگاه یاد فیلم بدون دخترم هرگز می افتد! برای درک بهتر تفاوت و روش درست انتقاد کردن می شود به فیلم اخراجی ها ساخته مسعود دهنمکی مراجعه کنیم. در آن فیلم یکی از رزمنده ها ریاکار بود (با بازی آقای شریفی نیا) و بقیه عمدتا انسان های خوبی بودند که با صفا و صمیمیتشان وارد جبهه شده بودند. ولی در کتاب قانون همه شهر بد هستند و کارگردان برای این که دیگر فیلم خیلی شور نشود خواهر رحمان را به عنوان یک فرد خیرخواه گذاشته ولی او را در اقلیت محض قرارداده و به این صورت شدیدا دست به سیاه نمایی از جامعه مذهبی زده است.

dc7tjpvk_128hpw8tgd8_bمریضی واگیر، مریضی همه گیر!
مدتی است که یک مریضی خانمان سوز تمام اهالی هنر ما را گرفتار کرده است. آن مریضی هم مریضی دین گریزی و اخلاق مداری بی مذهب است! فلسفی اش می شود تکثرگرایی و پلورالیسم. می توان ردپای این تفکر را در فیلم هایی مانند مارمولک نیز مشاهده کرد (آنجا که رضا از کتاب شازده کوچولو به جای قرآن اخلاق را یاد می گیرد). این ها تازه اوضاع کارگردانان نسبتا خوب سینمای ماست. اگر واقع نگر باشیم کارگردان کتاب قانون قصد نفی کردن کلی شریعت را نداشته ولی دید بسیار بدی به متشرعین نشان داده است. یعنی التزامی بین شریعت مدار بودن و خوب بودن نمی بیند یا لااقل به یک دوگانگی گرفتار شده. حالا سؤال اینجاست که آیا واقعا نسبتی میان دستورات اسلام و هدف اسلام – که اخلاق است – نیست؟ آیا شریعت جزء اصلی «نظام تربیتی اسلام» نیست؟ واقعا آن طور که راننده تاکسی در انتهای فیلم می گوید، مسیحی بودن و مسلمان بودن مهم نیست و موضوع فقط اخلاق است؟

ادعای دین اسلام این است که تنها راه رسیدن به اخلاق پسندیده حضور در دستگاه تربیتی اسلام است. آیا در قرآن کریم نمی خوانیم که «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا، إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا، إِلَّا الْمُصَلِّينَ، الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»(معارج – 19 تا 23)؟ یعنی افرادی صاحب خلق و خوی خوش هستند و در مشکلات صبر پیشه می کنند و به نعمت ها مغرور نمی شوند که نماز بخوانند و در این نماز خواندن پایدار باشند. پس آیا راه رسیدن به اخلاق جز عمل کردن و فهمیدن همین شریعت محمدی است؟ رسیدن به اخلاق خوش طبق آموزه های اسلام به یک تلاش فراوان در تصحیح رابطه با خدا نیازمند است و در غیر از این حالت ممکن نیست.

نکته مهم دیگر این که کارگردان دانسته یا نادانسته به جای این که بخواهد متدینین را به معنی آموزه هایی که دارند توجه بدهد در حقیقت توجیه کننده عملکرد قشر بی دین اجتماع شده است و این کار را زیر این عنوان که «مهم اخلاق است و دلت پاک باشد!» پنهان می کند. این طرز تفکر قشری هیچگاه به اخلاقی ترین رفتارهای ما یعنی نماز و روزه توجه نمی کند، چرا که این ها ادای بزرگترین حقی هستند که بر گردن ماست، یعنی حق نعمت های خدای بزرگ.

متاسفانه کارگردان فیلم اینقدر بی انصافی کرده است که حتی به تساوی هم راضی نشده! لااقل بگوید بی دین ها را هم مثل متدینین بی اخلاق نشان نداده. پزشکی که آمنه را معاینه می کند بسیار بدحجاب است (با بازی ویشکا آسایش) و اصلا همسر آمنه را محرم نمی داند و با آمنه به فرانسه صحبت می کند تا رحمان متوجه نشود و در فیلم به عنوان یک فرد متمدن و مدرن نشان داده می شود که خیرخواه آمنه است و مردهای ایرانی را می شناسد. با این قضاوت ناعادلانه باید از کارگردان پرسید که واقعا چه گونه است که این ملتی که این همه خون داده و مبارزه کرده، ملتی که این همه به اسلام خدمت کرده و می کند باید برود از یک خارجی دین و مبارزه با ظلم را بیاموزد و چه طور ظرف مدت کوتاهی همه چیز را فراموش کرده؟ و آیا اگر بی اخلاقی در میان متدینین ما وجود دارد چند برابرش در میان افراد بالای شهر نشین و مرفه و مدرن ما رواج دارد.

پاداش سکوت، کتاب قانون …
این فیلم واقعا برای خود ما مذهبی ها خوب است و به ما غیرت دینی و بصیرتمندی را گوش زد می کند ولی آنقدر زیاده روی کرده که کسی که مذهبی نیست و این فیلم را می بیند نسبت به تمام مشترعین بدبین می شود و این یک ناجوانمردی .اقعی در حق آن هاست. حالا ممکن است از خودتان بپرسید چه طور ممکن است کسی که فیلمی مانند پاداش سکوت را که درباره جنگ و جبهه است ساخته، آنگاه بیاید کتاب قانون بسازد!؟ واقعیت این است که دیدگاه مازیار میری نسبت به اجتماع، چه در پاداش سکوت و چه در کتاب قانون یکسان است.
او در پاداش سکوت وقتی به دنبال پاسخ سؤالش در میان رزمندگان دیروز می گردد یا همه یشان شهید شده اند و یا از مسیرشان به کلی بازگشته اند و صاحب پست و منصب شده اند و کسی را تحویل نمی گیرند و حتی بعضی ابزارها که در خدمت گسترش ارزش ها بودند در خدمت گسترش فساد قرار گرفته اند. مثلا آن جایی که شخصیت اول پاداش سکوت (که از قضا باز هم پرویز پرستویی است) برای یافتن یکی از دوستانش به دفتر یک روزنامه که در زمان جنگ برای جبهه مطلب چاپ می کرده مراجعه می کند می فهمد که آن جا تبدیل شده به دفتر یک هفته نامه زرد و مبتذل. این فرد آن قدر به دنبال پاسخش می گردد که نهایتا پاسخش را از زبان فرمانده اش که حالا در آسایشگاه جانبازان است به دست می آورد. یعنی ارزش های اجتماع ما به کلی گم شده اند و ارزشمداران یا شهید شده اند و یا در کنجی گرفتار و رنجور افتاده اند و هیچ کسی باقی نمانده که خوب باشد و تاثیرگذار!

بسیجی! برو …
امروز بسیجی بودن شده است مثل آخوند بودن! همان تهمتی را که به روحانیت می زدند و به او خطاب های ناجور می دادند امروز به بسیج می دهند. بسیج را هم کرده اند نماد متدینین. البته این روزها شکر خدا باب مراجعه به علما و مراجع (علی الخصوص در میان اصلاح طلبان) باز شده است و دیگر نمی توانند لااقل علنی خطاب به روحانیت چیزی بگویند.
بی صداقتی فیلمساز این است که توهمی را برای شما بوجود می آورد و شما را نسبت به آن تحریک می کند. هر شاهدی را ولو کوچک هم باشد برای تقویت آن توهم استفاده می کند. تنها راه، کسب اطلاع و شناختن جریان درست و غلو نکردن در جزئیات است. همین بسیجی که این قدر به آن بد می گویند حاضر است با تمام وجود برای برپایی اسلام قیام کند. این استکبار ستیزی، عدالت مداری و عزتمداریشان برای چیست؟ این ساده زیستی و تلاش برای برپایی اسلام برای چیست؟ این ظلم ستیزی و طرفداری از مردم مظلوم غزه و لبنان برای چیست؟ آیا برای کسب منافع شخصی است؟ اگر این طور است چرا مثل عربستان و مصر عمل نمی کند؟ مگر رای تیزبینانه و تعیین کننده مردم به احمدی نژاد نشان از اعتقاد راستین آنان به راه عزت و عدالت و اسلام نبود؟ و مگر زیر بار نرفتن همین مدرن های ظاهرا مردم سالار، پرده از واقعیت خودخواهانه یشان برنداشت؟ مگر انقلاب ما مال همین پابرهنه ها و مستضعفین نیست؟ یاد این کاریکاتور می افتم:

DosieyeEntekhabat1به هر حال مظلوم واقعی در این گرد و خاک فتنه به یقین متدینین هستند که نجیبانه به این همه تهمتی که بهشان زده می شود با گذشت نگاه می کنند و صرفا به نیت کارگردان بسنده می کنند که بله نیتش خیر بوده است! به امید روزی که مظلومیت واقعی ما هم که در این دنیای پر از خفقان به دنبال ذره ای نور و هدایت می گردیم آن طور که باید و شاید نشان داده شود.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.