از نظر سوفیستها، شناختی که انسان از جهان به دست می آورد یا از عقل است و یا از حس و در هر دو اینها احتمال خطا وجود دارد. از این رو شناخت، ممکن نیست و همچنین اگر به شناختی برسیم، نمی توان آن را انتقال داد، زیرا ابزار بیان، کاملاً شخصی است.
آیا شناخت و انتقال معرفت، ممکن نیست؟
سوفیستها معتقد بودند جهان قابل شناخت نیست، زیرا این شناخت را یا از طریق عقل به دست می آوریم یا حس و یا هر دو. در همة این ابزارها احتمال خطا وجود دارد. خطاهای حسی برای ما مسجل است. در مورد عقل هم اینکه یک فیلسوف می گوید آتش اصل اشیاء است و دیگری می گوید هوا، نشان می دهد که در این مسئله، شکاکیت وجود دارد و این جهان قابل شناخت نیست. این افراد، چنین اعتقاد دارند که عقل هم متکی به حس داوری می کند که حس، خطا می کند و خطاهایش برای ما مسجل است.
حرف دیگری که می شود در این خصوص از آنها نقل کرد، حرف معروف «پروتاگوراس» است که می گفت: «انسان، مقیاس همه چیز است. مقیاس هستی و هر چه که هست و نیست». اگر کسی می گوید فلان چیز مفید است و دیگری می گوید مضر است، برای این شخص مفید است و برای آن شخص مضر است.
در ارزشها نیز همین اعتقاد را داشتند و حق و باطل نفس الامری را قبول نداشتند؛ یعنی واقع بما هو واقع برای ما قابل شناخت نیست و فارغ از داوریهای ماست. پس اگر جهان خارجی هم باشد، برای ما قابل شناخت و شناسایی نیست و اگر قابل شناخت باشد، قابل انتقال نیست.
به بیان دیگر اگر یک نفر به شناخت حقیقی و نفس الامری نائل شد، این شناخت قابل انتقال نیست. دلیل سوفیستها بر این مدعا این است که ابزار انتقال معرفت یا همان تصورات و تصدیقات ما به دیگران از طریق بیان و کلام است. کلام، محمل امین، راهوار و صحیحی برای انتقال معانی نیست، زیرا معنای تصورات معرفتی ما امور شخصی و فردی هستند و از سنخ لفظ نیستند و انتقال این تصورات، از طریق لفظ امکانپذیر نیست.
به عبارت دیگر محسوسات ما یک امور خاصی هستند که در ذهن ما اتفاق می افتند و با احساسی که در ذهن دیگری حاصل می شود متفاوت است. لفظ واحد و مشترک، بر مدلول، معنا و تصورات مشترک دلالت نمی کند.
به عنوان مثال، ممکن است تصوری که یک فرد از سفید دارد غیر از تصور فرد دیگر باشد، اما چون در یک عرف و جامعه زندگی کرده ایم، همه آن را سفید می نامیم. در واقع سفید، مشترک لفظی است مانند شیر. یک نفر باد را گرم حس می کند و یک شخص دیگر خنک. پس اینکه باد، فارغ از من و در نفس الامر چیست، اصلاً نمی دانیم و نسبی است.
پس الفاظ عام و مشترک که ابزار دست ما برای انتقال معرفت و شناخت هستند، نمی توانند گویای مدلول باشند و اگر معرفتی برای یک فرد حاصل شده باشد، قابل انتقال نیست. این حرف را عرفای ما در یک ساحت دیگری گفته اند که چشیدنی، قابل وصف نیست، بلکه خود فرد باید بچشد و تجربه کند.
Sorry. No data so far.