نشست «تأملی در شخصیت و منش ملی ایرانی با تأکید بر تقابل دو رویکرد ذاتانگارانه و جامعهشناختی» به عنوان پنجمین نشست از سلسله نشستهای «فرهنگ و شخصیت ایرانی» با حضور دکتر مقصود فراستخواه جامعهشناس در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
فراستخواه در ابتدای این نشست خلاصهای از آنچه میخواست سخنرانی کند بیان کرد و گفت: در ابتدا نگاه مختصری به موضوع دارم و سپس به صورت اجمالی کارهایی که در این حوزه منتشر شده را نقد و مرور میکنم. در ادامه به موضوع مسئله ذات باوری و ذاتانگاری و اینکه چنین موضوعاتی احتیاج به مطالعات عمیقتر و پویاتر دارند میپردازم. در انتهای جلسه هم نمونهای از کارهای جدی که در این سالها انجام شده است را بررسی و در آخر هم نتیجه گیری خودم را از بحث، مطرح میکنم.
وی افزود: همیشه درباره شخصیت ایرانیان گفتارها و تحقیقات مختلفی بوده است که از هرکدام اینها میتوان یک نوع سنخشناسی بدست آورد. مثلاً در کارهای کلاسیک مثل کارهای وبر، جامعه ایران یک جامعه پاتریمونیال خوانده شده است. دسته دیگری از کارها همانهایی است که ذیل نظریه عقبماندگی ایران و نظریات مربوط به شرقشناسی قرار میگیرد که البته این دسته از نظریات یکسری ملاحظات خاص هم دارند. اینکه مثلا ایرانیها همه تنبلند یا آسیاییها چنین و چناند همه جزو این دسته از کارهاست که بارزترین کارهای این حوزه، آثار حسین العطاس است. در ایران هم جلال آل احمد و شریعتی کارهای خوبی در این حوزه انجام دادهاند مثلا جلال به خوبی درباره شرق و غرب صحبت کرده یا شریعتی در مجموعه جلد آثارش۲۷ مطرح کرده که ما چگونه به یک ابژه موزهای تبدیل شدیم.
فراستخواه ادامه داد: بخش دیگر کارهایی که انجام شده، ایراد گزارهای دارند و در آن تعمیمهای غیرمجاز صورت گرفته و قضایا در اینگونه از کارها مهملند یعنی معلوم نیست قضایای مطرح شده جزئیاند یا کلی چون هیچ گونه قید، اختصاص، صفت، تقید و تخصص… ندارند نتیجه اینکه یکسری تعمیمهای غیرمجاز داده می شود مثل اینکه ایرانیها چطورند و فلان. در این میان، کارهایی هم صورت گرفته که گزارههای موقت یا فرضیه موقت بیان میکنند مثل کتاب فرهنگ رجایی که در بخشی از آن آورده است: «یکی از اساتید فرانسوی که در دهه ۵۰ به ایران آمده بود به من گفت: در ابتدا متوجه شدم که دانشجویان ایرانی سواد تاریخی ندارند، بعد متوجه شدم اساتید دانشگاهی ایران هم تاریخ را نمیشناسند و در نهایت فهمیدم که ایرانیها با اینکه تاریخ قوی دارند ولی موجودات ناتاریخی هستند.» یا مثلا نعمتالله فاضلی گپ زدن را خصیصه ایرانیها میداند همانطور که خصیصه آمریکایی ها تلویزیون دیدن و خصیصه فرانسویها رمان خواندن است. همچنین استاد ندوشن، احساساتی بودن را خصیصه ایرانی ها می داند و درباره آن بحث میکند؛ همه اینها گزارههای موقتی هستند که ممکن است درست باشند ولی موقتند و باید درباره آنها بحث شود تا مشکلگشایی صورت بگیرد در واقع این ها فقط فرضیه ایجاد میکنند اما چیزی را ثابت نمی کنند.
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی با اشاره به کارهای کمی که در حوزه فرهنگ ایرانی انجام شده است گفت: در کنار این کارهای کیفی، یکسری کارهای کمی هم صورت گرفته که از عدد و رقم و نمودار برای شرح فرهنگ و منش ایرانی استفاده شده است. مثلاً یک پژوهش انجام شده که در آن رابطه میان IQ ملتها با میزان ثروتشان بررسی شده است که در این تحقیق جایگاه ایران متوسط ارزیابی شده نه خیلی پائین هستند و نه خیلی بالا. اما یکی از بهترین پژوهشهای کمی که به تازگی مطرح شده و انجام میشود، پژوهشهای CRI (شاخص آمادگی برای تغییر و بحرانها) هستند. براساس این پژوهش ظرفیتهای کسب وکار، حکمرانی و مدنی مردم به عنوان یک شاخص در نظر گرفته میشود و در آخر براساس این شاخص ها آمادگی ملتها برای تغییر و مقابله با بحرانها مشخص میشود. البته این پژوهش بینالمللی هنوز درمورد ایران صورت نگرفته ولی امیدواریم که بزودی این اتفاق بیفتد.
فراستخواه در ادامه سخنانش به موضوع ذات انگاری و ذات باوری اشاره کرد و توضیح داد: وقتی میگویند ایرانیها چاپلوسند یا غیرقابل پیشبینیاند و امثال اینها مسئله ذات باوری مطرح میشود، یعنی ذاتی که ما با آن تماس مستقیم داریم. ذات باوری همان تئوری آینه است و ما باید از این ذات باوری پرهیز کنیم چون در آنها غفلت فلسفه علم و جامعهشناختی وجود دارد و واقعیتها دیده نمیشود. مثلا شریعتی یکسری گزارههای ذاتباورانه نژادی دارد که براساس آنها سامیها را مردمانی با خلق و خوی تند، قضاوتهای تند، موسیقی تند، عشق تند، غم تند، خوشحالی تند و حتی رقصهای تند میداند و در مقابل آریاییها را مردمانی آرام، صبور، سنگین میداند. نکته قابل بحث من درباره این گزارهها این است که اعتقاد دارم ما احتیاج به مطالعات عمیق در حوزه اینگونه مسائل داریم وباید سرحوصله همت کنیم و سروقت اسطورهها برویم و برنامه مطالعاتی دقیق درباره آنها داشته باشیم. مثلا اگر شما بخواهید درباره اسطوره ایزدبانوی آناهیتا که سرچشمه زندگی است بروید میبینید که او هم قهرمان است هم ضد قهرمان و خب این جای سوال و بررسی دارد. خلاصه اینکه ما برای فهم عمیق فرهنگ ایران باید بر کلیشههای سطحی که خودمان ساختیم یا از بیرون آمده فائق بیاییم.
نویسنده «دين و جامعه» افزود: جامعه ایران با توجه تنوع و گوناگونیهایی که دارد احتیاج به مطالعات عمیق و پیچیده دارد و نمیتوان آن را با برنامه و مطالعات ساده بازنمایی کرد. مثلا شما ببینید در حال حاضر، در جامعه ما طیف وسیع و مختلفی از مردم در کنار هم زندگی میکنند مثلا افراد سنتی در کنار افراد مدرن و متجدد هستند و هیچکدام هم کاری به هم ندارند. ما برای درک شرایط زیستی مردم ایران احتیاج به فهم عمیق داریم چون آنتولوژی زیست اجتماعی و اقتصادی در ایران بسیار پیچیده است. درست است که هرجامعهای پیچیدگیهای خود را دارد ولی این پیچیدگی ها در ایران بیشتر است.
فراستخواه همچنین در خصوص کارهای جدی که در این حوزه انجام شده است گفت: کارهای جدی خوبی در خصوص زبانشناسی ایرانیان انجام شده است، همچنین یکی از کارهای جدی این حوزه آثار وپژوهشهای ناهید موید حکمت است که ساختار زبانی در فرهنگ ایرانی را تحلیل کرده است. براساس تحلیل وی در ساختارهای بلاغی ایرانیان ۶۸ درصد مفاهیم کنایی و ۶۰ درصد بیان عاطفی وجود دارد. همچنین اکثر خطابها غیرمستقیم است یعنی کلام ما هم مثل خانه هایمان اندرونی و بیرونی دارد. موید حکت اعتقاد دارد که زبان، حکایتی از تجربههای زیستهی ماست. یا مثلا دکتر جوادی یگانه «نظریه بازی» را مطرح کردند که ایرانیها از یک طرف میل به فضیلت دارند تا احمق نباشند اما از طرفی هم عاشق رهاییاند. ایشان اصطلاح «بازی در زمین گلآلود» را مطرح کردند.
آخرین بخش صحبت های فراستخواه نظر شخصی او درباره مطالعات حوزه «فرهنگ و منش ایرانی» بود که به گفته خودش نظریه نیست و صرفا یک نظر شخصی است؛ وی گفت: به نظرم برای درک و فهم فرهنگ ایرانی احتیاج به چرخشهایی داریم تا در برنامههای پژوهشی و مطالعاتمان از مفروضات نیازموده، عبور کنیم چون از آنها نظریههای خام یا به عبارتی شبه نظریه استخراج میشود نه علم و اکتشاف. در واقع نیاز داریم که در مطالعاتمان از خلقیات عبور کنیم و به تأسیسات برسیم یعنی به اینجا برسیم که این رفتارها در چه سازمانها و نهادهایی شکل میگیرد. ما نیاز به یک متاسنتز داریم تا بتوانیم تغییرات فرهنگ را بررسی کنیم مثلا بررسی کنیم که چرا در سالهای اخیر تا این اندازه مقدس مآبی در جامعه ایرانی رشد کرده ا ست وشواهد آن را نشان دهیم. ما برای فهم جامعه ایرانی به Big Dataاحتیاج داریم چون Dataهای کوچک به دردمان نمی خورد تا به این ترتیب روندها و عوامل شکلدهنده آینده را بفهمیم چون فرهنگ بازی بردارد و شوخیبردار نیست و احتیاج به مطالعات جدی و عمیق دارد.
فراستخواه در خصوص نتیجهگیری بحثش توضیح داد: من تصور می کنم که امید اخلاقی در جامعه ما در حال فرسوده شدن است البته منظورم انزوال اخلاق و بیاخلاقی نیست بلکه منظورم این است که اعتماد به کارایی اخلاق در جامعه ما در حال از بین رفتن است. یعنی جامعه ایرانی هنوز از خیلی چیزها اشباع نشده ولی همزمان میخواهد ترک تعلق کند. به عبارتی آنتولوژی جامعه ما متضاد است. همهی ما در درون چیزی را جستجو می کنیم که در بیرون شایع نیست. ترس فعلی من شکست اخلاق در جامعه ایران مثل شکست بازار که در اقتصاد مطرح است.
این جامعهشناس ایرانی در پایان سخنانش اظهارداشت: جامعه ایرانی یک جامعه توفیقگرا و توفیق زدا یا توفیق سوزاست یعنی مرتبا دنبال توفیق است مثل این اصطلاح: از خدا جوئید توفیق ادب. توفیق هم معنیش جور شدن شرایط است ولی این توفیقگرایی در کدام یک از نهادها یا آنتولوژیهای جامعه ما وجود دارد؟ ایرانی در حالی دنبال توفیق است که در موقعیت اجتماعی کمبود نهادهای مدنی و ناکارآمدی دولت وجود دارد و لذا این دو باهم جور در نمیآیند. ادبیات ما هم توفیق گراست ولی در جامعه توفیق سوزی اتفاق میافتد به خاطر همین من دوگانه توفیقخواهی و توفیق سازی را جایگزین توفیق گرایی و توفیقسازی می کنم.
Sorry. No data so far.