یکی از مسائل مهم در امور سیاسی، نقش نخبگان و رهبران سیاسی است که زمینهساز بسیاری از وقایع و تحولات سیاسی ـ اجتماعی هستند. دراین میان برخی از نخبگان به دلیل داشتن ویژگیهای خاص بسیار مورد توجه قرارگرفتهاند. مرحوم آیتالله سید محمود طالقانی از جمله روحانیون و علمای مجاهدی است که با ارائهٔ افکار و روشهای نوین نقش ویژهای در شکلگیری و تداوم مبارزات اسلامی ملت مسلمان ایران داشته است.
کتاب زندگی و مبارزات آیتالله طالقانی که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است به بررسی دیدگاههای آیتالله طالقانی درباره حکومت و حاکمیت میپردازد که مشروح آن را در زیر میخوانید:
اسـاس اندیشـههای طالقانی راجـع به حـکـومت اسـلامی علاوه بر نوشـتههای تفسـیری و مقالات و سخـنرانیهای متعدد وی، مبتنی بر کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملة» مرحوم آیتالله نائینی است که با شرح و مقدمهای توسـط طالقانی به نام «حـکومت از نظر اسلام» منتشر شده است. وی در مقدمهٔ این کـتاب مینویسد: «دقت و توجه به این کتاب برای هر کس مفید است. آنهایی که خواهان دانستن نظر اسلام و شیعه دربارهٔ حـکومتاند، در این کتاب نظر نهایی و عالی اسلام را عموماً و شیعه را بهخصوص با مدارک و ریشه خواهند یافت».
نفی شرک و اثبات توحید هستهٔ اصلی اندیشهٔ طالقانی در موضوعات گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است. وی در کتاب «اسلام و مالکیت» معتقد است: «خداوند اولاً بالذات مالک اصلی جهان است و همانا او مالکیت مطلق بر عالم خلقت دارد و عالم خلقت با تمام ابعادش مخلوق اوست و تنها ارادهای که بر جهان هستی حاکم است ارادهٔ الهی است». «پس چنانکه ارادهٔ خداوند (در صورت نیرو و قدرت حکیمانه) در سراسر جهان حکومت دارد، در اختیار و اراده و اجتماع انسانی هم که جزء ناچیزی از جهان است همان باید حاکم باشد و حکومت تنها برای خداوند است «اِن الحُکم اِلا الله».
طالقانی در خصوص ماهیت طبقاتی حکومتهای مستبد و حدود مسئولیت زمامداران اسلامی چنین مینویسد:
«چون در نظام اجتماعی اسلام طبقهای بهعنوان قشر حاکم آن هم وابسته و همدست باطلخورها نیست، جملهٔ حالیهٔ قولوا بها الی الحکام اعلام خطری است از پدید آمدن چنین قشر حاکمی؛ زیرا از نظر عالی اسلام حکومت از آن شریعت الهی است که مظهر اراده و حاکمیت خداوند میباشد… و امام وظیفهٔ اسلامی مسئولیت و نظارت بر اجرا دارد. پیدایی طبقهای بهعنوان حاکم نه از جانب خداوند و نه مصوب آیین او میباشد».
با این دید و نظر مسئولیت زمامداران اسلامی که در درجـهٔ اول پیامبران و ائمهٔ اطهار و سپس علمای عادل و تودهٔ مردم میباشند وظیفه و مسئولیتشان در حـد اجرا و نظارت و تسلیم شدن به قوانین الهی میباشد. «در مرتبهٔ سوم کسانی حاکم به حق و ولی مطلقاند که اراده و فکر و قوای درونی آنان یکسره تسلیم این قوانین باشند که پیامبران و امامانند ـ اَلامِامُ هُوَ الحاکِمُ بِالکِتابِ الدّائِنُ بِدینِ الحَقِ، اَلحابِسْ نَفسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ ـ و به نام ولی و خلیفه و امام و امیرمؤمنان خوانده میشوند نه مالک و پادشاه خداوندگار و مالک الرقاب. بدینجهت ما شیعه معتقدیم که خلیفه و امام باید دارای عصمت معنوی باشد. در مرتبهٔ چهارم کار اجتماع بهدست علمای عادل و عدول مؤمنین است که هم عالم به اصول و فروع دیناند و هم خود محکوم عدالتاند و اینجا نوبت به انتخاب و تعیین مردم میرسد».
طالقانی در داستان عبرتآموز طالوت و جالوت، که در واقع تبیینی از اصول قدرت و نظریه-های حکومتی اوست، اصول اساسی پیرامون حکومت را بدین شرح استخراج میکند: در اصل (یک) بر تحول نظام الهی که ارادهٔ خدا و شریعت او حاکم باشد نه نظام فردی و استبداد ملکی تأکید میکند و در سرانجام داستان نابودی طالوت (شائول) را در استبداد و خودسری وی دانست که از ارادهٔ خدا و شورای شیوخ برگزیدهٔ خدا و خلق سرباز زد. در اصل دو وضعیت مردم گرفتار در اوهام و غرور که بر نیاکان میبالند بررسی میشود. در اصل سه امتیازات طبقاتی در گزینش حاکمان و فرماندهان بهجای شایستگی ذاتی انکار می-شود. سموئیل شائول را که امتیازات طبقاتی ندارد به پادشاهی برمیگزیند. در اصل چهار روی قدرتها و تواناییهای فردی و علمی شخص رهبر تأکید میشود. در اصل پنج نشان میدهد که از رهبر اجتماع توقع داشتن شعار محسوس و ملموس میرود تا با برانگیختن شعور دینی و ملی خلق را بیدار و فعال گرداند. در اصل شش تأکید میکند که قوای نظامی سربازان باید از تودهٔ مردم باشند. در اصل هفت بر آزمایش سپاهیان تأکید دارد و معتقد است که در چنین فضای باروری، مردان شایسته و رهبران آینده پرورش مییابند و داود نمونهٔ آن است.
به نظر طالقانی از آنجا که در داستان طالوت و جالوت، طالوت (شائول) استبداد و خودسری پیشه کرد و دچار غرور و خودسری شد، گرچه برگزیدهٔ پیامبرش سموئیل بود، مهر تأیید از قدرت و سلطنتش زایل شد؛ زیرا نظام حاکم بر بنیاسرائیل را که در اصل میبایست تجلی ارادهٔ خدا و شریعت باشد و بهوسیلهٔ شورای شیوخی که برگزیدهٔ خدا و خلق و محکوم شریعت باشند صورت گیرد به نظام ملوکی و استبدادی سوق داد.
طالقانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با توجه به واقعیات اجتماع و مسائل و مشکلات مبتلابه انقلاب در سخنرانیها و خطبهها و مصاحبههایش همواره موضع و دیدگاه خود را نسبت به کیفیت و اهداف حکومت اسلامی بیان داشته است. وی در پاسخ به سؤالی راجع به کیفیت حکومت اسلامی میگوید:
«اسلام به خصوص در سطح مذهب شیعه دو هدف مهم دارد: یکی از بین بردن حکومت شاه و دیگری آزادی دادن به مردم برای تعیین سرنوشتشان که البته در بعضی از کشورها ممکن است حکومتهایی وجود داشته باشند که تا اندازهای با این فلسفه مطابقت داشته باشند…. حکومت اسلامی که برای ایران در نظر گرفته شده شباهت به عربستان سعودی نخواهد داشت، چون در آنجا حکومت یک خانواده است و موروثی است… ولی ایدهای که ما داریم مجتمع اسلامی خالصی است که با معیارهای مترقی قرآن و آراء آزاد همهٔ مردم شکل بگیرد».
از نظر طالقانی هدف اصلی و بالذات حکومت اسلامی برقراری قسط در جامعه است. در جامعهای که قسط برقرار گردد افراد انسانی به مثابه بذری خواهند بود که توان رشد و ظهور استعدادها و قابلیتهای خودشان را خواهند داشت و هر فردی براساس خلاقیت و توان فکری و اندیشهای خود نتایج اعمال و کردار خویش را خواهد دید. در این صورت در آنجامعه حالت جمود و خمودگی و دگمی از بین خواهد رفت و مسیر جامعه به سوی تحول و تکامل خواهد بود. طالقانی معتقد است از آنجا که «خاصیت انسان تحول و تکامل و تحقیق و تفکر و شک و یقین و پیشرفت است». برای تحقق این مطلب به جامعهای نیاز است که در آن قسط بر پا شود و در صورتیکه قسط برپا شد دیگر عقبگرد و انحطاط وجود نخواهد داشت؛ حتی اگر رهبر آنجامعه از بین برود و یا توان رهبری را نداشته باشد. «آیا اگر رهبر کشته شد یا مُرد شما باید متوقف شوید؟ آیا باید سر جایتان بنشینید؟ یا مرتجعانه برگردید؟ این «انقلبتم علی اعقابکم»، این «انقلاب علی اعقاب» انقلاب قهقرایی است از کلمهٔ ارتجاعی که امروز معمول شده است خیلی جالبتر است. وقتی مردمی متکی به فکر باشند، متکی به عقیده باشند، متکی به تبیین باشند، متکی به معیار باشند، مسئولیت احساس بکنند با رهبر حرکت میکنند ولی نه به عنوان اینکه موت و حیات این رهبر و این شخصیت ملازم با حرکت یا توقف باشد». طالقانی معنی قسط و عدل را تنها در بعد اقتصادی و توزیع عادلانهٔ ثروت در جامعه نمیدانست و معتقد بود که قسط و عدالت واقعی توزیع عادلانهٔ قدرت در جامعه است. او مهمترین مانع برقراری قسط در جامعه را نظام استبدادی دانسته و بهترین نوع حکومت برای برقراری قسط و عدل در جامعهٔ عصر غیبت را یک نظام عرفی و ملی با تکیه بر مبانی دینی شیعه میداند که این مسئله نیز تنها با قیام همهٔ مردم به قسط ـ لیقوم الناس بالقسط ـ و مشارکت همهٔ مردم در سرنوشت خویش است که میسر خواهد شد و به همین خاطر است که وی طرح نظام شورایی را جهت پیشروی اهداف انقلاب ارائه میکند. طالقانی سعی داشت تا با شخصیت دادن و هویت دادن به مردم، که همواره به حکومت آقا بالاسری و استبدادی عادت کرده بودند، تفهیم کند که آنها «جدا از دولت نیستند. باید باور کنند که این سرزمین، آب و خاک و منابع و جنگل و معادن مال خودشان است و در خدمت به ملت باید باشد». او خواستار حاکمیت مردم در سرنوشت خودشان بود و همواره میگفت: «حکومت مال مردم است، موروثی نیست». حاکمیت عدهای بر عدهٔ دیگر را قبول نداشت و حاکمیت را از آن الله یعنی همان مردم میدانست.
«تودههای مردم بودند توی این خیابانها که خون دادند. از صنف ما هم کم بودند. این حزبهای پرمدعا هم نبودند. همین مردم جنوب شهر بودند. همین مردمی که از سروکلهٔ ماشین من بالا میروند و خیال میکنند امامزاده است خیال میکنند ماشین من حاجتبده است، اینها مردمی هستند که باید به حساب بیایند».
طالقانی در بحث سیاست در اسلام نیز معتقد بود که در یک حکومت اسلامی که حاکمیت واقعی آن با خداست و مردم همهکارهٔ آن هستند، سیاست آن نیز باید «سیاست صداقت و صراحت» باشد؛ چرا که اسلام نمیتواند به هر وسیلهای به هدف، که ادامهٔ حکومت است، برسد. او میگفت: «در اسلام، حق، شکـست خوردنی نیست؛ همانطور که علی شکست نخـورد، کشته شد ولی شکست نخـورد. ما نمیخواهیم مثل سیاستمداران دنیا فریبکاری کنیم. بازی دربیاوریم و اغفال کنیم؛ وعدهٔ دروغ بدهیم و گول بزنیم و بیجهت وعدهٔ آب و نان بدهیم و عمل نکنیم؛ زیرا فریبکاری و اغفال سیاست اسلام نیست. انقلاب، انقلاب اسلامی است».
لذا از دیدگاه او در حکومت اسلامی سیاست به معنای احساس مسئولیت در برابر انسانها و مبارزه با ظلم است نه به معنای امروزی آن دروغ و پولتیک و عدم صمیمیت تودهها و ساخت و پاخت قدرتها. در نهـایت طالقانی اینگـونه بر ایمان و گـرایش خـود به قدرت و ارادهٔ مردم صحـه میگذارد: «در نظام اسلامی که من اسمش را حکومت نمیگذارم چون حکومت معنای حاکمیت عدهای بر عدهٔ دیگر را دارد، اما در اسلام حاکمیت جز برای خدا که خالق مردم است نمیباشد».
بسم الله الرحمن الرحيم
در خصوص بحث ولايت ؛ بايد بدانيم كه در همه حال ولايت از آن خداوند متعال است كه بنا به امر او اين ولايت به پيامبر سپرده شده و سپس باز به امر او اين ولايت به امام معصوم سپرده شده و بعد از آن ، امام معصوم هر كس را كه لياقت جانشيني او را داشته باشد ، بعنوان ولي فقيه در هر منطقه اي تعيين و با حكم خود به مردم معرفي مينمايد . مثل زمان آقا علي ابن ابيطالب عليه السلام كه مالك اشتر را والي خود به مردم منطقه اي معرفي نمودند و اين روال در طي حكومت همه ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين جاري و ساري بوده است .
در زمان غيبت آقا امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف ، در ابتدا حضرت ، تا مدت مشخصي ، نواب خاص داشتند و پس از آن ولايت فقيه به نواب عام آنضرت رسيد كه در زمان فعلي ما ، ابتدا حضرت امام خميني رحمة الله عليه شايسته اين جايگاه بودند و توانستند دراين جايگاه قرار گيرند و پس از ايشان ، امام خامنه اي حفظه الله تعالي داراي شرايط و ويژگيهاي اين جايگاه بودند كه توانستند در اين جايگاه قرار گيرند .
لذا بحث ولايت فقيه در زمان امام معصوم ، كه حي است و خود حضور دارد ، به هر كس كه لياقت قرار گرفتن در اين جايگاه را داشته باشد ، از طرف امام معصوم به او سپرده مي شود .
و الآن كه زمان غيبت آقا امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است ، مي بينيم كه اين امر به درستي اتفاق افتاده و رهبريت جهان ، بخصوص جهان اسلام ، به امام خامنه اي سپرده شده است .
اميد كه فرج آقا و مولا و سرور همه انسان ها ، بخصوص مسلمانان جهان ، بقية الله الاعظم ارواحنا فداه به همين زودي ها اتفاق افتد و با چشمان گنهكار خود شاهد سپردن بيرق اسلام بدست مجروج امام خامنه اي ، به صاحب اصلي آن ، يعني امام زمان ارواحنا فداه باشيم انشاءالله .
اللهم عرفني حجتك .
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم .