علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب، مشهور به سجاد(ع)، چهارمين امام(ع) شيعه است که بنا به قول مشهور در سال 38 هجري متولد گرديد و در سال 94 هجري (12 و يا به روايتي 25 ماه محرم) بوسيله سمي که از طرف “وليد بن عبدالملک” به او داده شد، به شهادت رسيد. بدين ترتيب آشکار است که امام(ع)، بخشي از حيات امام علي(ع) و نيز دوران امامت امام مجتبي و امام حسين(ع) را درک کرده و ناظر تلاش معاويه براي تحت فشار گذاشتن شيعيان در عراق و ديگر نقاط بوده است.
گفته ميشود كه حضرت زينالعابدين(ع) در کربلا مريض و در بستر بودند و به همين علت در جنگ شرکت نکردهاند.
دورهاي که امام سجاد(ع) در آن زندگي ميکرد، دوراني بود که همه ارزشهاي ديني توسط امويان دستخوش تحريف و تغيير قرار گرفته و مردم يکي از مهمترين شهرهاي مذهبي اسلام يعني مدينه، ميبايست به عنوان برده يزيد، با او بيعت ميكردند. احکام اسلامي بازيچه دست افرادي چون ابن زياد، حجاج و عبدالملک بن مروان بود. حجاج، عبدالملک را مهمتر و برتر از رسول الله(ص) ميشمرد! و با اندک تهمت و افترايي مردم را به دست جلادان ميسپرد و در سايه چنين حکومتي آشکار است که تربيت ديني مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزشهاي جاهلي چگونه احيا خواهد شد.
امام سجاد(ع) در اين شرايط، انساني اهل عبادت بود که مهمترين تاثير اجتماعي ايشان در ايجاد پيوند مردم با خدا به وسيله ” دعا ” بود. شخصيتي که همه مردم تحت تاثير روحيات و شيفته مرام و روش او بودند. بسياري از طالبان علم، راوي احاديث او بودند و از سرچشمه پرفيض او، که برگرفته از علوم پيامبر(ص) و علي(ع) بود، بهره ميجستند.
آن حضرت در دادن صدقه و رسيدگي به محرومين نيز زبانزد بوده و پس از شهادت ايشان معلوم گرديد که صد خانواده از انفاق و صدقات او زندگي ميکردهاند.
به نقل امام باقر(ع)، امام سجاد(ع) شبانه، نان بر پشت مبارکش گذاشته و در تاريکي شب براي فقرا ميبرد، و ميفرمود: صدقه در تاريکي شب، آتش غضب خداوند را خاموش ميکند.
امام سجاد(ع) و شيعيان
در واپسين روز واقعه کربلا، شيعيان در بدترين شرايط، از لحاظ کمي و کيفي و نيز موقعيت سياسي و اعتقادي، قرار گرفتند. کوفه، که مرکز گرايشهاي شيعي بود، تبديل به مرکزي جهت سرکوبي شيعه گرديد.
شيعيان واقعي امام حسين(ع)، که در مدينه و مکه بوده و يا موفق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسيدند. گرچه بسياري هنوز در کوفه بودند، اما تحت شرايط سختي که ابن زياد در کوفه به وجود آورده بود، جرات ابراز وجود نداشتند.
کربلا از نظر روحي شکست بزرگي براي شيعه بود و بظاهر اينگونه مطرح شد که ديگر شيعيان نميتوانند سر برآورند. تعدادي از اهل بيت(ع) و در راس آنها امام حسين(ع) به شهادت رسيدند و تنها يک نفر از فرزندان ذکور امام حسين(ع)، از نسل حضرت فاطمه(س)، باقي مانده بود و زندگي امام سجاد(ع) در مدينه و دور بودن از عراق فرصت هدايت جريانات شيعي کوفه را از امام(ع) گرفته بود.
در چنين شرايطي که تصور نابودي اساس تشيع وجود داشت، امام سجاد(ع) ميبايست کار را از صفر شروع ميكردند و مردم را به سمت اهل بيت(ع) متوجه ميكردند و امام(ع) در اين راه موفقيت زيادي کسب کردند. اين موفقيت در تاريخ تاييد شده است. زيرا امام سجاد(ع) توانست شيعه را حياتينو بخشد و زمينه را براي فعاليتهاي آينده امام(ع) باقر و صادق(عليهما السلام) فراهم کنند.
تاريخ گواه است که امام سجاد(ع) در طول سي و چهار سال فعاليت، شيعه را از يکي از سختترين دورانهاي حيات خويش عبور داد. دوراني که جز سرکوبي شيعه به وسيله زبيريان و امويان، نشان روشني ندارد. تنها جهت گيري روشن بيست سال حاکميت حجاج بر عراق و سلطه عبدالملک بن مروان بر کل قلمرو اسلامي، کوبيدن شيعيان، و در بخشهايي ديگر کوبيدن ساير مخالفان امويان، اعم از خوارج يا شورشياني چون عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بود. زيرا حجاج کسي بود که شنيدن لفظ کافر براي او بسيار آرام بخشتر از شنيدن لفظ شيعه بود.
در اين سالها دو نهضت شيعي در عراق رخ داد که هر دو – عليرغم موفقيت موقت يکي از آنها – با شکست مواجه گرديد. پس از آن نيز شيعيان با شدت هر چه تمامتر مورد تهديد امويها، از قتل و شکنجه و زندان، قرار گرفتند.
امام(ع) پس از حادثه کربلا دريافته بود که امکان احياي اين جامعه مرده با در دست گرفتن رهبري آن وجود ندارد. به علاوه درگير شدن در يک حرکت سياسي ديگر، با وجود قدرت ديگر احزاب، خطراتي را در پي داشت که به ريسک کردن آن نميارزيد. به همين دليل، ماهيت حرکت امام(ع) در دوران امامت آن حضرت، بخوبي نشان ميدهد که حرکت امام(ع) تنها يک حرکت سياسي نبوده و در بسياري از موارد به وضوح، برکنار از سياست به معناي مشخص فعاليت سياسي بوده است.
امام(ع) و غلات
در اين دوره از تاريخ اسلام برخي نيز در دوستي اهل بيت(ع) از حد گذشتند كه امام(ع) در مورد آنان ميفرمايند: کساني از شيعيان ما، تا آن اندازه در دوستي ما افراط ميکنند که نظير سخنان “يهود” و “نصارا” درباره “عزير” و عيسي(ع) درباره ما ميگويند. نه آنها از ما هستند و نه ما از آنها هستيم.
امام(ع) و بقاي شيعه
امام سجاد(ع) موفق به بقاي شيعه و حتي گسترش آن گرديد. روش فقهي آن حضرت، نقل احاديث پيامبر(ص) از طريق علي(ع) بود که شيعيان تنها آن احاديث را درست تلقي ميکردند. بدين صورت شيعه اولين قدمهاي فقهي خود را در مخالفت با انحرافات موجود برداشت، گرچه بخش اعظم اين کار به زماني پس از آن موکول گرديد.
امام سجاد(ع) در وقت گفتن اذان، جمله «حي علي خيرالعمل » را در آن ميآورد. وقتي مورد اعتراض قرار گرفت فرمود: اذان نخستين به اين صورت بود. اضافه بر آن، برکناري از انحرافات عراق موجب حفظ مباني اعتقادي اصيل شيعه در برابر انحرافات گرديد. عليرغم تلاشهاي مهم امام(ع)، که البته موجب بقاي شيعه گرديد، مدينه به خاطر کجرويهايي که از صدر اسلام در آنها نهاده شده و عليه شيعه تحريک شده بود، جاي مناسبي براي رشد شيعه نبود و امام سجاد(ع) ميفرمود که دوستداران واقعي آنها در مکه و مدينه به بيست نفر نميرسد. در حالي که در عراق افراد بيشتري وجود داشتند که به آنها علاقمند بودند و ميفرمودند كه «شيعيان وفادار و اشخاص معتقد ما در مکه و مدينه بيست نفرند. گرچه هواداران سياسي بسيار زياد بودند».
برخوردهاي امام(ع) با امويان
اولين برخورد امام(ع) با حاکمان اموي پس از واقعه کربلا در رويارويي با عبيدالله بن زياد بود. وقتي ابن زياد نام او را پرسيد. امام(ع) خود را علي معرفي کرد. ابن زياد گفت مگر خداوند علي بن الحسين را نکشت؟ امام(ع) پاسخ داد: برادري داشتم که مردم او را کشتند. ابن زياد گفت: خداوند او را کشت، امام سجاد(ع) گفت: «الله يتوفي الانفس حين موتها». استدلال امام(ع) اشاره به اين سخن بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد. ابن زياد خواست ايشان را بکشد که با اقدام شجاعانه حضرت زينب(س) از اين کار منصرف گرديد.
در شام نيز يزيد با او سخن گفت و او را مورد سرزنش قرار داد. پس از آن امام(ع) در خطبهاي قراء، به معرفي خود و خانوادهاش براي اهل شام پرداخت. شاميان حاضر در مسجد که تحت تاثير تبليغات امويان در غفلت بسر ميبردند و خاندان پيامبر(ص) را نميشناختند، با خطبه امام سجاد(ع) تا اندازهاي متنبه شدند، به همين دليل در ميانه خطبه، يزيد از ادامه آن جلوگيري کرد و سپس براي کسب وجهه مردمي، گناه را به گردن ابن زياد انداخت و با احترام، علي بن حسين(ع) و ديگر اسراي کربلا را راهي مدينه کرد. از نکات مهم در اين خطبه اين بود که امام سجاد(ع) خود و پدر و خاندانش را فرزندان پيامبر(ص) ناميد، در حالي که معاويه و امويان ميکوشيدند آنها را از ذريه علي(ع) دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذريه پيامبر(ص) بنامند.
به هر ترتيب با توجه به سوابق مناسبات علويان با امويان، امام(ع) مورد سوءظن شديد امويان بود و کوچکترين حرکتي از ناحيه امام(ع)، عواقب وخيمي داشت که طبعا در نظر امام(ع) ارزش دست زدن به اين اقدامات را نداشته است. مهمترين اصل ديني – سياسي که امام(ع) با استفاده از آن روزگار سياسي خود را ميگذراند، “تقيه” بود. سپري که شيعيان در تاريخ، با استفاده از آن، حيات خويش را تضمين کرده و ائمه شيعه بارها توجه بدان را گوشزد کردهاند.
البته کساني که با داشتن آزادي نيازي بدان نداشتهاند، با وجود صراحتي که در قرآن نسبت بدان وجود دارد آن را انکار کردهاند، تا شيعه را تضعيف کنند.
امام سجاد(ع) واقعا در شرايط سختي زندگي ميکرد و جز تقيه راه ديگري نداشت. اساسا همين تقيه است که موجب حفظ شيعه در آن شرايط ميشد. چيزي که خوارج به عنوان يک گروه افراطي، از آن بيبهره بودند و به همين دليل ضربههاي بسيار اساسي و کاري خوردند.
در جمع بايد گفت، ملايمت امام(ع) در برخورد با امويان، و تقيه ايشان در مواجهه با مسايل گوناگون سبب شد تا امام(ع) زندگي آزادي در مدينه داشته و کمتر توجه مخالفان را به خود جلب کند و به علاوه بعد علمي امام(ع) در جهت حفظ دين تجلي بيشتري بيابد و تمجيدهاي فراوان از امام(ع) که از زبان عالم اهل سنت باقي مانده، شاهد اين گفته است. اگر امام(ع) درگير سياست شده بود، آنان به خود اجازه نميدادند تا اين بعد از شخصيت امام(ع) را توصيف کنند.
بهرهگيري امام سجاد(ع) از دعا
هنگامي که جامعه دچار انحراف شده، روحيه رفاهطلبي و دنيازدگي بر آن غلبه و فساد سياسي و اخلاقي و اجتماعي آن را در محاصره قرار داده و از نظر سياسي هيچ روزنهاي براي تنفس وجود نداشت، امام سجاد(ع) توانست از دعا براي بيان بخشي از عقايد خود استفاده کند و بار ديگر تحرکي در جامعه براي توجه به معرفت و عبادت و بندگي خداوند ايجاد کند. گرچه ظاهرا مقصود اصلي در اين دعاها، همان معرفت و عبادت بوده، اما با توجه به تعابيري که وجود دارد، ميتوان گفت که مردم ميتوانستند از لابلاي اين تعبيرات با مفاهيم سياسي مورد نظر امام سجاد(ع) آشنا شوند.
صحيفه سجاديه مشهور، که اندکي بيش از پنجاه دعا را دربردارد، تنها بخشي از دعاهاي امام سجاد(ع) است که گردآوري شده است. در مجموعههاي ديگري نيز به گردآوري دعاها پرداختهاند که تعداد اين مجموعهها با صحيفه معروف، به شش عدد رسيده و برخي از آنها حاوي بيش از صد و هشتاد است. دعاهاي مزبور نه تنها در ميان شيعيان، بلکه در ميان اهل سنت نيز وجود داشت و اين حاکي از آن است که دعاهاي امام سجاد(ع) در جامعه آن روز نفوذ کرده است. در ميان ائمه شيعه، امام سجاد(ع) بيشتر از همه به ارائه اينگونه دعاها شهرت دارد.
اما سجاد(ع) در ميان دعاها، با بكارگيري تعابير «صلوات بر محمد و آل محمد»، «محمد و اله الطيبين الطاهرين الاخيار الانجبين» حضرت علي(ع) و فرزندان ايشان را به عنوان اهل و خاندان پيامبر مكرم اسلام معرفي ميكند و اساسا يکي از علائم دعاهاي درست همين است و اين در زماني است كه حتي قرار دادن نام علي(ع) بر فرزندان تقبيح ميشد و افراد بدين دليل مورد تهديد قرار ميگيرند و کار امويان جز با دشنام دادن به علي(ع) مستقيم نميشود. تکيه امام(ع) در پيوند دادن محمد و آل او، امري است که خداوند آن را ضمن دستور بر صلوات بر رسول آورده و اهميت زيادي براي بيان عقايد شيعي دارد.
بايد دانست كه از اقدامات اهل بيت(ع) در دورههاي مختلف آن بود تا به مردم نشان دهند که اهل بيت رسول خدا(ص) که تا آن اندازه در قرآن و سنت براي آنان حقوق و فضايل آمده چه کساني هستند. بني اميه در شام خود را اهل بيت رسول خدا(ص)معرفي ميکردند.
از مضامين مهم سياسي – ديني صحيفه امام(ع) زينالعابدين(ع) طرح مساله امام(ع) است و نيز ايشان اهداف عبادي و فکري و جلوگيري از انحرافات ديني را در آنها دنبال ميكردند.
گريه امام سجاد(ع) نيز در قالب اين دعاها و بندگي و عبادت واقعي امام(ع)، درسي آموزنده براي جامعه فاسد آن روز بود زيرا بني اميه، اسلام را مورد تمسخر قرار داده بودند. اين گريهها براي واقعه دلخراش کربلا نيز بود و امام(ع) ميفرمودند: «يعقوب براي يوسف، با اينکه نميدانست حتما مرده است، آنقدر گريه کرد تا چشمانش سفيد گرديد. اما من به چشمان خود ديدم که چگونه شانزده تن از اهل بيت(ع) به شهادت رسيدند. چگونه ميتوانم گريه نکنم؟» بدين ترتيب گريه امام(ع) نيز خود به خود موجب گرديد تا در موارد زيادي مردم نسبت به واقعه کربلا هشيار شوند. اين علاوه بر آن بود که امام(ع) خود وقايع کربلا را در موارد متعدد نقل ميفرمودند.
امام سجاد(ع) و بردگان
از تلاشهاي امام(ع)، که هم جنبه ديني داشت و هم سياسي، توجه به قشري بود که بخصوص از زمان خليفه دوم به بعد و مخصوصا در عصر امويان، مورد شديدترين فشارهاي اجتماعي بوده و از محرومترين طبقات جامعه اسلامي در قرون اوليه به شمار ميرفتند. بردگان و کنيزکان، اعم از ايراني، رومي، مصري و سوداني، متحمل سختترين کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهاي شديدي قرار مي گرفتند.
امام سجاد(ع)، همانند اميرالمؤمنين – صلوات الله عليهما – که با برخورد اسلامي خويش بخشي از موالي عراق را به سمت خويش جذب کرد، کوشيد تا حيثيت اجتماعي اين قشر را بالا برد. و بدين ترتيب سيره حسنه پيامبر(ص) را، که نزد امويان به نابودي گراييده بود، مجددا احيا کرد.
امام(ع) در حالي که نيازي به بردگان نداشت، آنها را ميخريد. اين خريدن تنها براي آزاد کردن آنها بود. گفتهاند امام(ع) قريب به صد هزار نفر را آزاد ساخت و هيچ بردهاي را بيش از يک سال نگه نميداشت و حتي پس از آزادي، اموالي هم در اختيار آنها ميگذاشت. در اين مدت آنها از نزديک با امام سجاد(ع) و شخصيت عظيم علمي و اخلاقي و تقوايي حضرت آشنا ميشدند و طبيعي بود که در قلوب بسياري از آنها علاقهاي نسبت به امام سجاد(ع) و جريانات شيعي به وجود آيد.
شهادت حضرت
آن حضرت پس از حدود 57 سال عمر شريف و پر بركت و 34 سال امامت در تاريخ 12و يا 25 محرم سال 94 هجري به شهادت رسيدند و مزار مطهر ايشان در مدينه و در قبرستان بقيع قرار دارد.
Sorry. No data so far.