«بصيرت» به معناي روشنايي، به لحاظ ريشهاي ارتباط تنگاتنگي با بصر به معناي چشم وجود دارد، به اين معنا كه زماني انسان داراي بصر است كه چشمش سلامت باشد و توانايي ديدن روشنايي را داشته باشد، رنگها و بازتابهاي نور را از طريق چشم دريابد و احساس كند، بنابراين كسي كه داراي چشم اما كور و نابينا باشد، داراي بصر نيست بلكه وي تنها داراي «عين» است؛ مفهوم بصير با مفهوم فارسي بينايي ارتباط نزديكي دارد؛ انسان بينا كسي است كه داراي سلامت چشم و قدرت ديدن است، بلكه فراتر از مرتبه ديدن، ميتواند به روشني و وضوح آن چه را ميبيند تجزيه و تحليل كند و واقعيتها را به درستي دريابد، زيرا هر ديدني مساوي با درك و فهم نيست.
ماهيت و چيستي «بصيرت»
بينايي يا «بصيرت»، مرتبهاي بعد از سلامت چشم و روشنايي آن است؛ مرتبهاي كه شخص بتواند از راه قلب و دل خويش، آن چه را يافته است تجزيه كند و با اطلاعات دروني و شهودي خود تطبيق دهد و نهايتا به يك نتيجهگيري منطقي و درست برسد، در نتيجه ميتواند نسبت به آنچه كه ميبيند واكنشي سازنده و مثبت بروز دهد و بازتاب رفتاري معرفت را به ظهور برساند.
بنابراين اهل «بصيرت»، كسي است كه بتواند از اطلاعات و واقعيتهايي كه در حوزه ادراك او قرار ميگيرند به درستي از طريق حواس و تفكر آگاهي يابد و آن را در ذهن خويش تجزيه و تحليل كرده و متناسب با آن واكنش نشان دهد.بنابراين ميان بصر كه تأمين كننده نور ظاهري و «بصيرت» كه آورنده نور باطني است، تفاوت بسيار زيادي است. نور ظاهري تنها با بينايي انسان سر و كار دارد؛ خورشيد و ماه بيش از اين كه فضا را روشن و بينايي انسان را ياري ميكند، كاري انجام نميدهد بنابراين انسان نابينا با تابش آفتاب و مهتاب مشكلاتش حل نميشود؛ اما نور باطن همه نقصهاي معنوي انسان را برطرف و تمام دردهاي او را درمان ميكند.
به عبارت ديگر انسان دو چهره يا دو جنبه دارد: چهره ظاهري يا ملكي و چهره باطني و ملكوتي؛ خداوند بصر را به صورت بالفعل براي ديدن ظواهر به انسانها داده است و بشر از آغاز تولد به كمك آن، هر چه را كه در شعاع بينايي و منظور او قرار ميگيرد ميبيند اما براي ديدن باطن و شهود ملكوت، قوهاي نوراني به نام «بصيرت» را در باطن او نهادينه نموده است و تا زماني كه اين نور استعدادي، از قوه به فعليت در نيايد، رؤيت باطن و شهود ملكوت ميسر نخواهد بود.
از منظر قرآن، شعور مرموزي در باطن انسان وجود دارد كه با الهام فطري الهي، ميتواند خوب را از بد و حق را از باطل تشخيص دهد و سخن خداوند در سوره شمس (8-7) چنين است: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»، يعني «سوگند به نفس و آنكه آن را درست كرد، سپس پليدكاري و پرهيزگارياش را به آن الهام كرد».
در روايت ديگر از امام صادق (ع) اين الهام فطري چنين تفسير شده است: «أي عرفها و ألهمها ثم خيرها فاختارت»، يعني به آن شناساند و الهام فرمود، سپس او را مخير ساخت و او انتخاب كرد.
«بصيرت» همان شعور فطري مرموز در نهاد انسان است
ديده «بصيرت» در واقع همان شعور فطري مرموز و ادراك باطني موجود در نهان انسان است كه قدرت تشخيص نيك و بد، خير و شر وحق و باطل را دارد و او را به آيندهنگري و پيروي از حق و دوري گزيدن از باطل، دعوت مينمايد.
اين شعور و ادراك در ابتداي زندگي به صورت استعداد بالقوه در نهاد همه انسانها وجود دارد و به تدريج شكوفا ميشود؛ شكوفايي اين شعور، شكوفايي انسانيت است و فلسفه بعثت انبياي الهي، چيزي جز رشد و بالندگي و شكوفايي انسانيت و سازندگي جامعه مطلوب انساني نيست.
قدرت ديده «بصيرت» با بهرهگيري از برنامه انبياء در تقويت ادراكات باطني، به تدريج افزايش مييابد تا جايي كه حقايق معقول، به صورت محسوس براي انسان قابل رؤيت ميگردند.
از آنجايي كه هر انساني به طور فطري از چنين توانايي ذاتي برخوردار است، تنها نيازمند تقويت و فعاليت بخشي به اين توانايي از طريق آموزههاي عقلاني و وحياني است؛ بنابراين انسان ميتواند با بهرهگيري از اين آموزهها روز به روز بر قدرت «بصيرت» خويش بيافزايد و هرگز در دام لحظهها و وقايع ظاهري نيفتد و قادر به درك و تحليل درست وقايع و تبيين و توصيههاي مناسب آن باشد.
اگر بخواهيم با توجه به ميدان معنايي واژه «بصيرت»، يك برابر و معادل در فارسي سره براي آن پيدا كنيم، با دشواريهايي جدي روبه رو ميشويم اما به نظر ميرسد از ميان گزينهها، واژههاي «بينش» و «بينشمندي» ارتباط و اشتراك معنايي بيشتري با «بصيرت» دارند، علاوه بر اين، «بصيرت» همواره باري مثبت داشته و در منابع اسلامي، معنا و مفهومي سازنده، مطلوب و داراي محتواي خير از آن استنباط ميشود.
علاوه بر اين كه «بصيرت» داراي چند معناي لغوي نزديك به يكديگر و چندين معناي اصطلاحي تقريبا مرتبط و متناجس در عربي كتابي و بالأخص ادبي است، ميتوان اين تمايز را در برابريابي فارسي آن نيز مد نظر قرار داد، از سوي ديگر «بصيرت» يك قوه و قابليت است نه يك فعل يا حالتي، و اين مشخصه در كاربردها و كاركردهاي اصطلاحي از اين واژه اهميتي اساسي دارد، از اين رو گويا واژه مركب «بينشمندي» كه دلالت بر داشتن و به يك معنا دلالت بر نوعي توانايي و قوه ميكند.
پيشنهاد تعريفي براي «بصيرت»
در علوم انساني و ديني، كمتر مفهوم يا امري يافت ميشود كه به راحتي و يا به طور قطع بتوان آن را تعريف نمود و در عين حال از حدود و مشخصات تعريف خارج نشد؛ واژه «بصيرت» نيز از اين قاعده فراگير جدا نيست و حتي اگر معاني كاربردي و اصطلاحي آن را كنار گذاشته شود، در زبان عربي معناي لغوي واحدي را نميتوان براي آن در نظر گرفت. البته مانند بسياري ديگر از واژگان، به معناي لغوي اوليه خود محدود نمانده و در طول عمر كاربرد خويش، داراي معاني اصطلاحي مختلف، فراوان و گاه نامرتبطي گرديده است. برخي از اين گسترشهاي معنايي از طريق روشهاي مختلف بياني نظير استعاره و مجاز ايجاد كرده و رايج شده است؛ به عنوان نمونه اين كه عرفا «بصيرت» را به معناي چشمدل و يا بينايي دل به كار گرفتهاند، از همين حيث بوده است.
برخي از گسترشهايي كه در كاربرد واژه «بصيرت» و بينش براي فارسي زبانان رخ داده است، بر مبناي روابط ميان زبان عربي و فارسي و نيز انگليسي و فارسي به وقوع پيوسته است، خصوصا اين مطلب در مقوله واژگان تخصصي و علمي صادق است، بنابراين هدف آن است كه با در نظر گرفتن معاني و تعاريف اصطلاحي گوناگون «بصيرت» و با توجه به حوزه كاربردي آن در منابع اسلامي و همچنين علوم انساني معاصر، بهترين و كاربرديترين تعريف اصطلاحي اين واژه بيان شود.
تعريف نظري «بصيرت»
«بصيرت» قوه فطري كسب باور صادق به امور است، بنابراين «بصيرت» يك فعل و اقدام نيست كه فرد بر مبناي انتخاب خود مرتكب شود و يا حالتي نيست كه فرد دچار آن شود و يا در آن موقعيت قرار بگيرد و به عنوان نمونه يكي از موقعيتهايي كه ميزان فعليت قوه «بصيرت» در آن اهميت جدي دارد، فتنه يا به عبارت كاملتر «موقعيت فتنه» است.
بنابراين «بصيرت» يك باور يا معرفت و شناخت نيست بلكه قوه كسب باور و شناخت است؛ از سوي ديگر نيز باور و معرفت صادق به امور از نتايج و آثار فعليتيابي «بصيرت» است.
«بصيرت» حتي يك قوه اكتسابي نيز نيست كه در برخي افراد باشد و در برخي افراد نباشد، بلكه قوهاي ذاتي و به اصطلاح روانشناسان، ژنتيكي است.
همچنين رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با فرماندهان گردانهاي عاشوراي بسيج سراسر كشور در تيرماه سال 88، «بصيرت» را مهمترين امر در دفاع از دين خواندند؛ بنابراين اگر در فتنهها «بصيرت» به خرج داده نشود و بصيرانه به آنچه ميگذرد نگاه نشود، نه حق از باطل تميز داده ميشود و نه به موقع ميتوان اقدام كرد، در حقيقت «بصيرت» وجه مميزه خواص از عوام است.
Sorry. No data so far.