مهدی خانعلی زاده- «تیراژهاى هزار و دو هزار و سه هزار و اینها شایستهى کشورِ ۷۵ میلیونى ما با این همه جوان، با این همه انگیزه نیست.» این جملهای است که رهبر انقلاب در دیدار چند روز پیش خود با مسئولان کتابخانهها و کتابداران سراسر کشور بیان کردند؛ مسالهای که دغدغه اصلی تمامی فعالان عرصه فرهنگ و به ویژه عرصه کتاب در ایران است و تاکنون بارها از سوی کارشناسان بیان شده است.
اما با وجود اتفاق نظر همه اهالی فرهنگ بر روی این موضوع، هنوز پاسخ مشخص و واحدی به این نقطه مجهول و تاریک در عرصه نشر کشور داده نشده است. برخی افراد معتقدند که مردم ایران اساسا دارای گفتمان شفاهی هستند و تعلق خاطری به مکتوب کردن روایات و خواندن آنها ندارند. این افراد، سنت نقل سینه به سینه قصههای هزار و یک شب و همچنین نقالی و پردهخوانی در اماکن عمومی را نمونهای از علاقه مردم به روایات شفاهی میدانند که موجب شده تا به کتاب و کتابخوانی روی خوش نشان ندهند و تیراژ کتابها در ایران پایین باشد.
از سوی دیگر، برخی دیگر ضمن مخالفت با این نظر، ارائه نکردن محتوای مطلوب و مورد نیاز مردم از سوی نویسندگان و ناشران را دلیل کم اقبالی جامعه به محصولات فرهنگی به ویژه کتاب میدانند؛ تا جایی که در سالهای اخیر مجالس معرفی کتاب به پاتوق قشر خاصی از افراد که داعیه روشنفکری و طبقه خاص بودن دارند، تبدیل شده و نویسندگان نیز برای تضمین فروش کتابهای خود تنها امیال و خواستههای این قشر محدود را در کتابهای خود مطرح میکنند.
برای این موضوع، به سراغ جمعی از فعالان فرهنگی کشور در عرصه کتاب و نشر رفتیم تا ببینیم بالاخره مشکل تیراژ پایین کتاب در ایران و بیمیلی به کتابخوانی آنهم در حالی که آمارهای رسمی نشان میدهد نشریات و سایتهای اینترنتی به بخش اعظم زندگی مردم به ویژه جوانان تبدیل شده، چیست.
آیا زمینه این معضل اجتماعی در نوع عملکرد مسئولان است یا اساسا مردم تمایل دارند تا بنا بر سنت مالوف و سنتی خود، دل به داستانها و نقلقولهای روایی و شفاهی بدهند و با کاغذ و قلم میانهای ندارند؟
پاسخ «سید حسن علایی»، مدیر کل امور استانها و انجمنهای نهاد کتابخانههای عمومی کشور به این سوال، یک پاسخ بینابین است: «باید نگاه جدیتری به موضع کتاب و مشکل کتابخوانی در میان مردم شود. فضای هر دو طرف این ماجرا یعنی مردم و ناشران باید به سمت همکاری باهم پیش برود؛ مسالهای که رهبر انقلاب هم به آن اشاره کردند. فقط یک دستگاه خاص مسئولیت فرهنگی ندارد، بلکه «آقا» از دستگاههای مختلف و متعدد نام بردند؛ سازمانها و نهادهایی مثل ارشاد، آموزش و پرورش و خیلی جاهای دیگر.
چرا این نهادها که مسئولیت فرهنگی دارند، یک اتاق فکر تشکلی نمیدهند؟ همین سخنان رهبر انقلاب خودش یک دستورکار بسیار عالی و مناسب برای تشکیل ستاد و کارگروه در این زمینه است. «سند نهضت مطالعه مفید» یکی از اقداماتی است که باید هرچه سریعتر تدوین شود و وظایف تمامی نهادهای مسئول در این عرصه مشخص شود.
باید مشخص شود که چرا وزارت ارشاد تنها در عرصه چاپ و نشر فعالیت میکند و در عرصه محتوا و اتاق فکر هیچگونه فعالیتی ندارد؟ مسئولان باید پاسخگو باشند که چرا ارتقای مناصب و مدارج اداری در دولت هیچ ارتباطی به سطح مطالعه افراد ندارد؟»
پیشینه فرهنگ شفاهی ایران، مکتوبات قوی است
علایی همچنین فضای شهر را آکنده از تبلیغات مصرفی و نه تولیدی میداند که اذهان عمومی را از سمت و سوی کتاب و فرهنگ به سمت تجارت سوق میدهد: «فضای شهر متاسفانه فضای تبلیغ و ترویج کتاب نیست. همانطوری که رهبر انقلاب فرمودند، چطور برخی کالاها و خدمات غیرضرور به طور گسترده در رسانه ملی و سایر رسانهها تبلیغ میشود اما برای تبلیغ کتاب هیچ فعالیتی صورت نمیگیرد؟ البته هر کتابی هم نباید تبلیغ شود؛ بلکه کتابهای مهم و مفید که به درد مردم و جامعه میخورند باید به طور گسترده جلوی چشم مردم باشند.
شبکه تولید، توزیع و تهیه کتاب یک سیستم به هم پیوسته است که باید تمام اجزای آن باهم کار کنند تا به نتیجه و هدف دلخواه برسد؛ وگرنه حتی انفعال یک جزء از این سیستم مثل همان چرخ دنده معیوب یک ساعت کار میکند و تمام ارکان را دچار اختلال میکند.
اینکه گفته میشود فرهنگ ایرانیها یک فرهنگ شفاهی است، اصلا حرف درستی نیست. تمام نقالیهای ایران از روی منابع مکتوب مانند شاهنامه است. تعزیههایی که برای مصیبت اهل بیت (ع) برگزار میشده و میشود تماماً از روی مقاتل تهیه میشوند. فقط در آن زمان چون امکان چاپ و توزیع وجود نداشته، از فرهنگ شفاهی برای انتقال و تکثیر آن استفاده میکردند.
اتفاقا همین سخن گفتن میتواند یک ابزار تبلیغی مناسب برای تشویق مردم به کتابخوانی باشد. روی هر منبر در هر مسجد، اگر خطیب از روی کتاب بخواند و مردم را به کتاب خواندن تشویق کند، دقیقا همان خواسته رهبر انقلاب درباره اینکه کتاب باید جزو زندگی مردم شود، برآورده میشود.»
از سوی دیگر، مدیر نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نبود یک شبکه منسجم تبلیغ و توزیع کتاب را عامل اصلی تیراژ پایین کتاب و سایر محصولات فرهنگی در ایران میداند: «بحث در مورد علت و عوامل تیراژ پایین کتاب در ایران بسیار مفصل است. در این زمینه، هم تولید مقصر است و هم عرضه و هم نوع نگاه مخاطبین.
ما شبکه توزیع منسجم و حرفهای در ایران نداریم و در این زمینه با تبلیغات نامناسب روبرو هستیم. در حال حاضر بزرگترین وظیفهای که فعالان عرصه کتاب باید داشته باشند، تهیه نقشه جامع تبلیغ مناسب کتاب است. البته باید دقت داشت که صرف پرفروش بودن کتاب نباید موردنظر ما باشد؛ چرا که کتابهای زیادی داریم که مفید نیستند اما تیراژ بالایی دارند.»
جشنواره و نمایشگاههای کتاب؛ یک مُسکن برای یک مریض بد حال
حسینی البته صرف افزایش تیراژ کتابها را عاملی برای تعیین نوع محتوای آنان نمیداند و معتقد است: «توقع از کتابهای مختلف باید متفاوت باشد؛ مثلا یک کتاب فلسفی سنگین، صرفا در کل کشور ۱۰ هزار مخاطب دارد که اگر بتواند در همین حد فروش داشته باشد، کار خود را به صورت مناسب انجام داده است.»
«سعید عاکف»، نویسنده کتاب پرفروش «خاکهای نرم کوشک» هم یکی دیگر از منتقدان فعالیتهای فرهنگی در عرصه کتاب و نشر است که سرسختانه از مردم دفاع میکند و وضعیت نابسامان ناشران را علت آمار پایین شمارگان کتاب در ایران میداند.
وی میگوید: «متاسفانه بیشتر کارها در عرصه کتاب، تبلیغاتی و بدون محتواست که فقط برای ارائه آمار به مراکز بالا صورت میگیرد. مثال کارهای فرهنگی دولت در عرصه تبلیغ کتاب، مانند یک فرد مریض با انواع مشکلات جسمی است که فقط یک قرص استامینفون به او داده میشود. این قرص شاید مُسکن موقتی برای یکی دو ساعت باشد اما دردی از دردهای مریض را رفع نمیکند.
من کشورهای مختلفی را در زمینه چاپ و نشر کتاب دیدهام و باید بگویم که متاسفانه وضعیت چاپ و نشر کتاب در ایران واقعا اسفبار است و به هیچ جای دنیا شبیه نیست. در همین نمایشگاه کتاب که هر سال برگزار میشود، بیشتر از ۱۰۰ ناشر کودک و نوجوان شرکت میکنند اما حتی به اندازه انگشتان دست هم کتاب مفید در این زمینه نداریم؛ فقط یک شخصیت تخیلی و غربی به اسم سیندرلا را در مغز بچههایمان فرو کردهایم. ما به طور عمومی در ایران کتاب فنی و محتوایی صحیح با معیار فرهنگ بومی خودمان نداریم و فقط افکار پوچ و شبه روشنفکری غرب را به اسم رمان به خورد جوانان دادهایم.»
عاکف تاکید میکند که «مردم اصلا در این زمینه مقصر نیستند» و میگوید: «اینکه برخی نویسندگان غربزده دائما کتاب نخواندن را بر سر مردم میکوبند، خب کتاب مناسب برای مردم نیست که بخوانند. مردم کتاب مناسب با نیازهای خود میخواهند؛ نه مزخرفاتی مانند بوف کور. مشکل از مردم نیست بلکه نویسندهها برای مردم نمینویسند. خب طبیعی است که تیراژ کتابها پایین بیاید. مردم وقتی کتاب مناسب خود پیدا نمیکنند، معلوم است که از کتاب رویگردان میشوند. البته همه اینها کف روی آب هستند. عمق و ریشه مردم بسیار تمیز و پاک است و با چند کتاب نامناسب آلوده نمیشود.»
راه چاره چیست؟ مقصر کیست؟
اما چه باید کرد تا این وضعیت تغییر کند و مردم کتابخوانتر شوند؟ علایی معتقد است تا وقتی کتاب و کتابخوانی به نیاز اصلی خانواده تبدیل نشود، هیچ تغییری در وضع فعلی فرهنگ کشور به وجود نمیآید. حتی تبلیغات گسترده هم در صورتی که محتوای کتابها موردنیاز مردم نباشد، تاثیری بر روند فرهنگی جامعه ندارد. تبلیغات شاید بتواند یک یا دو کتاب را پرفروش کند اما اگر محتوای آن کتاب جزو خواستههای مردم نباشد، دیگر زنجیره فروش قطع میشود.
برعکسش هم صادق است؛ یعنی اگر یک نفر کتابی را بخواند و نیاز خود را در آن ببیند، قطعا آن کتاب را به اطرافیانش معرفی میکند و این سلسله فروش را افزایش میدهد. مثلا یک خانم خانهدار اگر کتاب مناسب در زمینه حل مشکلات خانه و نحوه مدیریت اقتصادی خرد منزل در اختیار داشته باشد و بتواند با استفاده از مطالب کتاب، فضای خانه را بهتر مدیریت کند، قطعا برای مسائل و نیازهای دیگر خود هم به سمت کتاب میاید و دیگران را هم میآورد.
وی همچنین از منتقدین نظام آموزشی کشور به عنوان متولی اصلی این امر است: «فضای مطالعه در کشور فقط در عرصه مدرک و دانشگاه خلاصه شده. مگر ابوعلی سینا مدرک دانشگاهی داشت که تاریخیترین طبابتها را کرد؟ نه؛ او فقط با مطالعه کتب علمی به این درجه از دانش و تبحر رسید.
اساسا نگاه به کتابخانه باید بر مبنای این باشد که هر کتابخانه یک دانشگاه بسیار معتبر است که مدرک نمیدهد اما قطعا علم آموزی برای دانشجویان به همراه دارد. مثلاً سریال «خانه سبز» به طور عملی و غیرشعاری نشان داد که چگونه مطالعه یک کتاب میتواند مسیر زندگی یک فرد را عوض کند. خب؛ جایگاه سریالهای اینچنینی در رسانههای ما کجاست؟ چرا تکرار نمیشود؟ رسانه ملی باید به جای تبلیغ مصرف، تولید را به مردم نشان بدهد. خود رهبر انقلاب هم از تبلیغ کالاهای مصرفی انتقاد کردند.
چرا اینگونه به مردم القا کردهایم که کتاب فقط مختص برخی افراد مانند دانشجویان، محصلین و یا دانشمندان است؟ چرا رسانههای ما کتاب را در دست یک خانم خانهدار نشان نمیدهند؟ آیا کتاب فقط برای دکتر و مهندس است؟ شما این سخنرانیهای آقای قرائتی را نگاه کنید که همه مردم بدون استثنا آن را دوست دارند، چون نیازشان را در آن میبینند و همین موجب ادامه پیگیری آن میشود.»
این فعال فرهنگی درباره نقش نویسندگان در چرخه معیوب کتاب و جذب مخاطب هم میگوید: «متاسفانه نویسندههای ما برای تضمین فروش کتابهای خود فقط یک قشر خاص را مخاطب قرار میدهند؛ در صورتی که همه اقشار جامعه و تک تک مردم نیازمند کتاب خوب هستند. اصلا کتاب نوشتن یک اقدام اجتماعی نظیر امر به معروف است. کمک کردن به مردم که تنها مالی نیست؛ بلکه تامین نیازهای فکری، عاطفی و حتی زندگی شخصی و اجتماعی مردم هم در این ردیف ارزیابی میشود.»
البته حسینی هم دل پری از بیتوجهی آموزش و پرورش و سیستم آموزشی کشور به تبلیغ و ترویج کتابخوانی برای دانشآموزان دارد: «حضرت آقا فرمودند که تبلیغ و توزیع کتاب باید از دبستان شروع شود تا کودکان از ابتدا با کتابخوانی انس بگیرند و البته این کار بدون تهیه یک نقشه راه دقیق و جامع میسر نیست.
البته باید توجه داشت که این یک کار یکشبه نیست و باید برای اجرای آن، زمان هزینه کرد. به طور نمادین میتوان گفت شبیه آن چیزی که به عنوان سند چشمانداز ۲۰ ساله ایران تهیه شده، باید متممی نیز تحت عنوان ترویج کتابخوانی وجود داشته باشد تا پایه و اساس نظام آموزشی کشور را بر محور مطالعه بنا کند.»
به نظر میرسد اکثر فعالان عرصه کتاب معتقدند مردم مشکلی با کتاب ندارند بلکه آن چیزی که موجب شده تا جامعه ایرانی از کتاب و کتابخوانی فاصله بگیرد، تناسب نداشتن اندیشه و تفکر نویسندگان و به تبع آن محتوای کتابها با دلمشغولیهای عمومی است؛ مسالهای که موجب شده تا دغدغه چند درصد از مردم بخش و طبقه خاصی از پایتخت به عنوان سلیقه و ارزش کل ایرانیان نسخهپیچی شود که نتیجه این دیدگاه غلط، همین آمار شمارگان نهایتا چند هزار نسخهای کتابها در بازار نشر است.
Sorry. No data so far.