روایتی از شادی شیعیان کشمیر با شنیدن آزادی خرمشهر

کاغذ پوستر که آماده شد، آن را وسط اتاق محل استراحتم پهن کردم؛ رویش نشستم و با قلم درشت نوشتم: «خرمشهر آزاد هو گیا» و پس از آن شروع کردم به نوشتن ریز اخباری که از بعد از ظهر ضبط کرده بودم. در اثنای کار، دوستم از خواب برخواست. نگاهی به ساعت کرد و بعد نگاهی به من انداخت. گفت: «فلانی اگر کسی تو را در این حال و روز ببیند باور می­‌کند که تو اینور دنیا، این ساعت از شب، مفت و مجانی برای انقلاب ایران کار می­کنی؟».

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.