ترکه‌‌های درخت آلبالو روایت مظلومیت کردستان

نمایش نحوه رویارویی پاسداران مخلص و مردم پاک کردستان که با دستهای خالی و جان برکف به مبارزه با این گروهک های جانی می پردازند؛ هرچند صحنه هایی دردناک و دلخراش در ادامه داستان رقم می‌زند ولی به نحوی تأثیر گذار به بیان بخشی از تاریخ این سرزمین می‌پردازد که شاید کمتر کسی از خونهای پاکی که بر آن ریخته و مجاهدت های دلیرانش گفته و شنیده است.

سهم جانباز اعصاب و روان از ادبیات دفاع مقدس

همه این مسائل و بسیاری دیگر که جای پرداختن به آنها در این مجال نیست، می‌تواند دستمایه‌ای برای نوشتن از آنها باشد آن هم در قالب رمان یا داستان. اما واقعاً ادبیات داستانی ما بعد از جنگ تا چه اندازه به بازنمایی وضعیت این دسته از افراد که مستقیماً در جنگ حضور داشته‌اند، پرداخته است؟

زندانی برای «ترکه‌های درخت آلبالو»

اکبر خلیلی در مورد نگارش این کتاب کفت: برای اینکه در این کتاب بتوانم فضاها را به خوبی روایت کنم از اسدالله بادامچیان خواستم، مدتی من را به زندان منتقل کند.

بالاشهری‌ها فقط برای دیدن مرده‌هایشان به جنوب شهر می‌آیند!

در یکی از داستان‌هایم نوشتم بیشتر شمال شهری ها فقط برای رفتن به بهشت‌زهرا و دیدن مرده های‌شان، از اتوبان‌ها استفاده می‌‌کنند، و گرنه با پایین شهری ها کاری ندارند. در جنوب شهر چه خبر است که یک شمال شهری بخواهد بداند؟

روایت مردی که در آشیانه عقاب می‌زیست

در بخشی از رمان «معجزه انجیر» با محوریت گلاب‌دره‌ای آمده است: ـ به اینجا می‌گفتند «آشیانهٔ عقاب». از اینجا همه جا پیداست، اما هیچ کس اینجا رو پیدا نمی‌کنه، من اینجا زندگی می‌کنم می‌فهمی؟/ – من فقط نگاه می‌کردم، یک کیسه خواب، یک فلاکس کهنه، یک استکان بلور، زیر چکه، چکه آب، که قطره، قطره از یک شکاف کوچک پوشیده از خزه به داخل استکان می‌چکید، استکان لبریز شده، آب سرد را به من تعارف می‌کند

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.