درختِ به، پیش از بهار رویید
هر کتاب باید چیزی به مخاطبش ببخشد. «درختِ به» با بهایی اندک، تجربههایی تقدیمتان میکند. با هر روایتِ سادهاش، با هر قصهٔ دور از پیچیدگیاش به لایهای از هزارتوی در هم پیچیدهٔ زندگی سرک بکشید و جای آدمهایی بنشینید که دور از شما، همزمان یا پیش از شما به بازی زندگی تن دادهاند.
داستان کوتاه: کابوسترین
– عجب امتحان سختی، برای عضو گارد ویژه شدن باید درست تصمیم بگیرم. همین پیرمرد بهترین گزینه است. یادم نمی رود اوایل که منطقه را محاصره کرده بودیم، چه جوری غیب می شد، محاصره را می شکست، غذا به مردم محلی می رساند…
داستان کوتاه : نقطه سیاه
صفورا پرستو را آرام توی جایش میخواباند. فقط کاپشن و جورابش را در میآورد. بعد میرود توی آشپزخانه و زیر کتری را روشن میکند. تا آب جوش بیاید یک دوش گرم میگیرد و چای دم میکند. برای خودش یک استکان چای میریزد و روی مبل ولو میشود. میخواهد تلویزیون را روشن کند اما حوصلهٔ سر و صدا ندارد. منصرف میشود و در سکوت کامل چایش را مزه مزه میکند.
داستان کوتاه: ۸ دقیقه از زندگی
نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود. اکران فيلم شروع شد، شروع فيلم سقف يک اتاق دو دقيقه بعد همچنان سقف اتاق, سه, چهار, پنج, …….,هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!
هدایت بلد بود چگونه بنویسد اما نمیدانست چه بنویسد
نمیخواهم به اسم یا فرد خاصی اشاره کنم اما بسیاری از آثار داستانی و نمایشی سیاه یا ناامیدانه که میبینیم و در آنها شاهد مثلثهای عشقی یا خیانتهای زن و شوهری هستیم، در واقع داستان زندگی صاحب اثر یا تهیهکننده هستند.
داستان صوتی «وداع»+دانلود
داستان «وداع» از مجموعه سیزده داستان کوتاه جلال آلاحمد را با صدای حسین صادقی فرد بشنوید.
داستان: مصاحبه
چند روزی بود که میگفت سرم تیر میکشد و هربار که صرفه میکرد سرش را میگرفت اما من و مادرش فکر میکردیم اثر سرما خوردگی است. صبح که یک دفعه حالش به هم خورد و بردیمش بیمارستان بیهوش بود و خیلی ترسیده بودیم و تا عصر که خبر دادند نمیدانستیم ترکش توی سرش هست
داستان کوتاه: فری
توجه، توجه. امشب آق فری برای خاطر دهمین حبسش جشن سیگار می گیره. همه یک نخ مهمون داش فریدون خودمون.
همه خندیدند. زندانی لاغر مقابل فریدون رفت، دستش را مانند یک گدای حرفه ای کج کرد، ایستاد. فریدون یک بسته سیگار از جیبش بیرون آورد. کف دست او کوبید وگفت:«کوفتتون بشه مفت کِش.»
داستان کوتاه: نان و نمک
دوشنبۀ بعد از انتخابات، که چند صد هزار نفر به خیابانها آمدند تا بگویند انتخابات را این اقلیت بردهاند نه ۶۳ درصد، خیلی زودتر از همیشه به دفترکار ما آمد. جوگیر شده بود، و معتقد بود حکومت جمهوری اسلامی، در حال سقوط است. با اینکه در بازار همکاریم، و هر دو کار آزاد داریم، سنگدلانه و خیلی جدی رو به من کرد و گفت «اینها که بروند، شما را معرفی میکنیم، اعدامتان کنند».
داستان کوتاه: شهید عاشورا
مثل همه ی غروب ها، عزیز روی ایوان به پُشتی قدیمی و رنگ و رو رفته تکیه داده بود. چارقد خال خالی خود رو روی سرش جا بجا کرد و دو باره قوری را روی سماور که در حال قُل قُل بود، جابه جا کرد و گفت:« مریم جان امیر دیر کرد… چرا نیومد؟…»
- افزایش محدودیتهای متا بر انتشار اطلاعات پیش از انتخابات آمریکا
- معرفی ۵ بازی آنلاین موبایل در سال ۲۰۱۹
- معرفی ۵ بازی برتر در زمینهی دعوای دسته جمعی برای موبایل
- تنوع هتل و هتل آپارتمان برای رزرو در مشهد مقدس
- باورهای غلط درباره دندانپزشکی زیبایی
- یک هدیه تبلیغاتی از جنس آرامش و لذت !!
- ترفندهای کاربردی برای تعمیر یخچال و فریزر
- چرا خرید نهال به صورت آنلاین شامل تخفیف می شود ؟
- ۱۰ توصیه برای بهینه سازی مطالب سایت مانند یک سئوکار حرفهای
- زیباکنار به سمت ویلاهای پیش ساخته میرود
- تو رو خدا لختتر نشو!
- جعبه پیتزا و درآمد خوب فعالان این حوزه
- در مورد لکسوس NX چه میدانید؟
- سویق خوب از کجا بخریم؟
- بررسی چند بانک برتر تست ریاضی تجربی
- معرفی انواع لایت باکس تبلیغاتی
- چرا باید شارژ آپارتمان پرداخت کنیم؟
- ۸ مزیت خرید هاست حرفه ای برای کسب و کار شما
- اهمیت استفاده از تریلی تراکتور
- مجتمع فنی تهران نمایندگی انقلاب
Sorry. No data so far.
Sorry. No data so far.