پیشنهادات نوروزی قزلی برای کتابخوانی

جوانتر که بودم هر وقت نزدیک نوروز می شدیم برای خودم یک لیست بلند بالا از کتاب ردیف می کردم که بخوانم. فکر می کردم این دو سه هفته غنیمت زمانی زندگی ما ایرانی هاست که باید به نفع کتابخوانی مصادره اش کنم. از طرز فکر خودم خوشم می آمد ولی هیچ وقت موفق نبودم. شلوغی عید و تنبلی و برنامه های اجباری و … مهمتر از همه اینکه جو می گرفتمان و در محاسبات ساده اشتباه می کردیم. معلوم است در 13-14 روز نمی شود 10-12 کتاب حدود سیصد صفحه ای را خواند!

جایزه‌ای که برای دریافتش باید کفش‌ها را از پا درآورد

فردی پس از انقلاب رسالت خود را تربیت نویسندگان در تراز انقلاب اسلامی قرار داد. او نه خسته شد و نه کوتاه آمد. انگیزه مقدس و بزرگی داشت و تنها فنون قصه‌نویسی را به ما نیاموخت. او به ما یاد داد که یکدیگر را تحمل کنیم نسبت به آراء احساسات و یادداشت‌های یکدیگر منصفانه نقد و نظر کنیم. یادمان داد که می‌توان با تلاش‌های بسیار کارهای قابل اعتنایی کرد و تجربیات ناب زندگی را در همین جلسات قصه‌نویسی یافت. از این بابت الگوی مسجد جوادالائمه قابل تسری است.

نظر محمدرضا سرشار درباره آخرین خوانده هایش

این کتاب – نیز «قیدار» – را به سبب سر و صدای چه بسا حساب شده ای که – مثل اکثر کتابهای داستان چند سال اخیر نویسنده اش – در میان طیف خوانندگان جوان مذهبی برانگیخته بود و پرسشهایی که در باره آن از من می کردند، خواندم.

ماجرای نامگذاری قیدار

نویسنده کتاب قیدار گفت: نگاه مجالس نقد کشور به مجالس تعزیه تبدیل شده‌ است که این امر در حال نابود کردن ادبیات است.

«قیدار» آن‌چیزی نبود که مسئولین می‌خواستند

رضاامیرخانی گفت: برای نگارش رمان «قیدار» هیچکسی به بنده نگفت که بنویسم، حتی هیچکدام از مسئولان فرهنگی نمی‌خواستند که این اثر نوشته شود، اما موضوع این کتاب، موضوع روز است.

خدانگهدار روزگارِ رفتارهایِ مردانه!

قدیم اگر کنار خیابان پنچر می‌کردید، مردم همان جا گیربکس ماشین را پایین می‌آوردند و تعمیر شده جمع می‌کردند. می‌خواستید کنار یک جاده بچه را سر دستبگیرید، تریلی هجده چرخ بود که با 200 کیلومتر سرعت می‌کوبید روی ترمز و با جعبه ابزار حمله می کرد. پلاتین سمباده می‌کشید، کاربراتور تنظیم می‌کرد، یاتاقان عوض می‌کرد…

من و تارِ سبیلِ قیدار

در ایستگاه جامی از اتوبوس پیاده شدم. همان‌جا که صفدر تار سبیل قیدار را به باد سپرد. دقیقاً وقت غروب. به «من او» و «قیدار» فکر می‌کردم. به «عشق» که جان‌مایه من او بود و به آجرهای منقوش به نقش «علی» و «حق» که صدای علی‌علی گفتن‌شان را درویش مصطفا به علی فتاح نشان داد و آن آجر «مع» که حاصل دست و دل علی فتاح بود.

من و تارِ سبیلِ قیدار خان

قیدار ابداً به‌‌ همان قوت که شروع می‌شود تمام نمی‌شود. هم کتابِ قیدار و هم خودِ قیدار. ثلث سومِ قیدار لااقل من‌یکی را که در ثلث اول حتی مستغرق شده بودم، اصلاً راضی نکرد.

پیام تبریک سیدمهدی شجاعی برای خلق قیدار

رمان قیدار از حیث زبان، اثری محکم و استوار است. آن دست و پنجه‌ای که نویسنده در آثار پیشین با اسب سرکش زبان، نرم کرده، ‌در قیدار از آن مرکبی رام و راهوار ساخته، آنچنان که در مسیرهای سنگلاخ و گردنه‌های هولناک، ‌با‌‌ همان آرامش و طمانینه راه می‌سپرد که در بستر نرم و هموار.

«قیدار» به چاپ هفتم رسید

رمان «قیدار» نوشته رضا امیرخانی در فاصله کمتر از 3 ماه از انتشار آن، به چاپ هفتم رسید و قرار است یک روز امضا نیز برای آن برگزار شود.

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.