تریبون مستضعفین- محمدصادق شهبازی
صدا و سیما که جزو مهمترین و اثرگذارترین عناصر موثّر بر فرهنگ عمومی کشور است، در طول سالهای گذشته با فراز و فرودهای متعددی رو به رو بوده است. صدا و سیما در سالهای گذشته تغییرات کمّی گسترده داشته، اما بهویژه در رقابت با هجمه خزنده رسانههای بیگانه احتیاج به یک تغییر کیفی گسترده دارد. تغییری که با تکیه بر توانایی، ابتکار و شجاعت بدون تلاش برای پر کردن صرف تلویزیون با سرگرمی های بیهدف یا تقلید از رسانههای بیگانه باشد.
صدا و سیما زیر ذرهبین
در طول سالهای گذشته و مشخّصاً در دروه دوم مدیریت مهندس ضرغامی به عمده شدن مسائل حادّ سیاسی نظیر فتنه، دعواهای نهادهای نظام باهم، تحریم، آثارش و…. مسائل فرهنگی و نقد فرهنگی بهصورت عمده و صدا و سیما بهصورت خاص، از زیر ذرهبین و نقد و ارائه راهکارها و بررسی اولویتها بر کنار مانده است. سال پایانی دوره مهندس ضرغامی، فرصت مناسبی برای طرح این مسائل است.
برخی مطالبات امام از صدا و سیما
اولویت های مطرحشده بهوسیله امام و رهبری و انتظارات انقلابی و قانونی از صدا و سیما محور مهمی است که نیاز به بازخوانی دارد: قاطعانه برخورد کردن در صورت به خطر افتادن ارزشها (68/1/14)، امیدبخشی توانایی، ایجاد اطمینان پیروزی تا آخر (59/10/29)، عدم سادهبرخوردکردن با تبلیغات رسانهای بیگانه (58/4/12)، روشنکردن و استقلالدادن به مردم و مبارز بارآوردن مردم (57/12/29)، نشاندادن راه مبارزه علیه ریا، حیله و خدعه به جوانان (68/1/14)، تجمّع انسان های مسلمان، مبارز و متعهد غیر منحرف در سازمان (59/2/23)، انتشار همه گونه انتقاد البته با نظر صحیح منطق در برابر منطق (59/1/1) که از جانب امام راحل مطرحشده است. هم چنین مطالبات رهبر انقلاب از صدا و سیما در موارد متعدّد محور مطالبه و ارزیابی است، که بازخوانی تنها فهرستی از آنها در یک حوزه خاص، بهصورت نمونه علمی، به طول میانجامد و لذا بعضی سرخط های مهم آن را میتوان مورد اشاره قرارداد:
برخی مطالبات رهبری از صدا و سیما
در روند کلی اداره: مدیریت، هدایت فکر، فرهنگ و اخلاق و رفتار اجتماعی (83/9/11) اولویت آموزنده بودن برنامهها به سرگرمکنندگی (68/9/15)، تبلیغ و ترویج سیاستهای نظام در همهٔ برنامهها (70/11/29)، محسوس بودن ضدیت با نظام سلطهٔ استکباری در تمام برنامهها (70/11/15)، یکی بودن آهنگ کلی برنامهها در جهت ارزش های اسلام و انقلاب (70/11/29) و جلو گیری از عوامزدگی در تبلیغ برنامههای دینی (75/5/9).
در بهکارگیری عوامل: جذب هنرمندان داخل کشور که انقلابی برجسته هستند (83/9/11)، استفاده از شاخهها و شکوفههای روییده از انقلاب و جوانان در کارهای هنری (59/1/18)، استفاده از هنرمندانی که میتوانند پیام های انقلاب را درک کنند (64/10/20)، عدم رودربایستی داشتن با کسانی که با اسلام میانهای ندارند (70/11/15).
در نظارت: وجود ضعف بزرگ نظارت و پی گیری در سازمان (79/4/16) و ضرورت نظارت کیفی و محتوایی بر برنامهها.
در حوزه اخلاق و ارزشها: عدم بیتوجهی نسبت به الگوهای ارائهشده بهوسیلهٔ رسانهٔ ملی (70/11/15)، ایجاد الگوهای کاذب یا مخالف اهداف کلی سیاست سازمان (70/11/15)، نقض مواردی نظیر انضباط اجتماعی، وجدان کاری، اخلاق رفتاری افراد، ادب اجتماعی، حق دیگران، کرامت انسان، اعتمادبهنفس، شجاعت (شخصی و ملی)، قناعت، حق طلبی، توجه به بهداشت خانواده، فرد و جامعه، احترام به معلم (83/9/11)
در مقابله با تهاجم فرهنگی: حالت تهاجمی داشتن در برابر فرهنگ و هنر و اندیشهٔ تحمیلی و اهداف رسانههای بیگانه بیگانه (68/6/2)و(64/9/29)، عدم انفعال و ترویج فرهنگ غرب و برداشتن موانع به بهانهٔ پیشرفت ماهواره در آینده (78/2/28).
در حوزه فکری: جمعبندی و هدایت فکرها به درک صحیح (70/11/15)، واداشتن مردم به فکر و عقل و گذاشتن جهت درست راه در اختیار مردم (59/11/10).
در نمایش و فیلم: درخشش امیدبخشی در نمایشها و قصهها (71/10/29) .
در حوزه انقلاب:، نفوذ دادن اسلام ناب در زندگی مخاطبان (69/12/14)، حفظ هویت انقلابی و انتقال آن به مردم (81/11/15)، ریشهدار کردن شناخت و باور و ارزشها و پیام های فکری نظام و انقلاب (83/9/11)، دمیدن روحیه، انگیزه، شور و تحرک انقلاب در جامعه (64/9/9)
در حوزه سرگرمی و شادی: جهتگیری برنامههای سرگرمی به سمت پیام های انقلاب و اسلام (64/10/6)، در جهت مقابله با تهاجم فرهنگی غرب بودن برنامههای هنری و سرگرمکننده (72/11/24) و عدم اصل قرار دادن سرگرمی و محتوای کمتر از حجم صدا و سیما (64/4/29)، سوق دادن مخاطبان به یاس از خود و فریفتگی به بیگانگان یا سرگرمی و عادت های ناسالم.
در حوزه طنز: پروراندن نور امید در دل مردم با پرداختن به انتقاد و طنز (1371/10/1)
در حوزه آرامش بخشی: آرامشبخشی و سلامت اعصاب مردم از وظایف صدا و سیما (75/1/23) و عدم اعصابخردکن، تشنجآور بودن پیامها برای ذهن و اعصاب مردم (81/11/15)، سوهان روح و آشفتهکننده بودن نمایشنامهها (75/1/23)
در حوزه علمی: تشویق مردم به پیشرفت یعنی روحیه دادن و زدودن احساس عقبماندگی (83/9/11)، ایجاد امید در مردم در مقابل زیادهخواهیهای دشمن (81/11/15).
در حوزه سیاسی:، دادن قدرت اندیشیدن به مردم در عرصههای سیاسی و اجتماعی و مسائل روز زندگی (75/5/9)، دارای قدرت تحلیل بار آوردن مردم (69/12/21)، زندهشدن و زندهماندن حس دفاع و آمادگی در مردم (71/9/17)، حساس کردن مردم به مقولهٔ دفاع و امنیت ملی و کار و ابتکار (83/9/11)، عدم طرح خبرهای یأسآور، ناامیدکننده، بن بست و تاریک کننده (81/11/15) و اتخاذ حالت انفعالی نسبت به رسانههای بیگانه در خبررسانی (78/3/5).
در مورد نظام و مسئولین: توجه به ارتباط مستحکم مردم و نظام و مبانی اصلی نظام (60/12/7)، حفظ اعتماد و ارتباط مردم به دولتی که سرکار است (83/9/11)، انتقال این پیام به مردم که بدانند از حکومت چه بخواهند (81/11/15)، انتقال این پیام به مردم که حق حقیقی و مطالبهٔ واقعی خود را از دولت بدانند (81/11/15)، مقابله با القای بزرگنمایی مشکلات اقتصادی کشور (76/7/24)، گفتن و بیان توفیقات و نارساییها بهصورت علاججویانه و غیر مأیوسانه (83/9/11) و عدم بیتفاوتی نسبت به امکان ایجاد یأس، دلمردگی و سرخوردگی مسئولان (60/12/7).
در حوزه عدالتخواهی: تعلیم عزت نفس و حس مناعت به فقیر و کمک به فقیر به غنی (83/9/11)، دامنزدن به فضای همدردی با فقرا (83/9/11)، آموزش وجدان کاری، عدالت و شجاعت (78/3/5)، بیان اهمیت ایثار، انفاق، ریاضت و زهد بهعنوان بخشی از مهمترین پیامها (81/11/15)، بالسویه بودن شادمانی از بالاترین مقام اجتماعی تا مردم عادی، فقیر و غنی (1371/10/1)، پرداختن به موضوعاتی مانند عدالت اقتصادی، اجتماعی و علوی (81/11/15)، تخریب زندگی اشرافی و تجملاتی پوچ و بیهوده (83/9/11) و عدم سوق دادن مخاطبان به عادت های مهلک یا اسراف (78/3/5)، ترویج زندگی تجملاتی و اشرافی در برنامهها، الگوسازی از زندگی اشرافی و تجملاتی در کلّ جامعه (83/9/11)، پرورش روحیهٔ مصرفزدگی و مصرفگرایی تجملاتی (83/9/11)، نمایشهای سبُک، گمراهکننده، فاقد کیفیت هنری و گاه بسی پرخرج (72/11/24)، اهانت کردن به جماعت فقیر و تهیدست و نادیده گرفتن کرامت آنها (83/9/11).
از سوی دیگر توجّه به عدالت رسانهای در بازنمایی درست مطالبات و خواست همه مردم در کشور، استفاده از ظرفیت های انقلابی موجود مثل خیل کثیر فیلم مستند و داستانی و نماهنگسازان جوانی که در مکانهایی مثل جشنواره عمار نمود مییابند، اما در حلقه بسته صدا و سیما جایی ندارند، حلقه بسته تهیهکنندگانی که صرفاً با روابط خود را باز تولید میکنند، ساختار بروکراتیک و سنگین و خسته و کارمندی صدا وسیما و… همه و همه جزو مواردی است که هم باید نسبت به عملکرد صدا و سیما به ویژه در دوره متأخر به آن نگریست هم باید بهعنوان اولویت های دوره جدید مورد واکاوی قرار بگیرد، که باید برای آن، از اساتید مختلف ملی و منطقهای، علما، چهرههای جوان، تشکلهای دانشجویی، رسانهها و… وارد صحنه شوند.
نقشآفرینی گزینههای ریاست صدا و سیما
از سوی دیگر یکی از مواردی که تا کنون جبهه انقلاب ورود جدی به آن نداشته است، نقشآفرینی در معرفی چهرههای ممکن برای مدیریت صدا و سیماست. حلقه بسته مدیریت فرهنگی از یک طیف خاص فکری و سیاسی احتیاج به تغییر سازنده دارد، که لازمه آن معرفی فرصتها و ظرفیتهای جبهه انقلاب است. ظرفیتسازی برای رهبر انقلاب جهت استفاده از فرصت های موجود، معرفی چهرههای کمحاشیه، انقلابی، فکور، شجاع، دارای قدرت ابتکار ، بدون وابستگی جناحی، دارای نگاه از بالا و راهبردی، دارای نگاه فرصتمحور و رو به فردا را ضروری میسازد.
گمانهزنیها، تلاش برای چهرهسازی و معرفی گزینههایی که از جانب بخشی رسانهها و محافل خاص مدیریت فرهنگی و گروه های سیاسی کشور در مورد ریاست آینده صدا و سیما مطرح میشود، نگرانی های جدی را به میان میآورد. بعضی گزینههای مطرحشده برای ریاست صدا و سیما اگر چه ممکن است نیروهای خوب و متدین و حتی معتقد به انقلاب اسلامی باشند. اما توانایی حمل این بار سنگین و از همه مهمتر نگاه فرصتمحور، راهبردی، قدرت ابتکار، تلاش برای استفاده از ظرفیتها و رویشهای نوین انقلاب، همراه با شجاعت و پرهیز از محافظهکاری در آنان به حدّ نصاب کافی دیده نمیشود.
پیشنهاد گزینههایی برای اداره صدا و سیما
لذا در کنار گفتمانسازی و بررسی اولویتها و عملکردها، زمینهسازی طرح گزینههای دیگری برای صدا و سیما که بهصورت نسبی انتظار داشتن حدّ نصاب لازم از آنها، حداقل به اندازه یا بیشتر از گزینههای مطرح شده در رسانهها میرود، یا سوابق انقلابی آنها در حوزه رسانه و توانمندی های خاص آنها امید تحول در صدا و سیما را ایجاد میکند، قابل ارزیابی هستند. رفتن به سراغ اسامی کمتر مطرحشده و طرح آنها در این مورد میتواند عرصه جدیدی به روی جبهه انقلاب بگشاید، که علاوه بر امکان یک تحول جدی فرصت های جدیدی برای نظام مهیا میکند. چرا باید مدیران ارشد فرهنگی کشور در یک حلقه محدود و اسامی خاصّ اکثراً ستادی بیارتباط با صفها انتخاب شوند، یا از یک نهاد فرهنگی- که کارنامه موفقی هم در آن نداشتهاند – به نهادی دیگر نقل مکان کرده یا به صرف مدیر عالی سازمان صدا و سیما بودن یا صبغه سیاسی داشتن مطرح شوند. هم درون صدا و سیما و هم بیرون آن گزینههایی یافت میشوند که انتظار اداره بهتر این نهاد نسبت به بعضی گزینههای مطرح از آنها میرود، که باید برای معرفی آنها میتوان فضاسازی لازم را صورت داد.
مثلاً چرا نباید به سراغ گزینههایی مثل نادر طالبزاده – که سوابق صفی و ستادی در حوزه فرهنگ نظیر شبکه مستند را در کارنامهاش دارد،- یا پیمان جبلی، مدیر اسبق موفق شبکه العالم و سفیر فعلی ایران در تونس که سابقه معاونت رسانهای شورای عالی امنیت ملی را نیز در کارنامهاش دارد، رفت؟ سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی که هم سوابق صفی در عرصه فرهنگ داشته و هم تحصیلات دینی-دانشگاهی و هم مواجهشدن با مسائل رسانهای و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در دوره حضور در وزارت خارجه، بیت رهبری و از همه مهم تر شورای عالی امنیت ملی را نیز داشته و از سویی دیگر به موارد راهبردی نظیر مسجد، مادر و معلم در حوزه فرهنگ به درستی تأکید دارد، چرا نباید مطرح شود؟
از سوی دیگر با چهرههایی مواجهیم که به دلیل حلقه بسته مدیریت فرهنگی کشور هیچگاه در عرصه رسمی نتوانستهاند، مسئولیت داشته باشند، اما نمونههای موفقی از مدیریت فرهنگی یا دارا بودن نگاههای راهبردی فرهنگی یا باز کردن عرصههای جدید در فرهنگ و هنر را به همراه داشتهاند. وحید جلیلی مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب و مدیرمسئول ماهنامه راه و سردبیر سابق سوره و ابرار یکی از این چهرههاست. احسان محمدحسنی مدیر سابق موسسه عاشورا با کارهای به یاد ماندنی در حوزه فرهنگ و تجربیات موفق مدیریتی فرهنگی در موسسه رسانهای اوج تجربه موفقی از خود به یادگار گذاشته است، گزینه دیگر است، مسعود دهنمکی یکی از چهرههای فضا شکن رسانهای است که هر عرصه از کار او در حوزه رسانه و هنر از نشریاتی مثل شلمچه و جبهه تا فیلم های مستندی مثل فقر و فحشا و کدام استقلال کدام پیروزی؟ تا سهگانه اخراجیها و رسوایی تا فرهنگنامه اسارت و… به نمونهای از کارهای مهم رسانهای و هنری تبدیل شده است.
در درون خود صدا و سیما نیز چهرههای کمتر دیده شده و مورد توجهی قرار گرفتهاند، بعضی تدبیرها مثل اصلاح مناظرات، شروع ورود انتقادی و امیدوارانه به بحثهای علمی، توجه به ابعاد فکری ضمن ابعاد رسانهای و هنری فیلمها نشان داده چهرههای موفق و بدون وابستگی سیاسی و حاشیههای خاص در بدنه خود صدا و سیما نیز موجودند که کم تر دیده شدهاند.
طبیعتاً ممکن است در مورد بعضی از گزینههای بالا اختلاف نظر و سلیقه وجود داشته باشد، یا این چهرهها در یک نصاب به شمار نیایند، یا گزینههای بهتری از موارد یادشده در بالا و موارد ذکرشده در رسانهها موجود باشند، این مسئله مهم نیست. مهم باز شدن باب بحث و شکستن حصارهای موجود در مدیریت فرهنگی است، که جبهه انقلاب باید به آن بیندیشد.
آقا بی خیال همون ریاست جمهوری را ورود کردیم کافیه …. می شه این یکی را بزاریم برای آقا بمونه….به خدا ضواب داره….ما دیگه تحمل یک شکست دیگه رو نداریم…….
چرا در بین فاکتورهایی که برای تصدی مسئولیت صدا و سیما لازم دانسته اید، هیچ خبر و اثری از فاکتوری مثل تخصص در علوم ارتباطی و علوم اجتماعی و حتی تخصصی فراگیرتر مثل مدیریت رسانه نیست؟ البته جالب هم هست که شما کس یا کسانی با بعضی سوابق رسانه ای که در موفق بودن یا نبودنشان حرف و حدیث بسیار است را به صرف یک مسئولیت ساده مثل سردبیری یک نشریه یا تهیه کنندگی یک مستند یا تولید یک فیلم به عنوان گزینه هایی در جهت تصدی مسئولیت صدا و سیما معرفی کرده اید شاید بیش از اندازه ساده انگارانه باشد. لااقل این که شما عظمت و بزرگی و تأثیرگذاری و فراگیری و سختی و پیچیدگی کاری مثل مدیریت سازمان عریض و طویل صدا و سیما را این قدر دست پایین گرفته اید که با این فعالیت های عمدتا صفی و البته دست پایین یکسان دانسته اید، نشانگر عدم شناخت و درک درست شما نسبت به مقوله مورد اشاره در نوشتارتان می باشد. این که کسی سابقه رسانه ای داشته باشد ابدا به این معنا نیست که رسانه را درست فهمیده و درست مورد استفاده قرار داده. دنیای امروز دنیای سادگی های ما نیست. سازمان های رسانه ای امروز هم آن گونه که ما می اندیشیم نیستند. قواره جایی :/. ثل صدا و سیما از قواره جنبش عدالت خواه دانشجویی فراتر است و قطعا تولیت آن می بایست برعهده کسانی قرار گیرد که به علاوه تعهد و تخصص، ظرفیت مدیریت کلان و نگرش راهبردی هم داشته باشند و همه این ها در کنار نگرش فراجناحی و غیر جهت دار سیاسی است. صدا و سیما در عین اینکه رسانه ملی است و تعلق مبنایی و تئوریکش به انقلاب اسلامی است نباید صرفا در سیطره و تسلط یک جناح خاص سیاسی یا یک جریان فکری خاص قرار بگیرد. ریاست این سازمان مسلما باید برعهده کسی قرار بگیرد که در عین مراعات اصول انقلابی، عرصه را برای ورود و حضور سایر اندیشه ها و نگرش ها نیز باز بگذارد و از تصلب فکری و سیاسی دوری کند و این دقیقا نکته ایست که در بین جماعت مورد اشاره شما تقریبا یا نیست یا آن گونه که باید نیست. این که شما با توجیه صرف باز شدن باب بحث این قدر سطح بحث را پایین بکشید نه امری معقول است نه امری منطقی و شاید جز لوث کردن موضوع و نیز متوقع کردن هر آنکس که کمترین شناختی نسبت به مقوله مورد بحث ندارد، نتیجه ای در بر نخواهد داشت.
از 6 نفری که مثال زده که غیرا ز این مهندس ها باشند، دو تایشان تخصص رسانه دارند. سه تای دیگر مدیریت هایی انجام داده اند که برای خیلی ها هم پذیرفته شده است، شما باید شاخص قابل سنجش فراگیر بیاوری.
دکتر جبلی دکترای فرهنگ و راتباطات و نادر طالب زاده ارشد کارگردانی است که سال هاست مدیریت عملیاتی رسانه کرده
یک مشکل ما بجه هایی هستند که همین رشته ها را خوانده اند، که نمی توانند خودشان را از چارچوب رشته خارج کنند و تحول ایجاد کنند. بحث این است که مدیریت تحول هم نگاه از بالا و درگیر بودن با اقتضاء می خواهد هم روحیه تحول گرا که از روحیه انقلابی در می آید.
فراجناحی بودن به معنی موضع نداشتن نیست، به معنی عضو یک باند فکری و سیاسی نبودن و پی گیری منافع آن است.
اگر شما با این گزاره مخالفی بهترین راه این است که خودت شاخص هایت را بگویی گزینه هم وسط بگذاری وگرنه که باید برویم سراغ صفار و حداد و دارابی و…. که مشخص است، این عناصری که گفته هم تخصص هم تعهد بیشتری دارند.
خب خدا را شکر که قاعده تخصص و دانش علمی را بهعنوان یک معیار انتخاب پذیرفتید و از صرف توان تجربی گذر کردید. در باب دکتر جبلی خیلی ورود نمیکنم که شاید از میان گزینههای ذکرشده در مقاله، بهترین گزینه بود هرچند شاید سابقه مدیریتی ایشان در شبکه العالم تنها مورد قابل وثوق برای بررسی عملکرد ایشان به شمار آید و سابقهای که در شورای عالی امنیت ملی داشتند، سوای قواعد خاصی که در مباحث طبقهبندی اطلاعات داریم، خیلی روشن و شفاف و البته قابل دفاع نباشد. البته نکته اشتباهی که به گمانم در این مقاله بهآن تأکید شده و شما هم در پاسختان به عرائض بنده به آن تعریضی داشتید، بحث سر گزینههاست و شاید این خیلی زیبنده نباشد در شرایطی که خود فرد مورد نقد حضور ندارد و البته عملکرد او نیز زیر تیغ دقیق شفافیت نیست، در خصوص عملکرد او بحث کنیم. خاصه اینکه در بین گزینههای مطرحشده توسط صاحب مقاله، بعضا هستند کسانی که مورد اعتراض جمعی از متدینین و اهالی دفاع مقدس هستند و یا کسی که در دو سال گذشته که بهواسطه بودجه کلان یک دستگاه فرهنگی، بر مسند یک سازمان رسانهای نشسته و بهدلایل مختلف جدای از باندی عمل کردن و بهکارگیری عناصر صرفا نزدیک به خود، عملکرد مثمرثمری هم نداشته و رسالت خاصی که در راهاندازی یک شبکه تلویزیونی خاص انقلابی و حزباللهی موفق نبوده است و ایشان نیز به نحوی مورد اعتراض کسانی هست. الاایحال اینکه ما در اینگونه در نقد اشخاص قلم بزنیم، خیلی دوستداشتنی نیست و صد البته این نکته در خصوص اشخاص صاحبنام مطروحه در پاسخ شما هم حاکم است و خوب نیست که مثلا سوابق خاص فرهنگی آقای صفار را بهواسطه عدم رضایتمان از دوران تصدی ایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد بالکل رد کنیم و ایشان را فاقد هرگونه تخصص و تعهد بدانیم و همینطور سوابق فرهنگی آقای حداد را بالکل فراموش کنیم و ایشان را از هر گزینه دیگری کمتر واجد اصل تعهد و تخصص بدانیم.
بنابراین توصیفات، بهگمانم بهتر این است که بهجای بحث بر سر مصادیق، بر سر روشها و لازمهها مناقشه کنیم.
مثلا در توصیف بعضی گفتهاید که کار عملیاتی رسانهای کردهاند (که البته بیشتر و عمدتاً در حوزه مستند کار کردهاند) باید پرسید که آیا در جایگاه ریاست سازمانی مثل صدا و سیما، صرف تجربه عملیاتی رسانهای کافی است؟! تازه اینها منهای نقد و بررسی جدی همین عملکردهای عملیاتی است. یعنی تجربه در نیروی صفی بودن، برای تصدی ستادی به بزرگی صدا و سیما با گستردگی و وسعت جغرافیایی و کشوری و همینطور حجم عظیم منابع انسانی و تخصصهای متعدد موردنیازش، کفایت میکند؟!
اینجا سؤالی برایم مطرح است که اگر بپذیریم چنین قاعدهای را و این سابقه عملیاتی را کافی بدانیم، پس چطور است در خصوص گزینهای مثل سعید جلیلی که ابدا سابقه عملیاتی مدیریتی نداشته، توانستیم حکم اصلح بودن صادر کنیم؟! و جالب اینکه در همین نوشتار هم بیان نشد که نسبت قبلی این عزیز با عرصه رسانه چه بوده؟! بماند که یکی از نقاط ضعف انتخاباتی ایشان و تیم همراهشان، عدم آشنایی به قواعد بازی رسانهای (ولو اخلاقی و اعتقادیاش) بود.
اینکه گفتید مشکل ما با بچههای اهل رشتههای ارتباطات و رسانه در این است که از چارچوب نظری رشته خارج نمیشوند، امر قابل تأملی است. یعنی باید مورد بررسی دقیق قرار بگیرد که آیا واقعا چنین است یا در بعضی مصادیق مدنظر شما این اتفاق افتاده؟! که اگر اینگونه باشد که تعمیم جزء به کل دادهاید و خب این نوعی از انواع مغالطات است. البته قابل قبول است که بین تئوری و عمل، فاصله بسیار است اما آیا این بدان معناست که کسی که هیچ آشنایی با همان تئوری به عمل نرسیده هم ندارد، واجد همه شرایط است؟!
قاعده تحول انقلابی که گفتهاید، امر دلچسبی است اما باید دید که این تحول در چه عرصهای و در کدام زمین بازی مورد اشاره ماست؟! یعنی صرف طرح شعار تحول، کفایت میکند یا آگاهی از ملزومات این تحول نیز ضروری است؟! بهرهگیری از چارچوبهای تحولگرایی و تحولسازی چطور؟! حتما شما نیز تصدیق میکنید که صرف روحیه تحول قطعا کافی نیست و البته این موضوع نیز بهگونهای نیست که در طرح چند خط و چند پاراگراف بتوان آن را تدقیق کرد.
یقینا اینکه میفرمایید فراجناحی بهمعنای موضع نداشتن نیست، کلام متین و صحیحی است اما مشکل در همین موضع داشتن و به دیگران نیز فضای بیان و اظهارنظر دادن خودنمایی میکند. خصوصا اگر گزینه موردنظر ما، سوابق تشکیلاتی و یا مخاصمه فرهنگی با اهالی دیگر اندیشهها داشته باشد که در این حال قطعا و یقینا تصدیق میکنید، انسان بیطرف یا وجود ندارد یا یک دروغگوست.!
الاایحال و برای اتمام کلام، مجددا عارضم که بحث بر سر گزینهها، اتلاف وقت است و هدر دادن قوای ذهنی. خاصه اینکه شاید بحث در پارهای از مواقع، از مدار تقوا و انصاف به خارج رود. بنابراین، بهترآنکه بهجای طرح مصادیق، در خصوص کلیات مفهومی و مبانی نظری و چارچوبهای عملی موضوع بحث و بررسی صورت گیرد.
من فكر ميكنم شما خيلي آدم آرمان گرائي هستي دوست رسانه اي من.
يعني هر گزينه اي هم كه مطرح بشه، شما يك عيبي روي اون ميذاري(هر چند به نظر من هم در بين گزينه هائي كه حالا در اين مطلب مطرح شده، موضوع مديريت بر سازمان رسانه خيلي مورد توجه قرار نگرفته است)
اما اينكه گفته اي ورود به بحث مصاديق وقت تلف كردن است، دوست دارم بدانم اصلا بحث روي كليات نظري و چارچوب هاي عملي كه فرموده اي، به نظرت نتيجه اي دارد؟
نشسته اي بالاي گود و ….. ميگوئي
“من ميدونم نميشه”
خودت حرفي براي گفتن نداري، حرف همه را هم يك عيبي روش ميذاري(هر چند برخي از عيبها و اقعا وارد است) آخرش هم جز نااميدي چيزي ازش در نمي آد
اخویجان، کجای عرائض بنده بوی آرمانگرایی میداد؟! من که اتفاقاً اصرارم بر واقعگرایی نسبت به انتخاب گزینه ریاست سازمان بود. اینکه تأکید میکنم سازمان صدا و سیما نهادی به مراتب فراتر از یک شبکه تلویزیونی یا یک ماهنامه یا یک تشکل دانشجویی است و گستردگی و عظمتی به وسعت کشور و حتی مرزهای سیاسی خارجی آن دارد و طبیعتا کسی باید به عنوان گزینه ریاست آن انتخاب شود که دانش، توان و تجربه لازم برای مدیریت در این سطح را داشته باشد، این یعنی آرمانگرایی؟!
اتفاقا اینکه ما در مورد گزینههایی صحبت کنیم که از فاکتورهای مورداشاره در خود نوشتار اصلی هم آنچنان بهره تخصصی ندارند و بالطبع در حوزه دانش تخصصی و توان مدیریت کلان هم حرفی برای گفتن ندارند و صرفا رشحاتی شعارگونه از آرمانها را برخود هموار کردهاند، این آرمانگرایی (البته از نوع بسیار سادهانگارانه) است..
خاطرم هم هست که همین عزیزان دستاندرکار این پایگاه خبری و همین صاحب نوشتار، از اعضاء اصلی ستاد انتخاباتی کسی بودند که بیش از اشخاص، بر روشها و گفتمانها تأکید داشت. آیا بهواقع اینکه حضرتشان گفته بودند وظیفه حزبالله گفتمانسازی است تا دولت ملزم به اجرا شود، یعنی وظیفه حزبالله تعیین مصداق است؟! یا للعجب که چنین برداشتهایی در بین ما جماعت حزبالله باب شده.!
ضمنا، قضاوت اینکه بنده حرفی برای گفتن داشتم یا نداشتم هم مشکلی حل نمیکند. هرچند گمانم آنچه در لابهلای عرائض بنده بود، گواه درستی یا نادرستی ادعای شماست.!
عزيزم
من نه قصد دفاع از نوشته را و نه آن كارشناس علوم اجتماعي را دارم ولي فكر ميكنم رد كردن همه چيز نه اينكه مشكلي را حل نميكند بلكه مخاطب را سر در گم ميكند.
اين رويكرد برخي از ما ها كه با همه چيز سلبي برخورد ميكنيم نه ايجابي منجر به راه حل نميشود.
حالا شما هي بگو لابه لاي عرايضم را بگرد تا بيابي!
برادر بزرگوار و عزیز، اولا که بنده ابدا قصد جسارت به شما را نداشتم. ثانیا، من همهچیز را رد نکردم. بلکه نوع نگاه و زاویه نگاه نگارنده نوشتار را نقد کردم. حتی نفی هم نه، نقد بود. اینکه گفتم نباید صدا و سیما را در حد یک تشکل دانشجویی یا در حد یک ماهنامه ناموفق، یا در حد یک سازمان رسانهای دولتساخته با خروجیهای نامشخص پایین بکشیم. اصلا هم سلبی نگاه نمیکنم. گمانم اینکه تأکید کردم ما باید بهدنبال گفتمانسازی و طرح چارچوبها باشیم بهجای طرح مصادیق و بحثهای اینچنین، نشاندهنده نگاه ایجابی حقیر به این موضوع بود. والسلام.
حداقل دو تا از گزینه های مطرح شده در مقاله در خصوص مدیریت رسانه و علوم اجتماعی صاحب نظرند اقای نادر طالب زاده مدرک کارشناسی ارشدش کارگردانی ورسانه است و پزوهشها و فعالیتهایش در این سالها در این حوزه بوده است و دکتر جبلی نیز متخصص این حوزه هستند لذا نقدتان از این منظر به یادداشت وارد نیست.
متاسفانه بسیاری از این چهره ها ارمان گرا هستند ولی واقع بین خیر .آیا زمانی خواهد رسید که دوستان کمی روی این جمله فکر کنند و زود موضع نگیرند.
من وحید را از نزدیک نمیشناسم
اما همین قدر میدانم که ماهنامه راه که مجوز هفته نامه دارد
در سه سال اخیر پنج شماره هم منتشر نشده است!
حالا شما نمونه های موفق مدیریتی ایشان را لیست کنید
شاید نظرمان عوض شد!
.
با احسان به شدت موافقم. یادت رفت بنویسی بانی شبهای آفتابی هم احسانه… الان هم در اوج مشغوله و… آره!
جناب شهبازی با همین دید ستاد دکتر جلیلی رو مدیریت کردند که ماحصلش شد شکست ، وگر نه اگه یه آدم مدیر ستادی پای قضیه بود که اوضاع بهتر می شد.