محمدجواد کربلاییـ
۱. اول میگوید برو بعد از عید بیا. با کلی پیگیری کار را از دانشکده تحویل گرفتهای و تا مرکز دانشگاه آمدهای؛ حالا بهراحتی میگوید برو بعد عید بیا. میگویی آخر این هفته باید بروم، اما انگار داری گل لگد میکنی. میروی سراغ کارمندی دیگر و تصور میکنی ماجرا حل میشود. پلهها را دو تا یکی بالا و پایین میکنی به امید اینکه نامه دانشگاه را زودتر بگیری و بروی دنبال گذرنامه. اما کمی که میگذرد، تازه میفهمی دو تا از کارمندان محترم باهم دعوا دارند و تو قرار است قربانی دعوای آنها باشی. بعدتر میفهمی اصلا کار تو بیش از اینها بیخ دارد و دعوای کارمندها هم تأثیر خاصی در روندش ندارد. لب کلام؛ گذرنامهات حالا حالاها کار دارد و قید رفتن را باید بزنی.
۲. یکی دو روزی بیشتر نمانده به ورود شاخه آسیایی کاروان. وقتی فکر میکنی که اگر استقبال از حامیان فلسطین، در پایتخت ایران یا به عبارت بهتر در پایتخت پرچمدار مسأله فلسطین، آنطور که «باید» نباشد، چه خواهد شد، شروع میکنی به تکتک اعضای دفترچه تلفن همراهت پیامکوتاهِ دعوت میفرستی. روز استقبال میرسد. ساعت ۹ شب به حرم امام (رحمتاللهعلیه) میروی برای استقبال. اما چه استقبالی؛ گویا تلاشها همه بیهوده بوده؛ بالأخره دم عید است و هزار کار واجب!
۳. قرار است کاروان دو شب در تهران بماند و برود. ترکیه اما بازی درمیآورد برای صدور روادید. دستآخر کاروان با دو شب تأخیر از تهران خارج میشود؛ تازه باز هم بیست سی نفرشان ماندهاند؛ که اکثرا پاکستانی و البته چهار پنج نفر هم افغانند. ترکیه این چند نفر را اصلا قبول نمیکند و سوریه، میزبانشان میشود.
۴. روز اول عید است. اکثریت کاروان دارند میروند. لابی هتل شلوغ است؛ کاروانیها اول عید را و بعد تولد دختر یکساله روحالله را جشن میگیرند. تو هم لبخندی ماسیده را به زور چاشنی چهرهات میکنی. تازه داری درد نرفتن را حس میکنی. کمکم زمان رفتنشان میرسد. اتوبوسها روشنمیشود. تا همه خداحافظی کنند و سوار شوند، نیم ساعتی طول میکشد. حسرت، وجودت را فرا گرفته و جز تماشا، هیچ از تو برنمیآید.
۵. یازدهم فروردین، میشود همان سیام مارس. و سیام مارس میشود همان یومالأرض. و یومالأرض میشود همان روز زمین. و روز زمین، همان روز ملی فلسطینیها است که هرسال به یاد زمینهایی که صهیونیستها ازشان غصب کردهاند، اعتراض میکنند. امسال اما عزمی شده برای تبدیل اینروز ملی به یک روز بینالمللی. از آسیا، از اروپا، از آمریکا، از آمریکای لاتین، از آفریقا، و خلاصه از دهها کشور آمدهاند کنار مرزهای فلسطین برای اعتراض به زیر پا گذاشتن بدیهیترین حقوق انسانها. گذشته از دهها هزار نفری که در اینروز کنار مرزهای فلسطین اشغالی تجمع کردهاند، دهها کشور دنیا، شاهد تجمع معترضان روبهروی سفارتخانههای رژیم صهیونیستی یا دیگر مکانهای عمومی هستند.
۶. در ایران یا همان علمدار مسأله فلسطین، جز در خرمشهر، در هیچ جای دیگر هیچ تجمعی صورت نمیگیرد؛ حتی در تهران آن هم در حد راهپیمایی از نمازجمعه تا میدان انقلاب… انگار شهر مرده است. به ضرب گلوله صهیونیستها، «محمدمحمود زقوتِ» ۲۰ ساله در غزه شهید شده و چند صد فلسطینی دیگر هم زخمی میشوند. و ما مشغول دید و بازدید عید و شاید درحال تدارکدیدنِ «۱۳بهدر» هستیم. رژیم صهیونیستی، حصارها و سیمخاردارهای جدیدی را جهت حفظ آنچه برای خودش نیست کشیده است و مردم دهها کشور دنیا، حصاری مردمی دور سرزمینهای اشغالی کشیدهاند برای دادخواهی.
۷. بهرغم داعیهمان و بهنسبت آرمانمان، از همه کمتر این حرکت را فهم کردیم و نفوذ اجتماعی و رسانهای این حرکت در امالقرای جهان اسلام از همهجا کمتر بود. رسانههای ما بهویژه تلویزیون گویا خواب بودند و جز پوششی محدود آن هم نوعا پوششی سردستی و ضعیف و بیدغدغه، کار معتنابهی دیده نشد. درواقع کاروان جهانی الی بیتالمقدس در سکوت از ایران گذشت و در سکوت به ایران برگشت. کار ما در این پرونده قرار نبود در این سطح باشد. اما زمان، ما را خیلی محدود کرد؛ و البته نابلدی نگارنده. نقدا آنچه پیشروست، پروندهای است که در حد امکان، کلیات و نیز جزئیات مهم حرکت، چرایی شکلگیری و تحلیل کارشناسان مختلف درباره این حرکت را شامل میشود؛ ضعفها را بر ما ببخشید.
Sorry. No data so far.