شنبه 12 می 12 | 11:16
پرونده‎ای برای کاروان جهانی الی بیت‎المقدس

حصار مردمی دور اسراییل

محمد جواد کربلایی

درواقع کاروان جهانی الی بیت‎المقدس در سکوت از ایران گذشت و در سکوت به ایران برگشت.


محمدجواد کربلاییـ

۱. اول می‌‎گوید برو بعد از عید بیا. با کلی پی‎گیری کار را از دانشکده تحویل گرفته‎ای و تا مرکز دانشگاه آمده‎ای؛ حالا به‎راحتی می‌‎گوید برو بعد عید بیا. می‌‎گویی آخر این هفته باید بروم، اما انگار داری گل لگد می‌‎کنی. می‌‎روی سراغ کارمندی دیگر و تصور می‌‎کنی ماجرا حل می‌‎شود. پله‎‎‌ها را دو تا یکی بالا و پایین می‌‎کنی به امید این‎که نامه دانشگاه را زود‌تر بگیری و بروی دنبال گذرنامه. اما کمی که می‌‎گذرد، تازه می‌‎فهمی دو تا از کارمندان محترم باهم دعوا دارند و تو قرار است قربانی دعوای آن‎‎‌ها باشی. بعد‌تر می‌‎فهمی اصلا کار تو بیش از این‎‎‌ها بیخ دارد و دعوای کارمند‎‌ها هم تأثیر خاصی در روندش ندارد. لب کلام؛ گذرنامه‎ات حالا حالا‎‌ها کار دارد و قید رفتن را باید بزنی.

۲. یکی دو روزی بیشتر نمانده به ورود شاخه آسیایی کاروان. وقتی فکر می‌‎کنی که اگر استقبال از حامیان فلسطین، در پایتخت ایران یا به عبارت بهتر در پایتخت پرچم‎دار مسأله فلسطین، آن‎طور که «باید» نباشد، چه خواهد شد، شروع می‌‎کنی به تک‎تک اعضای دفترچه تلفن همراهت پیام‎کوتاهِ دعوت می‌‎فرستی. روز استقبال می‌‎رسد. ساعت ۹ شب به حرم امام (رحمت‎الله‎علیه) می‌‎روی برای استقبال. اما چه استقبالی؛ گویا تلاش‎‌ها همه بیهوده بوده؛ بالأخره دم عید است و هزار کار واجب!

۳. قرار است کاروان دو شب در تهران بماند و برود. ترکیه اما بازی درمی‎آورد برای صدور روادید. دست‎آخر کاروان با دو شب تأخیر از تهران خارج می‌‎شود؛ تازه باز هم بیست سی نفرشان مانده‎اند؛ که اکثرا پاکستانی و البته چهار پنج نفر هم افغان‎ند. ترکیه این چند نفر را اصلا قبول نمی‌‎کند و سوریه، میزبان‎شان می‌‎شود.

۴. روز اول عید است. اکثریت کاروان دارند می‌‎روند. لابی هتل شلوغ است؛ کاروانی‎‎‌ها اول عید را و بعد تولد دختر یک‎ساله روح‎الله را جشن می‌‎گیرند. تو هم لبخندی ماسیده را به زور چاشنی چهره‎ات می‌‎کنی. تازه داری درد نرفتن را حس می‌‎کنی. کم‎کم زمان رفتن‎شان می‌‎رسد. اتوبوس‎‎‌ها روشنمی‎شود. تا همه خداحافظی کنند و سوار شوند، نیم ساعتی طول می‌‎کشد. حسرت، وجودت را فرا گرفته و جز تماشا، هیچ از تو برنمی‎آید.

۵. یازدهم فروردین، می‌‎شود‌‌ همان سی‎ام مارس. و سی‎ام مارس می‌‎شود‌‌ همان یوم‎الأرض. و یوم‎الأرض می‌‎شود‌‌ همان روز زمین. و روز زمین،‌‌ همان روز ملی فلسطینی‌ها است که هرسال به یاد زمین‎‎هایی که صهیونیست‎‎‌ها ازشان غصب کرده‎اند، اعتراض می‌‎کنند. امسال اما عزمی شده برای تبدیل این‎روز ملی به یک روز بین‎المللی. از آسیا، از اروپا، از آمریکا، از آمریکای لاتین، از آفریقا، و خلاصه از ده‎‎‌ها کشور آمده‎اند کنار مرز‎های فلسطین برای اعتراض به زیر پا گذاشتن بدیهی‎‌ترین حقوق انسان‎‌ها. گذشته از ده‎‎‌ها هزار نفری که در این‎روز کنار مرز‎های فلسطین اشغالی تجمع کرده‎‎اند، ده‎‎‌ها کشور دنیا، شاهد تجمع معترضان روبه‎روی سفارتخانه‎‎های رژیم صهیونیستی یا دیگر مکان‎های عمومی هستند.

۶. در ایران یا‌‌ همان علم‎دار مسأله فلسطین، جز در خرمشهر، در هیچ جای دیگر هیچ تجمعی صورت نمی‌‎گیرد؛ حتی در تهران آن هم در حد راهپیمایی از نمازجمعه تا میدان انقلاب… انگار شهر مرده است. به ضرب گلوله صهیونیست‎‌ها، «محمدمحمود زقوتِ» ۲۰ ساله در غزه شهید شده و چند صد فلسطینی دیگر هم زخمی می‌‎شوند. و ما مشغول دید و بازدید عید و شاید درحال تدارک‎دیدنِ «۱۳به‎در» هستیم. رژیم صهیونیستی، حصار‎‌ها و سیم‎خاردار‎های جدیدی را جهت حفظ آن‎چه برای خودش نیست کشیده است و مردم ده‎‎‌ها کشور دنیا، حصاری مردمی دور سرزمین‎‎های اشغالی کشیده‎اند برای دادخواهی.

۷. به‎رغم داعیه‎مان و به‎نسبت آرمان‎مان، از همه کم‎‌تر این حرکت را فهم کردیم و نفوذ اجتماعی و رسانه‎ای این حرکت در ام‎القرای جهان اسلام از همه‎جا کم‎‌تر بود. رسانه‎‎های ما به‎ویژه تلویزیون گویا خواب بودند و جز پوششی محدود آن هم نوعا پوششی سردستی و ضعیف و بی‎دغدغه، کار معتنابهی دیده نشد. درواقع کاروان جهانی الی بیت‎المقدس در سکوت از ایران گذشت و در سکوت به ایران برگشت. کار ما در این پرونده قرار نبود در این سطح باشد. اما زمان، ما را خیلی محدود کرد؛ و البته نابلدی نگارنده. نقدا آن‎چه پیش‎روست، پرونده‎ای است که در حد امکان، کلیات و نیز جزئیات مهم حرکت، چرایی شکل‎گیری و تحلیل کار‌شناسان مختلف درباره این حرکت را شامل می‌‎شود؛ ضعف‎‎‌ها را بر ما ببخشید.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.