تریبون مستضعفین- هفتهنامه پنجره در شماره ۷۱ خود پروندهای را به انجمن حجتیه اختصاص داد. یادداشتی که در ادامه میخوانید از این پرونده است.
تفکیکیان انقلابی همانند استاد حیدر رحیمپور ازغدی و برخی دیگر از بزرگان این نحله، بر این باورند که گرهزدن تفکر تفکیکی – جدایی و تباین مسیر قرآن با فلسفه و عرفان- با نگاه اجتماعی، سیاسی انجمن حجتیه، ظلمی بزرگ بر این مکتب است. از سوی دیگر، برخی منتقدین مکتب تفکیک، هر دوي این نحلهها را همراه و همنوا میدانند.
واقعیت سیاسی فکری نیمقرن اخیر تاریخ ایران نشان داده است که تفکیکیانی بودهاند که سر ناسازگاری با اندیشه اجتماعی سیاسی امام (رحمتالله علیه) و اصل انقلاب اسلامی نداشتند. برخی همچون شیخ مجتبی قزوینی در میانه راه به امام (رحمتالله علیه) پیوستند، برخی همچون آقای حکیمی، از مبارزین اولیه و دلسردشدگان ثانویه انقلاب بودند و برخی همچون میرزا جوادآقا تهرانی، همراهی عملی خود را در جبههها نیز نشان میدادند. در اين ميان، استاد رحیمپور با همان تفکر تفکیکی و روحیه عدالتخواهی و حقگویی همچنان در صف راسخین انقلاب است.
در سوی دیگر، شاگردان – با واسطه و بیواسطه – دیگر میرزا مهدی اصفهانی هستند که از مؤسسین انجمن حجتیه و گردانندگان فعلی آن بهشمار ميروند. مرحوم حلبی، از شاگردان تراز اول میرزای اصفهانی بود و بسیاری تقریرات درس ایشان از طریق مرحوم حلبی بهجای ماندهاست.
واقعیت مطلب آن است که شباهتهای اساسی در اندیشهها و باورهای اعتقادی هر دو گروه وجود دارد. از رد و حتی ضدیت با فلسفه و عرفان، ظاهرگرایی جدی بر متون روایی، مخالفت با رویکردهای تفسیری قرآنمحور (مانند رویکرد علامه طباطبایی) و موارد بسیار دیگر. اما سئوال این است که آیا تلازم منطقی میان پذیرش این روش تحقیق در دین و اعتقادات برآمده از آن، با رد کردن نگاه انقلابی به اسلام و نگاه کلان اجتماعی سیاسی از جنس دیدگاه امام خمینی (رحمتالله علیه) وجود دارد؟ به بیان دیگر، آیا امام تنها با فقاهت خود انقلاب کرد و آن را اداره کرد یا مجموعه فقاهت با فلسفه و عرفان امام را شکل میداد و تجزیه او ممکن نیست؟
بهنظر میآید که این تلازم بهنحو منطقی وجود ندارد و میتوان انقلابی بود و به آموزههای تفکیکی قائل بود. به بیان دیگر، آن نوع نگاه خاص، محدود، فردی و گاه عافیتطلب، نتیجه منطقی اندیشه تفکیکی نیست. چه بسیار تفکیکیانی که نگاههای جهانیشان، دلسوزیشان برای اسلام و جهان اسلام و دیدن سرپنجههای دشمنان قسمخورده اسلام آنها را از درغلتیدن به پوستین خود بازمیدارد و حتی ایشان را مجاب میکند که برای از بین نرفتن اصل دین، از نابود کردن تمامی میراث فکری و فلسفی شیعی دست بکشند.
البته اندیشه تفکیکی در مواردی خاص زیربناهایی اعتقادی را برای انجمنیان فراهم میکند. تلقی خاصی از ولایت معصومین و نگاههایی خاص به امام معصوم تا جاییکه او را از اسوه بودن خارج میکند، واجد چنین امكانهايي است. این اندیشه با قرائت انجمنی آن در مقام فقاهت و استنباط نیز طرح حکومتی نمیبیند و اصلا احکام را از منظری فراتر نمینگرد. دایره الاهم فالاهم آن به حفظ کیان حکومت نمیکشد و اندیشه وحدت شیعه و سنی جز در قالب الفاظی کممعنا باقی نمیماند. اولویتهای مسأله از نزاع شیعه و سنی به حدود استکبار جهانی دست نمییابد. شاید قرائت انجمنی از تفکیک قرائتی دیگر است. قرائتی که انتظار، در دعا و کوشش فرهنگی خلاصه میشود و قرآن اساسا قابل تدبر نیست. معنای «انما یعرف القرآن من خوطب به» به فهم آیه در محدوده حدیث، تفسیر میشود و احکام در دایره زمان باقی میمانند. اندیشهای که تفکر نظری را ارج نمینهد و دایره عقل را از محدوده حسن و قبحهای ذاتی فراتر نمیداند، نمیتواند مواجههای فکری با مکاتب گوناگون را رقم بزند و اساسا زبان مشترکی برای گفتوگوی نظری باقی نمیماند. باید میان تفکر تفکیکی که «الحیاه» را منتشر میکند با تفکیک بهسان انجمن، تفکیک کرد. گرچه با الحیاه نیز نمیتوان در برابر سیل معارضین ایستاد.
اگر بشود با نگاه تفکیکی انقلابی شد، دشوار بتوان با این نگاه، انقلابی ماند و شاید غیرممکن است که بتوان انقلابی را اداره کرد. بیگمان، سر تأکیدات علامه طباطبایی بر ادامه تدریس فلسفه، برای حفظ کیان اعتقادات شیعه و اسلام همین بود و تأکیدات جدید رهبری در سفر به قم، مبنی بر جدیت و گسترش تدریس حکمت و کلام در همین باشد که: حفاظت از کیان اسلام، آن هم در عرصهای جهانی نیاز به فیلسوفانی اخلاقی و عارفانی فقیه و مجتهدانی مدیر دارد که از تفکر کنونی تفکیک چنین زایشی برنمیآید.
اولا شما ضرورت داشتن تحرکات سیاسی و در نهایت حرکت انقلابی را چگونه بعنوان یک ضروری اسلام در زمان غیبت امام معصوم ثابت میکنید ؟البته اثباتی مبتنی بر قران و روایت .ثانیا بزرگترین حامیان اسلام در وحله اول پیامبر و ائمه علیهم السلام بوده و هستند و همانها بصراحت تمام موضع خودرا بافلسفه و عرفان (تصوف)روشن کرده اند و بشدت انرا رد و طرد فرموده اند.حال شما بر چه اساسی رسیدن به اسلام واقعی (از منظر شما انقلابی)را منحصر به داشتن مبانی فلسفی و عرفانی میدانید؟ و هرکه از این دایره خارج باشد را فاقد درک صحیح از اسلام می انگارید؟