به نظر من، يكى از حوادث مهم عالم در اين دوران، قضيهى افغانستان است. دو امر عجيب، پىدرپى در كار افغانستان اتفاق افتاد كه هيچكدام از اين دو امر، پيشبينى نمىشد و به ما نشان داد كه چهقدر تقدير الهى، گاهى دور از محاسبات عادى ما و صددرصد بر طبق سنن الهى حركت مىكند و از معتاد تفكرات ما خارج است. در اين دو حادثهيى كه اتفاق افتاد، اين مطلب ثابت شد.
يكى از دو حادثه، عبارت از پيروزى شما بر سياست اشغالگر مقتدر عالم بود. يعنى شما بوديد كه اشغالگر را وادار كرديد برود. اين، واقعاً يك حادثهى عجيب بود. يك قدرت جهانى با آن عظمت، نيامده بود كه برود. روسها مگر آمده بودند وارد افغانستان بشوند كه اينهمه كشته و خسارت بدهند، بعد هم بروند؟! اينها آمده بودند كه بمانند. چه عاملى آنها را وادار كرد كه بروند؟ جهاد. اگر كسى غير از اين تصور كند، قطعاً اشتباه كرده است. خيلى عوامل از لحاظ سياسى و بينالمللى و اجتماعى قابل تحليلند؛ ليكن آنچه كه آن عوامل را به وجود آورد، چيزى نبود، مگر جهاد شما؛ والّا اگر شما جهاد نمىكرديد، جاى دشمن گرم بود و در آنجا مىماند؛ چرا برود؟
ما بايد اعتراف بكنيم كه وقتى مىخواستيم با عقلمان مسايل را ببينيم، اين را نمىديديم. البته با ايمان و اعتقاد قاطعمان به حاكميت و سلطهى سنن الهى و تاريخى، اين را حدس مىزديم؛ اما وقتى مىخواستيم با عقلِ سياسى قضايا را تحليل كنيم، نه. خروج روسها از افغانستان، قابل پيشبينى نبود. اين حادثه، حادثهى بسيار عجيبى بود.
حادثهى دوم كه آن هم از لحاظ عجيب بودن، كمتر از اولى نيست، اين است كه بعد از آنكه روسها رفتند و دولت صورى افغانستان تنها ماند، تحليل همه اين بود كه با يك حملهى مجاهدان، قضايا تمام خواهد شد و مجاهدان پيروز خواهند گرديد. حادثهى دوم اين بود كه مجاهدان شكست خوردند و پيروز نشدند. اين عدم پيروزى، شكست بود؛ ما كه نمىتوانيم خودمان را فريب بدهيم. اين مورد هم قابل پيشبينى نبود. اين هم جز با اطلاع از سنن الهى، ممكن نبود كسى پيشبينى كند. سنن الهى اين است كه اگر در خط او و براى او و با تمسك به ارادهى او حركت كرديد، پيش مىرويد؛ والّا نمىرويد.
من اين آيهى شريفه را مكرر در باب قضاياى افغانستان و ايران خواندهام. دربارهى قضاياى افغانستان هم اين آيه صادق است: «بسماللَّهالرّحمنالرّحيم. و لقد صدقكم اللَّه وعده اذ تحسّونهم باذنه»(1). اول شما دشمن را بيچاره كرديد، «حتّى اذا فشلتم و تنازعتم فىالامر و عصيتم من بعد ما أراكم ما تحبّون منكم من يريد الدّنيا و منكم من يريد الاخرة ثمّ صرفكم عنهم ليبتليكم»(2). خوشبختانه دنبالهى آيه مىفرمايد: «و لقد عفا عنكم»(3)؛ اين است ديگر.
مسألهى وحدت بين شما، يك امر ضرورى
بايد با همان نواخت اول، حركت ادامه پيدا مىكرد. وقتى كه مجاهدان، در لحظهيى كه بايد بيش از همه، مخلصانه وارد عمل بشوند، با ديدِ سياسىِ مصلحتانديشانه و سودجويانه به قضايا نگاه كردند؛ اين گروه خواست آن گروه را پس بزند؛ آن گروه خواست فلان قِمّه را تصرف كند، كار خراب شد. حالا هم راه همان چيزى است كه در اين ده، يازده سال، بلكه اگر يك مقدار از جلوتر ببينيم، در اين پانزده، شانزده سالى كه مبارزات شما برادران افغانى با دولتهاى جائر حاكم بر افغانستان شروع شده؛ همانطور كه حركت مىكرديد، همانطور حركت كنيد؛ يعنى با نيت خالص براى خدا و عملى كه در آن، هيچ اثر و نشانهيى از اهواى نفسانى نباشد. اين، راه پيشرفت است.
مسألهى وحدت بين شما برادران شيعه، يك امر ضرورى است؛ همچنانكه بين همهى مسلمين و بين همهى مجاهدان در افغانستان ضرورى است؛ منتها «ما لا يدرك كلّه لايترك كلّه». اگر در راهِ يك هماهنگىِ كاملاً مخلصانه بين همهى نيروهاى جهادى در افغانستان، موانعى وجود دارد، لااقل بين شما برادران شيعه بايستى موانع برداشته بشود و اين، قدمى براى همكارى در چارچوب وسيعترى باشد. لذا وحدت چيز ضرورىيى است؛ نمىشود گفت چيز مستحسنى است؛ فوق مستحسن است.
نبايد هم خودمان براى اين وحدت، اينقدر شرطوشروط قايل بشويم كه تحقق پيدا نكند. وحدت، وحدت است ديگر. همكارى، يعنى همكارى؛ والّا اگر همين موضوعى كه حسنش اين است كه متفقٌعليه همه است، برايش شرطوشروط و موانع قايل شديم و هر كسى از يك طرف سر درآورد و گفت نه، فلان جهت را هم بايد رعايت كنيد؛ آن يكى هم گفت، فلان جهت هست؛ اينكه ديگر وحدت نشد! بايد بر مباحثات فايق بياييد.
منظور از وحدت، هماهنگى و يكنوايى و همصدايى است
شوراى ائتلاف را هم كه ما تلاش كرديم آن روز تشكيل بشود، به همين نيت بود كه همكارى و وحدت باشد. آن روز هم بعضى از برادران، اشكال ايجاد مىكردند. خيلى از شماها در آن جلسه حضور داشتيد و خاطرتان است كه من با بعضيها اوقاتتلخى كردم؛ براى خاطر اينكه ديگر وقتى قرار است كارى بر وتيرهى صحيحى انجام بگيرد، بايستى بر مباحثات فايق آمد.
كار را بايد انجام بدهيد. با طول بحث و جدل و بگوومگو، مصلحت كار تفريط نشود. حالا هم كه من احساس مىكنم شما آقايان، چه آن كسانى كه از داخل آمدهاند، چه كسانى كه در اينجا بودهاند، متفق هستيد كه شوراى ائتلاف را به يك وحدت سازمانى و تشكيلاتى تبديل كنيد – حزب وحدت، معنايش اين است ديگر – من موافقم، كار خوبى است؛ مشروط بر اينكه گروهگراييها ديگر دخالت نكند. البته اين كار، يك مقدار به نصيحت حل مىشود، يك مقدار هم به نصيحت حل نمىشود و بايستى جمعى را به عنوان داور بىطرف بگذاريد كه اگر در جايى گروهگرايى مشاهده شد، با آن مقابله كند…
آنچه كه من هميشه در جلسات متعدد روى آن تأكيد كردهام و الان هم تأكيد مىكنم، اصل قضيه – يعنى وحدت – است. اگر بخواهيد جهاد كنيد، وحدت مىخواهيد. منظور ما از وحدت، هماهنگى و يكنوايى و همصدايى است، تا برادران ديگر در مقابل هم قرار نگيرند و لولههاى تفنگ، از دشمن به دوست منصرف نشود. اگر انشاءاللَّه اين هماهنگى باشد، خدا هم كمك خواهد كرد. «من كان للَّه كان اللَّه له»(4). اين را صادق مصدَّق گفته است و ما نمىتوانيم در آن شكى داشته باشيم. براى خدا باشيم، تا خدا هم براى ما باشد. «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(5). اين حرفها، معلوم و واضح است و مطالبى بوده كه هميشه ماها مىگفتيم؛ حالا در عمل بايد تجربه بكنيم و به آن عمل نماييم. گفتن، ديگر كافى است.
بدون كار جهادى، كار سياسى هيچ فايدهيى ندارد
علىاىّحال، ما دعا مىكنيم و اميدواريم كه خداوند شما را تأييد كند. بدون جهاد، هيچ دشمنى از صحنه عقبنشينى نخواهد كرد، و جهاد هم جز با اتحاد و وحدت و هماهنگى، امكانپذير نيست. جهاد، عبارت از جهاد نظامى، جهاد سياسى و جهاد فرهنگى است. اين هر سه، جهاد است. هيچكدام را شما مغفولٌعنه نگذاريد. مبادا كسانى كه در جبهه هستند و به جهاد نظامى مشغولند، كار سياسى و تعارف بينالمللى را دست كم بگيرند. سرتان كلاه خواهد رفت؛ اين را بدانيد. اگر اين را دست كم بگيريد و ناديده بينگاريد، مطمئناً ضرر خواهيد كرد. فعاليت سياسى، به تنهايى و بدون پشتوانهى نظامى، هيچ كارى از آن بر نخواهد آمد. اگر كارِ نظامى نباشد، بهترين كار سياسى هم به نتيجهيى نخواهد رسيد. كار نظامى بايد پشتوانه باشد؛ البته براى كسانى كه اهل حقند. كسانى كه اهل باطل و سازشند، اصلاً به كار جهادى احتياج ندارند. بروند سازش كنند و مشكلاتشان را – اگر حل شد – حل كنند. كسانى كه اهل حقند، اينطور نيستند. بدون كار جهادى، كار سياسى و تحرك، هيچ فايدهيى ندارد. كار سياسى، بايد پشتوانهى جهاد نظامى داشته باشد و هر دوى اينها، بدون كار فرهنگى بىثمر خواهد بود. كار فرهنگى، مردم را با شما نگه خواهد داشت. اكثرتان يا جمع كثيرى از شما، بحمداللَّه عالم، فاضل، درسخوانده، زحمتكشيده و واردِ به مفاهيم اسلامى و قرآنى هستيد. كار فرهنگى را انشاءاللَّه دنبال كنيد. انشاءاللَّه كه خداوند همهى شماها را موفق و مؤيد بدارد.
پینوشت:
1 و 2. آلعمران: 152
3) آلعمران: 152
4) بحارالانوار، ج 79 ، ص 197
5) عنكبوت: 116
تلخیصی از بیانات در 22 فروردین 1369، ديدار با اعضاى حزب وحدت اسلامى افغانستان
Sorry. No data so far.