اشاره: دکتر ابوذر گوهری مقدم استاد روابط بین الملل دانشگاه امام صادق علیه السلام و کارشناس مسائل آمریکا هستند. با ایشان درباره تحولات اخیر آمریکا به گفتگو نشستهایم.
به نظرم بهتر است از سابقه جنبشهای اعتراضی آمریکا در دوره معاصر شروع کنیم.
در مورد جنبشهای اخیری که شکل گرفته اگر بخواهیم به شکل موردی بررسی کنیم، مهمترین اعتراضات در این سطح که الآن در جنبش اشغال وال استریت اتفاق افتاده به اعتراضات مردمی در سیاتل آمریکا در سال ۱۹۹۹ باز میگردد. اجلاس جهانی شدن بود و سران کشورهای صنعتی قرار بود اجلاسی برگزار کنند، غالب مردم آمریکا که با جهانی شدن به معنای سلطه نظام سرمایه داری و حذف طبقات پایینتر و تحت فشار قرار دادنشان مخالف بودند آنرا تحمل نکرده و به خیابانها ریختند و با پلیس درگیر شدند و در آن مقطع شورش گستردهای در منطقه سیاتل صورت گرفت و این اولین اعتراض مردم آمریکا در ده سال اخیر بود که در مخالفت با ساختار اقتصادی مطرح میشد.
اگر بخواهیم در یکی دو سال اخیر جنبش هایی با همان صبغه یعنی مخالفت با نظام سرمایه داری را بررسی کنیم، جنبشی بود که در چند ماه گذشته در ایالت ویسکانسین آمریکا صورت گرفت، در این ایالت اعتراضات مردم به نظام حاکم، بحرانهای مالی و رویکرد سیاسی موجب شد که معترضان کنگره ایالتی را اشغال کردند و یک زنگ خطری را برای حکومت و حاکمیت آمریکا به صدا درآوردند، قبل از آن هم یک سری جنبشهای واگرایانهای در برخی ایالات آمریکا اتفاق افتاده بود، برخی ایالتها خواستار استقلال شدند و در واقع این هم یک زنگ خطری را برای آمریکا به صدا درآورد.
تا اینکه به خاطر جنگهای عراق و افغانستان و ورشکستگی بانکهای آمریکایی و بدهیهای آمریکا- که الآن بدهیهای آمریکا تبدیل شده به بزرگترین تهدید امنیت ملی آمریکا که در واقع نمیتوانند آنرا مدیریت کنند و از طرفی باعث فشار به مردم و از طرف دیگر موجب ایجاد نابسامانی شده است- بحران مالی در آمریکا و در واقع در دنیا پدید آمد که در این فضا دو حزب اصلی دولت آمریکا بر سر تصویب بودجه اختلاف زیادی پیدا کردند؛ ازآنجا که آقای اوباما میخواست با تصویب بودجه یک سری صرفهجوییهای اقتصادی را در یکیک مواردی اعمال کند و یک برنامه ریاضتی تحمیل کند و البته جمهوریخواهان که در واقع بیشتر حامی منافع سرمایهدارانند، با آن مخالفت کردند و این مخالفت تا به آنجا ادامه داشت که دولت فدرال روبه تعطیلی میرفت و درواقع اگر بودجه کمی دیرتر تصویب میشد دولت مجبور بود برخی خدمات را در سراسر کشور به علت نبود بودجه تعطیل کند و این نشان از وخامت اوضاع اقتصادی آمریکا است.
اما مسئله وال استریت و رابطه آن با انقلابهای خاورمیانه؟
بحران اخیر ایالات متحده یا جنبش اخیر تحت عنوان اشغال وال استریت تا حد زیادی تحت تأثیر جنبشهای مردمی خاورمیانه است و این یعنی وقتی مردم میبینند که مردمی علیه دولتهایشان قیام کردند و با برپایی اجتماعات توانستند یک دیکتاتور را، یک حاکم مستبد را، کنار بزنند طبیعتاً این اقدامات برایشان الهامبخش میگردد. هسته اولیه اشغال وال استریت در واقع از ۱۷ سپتامبر، شهریور ماه، شکل گرفت و این اقدام در واقع یک اقدام نمادین است، وال استریت مرکز اصلی بازارهای مالی و پولی و بورسهای ایالات متحده است از اینرو بعضی آنرا با حادثه ۱۱ سپتامبر- البته اگر تفکر غالب را بپذیریم- مقایسه میکنند، همانطور که در یازده سپتامبر به نمادهای ایالات متحده، پنتاگون و سازمان تجارت جهانی حمله شد و میگویند در واقع مردم آمدند یکی دیگر از نمادهای کشور در واقع نماد تسلط مالی را اشغال کردند و اعتراض میکنند.
اینها چه میخواهند؟
همانطور که میدانید وضعیت مالی بد آمریکا سبب گردیده بسیاری از مردم بیکار بشوند، خانههایشان به خاطر وضعیت بد مالی توسط بانکها مصادره شود، حقوق بازنشستگی اکثر مردم کاهش یافته یا قطع شود و فشارهای زیادی به مردم وارد شود لذا اینها از انگیزههای اصلی اشغال وال استریت است تا به نسبت طبقه حاکم و محکوم- چیزی که آنها خودشان نسبت یک به نود و نه درصد میدانند- اعتراض کنند تا حداقل اینکه صدای خودشان را به دولت آمریکا برسانند. البته خواسته آنها این نیست که فلانی برود، اوباما برود یا… بلکه بیشتر به دنبال این هستند که دیده بشوند و به دولت بگویند که به فکر ما که در زیر چرخ دندههای نظام به ما فشار میآید، باشید و در واقع به دنبال هویت سازی برای خود هستند، چون جنبشهای اجتماعی وقتی شکل میگیرد دو حالت دارد، یا یک سری تقاضاهای خاص دارند که میخواهند به آنها برسند یا نه میخواهند در واقع دیده بشوند و از حاشیه به متن بیایند، نکته خاص اینجاست که با شکلگیری این جنبش، جمهوریخواهان و دموکراتها سعی کردند آنرا مصادره به مطلوب کنند و جمهوریخواهان گفتند این از ماست و دموکراتها نیز به همین صورت، جمهوریخواهان گفتند این مردم در اعتراض به سیاستهای اوباما آمدند و در مقابل دموکراتها با این جنبش همراهی کردند و اوباما در پیامی گفت که من حرف شما را درک کردم و فهمیدم و در واقع منظور این بود که مشکل من نیستم؛ بلکه مشکل ۸ سال ریاست جمهوری بوش و حمایت جمهوریخواهان و دو جنگ عراق و افغانستان است و من مقصر نیستم و در واقع من وارث آن هستم، و دموکراتها طوری تفسیر کردند که ما میخواهیم قانون تصویب کنیم ولی جمهوریخواهان مخالفت میکنند.
مردم در واقع نه میگویند طرفدار اوباماییم نه میگویند مخالف آنیم و نه میگویند طرفدار جمهوریخواهان و نه میگویند طرفدار دموکراتهاییم؛ بلکه میگویند حرف مستقلی داریم که باید به آن توجه کنید.
عدهای آمدند برای اینکه مفهومسازی بکنند، این جنبش را با تی پارتی (Tea Party) مقایسه کردند، همانطور که میدانید تی پارتی در دو مقطع مطرح شد، مقطع اولیه که در واقع اساس تشکیل چنین اصطلاحی بود در سال ۱۷۷۳ بود که سیزده مستعمرهنشین انگلستان (بریتانیا) علیه استعمار انگلستان قیام کردند و به بیانیه استقلال آمریکا و تشکیل ایالات متحده منجر شد که در واقع نهضتی بود در مقابل استعمار انگلستان.
مقطع دوم در سال ۲۰۰۹ نیز یک عدهای جنبشی تشکیل دادند علیه سیاستهای دموکراتها، طبقه معترض عمدتاً محافظهکاران و غالباً جمهوریخواهان سفید پوست، ثروتمندان و طبقه متوسط به بالا در ارتباطات مالیاتی بودند.
آن چیزی که هست مشخص است که جنبش وال استریت شبیه تی پارتی اولیه است، آنها آمدند خودشان را از زیر بار استبداد انگلستان نجات دادند و اینها میگویند ما را از استبداد نظام سرمایهداری نجات دهید؛ در واقع خواستار تغییر این نظام که حق ۹۹ درصد مردم را به نفع حق آن یک درصد نادیده گرفته هستند و البته با تی پارتی سال ۲۰۰۹ خانم پیلین و بقیه بسیار متفاوت است؛ زیرا که آنها اساساً از طبقه خاصی بودند و عمدتاً وابسته به بازارهای مالی بودند، لذا آن چیزی که دارد اتفاق میافتد، فراتر از اعتراض به یک حزب خاص است. یک سری تفاسیر افراطی هم از آن میشود و یک سری از جمهوریخواهان و سرمایهداران معتقدند که اینها اساسا آنارشیستند و به دنبال برهم زدن نظمند و از این طرف یک سری لیبرالیستها معتقدند که اینها یک سری افراد لیبرالند که وجدانشان بیدار شده و متوجه شدهاند که تحت ظلمند و اینها به دنبال اصلاح نظام سرمایهداریاند، در بیان تفاسیر افراطی از این هم جلوتر رفتند و از این اعتراضات تفاسیر تبلیغاتی کردند و این نشان داد که سیاستمداران آمریکا پاسخگوی مردمشان نیستند بلکه دنبال این هستند که دریابند در سال ۲۰۱۲ معترضان میخواهند به چه نحوی رأی بدهند، لذا آقای اوباما در پیامی اعلام میکند که من پیام شما را شنیدم و این اعتراضات نشان از سرخوردگی مردم آمریکا است و از این اصطلاح سرخوردگی استفاده میکند و در ادامه میگوید که اینها میتوانند در سال ۲۰۱۲ به لحاظ سیاسی هم خودشان را نشان بدهند، میبینیم که یک نیمنگاهی به انتخابات دارد، لذا اگر بخواهیم یک تفسیری از اینها ارائه دهیم و بگوییم که اینها واقعا دنبال چه هستند میتوانیم بگوییم که اینها معترض به دموکراسی در آمریکا هستند و میگویند که جریان دموکراسی در آمریکا منحرف شده است.
یعنی چه؟ یعنی که دولت، احزاب و صاحبان قدرت نمایندگی مردم را برعهده ندارند؛ یعنی اینها به جای تأمین منافع مردم به فکر تأمین منافع صاحبان سرمایه هستند، در واقع میگویند که قانون اساسی و ساختارهای قدرت در ایالات متحده توسط سرمایهداران تحت سلطه قرار گرفته است به گونهای که ساختارهای قدرت دیگر توجهی به خواسته های مردم ندارند و درنهایت میگویند چیزی که الآن تعیینکننده مناسبات سیاسی آمریکا است همین قشر سرمایهدار و بازارهای آمریکا و صاحبان صنایعاند و به نوعی سیاست توسط این صاحبان ربوده شده است.
مهمترین محورهایی که معترضان راجع به آن صحبت میکنند، محورهایی که لاأقل به لحاظ فکری با آن مخالفند؟
اینها آمدند یک بیانیه ای را منتشر کردند تحت عنوان بیانیه اشغال، بیانیه اشغال نیویورک، آمریکاییها در آن تی پارتی اولیه بیانیه استقلال را اعلام کردند که آمریکا استقلال یافت و الآن اینها آنرا شبیهسازی کردند و بیانیه اشغال را اعلام کردند و چند محور را تبیین کردند:
محور اول: عدالت در آمریکا قربانی شده است، یکی از کلید واژههایی که اینها به آن اشاره میکنند بحث بیعدالتی است. عدالت آن است که بالسویّه به همه نگاه شود و نه اینکه یک درصد همه سهم نود و نه درصد را بخواهد تصاحب کند، لذا بحث عدالت اجتماعی یکی از محورهایی است که آنها به آن اشاره دارند و معتقدند قربانی شده است.
محور دوم: اینکه یک سری انحصارات تولید توسط این شرکتهای عمده به وجود آمده که باعث شده رقابت از بین برود، چون یکی از ویژگیهای نظام سرمایه داری این است که رقابت وجود دارد و اگر رقابت نباشد این نظام طبیعتاً فرو میپاشد.
محور سوم: اینکه میگویند ما امنیت شغلی نداریم و با این ساختار ما نمیتوانیم به راحتی شغلمان را حفظ کنیم.
محور چهارم: اینکه میگویند این ساختارهای مالی بر نظام آموزشی هم تسلط یافته است یعنی اگر جوانی بخواهد تحصیل کند، پول لازم دارد و شما وقتی نتوانید برایش کار ایجاد کنید که درآمد به دست آورد و با درآمدش تحصیل کند، در واقع او را از تحصیل محروم کردهاید.
محور پنجم: بحث بیمههای اجتماعی و دستمزدها و کاهش نرخ بازنشستگی است. هماکنون در میان سیاستمداران آمریکا اختلاف است که چه طبقاتی میتوانند بیمه دریافت کنند و در حال حاضر بسیاری از مردم از خدمات بیمه بیبهرهاند.
محور ششم: میگویند نظام قضایی آمریکا تحت سلطه منافع سرمایههای کلان است و اینها هرطور که بخواهند حکم صادر میکنند و شما که سرمایهداری از آن جهت آقایان قاضی منصوب شما هستند در هر صورت پیروزید و لذا نظام قضایی نظام فاسدی است.
محور هفتم: اینها میگویند که دولت در حوزه شخصی ورود پیدا کرده است و در موارد بسیاری به آن تعرض نموده است، اف بیای (FBI) سیستماتیک کار میکند و بحث استراق سمع و… را پیگیری میکند و در واقع ما هیچ حوزه شخصی نداریم و حتی بحث آزادی بیان در مطبوعات به علت اقدامات پلیسی مخدوش شده است. مثلاً همین بحث جنبش وال استریت را در اوایل کار که فکر میکردند مسئله مهمی نیست، سانسور شدیدی کردند و در نهایت وقتی ملاحظه کردند مسئله جدی است، با اطلاعات غلط سعی در انحراف اذهان عمومی داشتند و لذا معترضان میگویند رسانه سانسور شدید دارد و اطلاعات غلط به دست مردم میرسد.
محور هشتم: خیلی جالب است که معترضان میگویند که این یک درصد (صاحبان صنایع و سرمایه) استبداد و استعمار داخلی را پیش گرفتند و به دنبال این هستند و موفق شدند که شرکتهای مالی رقیب را حذف کنند و مثل دوران استعمار و به شیوه آنان در این هدف عمل کنند و به سود برسند.
محور نهم: این است که میگویند که این صاحبان صنایع به سمت تولید سلاحها کشتار جمعی رفتند تا از این طریق هم به سود مالی برسند و میگویند این شرکتها در بحثها و دعواهای نژادپرستانه در سراسر دنیا وارد شدهاند، کارکنان مافیایی علیه مذاهب و گروهها سعی در کسب منافع دارند.
بحث نفت، همین صاحبان صنایع باعث محتاج شدن آمریکا به نفت شدند و اجازه نمیدهند آمریکا به دنبال انرژیهای جایگزین باشد، از آنجا که منافعشان در همین است.
و در نهایت بحثهای جنسیتی، تبعیض علیه زنان و….
در بیانیهشان یک جمله جالبی میآورند و بیان میکنند که وظیفه این نظام سیاسی این است که از حقوق مردم دفاع نماید و وقتی این نظام نمیتواند چنین کند، وظیفه خود مردم است که از حقوق خودشان دفاع کنند و درواقع الآن ما آمدیم که از خودمان در برابر این نظام مراقبت بکنیم.
این به طور کلی یک حرکت نمادین است، البته بخشی نمادین و بخشی واقعاً عملی شده است و علیه نظام سرمایهداری و صاحبان صنایع است و البته همانطور که گفتم بیشتر برای این است که میخواهند دیده و شنیده شوند و به دنبال ایجاد هویت جدیدند.
بحث نگاه رهبری به قضیه چطور؟
از یک زاویه دیگر هم میتوان به این قضیه نگاه کرد که آن بحث بیداری است که مطرح میشود و مقام معظم رهبری روی آن تاکید داشتند و در واقع قبل از سفر به کرمانشاه هم مطرح کرده بودند که بحث بیداری به اروپا و آمریکا هم کشیده خواهد شد که متعاقب آن ما شاهد شکلگیری جنبشهای گسترده در اروپا و آمریکا بوده و هستیم و حتی آن در حال سرایت به شهرهای دیگر آمریکاست. این نشان میدهد یک پتانسیل به شکل بالقوه وجود دارد و مردم اگر حرف خودشان را بزنند و علیه این ساختارها اعتراض کنند چه به لحاظ سیاسی فرهنگی و… میتوانند به شکل گسترده قیام بکنند.
نکته جالب اینجاست که آمریکاییها در مسئله جنبشهای خاورمیانه، بیداری اسلامی، برای مقابله با ادعای جمهوری اسلامی- که با مستندات این حرکتها را اسلامی معرفی میکرد- یک تفسیر ارائه دهند، و بیان کردند که این حرکتها اسلامی نیستند و در هر جای دنیا هم ممکن است اتفاق بیفتند، با این ایده میخواستند جلوی تفسیر جمهوری اسلامی ایران را بگیرند، ما میگوییم مشکلی نیست این حرکتها اسلامی نیستند و در هرجای جهان حتی در مرکز ایالات متحده نیز ممکن است اتفاق بیفتد.
اینکه بیان کردم مستند است، صحبتهای مشاور امنیت ملی خود آقای اوباما خیلی خوب این چهارچوبها را بیان میکند و چند مورد را بیان میدارد و از ویژگیهای انقلابها نام میبرد که منحصر در محدوده جغرافیایی خاص نیست. پس آمریکاییان در واقع درگیر تفسیر خودشان شدند.
یک مسئلهای که در غرب شروع این حرکتها را تسهیل میکند، این است که اگر در خاورمیانه شما یک سیستم بسته دارید که کنترل همه رسانهها را دردست دارد، خصوصاً فضای مجازی، لذا در غرب که شما مدعی آزادی هستید؛ تویتر، فیس بوک و سایر شبکههای اجتماعی محدودیت خاصی ندارند، ازاینرو بسیج عمومی از طریق اینها راحتتر صورت میگیرد، چون آنها میگویند که این انقلابهای خاورمیانه بر پایه همین شبکههای اجتماعی شکل گرفت البته خودشان میگویند، درست و غلط آن بماند.
به مجموعه این عوامل میتوانیم ناکارآمدی حکمرانان غربی را چه در آمریکا و چه در اروپا بیفزاییم؛ افرادی که جداً ناکارآمد و ضعیفند افرادی مثل برلوسکونی با آن فساد اخلاقی، سارکوزی، اوباما و… که دولتهایشان نیز واقعاً ناکارآمدند. البته اگر نخواهیم بگوییم این ساختار سقوط میکند ولی به هرحال به لحاظ تئوریک امکان آن وجود دارد.
معترضان از چه طبقه اجتماعی اند؟
آن چیزی که ادعای خودشان است، این است که ۹۹ درصد مردم آمریکا هستند و البته خودشان بحث میکنند که این ۹۹ درصد واقعاً چند درصد است و اگر نخواهیم خودمان را درگیر این اعداد و ارقام کنیم به طور مسلم معترضان جزء طبقه متوسط مردماند. طبقه متوسط، همیشه نقش ویژهای در بسیج کردن جامعه و واکنشهای اجتماعی داشتند. نکته اینجاست که بخش عمدهای از مردم ایالات متحده حتی اگر حرفی هم نمیزنند و به میدان هم نمیآیند در فیس بوک و تویتر خود را از جرگه معترضان میدانند و میگویند ما هم جز آن ۹۹ درصدیم. درکل طبقه متوسط و افرادی که متضرر از این نظامند.
رهبر این جنبش چه کسی یا کسانی است؟
یکی از ویژگیهای جنبشهای اخیر این است که رهبر ندارند. از نگاه سنتی در ادبیات علوم سیاسی هر جنبشی رهبر دارد و چه بهتر که از نوع کاریزماتیک و مقتدرش باشد؛ اما حرکتهای اخیر رهبر ندارند و جنبشهای بیسر نیز به آنها میگویند و توده مردماند.
همین که رهبر ندارند فضایی ایجاد شده برای موضعگیری ضد آنها و یک سری میگویند که اینها آنارشیستند، یک سری میگویند مردم عوامند که چیز زیادی نمیفهمند و نباید خیلی آنها را جدی گرفت و حتی آنهایی که خواستند بر جنبش مردم سوار بشوند، نتوانستند خودشان را به عنوان رهبر تمام عیار معرفی کنند و پس از مدتی توسط خود مردم کنار گذاشته شدند و شاید یکی از ویژگیهای این جنبشها که باعث شده آنها موفقیتهایی به دست بیاورند همین است که رهبر ندارند از آنجا که نمیتوانند به رهبر جنبش انگ سیاسی یا اقتصادی یا… بزنند و به این صورت سدّ راه آن شوند و آنرا منحرف کنند.
مثلاً در مصر و یمن و… ما شاهد رهبری شخص خاصی نیستیم.
این تفاسیری که بنده عرض کردم در واقع زاییده فکر ما نیست و بسیاری از این تفسیرها از خودشان است، یا از افراد بیطرفی که این جنبشها و اهدافشان را واکاوی میکنند.
بدون رهبر به نتیجه میرسند؟
تا نتیجه گرفتن را چه چیز معنا کنیم، معترضان به این معنا که در ساختار سیاسی تأثیر بگذارند به نتیجه میرسند ولی اگر فکر کنیم که به سرعت ساختار نظام سیاسی آمریکا تغییر مییابد شاید یک مقدار قضاوت آن زود باشد.
خواسته های مطرح شده نمادین است یا واقعی؟ فکر نمیکنید یک مقدار آنچه مطالبه کردهاند دور از دسترس است؟
به طور کامل نمیشود گفت همهاش نمادین است، البته اینکه در خیابان جمع میشوند نمادین است، ولی بعد از یک مدتی تبدیل میشود به یک چیز واقعی و با پلیس درگیر میشوند و….
به نظر من یک فهرستی از ضعفهای جامعه آمریکا که مردم درگیر آنند دیده میشود و حتی بعضی آمریکاییها به آن اضافه کردهاند و خودشان هم میگویند که ما جنبشمان اعتراضی است و هرکس میخواهد به ما بپیوندد، انتهای این فهرست باز است.
مواردی مثل مطرح کردن تبعیض جنسیتی، مصادره خانهها توسط بانکها، بیعدالتی و… مسائلی است که ملموس برای مردم و درد اکثر جامعه آمریکاست.
این جنبش رنگ خاصی دارد؟ یعنی یک جنبش نژادی است؟
نه؛ این طور که ظاهراً از تصاویر مشخص است هم سفیدپوست هست هم سیاهپوست، در واقع همه طیفهای جامعه آمریکا در آن هستند.
تا به حال عقب نشینی از دولت و نظام سیاسی آمریکا دیده شده است؟
همانطور که بیان شد، آقای اوباما یکبار آمد همراهی کرد ولی به نظر نمیرسد که این همراهی واقعی باشد و بیشتر یک ژست سیاسی است. معترضان میگویند اوباما که میگوید من حرف شما را فهمیدم برای نجات وال استریت پول تزریق میکند و این آقا ساختار را قبول دارد و ما میگوییم ساختار باید عوض شود.
جمهوریخواهان هم که کرسی ریاست جمهوری در دستشان نیست مدام انگ میزنند که شما – دموکراتها – بد عمل کردید.
البته برخی درخواستهای معترضان نیز درخواستهای واضح و مشخصی نیست، مثلاً همین که شما میآیی ۲۵ مورد لیست میکنی که باید اصلاح شود خوب سنگ بزرگه و اینها الآن دنبال نتیجه مشخصی نیستند.
با تشکر.
Sorry. No data so far.