به گزارش تریبون مستضعفین به نقل از ستاد رسانهای ایام اندیشه انقلاب اسلامی، به همت بسیچ دانشجویی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران نشستِ «افق پس از گذار از غرب _ غربشناسی سید مرتضی آوینی» با حضور حسین کچویان، عضو هیأت علمی این دانشکده و عضو شواریِ عالی انقلاب فرهنگی بعد از ظهر روز سهشنبه ساعت 13:30 در اتاق شوراي مديريت این دانشکده برگزار شد.
نشست «افق پس از گذار از غرب – غربشناسی سید مرتضی آوینی» با ایراد سوالی با این مفهوم که آیا میشود به شهید آوینی به عنوان یک متفکر، نظریهپرداز و یک غربشناس حرفهای نگاه کرد؟ گویا شهید آوینی از ساحت نظر فراتر رفته و دست به کار شده، مثلا دوربین دست گرفته، فیلم ساخته و علاوه بر نظریهپردازی فعالیتهایی داشته است، آغاز شد.
کچویان پس از عرض تسلیت به مناسبت ایام فاطمیه (س) و شهادت سید مرتضی آوینی با اشاره به شناخت و ارتباط دو نسل با شهید آوینی گفت: احتمالا من مثل شما یا شما مثل من با آوینی ارتباط پیدا کردیم. یعنی آوینی را بیش از این که به عنوان یک متفکر یا صاحبنظر یا کسی که مینویسد، بشناسیم با کارهای تصویریأش آشنا شدیم و در خلال فعالیتهایش او را بیشتر شناختیم.
وی با طرح سوالی در ذهن خویش از شخصیت و فهم شهید آوینی و تاثیر وی به عنوان اندیشمند، تصریح کرد: سوابق یا نوع اطلاعاتی که از ایشان وجود داشت تا قبل از برخی فعالیتهایش مثل کار در مورد بشاگرد یا بعدها مثل روایت فتح نشان نمیداد که وی شبیه به اهل نظران باشد یا شبیه به کسانی که به طور معمول حوزه کارشان را فکر و اندیشه قرار میدهنئ، در این مسیر حرکت خویش را ادامه میدهند، متحول میشوند و عمر میگذرانند.
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با گذری به زندگینامه، شخصیت و تیپ شهید آوینی ادامه داد: ما ایشان را در مجموعه صاحبنظران یعنی کسی که قله است و تامّ و تمام در زمینه فکر و اندیشه متمرکز شده باشد ندیدهایم و نمیبینیم.
وی با اشاره به تجربه سید مرتضی آوینی در عرصه هنر و تفکر گفت: اهل هنر معمولا شیوه ورود و خروجِشان به مسایل از طریق فکر نیست یعنی اهل فکر و فلسفه در مورد ماهیت هنر که به میزان بسیاری اعطایی است، صحبت کردند البته با وجودی که دست شخص در آن دخیل نیست و خودِ فرد توانایی پرورش آن را دارد اما اصل و مایه امر هنرمندی در هر زمینه ای با آن شخص است.
کچویان در ادامه افزود: معمولا اهل هنر خیلی با نظر همراه نیستند ولی شهید آوینی، اهل هنری بود که در او و فراتر از او عمق پیدا کرده بود.
حقیقت راحت به دست می آید، هر کسی که بخواهد میتواند به دست آورد از طریق خودش هم میتواند به دست آورد.
وی با بیان نکته جالبی از صحبتهای شهید آوینی در مورد خویش، مبنی بر تایید ویژگیهای خاص اهل هنر میگفتند: من یک راههای رفتهای را رفتهام و در هیچکدام از این راهها به جایی نرسیدم و هر چه که به دست آوردم، بیرون از دانشگاه به دست آوردم.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره به تیپ شهید آوینی در مقایسه با دیگر صاحبنظران گفت: بسیاری از مقولاتی که ایشان درگیرش شده محصول سیر و سلوک شخصی اوست. یعنی آدمی از ابتدای زندگیأش از زمانی که خودش را شناخته دنبال حقیقت بوده، و به قول آوینی، بازیهای متفاوتی را کرده، حرفهای بیربطی زده و اداهای عجیب و غریبی درآورده، نیچهای شده و سبیل نیچهای گذاشته، مارکسیست شده و سبیل مارکسیستی گذاشته و در نهایتا یک جایی اینها را رها کرده و خودش مسیرش را یافته و از آنجا به بعد شروع به پروا کردن آن حقیقت در درون خودش شده و ظاهرا هم سالهای اول انقلاب است.
وی ادامه داد: درک، آشنایی و ورود شهید آوینی به زبان، متون و فعالیتهای غربی، خروجی کار بسیار متفاوتی را به همراه داشته است. یعنی شما از وجود انواع نقدها نسبت به غرب آگاهید و بسته به اینکه کجا قرار بگیرید، نقدتان خیلی متفاوت خواهد شد و نقد آوینی یکی از رادیکال ترین نقدهاست.
کچویان در ادامه گفت: با مشاهده تاریخ غرب از روسو – از اواسط قرن هجدهم – نقد غرب شروع شد اما به صورت مشخص با سوسیالیتها، سپس مارکسیستها اتفاق افتاد و بعد از آن جریانهای انتقادی در مسیر نقد است.
وی با اشاره به انعکاس مسیر نقد در فوکو اظهار داشت: فوکو به معنای خاص انتقادی نیست. یعنی فرانکفورتی نیست ولی در جمع جریانهای نقدی به این معنا قرار میگیرد. کشش این نوع نقد ریشه در نقد مارکسیستی دارد. نقد مارکسیستی نقد دو آدمی است که با هم در یک مسیر نسبت به غرب میروند و یکی از آنها به دیگری میگوید تو نسبت به حقیقت غرب خیانت کردی. نقد مارکسیستی نقد علیه غرب نیست، نقد له غرب و عمقبخشی به آن است.
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران مهمترین مساله نقد مارکسیستی، نقد فرانکفوریتیها تا چپها و فوکو را الزامِ سیستمها و نابودی آزادی ما دانست و افزود: آزادی یعنی حقیقت نفسانی و سوژهای که هر طور خواست، باشد. در نهایت این نقد به نقد عقل و علم هم میرسد. چون علم هم مسوولیتهایی برای انسان ایجاد میکند.
وی با بیان اینکه اگر قبول کردیم حقیقت وجود دارد بنابراین حقیقت هم مقیّدکننده است، ادامه داد: نقد اخیر فوکوایها در واقع نقد حقیقت برای رهایی انسان از آن است. البته نقدهایی در سنتگراهای خود غرب هست مثل اشتراوس تا آرنت یا دیگرانی که وارد آن نمیشوم.آوینی با اطلاع از اینها و به دلیل سوابق روشنفکری و درگیریهایی که قبل از رسیدن به حقیقت داشته، آنها را میفهمیده است.
کچویان در ادامه ابراز داشت: شهید آوینی، در یکجایی نقطهای بسیار متفاوت مییابد و از آنجا رنگ و بوی زندگیأش تغییر میکند. انقلاب برای ایشان یک حادثه خیلی بزرگ و عجیبی تلقی میشده است، تا آنجا که کل نگاهش به جهان هستی، آینده و گذشته را براساس این رخداد تنظیم میکند. رخدادی که به عنوان یک رخداد بسیار مهم در رستاخیز جهانی از آن یاد میکند.
وی ادامه داد: وقوع انقلاب در سال 50 و ایجاد تحولی عظیم در شهید آوینی، او را به حدی تغییر داد که به رادیکالترین شکل ممکن، ناقد غرب میشود. البته ما در جست وجویِ بیان اشکالات نقدش نیستیم. در کلیت این نقد، بعضی از مایههای تعبیری اندیشه او با این فکر سازگار است ولی در اینجا به طور مشخص با این تحول، معنایی کاملا متفاوت پیدا میکند. یکی از نکات مهم تفکر شهید آوینی در باب تمدن غرب با مفهومگذاری و معنایی کاملا دینی همراه با احادیث، روایات قرآنی سازگار میشود.
کچویان منظور از مرحله گذار را در مفهوم معمول میان روشنفکران، گذر از وضعیت موجود به وضعیت غرب دانست و تاکید کرد: بسیاری از آنهایی که حرف از مرحله گذار میزنند، صبح تا شب، خیلی از نظریههای تك خطی تاریخ را رد میکنند اما در عمل، اهل غرب و آن کسانی که به تجدد تعلّقِ خاطر دارند، همچنان در آن چارچوب میاندیشند. ممکن است صورت ظاهری قضیه آن نباشد ولی از آن جهت که ساختارها و شکل موجود در غرب، نهادهای آن عطف قرار میگیرند و وقتی میخواهند وضع ما را ارزیابی کنند، اگر عین خودشان باشیم می گویند خوب است، اگر عین خودشان نبودیم بد هستیم.
وی ادامه داد: اهل غرب همچنان در همان نگاه خط و تاریخی قرن هجدهم هستند به این معنا که یک تاریخ واحدی را برای بشریت میدانند که این تاریخ یک نقطه مطلوب واحد هم بیشتر ندارد و آن نقطه مطلوب هم خود غرب است. یک نقطه ابتدایی دارد که آن نقطه توحش است و یک نقطه نهایی دارد. حالا ممکن است آن مکانیزمهایی که در فلسفه تاریخ قرن هجدهم آمده نقدش کنند ولی این آخری را نقد نمیکنند. این آخری که وضعیت ما را به عنوان یک وضعیت سنتی و وضعیت متعلق به آن مرحله بدلی یا توحش است مطلوب نمی دانند و مرحله نهایی که غرب هست آن را خوب می دانند. یعنی کسی که صبح تا شب از دموکراسی، مدیریتها، رسانهها، اقتصاد غرب و از سرمایهداری و تجربه موفقیتهایش میگوید و چیزهایی که صبح تا شب در روزنامهها و مجلات و سخنرانیها ممکن است بشنوید و میشنوید با این مضمون است که به این فصل تاریخ اعتقاد دارد.
وی با بیان اینکه گذار برای شهید آوینی یعنی انتظار، ادامه داد: فلسفه تاریخ غرب را باید بسیار اهتمام ورزید، چرا که اعتبار کلِّ تمدن، در درون این فلسفه تاریخ شکل گرفته است. شهید آوینی با این مفهوم و گذار کار دارد ولی در یک مفهومی کاملا به معنای موعودگرایانه به این مساله فکر میکند. موعودگرایی او از نوع موعودگرایی شیعه است. همین کل تفکر و اندیشه آوینی را رنگ و بوی دیگری میبخشد که خاصِّ اوست. البته پس از قرن چهارم هجری در حال انتظار پس از غیبت هستیم اما از نظر شهید آوینی این مفهوم در انتظار بودن در تفهیم یک واقعیت دیگری که واقعیت غرب است یک معنای مشخص تری پیدا می کند آن هم انتظار بالفعل یعنی فعلیت یابی انتظار است.
شهید آوینی معتقد است ما مطابق احادیثِمان، دوران جاهلیتِ ثانویه زندگی میکنیم و مظهر تامّ و تمام جاهلیت ثانویه غرب، همان تجدد است.
کچویان ادامه داد: مطابق فهم شهید آوینی در طول تاریخ، ما هبوطهای متعددی داشتیم. هبوط اولیه که با حضرت آدم (علی نبینا و آله وعلیه الصلاه و السلام) محقق شد اما بعدها هبوطهای متعددی اتفاق افتاد که با تعبیرهای شهید آوینی هبوط تام و تمامی است یعنی از آن پایینتر دیگر امکان تنزّل نیست و از آن بیشتر دیگر امکان بعد از حق وجود ندارد.
وی در ادامه افزود: هبوط چطور تحقق پیدا میکند؟ هبوط از طریق نگاه به خود تحقق پیدا میکند. قضیه حضرت آدم چه بود؟ خداوند به او گفت «لا تقربا هذه الشجره» و آنها به وسوسه شیطان که خیلی با وسوسههای دوران مدرن دارد، نزدیک شدند و هبوط پیدا کرد. آن جایی که حضرت آدم تعقّل، اراده و خواست خودش را مدخل داد و یک تصمیمی گرفت که آن تصمیم منشأ ظلمت و از دست دادن چشم بهشتی شد. از دست دادن آن نگاهی که میتوانست آن حق را ببیند و افتادن به آن وضعی که الان هست، شد.
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در ادامه تصریح کرد: هبوط به این دلیل اتفاق افتاد که طبق آیه 120 سوره مبارکه طه و اعراف، شیطان گفت: یا اینکه «هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لا یبقی» و «قال ما نهاکما ربکما عن هذه الشجره الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین» یک جاودانگی را به حضرت آدم بشارت داد و وسوسه اش کرد یا دیگری هم پادشاهی و سلطنت مطلق.
کچویان با اشاره به تحقق ظرفیتهای شهید آوینی بر مبنای دلایل و نشانههای هبوط گفت: آوینی در چارچوب فهمش از دوران تجدّد یعنی روزگاری که هبوط به انتهای خودش میرسد، معتقد است که یکی از آن دلایل عمومیت سیطره غرب است. شاید الان ما اعتقادمان این نباشد، بگوییم که غرب در یک زمینههایی غلبه کرده و در یک زمینههایی غلبه نکرده که ظاهرا شهید آوینی معتقد به غلبه مطلق است. یعنی نه سیاست، نه اجتماع، نه اقتصاد و نه فرهنگ استثنایی هم وجود ندارد.
این استاد دانشگاه با اشاره به متعلق بودن جمهوری اسلامی به همه جا و نه فقط ایران تاکید کرد: همین یک کاسه شدن این قضیه یعنی وحدت و یکپارچگی که در بحثهای جهانی شدن را خیلیها معتقدند اتفاق نیفتاده ولی آوینی معتقد است که اتفاق افتاده یعنی غرب اولین تمدنی است که جهانی شده و همه تمدنها را در درون خودش هضم و مضمحل کرده و این یکی از نشانههاست چون ظهوری که قرار است اتفاق بیفتد، برای تمام بشریت است یعنی وعدهای که داده شده، وعده خاص شیعه نیست وعدهای برای کلِّ انسانیت است و به ارث بردن زمین به ارث بردن زمین است و مستلزم این است که کل بشریت درگیر این قضیه شوند و این پیش زمینه واقع شده که کلِّ بشر درگیر این اتفاق شود.این که ما به انتهای عصر جاهلیت رسیدیم جاهلیت ثانویه نه جاهلیت اولیه، مطابق احادیث یا فهم دینی این جایش تجربیات یا مشاهدات شخصی است و یک مقدار زیادش هم احتمالا به استناد متفکرین اگزیستانزیالیست و دیگران است چون از لفظ اضطراب بیاعتمادی و بیاطمینانی زیاد استفاده میکند. یعنی این اوضاع و بحرانهای متعددی که در غرب است، خصوصا از نوع وجود شناسانهاش دالِّ بر این میگیرد که نزدیک است. البته ممکن است که یکی از آن ادله آن میلی باشد که به حرفهای متفاوت و سخنهای جدید و به یک معنا رهاییبخش در غرب وجود دارد و براساس این فهم او گذار را به معنای بالفعل شدن یعنی آغاز عصر ظهور میگیرد.
رنسانس، آغاز جاهلیت ثانویه
کچویان خاطرنشان کرد: در تقسیم بندیهای آوینی رنسانس، آغاز جاهلیت ثانویه است و انقلاب اسلامی عصر رستاخیز جهانی و در واقع شروع تحقق انتظار امامت است. انتظار امامت یعنی ما همیشه منتظر باشیم که این اتفاق بیفتد ولی بسته به اینکه چه درکی از زمانه داشته باشیم این انتظار در ما شکلهای مختلفی پیدا خواهد کرد. اگر منتظر مسافری هستیم، از او گردوخاکی ببینیم اگر شوقی داشته باشیم شدیدتر میشود و حالتهایی که به ما دست میدهد بسته به شرایطی که در آن فکر میکنیم فرق خواهد کرد. چون ایشان معتقد است ما در چنین وضعی هستیم و آخرین تمدنی که ممکن بوده مرتبه پایانی هبوط را محقق کند آمده و بشر یکپارچه شده و آن تمدن در حال انحطاط است و به سمت مرگ میرود و شوقی نسبت به خیرات در آن به وجود آمده و … و انقلاب اسلامی در او رخ داده است. انقلابی که با هیچکدام از منطقهای معمول این دنیا که در حال فروریزی است، نمیخواند و گویی زنگ خروج و طبق بیاناتی که در احادیث است نشانههای ظهور دیده شده و این فکر و کار آوینی را از همه جهات متفاوت میکند.
وی با اشاره به یکی از نکات جالب و بسیار مهم در رابطه با آوینی و مدرنیته تعبیر جاهلیت تئوریزه شده گفت: یکی از مصایب بشریت در عصر حاضر همین قابلیت تئوریزه کردن آن است. یعنی همین که علوم اجتماعی انجام میدهد. بشر همیشه این مفاسد را داشته است، عدهای میگویند این مفاسد در کشور خود شما هم هست، از یک نظر این حرف درست است، هر چند که با تفحص دقیق اینطور نیست. مثلا همیشه مواد مخدر بوده، ولی از زمانی که ما میشنویم انگلیسیها به چین رفتند و جنگ تریاک شروع شد، انگلیسیها چین را به تریاک مبتلا کردند، ولی تا پیش از این ما مخدر به این معنا نداشتیم.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه در گذشته بشر زشتیهای خود را تئوریزه و تبدیل به بهترینها و خوبترینها نمیکرد، تصریح کرد: مساله گلشیفته فراهانی یکی از مصداق کوچک از تئوریزه کردن است که اساسیتر و عمدهتر از این را فوکو و دیگران کردهاند. یک وقت کسانی برهنگی میکردند ولی برهنگی را خیر، اعتلا و برتری نمیدانستند.
وی با مثالی ادامه داد: زمانی آقای موسوی از من پرسید که این هنرمندان کی هستند؟ گفتم هنرمندان همان مطربها هستند که آدمهای حاشیه تمدنهای گذشته، چه در دربارها و چه جاهای دیگر، چه خنیاگر، چه رقاص، چه روحوضی خوان بودند. اینها همیشه از در پشتی میآوردندشان و در مجالس عادی جایی نداشتند و در مجالس تریاک و مشروب و … میرفتند. الان ببینید تئوریزه کردن هنرمندان را به کجا کشانده که خودشان را اوج بشریت میدانند و هیچکس قابل قیاس با آنان نیست حتی اهل نظر.
کچویان با اشاره به حدیثی از پیامبر گفت: بعضی اوقات دین آوردن دلیل خاصی نمیخواهد، یک حدیث برای حقانیت دین کافی است. چنانچه از حضرت رسول اکرم در بابِ نوع مواجه با امر به معروف و نهی از منکر نقل کردهاند که میفرمایند: زمانی میرسد که شما نهی از منکر و امر به معروف را رها میکنید، اصحاب میگویند واقعا اینطور میشود؟ میگویند بله، زمانی میرسد که شما امر به منکر و نهی از معروف میکنید. میپرسند، می شود؟ حضرت میفرمایند: بله. یعنی میدانید منکر است ولی امر به آن میکنید، یعنی مردم را مبتلا و وادار میکنید. زمانی هم هست که شما معروف را منکر و منکر را معروف میکنید. تمدن مدرن و جاهلیت تئوریزه شده این است.
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در ادامه افزود: پیامبران این همه زحمت کشیدند و چند هزار سال تلاش کردند که بشر را لباس بپوشانند و مثل حیوان نباشد و عورت خود را بپوشانند ولی الان عورت را بیرون میاندازند و جزء مراتب خیلی بالای رشد و پیشرفت به شمار میآورند. حتی در قالب تئوری هم این کار را میکنند. مثل هیپیها و جریانات مشخصتری از نچرالیستها که برگشت به طبیعت میکنند، مانند جریان سبز. طبق فکر روسویی تمام تمدن را مظهر عبودیّت و اسارت و رها کردن آن را آزادگی میدانند و این مساله جزء تئوریهای خیلی مهم است.
کچویان با بیان اینکه یکی از مصایب ما این است که تکلیفِمان با غرب روشن نیست، گفت: غرب، دنیا را طوری کرده که متفاوت از نگاه غرب دیدن و متفاوت از زندگی غربی زندگی کردن سختتر است. شما تا چشم باز میکنید تماما چیزهایی میبینید که از غرب آمده. زندگی ما اگر تجددی نشده تجدد مالی و تجددزده شده و نتیجه آنکه اینقدر چیزهایی در زندگی ما هست که همه شر است و ما اصلا نمیتوانیم راجع به شر بودن آن فکر کنیم. راه ورود به این معنا و در واقع مسیر نجات هم همین است اینکه شما نسبت به غرب چنین دیدی پیدا کنید.
زبان و کلامی که در شهید آوینی میبینید گیرا در نفرت از غرب و شوق به خیرات است، چراکه ریشه تجدد را در دل خویش خشکانده بود و هیچ شک ، شبهه و شرمی نداشته از اینکه نقدهایی آتشین و تند کند. چون یک زمانی نقد نمیکنید، یعنی موافقید، ولی وقتی نقد میکنید، مثلا اقتصاد سرمایهداری را، یک عده زیادی اقتصاددان با هزاران تئوری که بازار فلان است و … به شما حمله میکنند و شما هم میبینی بد نیست این ثروتها و ماشین داشتن، رفاه و لذتهای دنیا خوب است و… .
وی با اشاره به منطق دیگرگونه دیدن شهید آوینی تاکید کرد: یک مقدار اگر با غرب مصالحه کنید به همان مقدار شما محافظهکار خواهی شد و در نقد آنطور که باید جدی نخواهی بود. آوینی به این دلیل که مطلب را اینطور میدید خیلی رک و روشن نگاه میکرد و به نظرم این مواجهه منطقی به شهید آوینی داده بود که به نظرم منطق دیگرگونه دیدن، منطق مهمی است.
وی با اشاره به بحث تایپونویسی زمان حال فوکو گفت: فرض کنید حال میتوانست طور دیگری باشد. حالی که الان هست یک طور خاصی است همه به یک نحوی میخوریم و اینگونه درس میخوانیم. تاریخ حال در واقع دنبال کردن آن تاریخی است که به این شکل خاص رسیده ولی در عین حال میتوانست طور دیگری باشد. فوکو شش راهکار مطرح میکند. یکی از این راهکارها این است که شما واژگونگی ایجاد کنید.
کچویان با اشاره به نوع منطق و نگاه آوینی به قضیه مدرنیته اظهار داشت: به نظرم او به راحتی میتوانست پشت قضیه را ببیند. اینها میگویند عصر علم، من میگویم عصر جهالت مطلق است. میگویند عصر هنر، من می گویم عصر رذالت مطلق است. این چارچوب و دستگاه تئوریک که به مدد حادثهای به نام انقلاب اسلامی و یک متنی یا ماثوراتی به نام دین به آوینی رسیده، برای ایشان جای شک و شبههای باقی نمیگذارد.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره به یکی از مشکلاتی که شهید آوینی از جهان مدرن میگوید و این گذار را سخت میکند، گفت: جهان مدرن امکان تخیل جهان متفاوت را از ما گرفته و ما حتی خوبی و بدی را نمیتوانیم، طوری متفاوت ببینیم. واقعا غرق در این مقولاتی که اسم آن لذت و خوشی است هستیم. نمیتوانیم فکر کنیم که زندگی بدون اینها چیست و این از مصایب بزرگی است که البته از این جهت خود غربیها هم به آن آگاهی پیدا کردهاند. فرانکفورتیها از دهه سی و چهل میلادی دچار یأس و دلمردگی شدند، یعنی به این نتیجه رسیدند که در این غرب امکان انقلاب، دگرگونی و تغییر نیست. یعنی یک الزام شدید که وبر به نحوی و فوکو به شیوه دیگری مطرح کرده به همین دلیل تخیل متفاوت امکان ندارد و سطح نهایی آن این است.
– یکی از جبرها و استبداد فوقالعاده شدید در غرب این است که به انسان اجازه نمیدهد، طور دیگری فکر کند.
کچویان یکی از مهمترین کارها بعد از نوع نگاهی که شهید آوینی در مورد گذار از جهان مدرن به آن رسیده را پرورش تخیل و شوق جهانی دیگر در خودمان دانست و تصریح کرد: نقطه اول فهم این است که جهان مدرن هبوط مطلق است، اینطور نیست که کانت آدم خوبی بود و دیگری بد، بلکه همه اینها با هم این صحنه را محقق کردند. البته کانت برای فهم غرب خیلی مهم است ولی در ارتباط با حقیقت، خیرات، سعادت خیر و از این جهات باید از او قطع امید کرد.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی چرایی واکاوی و گرهگشایی جهالت تئوریزه شده اینگونه بیان کرد: یکی از بزرگترین قوتها و ظرافتهای غرب، قدرت تئوریپردازی درباره زشتیهایِشان است. آنها هر روز با ما به اقتضاء انحطاطِشان بازی کردند و یکی دو مفهوم جدید را تئوریزه کردند و به خورد ما دادند و ما هم با آن کار کردیم. حتی مفهوم مبارزه با سرمایهداری هم اینگونه شد و از این منظر قابلیت فوقالعادهای دارند. می خواهند جهان را تسخیر کنند اسم آن را مداخله انساندوستانه میگذارند و این یعنی یک قدرت عجیب و غریب و مطابق آن فهمی که به ما دادهاند. فقط شیطان میتواند اینطور باشد. چون عمدتا کار شیطان وسوسه و مکر است و می گویند با توهم و وهم انسان سر و کار دارد و این می تواند فقط چنین چیزی باشد. مفاهیم تو خالیای که یک زندگی شیطانی را بسط و توسعه میدهد.
کچویان مرحله بعدی بررسی تئوریپردازی را تخیلِ طور دیگر زندگی کردن دانست و افزود: یکی از مسایلی که آوینی بسیار روی آن تأکید میکند این است که به دلیل همان نوع نگاه ناقص که نسبت به غرب وجود دارد دنبال جمع هستیم، بودیم و میترسیم بعضی مسایل را زیر سوال ببریم که این خیال خامی است. یعنی این تصور که میتوان این دو را با هم جمع کرد بر فرضهای غلطی استوار است. یکی از این فرضهای غلط این است که این ها مبنای مشترکی دارند، در صورتی که هیج مبنای مشترکی ندارند. دو قطب شیطان و خدا هستند. مگر این که شما کسی را پیدا کنید که بتواند شیطان را مهار و تسلیم کند که آن هم توسط آدمهای معمولی اتفاق نمیافتد. چون تنها کسی که نقل شده شیطانش به دست خودش مهار شده، حضرت رسول اکرم (ص) است البته ایشان می فرمایند: «شیطانی اسلم بیدی» نه این که شیطانهای عالم. در هر صورت این نوع نگاه ممکن است وضعیت بدی را به لحاظ ذهنی برای ما ایجاد کند. یکی از ابعاد دیگر چارهناپذیری جهان مدرن است.
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به نگرش شهید آوینی ادامه داد: ایشان نیز همانند دیگر صاحبنظران، جهان مدرن را مکانی میداند که به قول وبر زمانی به مدد دین ما را به کار وادار کرد و الان دیگر ما مجبور به کار هستیم و این نکته در همه قلمروها صادق است. یعنی ساختارها و زندگی به شکلی تبلور پیدا کرده که امکان خروج از آن امکان ندارد. چطور ممکن است جهانی که الان دارای این اقتصاد، صنعت، سیاست و قدرت نظامی پیچیدهای است بتواند کار نکند. نکته جالب این است که شما نمیتوانید تمکین نکنید. شما میدانید موشک و بمب، بد است ولی مگر میتوانید، نفس بودن شما منوط به ساختِ موشک و بمب است که اگر نسازید آنها نخواهند گذاشت حتی شما بمانید حالا اینکه چطور بمانید، بماند.
وی با اشاره به دعوای هستهای ما با جهان ادامه گفت: آنها نمیتوانند تحمل کنند جایی در تعارض با غرب، ظرفیت بمب وجود داشته باشد. هند ، پاکستان، برزیل و هر جای دیگر اشکالی ندارد ولی جایی که تعارض با غرب دارد امکان ندارد. بحث اصلی غربیها این است که کسانی که در تعارض با آنها هستند، به لحاظ ایدئولوژیک خطرناک است که دسترسی به بمب و سلاح داشته باشند تا هر زمان که فکر کردیم خطرشان از حد گذشته بتوانیم آنها بزنیم. دکترین آمریکا در زمان بوش استفاده پیشدستانه از سلاح هستهای را مجاز دانست. در چنین موقعیتی چطور ممکن است تسلیحات و تکنیکهای مربوط به قدرت نظامی را بسط و گسترش ندهید. یا جنبههای دیگر چون اقتصاد و …
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در ادامه با اشاره به دیدگاه شهید آوینی نسبت به الزام کار در جهان مدرن خاطرنشان کرد: تمام تمدنهای بشری از ابتدای تاریخ تاکنون با دعوت کار خود را پیش بردند و میبردند و حتی زمانی هم که دعوتی اتفاق نمیافتاده مثل مغولها، هیچ کدام از این تمدنها ساختارهای زندگی مردم را به هم نمیریختند. به همین دلیل است که اسلام از اندونزی تا مراکش رفته و همه زندگیها سر جای خودشان باقی مانده است.
کچویان تمدن غرب را تمدنی دانست که با دعوت و پیام نمیرود و مهمتر از آن تمدنی است که ساختارها را از هم میگسلاند و ساختارهای متناسب با خود ایجاد میکند تا از آن طریق شما را مجبور به همراهی میکند به طوری که نتوانید از آن جدا شوید.
این نوع نگاه در واقع وضعیتی است که روشنفکران غربی به آن مبتلا شدهاند و بر ما حکم میکنند که از دهه سی و چهل مأیوس شدند و نظریهپردازان کنونیِشان هم به چیزهایی تمسک میجویند تا کوچکترین نیروی حرکتی در این جهان ایجاد کنند. دو طرف تئوریپرداز در غرب وجود دارد که یک طرف آن روشن است ولی این طرف را ببینید که دنبال چه چیزهایی برای دگرگونیهای تغییر می گردند و این دگرگونیها هم هرگز تغییر و تحولی نخواهد بود که مدِّ نظر شماست. برخی از دلایل تئوری شکلگیری زندگی روزمره همین است. تئوری زندگی روزمره بر خلاف چیزی که الان تصور میشود، تئوری انقلاب است. تنها جایی که متفکران غرب احساس کردند که اینجاست که زیر سلطه ساختارهای نهادی غرب نیست و از این جاهاست که ممکن است، چیزهایی در بیاید که در هم آمده به یک معنا و مثلا هیپیها از همین زنگی روزمره شکل گرفتهاند. پس ما باید چه کار کنیم؟ حقیقت قضیه این است که ما مبتلا هستیم و روز به روز هم بیشتر مبتلا میشویم و با این ترتیب آیا باید تن داد یا خیر؟ به نظرم زندگی شهید آوینی یک مصداق خوب برای یافتن پاسخ باشد.
وی با تاکید بر احادیث آخرالزمان و انتظار گفت: بر نگهداری خودتان و دیگری تلاش کنید. حسِّ انتظار امکان این را نمیدهد که شما در عین حال که زندگی میکنید جفت و جور شوید. نکته مهم برای هر کسی که مصیبت عصر حاضر را درک میکند و متوجه وقوع اتفاقی میشود، این است که این معنا را در دل بپروراند. واقعا ما به طور جدی نمیدانیم مصیبت چیست؟ مصیبت در غرب چیست و طبیعی هم هست چون عمده ما از طریق هالیوود با دنیا در تعامل بودیم اما واقعا باور کنیم که جهنم است آن هم جهنمی که هر روز داغتر میشود و زندگی در آن لحظه به لحظه مصیبتبارتر میشود که توانایی درک این علایم بیرونی را دارید. زندگی و جامعهای که در آن مصرف قرص زیاد میشود، در آن هیچ نوع پیوند انسانی وجود ندارد، نه خانوادهای و خویشی، فردیت مطلق است. البته به طور مطلق نمیگویم و در غرب بیست، سی درصد جامعه تغییر نکرده و درگیر سنتهای گذشته خویش است ولی منطق جامعه این است.
باید انتظار را در وجود خودمان بپرورانیم. حال نظری را تبدیل به حال عینی و درونی کنیم. یعنی این حسِّ نفرت و تنفر را همچون آوینی نسبت به غرب بدون مجامله، تحفظ و البته با منطق داشته باشیم.
وی با گذری به تاریخ جنایات آمریکاییها در ده سالِ اخیر در جهان اسلام گفت: روز به روز آدم کشتند.اینقدر این کار را کردهاند که عادی شده و شما گوش نمیدهید در مالی، سومالی، نیجر، یمن و افغانستان چه کار میکنند؟ این چه تمدنی است که با بشریت اینطور برخورد میکند. البته با ما هم همینکار را میکنند چون تنها جایی که در آن مقاومت وجود دارد همینجا است. جاهای دیگر این کار را انجام نمیدهند چون مقاومتی نیست. از جنگ جهانی دوم تا سال هشتاد یا نود، دویست و پنجاه جنگ در جهان اتفاق افتاده و اندازه جنگ جهانی اول و دوم فقط از جهان غیر غربی، آدم کشته شده است. شما به هر فعل و عمل اینها نگاه کنید زشتی و دورویی میبینید. عجیب است انسانهایی اینهمه زشتی را ببینند و واقعا فکر کنند، وقتی آمریکا میگوید دموکراسی، حقیقتا منظورش دموکراسی است. چطور ممکن است آدم این همه زشتی ببیند، ولی باز فکر کند که این کشور میتواند ملجأ باشد. این طرز تفکر معلول این است که ما روی این قضایا تأمل نمیکنیم و این معنا را نمیپرورانیم که این تمدن و این موجودیت زشتی مطلق است و هیچ منطقی ندارد. مثلا مجاهدین خلق چند وقتی است که یک دولت به اصطلاح مستقل یعنی عراق را تحت فشار قرار دادهاند تا این موضوع را حل کند ولی اینها نخواهند گذاشت چون میخواهند با ما بجنگند و به آنها احتیاج دارند.
کچویان با تاکید بر تلاشهای خاص داشتن و پروریدن معنا و حس انتظار نسبت به نگرش حضرت امام را بر اساس همین منطقهای درونی یا فقهی در رابطه با انقلاب دانست و گفت: اوایل انقلاب هر کسی که نزد امام میرفت از آشفتگی اوضاع و احوال میگفت و امام میفرمودند: شما هر جا هستید، همانجا را درست کنید.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی منطق تلاش شهید آوینی در حوزه فیلم را تسخیر تکنولوژی عنوان کرد و افزود: یکی از مشکلات فکر آوینی نوع تسخیری است که میگوید ولی تنها زمینهای که ایشان در آن توانایی خویش را نشان داد، مستند بود که با حقیقت فیلم و سینما فاصله دارد. ولی در هر صورت تلاش خوبی داشت تا به میزانی که ممکن است این مقوله را تغییر دهد.
شهید آوینی در رابطه با دوره گذار اعتقاد دارد که شما نباید حالت انفعالی داشته باشید، چراکه دیوارکشی نتیجه نخواهد داشت و مبین انفعال شما است.
وی در ادامه گفت: آوینی دیوارکشی را نفی نمیکند اما میگوید نباید اصل و کل سیاستهای ما باشد بلکه فعال بودن و حالت تهاجمی داشتن خیلی مهم است و مطابق حرفهایی که تئوریسینهای متأخر گفتهاند این است که تاریخ معلوم نیست کجاها سر میزند و یک چیز دیگری میشود. مهم این است که نوع مواجه را با شرایط و مقتضیاتی که نامطلوب است داشته باشیم و در فهم دقیق آن بکوشیم تا به افق آینده یعنی افق ظهور، نزدیک شویم.
Sorry. No data so far.