شورای عالی انقلاب فرهنگی با وجود اینکه بزرگترین نهاد فرهنگی و سیاستگذار در حوزهی فرهنگ عمومی کشور است و افراد آن همگی از نخبگان کشور هستند، اما متأسفانه به دلیل عدم وجود یک تفکر استراتژیک جهت سازماندهی این مجموعه، نتوانسته عمکرد رضایتبخشی داشته باشد.
مقوله فرهنگ و مسألهی سیاستگذاری فرهنگی از آن مسایلی است که علیرغم اهمیت فراوان آن، خاصه در حوزهی رسانه، کمتر به آن پرداخته شدهاست. فرا رسیدن سالروز صدور فرمان انقلابفرهنگی از جانب حضرت امام خمینی (ره) در دوم اردیبهشت ۱۳۵۹ بهانهای شد تا به این مناسبت در گفتوگویی با «دکتر مظفر نامدار»، عضو سابق هیأت علمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی، سردبیر فصلنامهٔ «پانزده خرداد» و از صاحبنظران و سیاستگذاران حوزهٔ فرهنگ، به نقد عملکرد یکی از مهمترین نهادهای فرهنگی کشور یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی پرداختیم که در ادامه ملاحظه میکنید.
همانطور که مقام معظم رهبری هم فرمودند ما در دوران جنگ نرم به سر میبریم. مسلماً بیشترین هجمهی دشمن در جنگ نرم در حوزهی فرهنگ است. مشکل اینجاست که ما جبههی دشمن را بهتر از جبههی خودی شناختهایم. در واقع محورهای داخلی و خطوط خودمان را نشناختهایم. یکی از متولیان این امر شورای عالی انقلاب فرهنگی است که متأسفانه در این سی سال اخیر تغییری نکرده است. به نظر شما این شورا چه کارهایی باید انجام میداده و نداده است، جایگاه اولیه و امروزی این شورا کجاست و در جنگ نرم چه تواناییهایی در مقابل دشمن دارد؟
شورای عالی انقلاب فرهنگی نهادی متصل به ساختار سیاستگذاری و برنامهریزی کشور در حوزهی فرهنگ است و به هر حال چون یک نهاد رسمی است، همهی نهادها و از هر سه قوه در این شورا دخل و تصرف دارند. نقد کردن چنین سازمانی کار خیلی سخت و پیچیدهای است. نمیتوان این شورا را مثل سازمانها و نهادهای دیگر به راحتی ارزیابی کرد.
آن داوری شما هم که فرمودید؛ این شورا در این سی سال هیچ تغییری نکرده غلط است. واقعاً این طور نیست. اگرچه ساختار شورای انقلاب فرهنگی سنتی است، ولی به نظر من ترکیب متناقض و متضادی دارد. بخشی از افراد که دولتی هستند و حضور آنها اجباری است؛ یعنی، شخصیت حقوقیاند و انتخاب آنها اصلاً دست شورا نیست. مثلاً رییسجمهور، وزیر آموزش عالی، رییس قوهی قضاییه و رییس مجلس هر کسی باشند در این شورا حضور دارند. بنابراین حضور یک سری از افراد در این شورا ماهیت حقوقی دارد و اجباری است. به همین دلیل داوری کردن این مجموعه خیلی کار سختی است. به دلیل وجود این ترکیب به هر حال هر چهار سال یا هشت سال قطعاً تغییراتی در شورا ایجاد میشود؛ یعنی، تعدادی از افراد جابهجا میشوند، علاوه بر اینکه بعضاً افرادی که از طرف رهبری انتخاب میشوند هم تغییر میکنند. به همین دلیل، من قبول ندارم که این ساختار دستنخورده است.
اما در مورد اینکه این نهاد بسیار مهم و ارزشمند است درست میفرمایید، چون این شورا سیاستگذار در حوزهی فرهنگ عمومی کشور است و این سیاستگذاری در حوزهی آموزش و پژوهش کشور، ساختارهای برنامهریزی فرهنگی و سیاستهای فرهنگی و آموزشی کشور تأثیر میگذارد. لذا این شورا نقطهی عطف و در پروژهی جنگ نرم از جمله نهادهای مورد توجه است؛ هم در حوزهی آفندی و هم در حوزهی پدافندی. این شورا شاید جزو نهادهایی است که در پیشانی و خط مقدم مباحث فرهنگی قرار دارند؛ چه آنجایی که مورد تهاجم قرار میگیریم و چه آنجایی که میخواهیم دفاع کنیم. پس نمیشود در مقابل این نهاد، تصمیمات آن، ساختارش، نحوهی مسایلی که در آن میگذرد و افرادی که در آن وجود دارند بیتفاوت بود.
به خود ساختار دبیرخانهی این شورا اشکالات بسیاری وارد است. دبیرخانه در واقع قلب این شوراست. خیلیها این را متوجه نمیشوند، فکر میکنند فرقی ندارد چه افرادی و با چه شاخصهها، توانمندیها و گرایشهایی در دبیرخانه حضور داشته باشند. همان طور که میدانید، فلسفهی وجودی این نهاد موضوع فرهنگ است و انقلاب فرهنگی عموماً متوجهی حوزهی علوم انسانی بود. در علوم دیگر هم تأثیر داشت، ولی بیشترین تأثیر در حوزهی علوم انسانی بود، چون علوم انسانی خودش تولیدکنندهی فرهنگ است. بقیهی علوم در این زمینه یا منطبقکننده هستند یا مصرفکننده. عجیب این است که تحولات زیادی در این شورا اتفاق افتاده است، غیر از حوزهی فرهنگ که این نقش بزرگ هم بر عهدهی دبیرخانهی شوراست؛ یعنی، اگر افراد دبیرخانه تأملی در حوزهی فرهنگ نداشته باشند یا حداقل حوزهی علوم انسانی را خوب نشناسند، تأثیرات منفی بسیاری خواهند داشت، چون دبیرخانه و افراد آن تقریباً همهکاره هستند. آنها برنامهها را تنظیم و بر اساس اهمیت دستهبندی میکنند و در دستور قرار میدهند. کار دبیرخانه خیلی مهم است.
اگر افراد دبیرخانه دستی در فرهنگ نداشته باشند، ریزهکاریهای فرهنگ را ندانند و متخصص در حوزهی علوم انسانی و فرهنگ نباشند، باعث میشوند این شورا از مسیر درست خارج شود. متأسفانه تقریباً میتوان گفت، به جز آن دورهی هیجانی که افرادی مثل سروش آمدند و میخواستند تحولاتی ایجاد کنند و خودشان بعداً در جهت عکس شعارهایشان گام برداشتند، از اول انقلاب این دبیرخانه چندان تغییر نکرده است. با وجود اینکه آدمهای بزرگ در این دبیرخانه حضور دارند، ولی این افراد نمیتوانند پیشانی فرهنگی ما در جنگ نرم باشند.
چطور با اینکه اعضای دبیرخانه افراد بزرگی هستند نمیتوانند در حوزهی جنگ نرم خوب عمل کنند؟
حوزهی جنگ نرم چون مربوط به حوزهی فرهنگ است، استراتژیست فرهنگی میخواهد. تفکرات استراتژیک یعنی تفکرات منظم و برنامهریزیشده در تبدیل منابع و سرمایههای فرهنگی به برنامهها، سیاستگذاریها، راهبردها و در نهایت تولید. چنین موضوعی مستلزم این است که دبیرخانه و رییس دبیرخانه بر منابع فرهنگی کشور سیطره داشته باشند و روزنههای رخنهی فرهنگی را از قبل بشناسند. دبیرخانه مثل وزیر معادن است؛ اگر شما فرد یا افرادی را برای این سازمان انتخاب کنید که هیچ تسلطی بر ذخایر و معادن فرهنگی ما ندارند، نمیتوانند استراتژی تنظیم کنند.
در حوزهی تولید فرهنگ اولین بحث مهم که موضع اختلاف ما با روشنفکران غربزده هم هست همین است که به کدام سرمایهها و ذخایر باید رجوع کنیم؛ آیا این سرمایه را باید وام بگیریم؟ وقتی سرمایهی اولیه را وام بگیریم، بخش زیادی از تولید را باید صرف بازپرداخت وام کنیم و در واقع داریم برای آنها تولید میکنیم. راه دیگر این است که به سرمایهی خودمان رجوع کنیم. محل اختلاف ما با غربزدهها در همین جاست. آنها میگویند ما توانایی تولید فرهنگی نداریم و باید همه را از غرب وام بگیریم.
اگر شما بخواهید سرمایهی فرهنگی را بر سرمایههای داخلی مبتنی کنید، اولین بحث این است که چقدر از سرمایههای فرهنگی شناخت دارید. بنابراین اول باید منابع را شناسایی و استخراج کنیم و سپس آنها را تصفیه کنیم، چون بعد از استخراج ممکن است ناخالصیهایی وجود داشته باشد. عین این کار را ما در حوزهی فقه انجام میدهیم؛ یعنی، در میان همهی منابع روایی و سرمایههای مذهبیمان میگردیم و سپس آنها را تصفیه میکنیم تا ببینیم آیا آن روایت قابل اعتنا و اعتماد است و میتوان بر اساس آن تولید کرد یا خیر. این تصفیهی فرهنگی در حوزهها انجام میشود، ولی متأسفانه در دانشگاههایمان این اتفاق نمیافتد.
در حالی که شورای عالی انقلاب فرهنگی بیشتر از حوزهها بر دانشگاههای ما تأثیر دارد، چون حوزهها سازمان خودشان را دارند و انصافاً هم این سازمان در مکانیسم خود تا امروز خوب کار کرده است و البته اگر بعد از این عدول کند، او هم میبازد. بنابراین مرحلهی تصفیهی فرهنگی خیلی مهم است. آخرین مرحله بعد از تصفیه تولید است؛ یعنی، وقتی تمام سرمایهها را تصفیه کردیم، آن را مبنایی برای بازتولید فرهنگی قرار میدهیم. دقیقاً همان کاری که در معادن انجام میشود. فرهنگ هم ذخایر و منابع فراوانی دارد.
اگر دبیرخانهای استعداد شناخت منابع و ذخایر فرهنگی را نداشته باشد، در شناسایی، استخراج، تصفیه و تولید فرهنگی مشکل خواهیم داشت، چون تولید یعنی تقسیم ذخایر. این نقشهی جامع علمی کشور که مقام معظم رهبری سالهاست تکرار میکنند همین است؛ یعنی، همان چهار مرحله که بیان کردم.
این مراحل عین نقشهی عملیاتی هستند. ما در جنگ وقتی میخواستیم نقشهی عملیاتی ترسیم کنیم، بالایش نمینوشتیم این نقشه باید مبتنی بر تفکر توحیدی باشد. اینها اسناد بالادستی است و در نقشههای عملیاتی کسی این اسناد را بیان نمیکند، چون پیشفرض است و کسی نباید از آن عدول کند. ولی جالب است که نقشههای جامع علمی کشور عموماً اسناد بالادستی را تکرار میکنند.
نقشه باید عملیاتی باشد؛ یعنی، هر کسی نقشه را نگاه میکند به راحتی جایگاه خودش را پیدا کند. اگر یک منبع تولیدکننده، تصفیهکننده یا استخراجکننده است، جای خودش را بداند کجاست. در نقشههای عملیاتی وقتی فرماندهها نقشه را پهن میکردند، هر کسی که نقشه را نگاه میکرد میتوانست مواضع دشمن، مواضع خودی، امکانات، استعدادها و راههای مواصلاتی را ببیند. در آن نقشه ترسیم شده بود برای اینکه ما از این حالت به فلان وضعیت برسیم چه کارهایی باید انجام دهیم.
همهی اینها روی نقشه ترسیم شده بود. جای هر گردان عملیاتی مشخص بود؛ یعنی، من میدانستم باید فلان قسمت را بگیرم. اگر آنجا را نگیرم، بقیهی زحمتها به هدر میرود. نقشهی جامع علمی کشور هم باید همینطور باشد؛ یعنی، همه چیز در آن مشخص باشد. مثلاً من که الآن در یکی از پژوهشکدههای علوم انسانی نشستهام باید بدانم که قرار است چه چیزی را در اینجا عملیاتی کنم.
اینها در حالی است که چنین چیزی در کشور وجود ندارد. این کار وظیفهی شورای عالی انقلاب فرهنگی بود و تشخیص آن با دبیرخانهی این شورا بود. یک بار دولت روی آن دست گذاشت، یک بار معاونت علمی مجلس، یک بار خود شورای عالی انقلاب فرهنگی و یک بار هم وزارت علوم. این جمع هنوز به وجود نیامده است.
به نظر من نقشهی جامع علمی کشور این استعداد را ندارد؛ یعنی، نقشهی عملیاتی نیست. فقط به کلیات پرداخته است. در صورتیکه شما نقشه را میکشید تا تکلیف خودتان را بدانید و یک تصویر کلی از فضا داشته باشد. در مناطق عملیاتی وقتی یک تصویر کلی از نقشهی عملیاتی تنظیم میشد، همهی گردانهای عملیاتی نقشههای جزئی داشتند. از بالاترین رتبه تا پایینترین نیروی عملکننده که دسته باشد نقشه داشتند؛ یعنی، یک فرماندهی دسته میدانست وظیفهاش چیست. در صورتیکه منِ نوعی الآن در پژوهشگاه نشستهام و نمیدانم در حوزهی تولید، استخراج یا تصفیهٔ منابع فرهنگی چه نقشی دارم. من یک نهاد عملیاتی هستم، ولی دارم برنامهی پنجساله تدوین میکنم. این برنامه احمقانه است. بر مبنای چه، در کدام پازل و برای چه تولید میکنم؟
در اینجا هزینههای سنگینی برای تولید برنامهها میشود، ولی من نمیدانم در وزارت علوم، در میان آن نقشه، جای من یا این پژوهشگاه کجاست. کمااینکه دانشگاه هم نمیداند برای چه مدام دوره تأسیس میکند و دانشجو بیرون میفرستد؛ یعنی، وزارت علوم هم این نقشه را ندارد، چون نمیداند جایش در حوزهی تولید کجاست و باید به چه برسد. حوزهی علمیهی قم هم الآن سرگردان است. مثلاً گروهی در موضوع نانوتکنولوژی کار میکنند و گروهی دیگر در زمینهی سلولهای بنیادین فعالیت دارند، چون وظیفهی خودشان را نمدانند و میخواهند در همه چیز دست داشته باشند.
قطبها تعریف درستی ندارند و حتی میتوانیم بگوییم قطبی وجود ندارد. مثلاً میگویند فلان دانشگاه قطب اندیشهی سیاسی است، در صورتیکه آن ساختار اصلاً استعداد این کار را ندارد. معلوم است که نتایج حاصل از آنچه خواهد بود. در عین حال این امر باعث موازیکاری، اتلاف سرمایه، نیرو و امکانات و بلاتکلیفی اعضای هیأت علمی میشود و شاهد کممایگی بعضی از مسؤولین خواهیم بود، چون باری به هر جهت حرکت میکنند.
مگر میشود مدیر در مراکز علمی مدیر استراتژیک نباشد؟ مدیر مثل یک فرماندهی عملیاتی باید قسمتش را هدایت کند. فرمانده بدون عملیات به درد ما نمیخورد و اصلاً در جنگ معنایی ندارد. اوضاع امروز ما هم دقیقاً اوضاع جنگی است که از آن تحت عنوان جنگ نرم یاد میشود. نوک حملات جنگ نرم تولیدکنندگان فرهنگی و آنهایی هستند که ذخایر فرهنگی را میشناسند و آن را استخراج و تصفیه میکنند. آیا اصلاً ما این چهار جریان را در کشور تفکیک کردهایم؟ آیا شورای عالی انقلاب فرهنگی تا امروز روی این موضوع کار کرده است؟
چرا ما در جنگ پیروز شدیم و حتی یک وجب از خاکمان را ندادیم؟ برای اینکه جای تمام این عناصر در جنگ مشخص بود؛ یعنی، ما میدانستیم قرارگاهی که سرمایه را شناسایی میکند قرارگاه خاتم است. قرارگاههایی که کار استخراج و تصفیه را انجام میدادند قرارگاههای پنجگانه و ششگانه بودند. همینطور آرامآرام میآمد تا به گروههای عملیاتی، گردانها و لشکرها میرسید. در صورتی که در حوزهی فرهنگ چنین چیزی در کشور نداریم. سی سال است که داریم اتلاف وقت میکنیم. به نظر من هر کدام از اساتید بزرگواری که در شورای عالی انقلاب فرهنگی حضور دارند به تنهایی افراد بزرگی هستند، ولی وقتی جمع میشوند، آن معنا را ندارند، چون آن تفکر استراتژیک در رأس آنها وجود ندارد. آن کسی که باید این نیروها را سازماندهی کند، از آنها کار بخواهد و انرژیشان را تلف نکند دبیرخانه است که متأسفانه این کار را انجام نمیدهد.
پس اشکال اول به دبیرخانه برمیگردد. بسیاری از آنها رشتههایی نامرتبط با حوزهی علوم انسانی خواندهاند.
بله، البته همهی آنها آدمهای بزرگی هستند، ولی فرد مناسبی برای این قسمت نیستند. این انتقاد است، ما نمیخواهیم کسی را تخریب کنیم، بلکه میخواهیم مشکل کار را پیدا کنیم. گیر کار ما این است که آن استاد بزرگواری که مثلاً در رشتهای غیر مرتبط تخصص دارد و انسان محترم و قابل توجهی است در جای خودش قرار ندارد. او تفکر استراتژیک برای دبیرخانهی شورای عالی انقلاب فرهنگی ندارد. برای همین هم نمیتواند سازمانها را به سمت آن اهداف هدایت کند و آن ۴ مرحلهی شناسایی، استخراج، تصفیه و تقسیم آنها در حوزهی تولید را به خوبی انجام دهد و به مرحلهی اجرا درآورد. به نظر من، این بزرگترین اشکال است.
مسلماً وقتی با این فضا وارد عملیات شویم، شکست خواهیم خورد و این سرمایهی عظیم در حوزهی فرهنگ ناکارآمد میشود. سی سال است که داریم اینها را تجربه میکنیم. فتنهی ۸۸ به ما نشان داد که ما در حوزهی فرهنگ، به ویژه در دانشگاههایمان، شدیداً مشکل داریم، چون بخش زیادی از سازماندهی فتنه در درون حوزهی فرهنگ و نیروهای فرهنگی بود و عین همان داستانی که در جنگ اتفاق افتاده بود تکرار شد. در جنگ نیروهایی که به صورت کلاسیک عمل میکردند سازماندهی مقاومت نداشتند و تفکر بسیجی به کمک آمد. چنین ظرفیتی در کشور وجود دارد و باید در حوزهی فرهنگ از آن استفاده کنیم. همان طور که در دفاع از مرزهای جغرافیایی از آن استفاده کردیم، امروز هم در حوزهی فرهنگ باید این تفکر به کار گرفته شود.
امروز آن نیروهایی که آمادهی استخراج، تصفیه و تولید هستند وجود دارند، اما آن رهبری که باید آنها را بر مبنای یک نقشه هدایت کند وجود ندارد. متأسفانه این نقطهضعف ماست و یقین بدانید با این وضعیت در جنگ نرم شکست خواهیم خورد. در دههی دوم و سوم انقلاب این اتفاق برای ما افتاده است؛ یعنی، خیلی از مواضع خودمان را از دست دادهایم و باید نیروهای گرانقدری را شهید کنیم تا آرامآرام بتوانیم دوباره آن مواضع را پس بگیریم.
در دههی اول و دوم انقلاب این اتفاق برای ما افتاد. در این دو دهه به دلیل اینکه این تفکر و رهبری استراتژیک وجود نداشت، ما بسیاری از مواضعمان را از دست دادیم و بسیاری گفتند داستان انقلاب اسلامی تمامشده است. حتی بسیاری از نیروهای انقلاب به جبههی دشمن پیوستند و باورشان شده بود که دیگر زمانهی امام خمینی (ره) و به طور کلی مرجعیت سنتی به پایان رسیده است. به تعبیر کسانی مثل حجاریان دوران کاریزماتیک و آرمانهای امام (ره) به پایان رسیده بود و تفکر سنتی و در رأس آن روحانیت و حوزهی علمیه هم دیگر نمیتوانستند مرجع قدرت باشند. به همین دلیل باید به منبع سوم حقوقی و قانونی مراجع کنیم که منشأ آن نخبهها، احزاب و جریانهای سیاسی و تفکر مدرن است.
این افراد حدود ۲۰ سال دربارة این استراتژی کار کردند و مرتب ما عقبنشینی کردیم و مواضعمان را درست مثل اوایل جنگ تحمیلی یکییکی از دست دادیم. یکمرتبه در انتخابات نهم همه چیز به هم ریخت و دوباره تفکر امام در روح انقلاب دمیده شد. این موضوع حاصل تذکرات مداوم مقام معظم رهبری بود که به مردم و خواص میفرمودند مواظب تهاجم فرهنگی و جنگ نرم باشید. این چشم بیدار در جامعه وجود داشت.
باید بپذیریم که دههی چهارم دههی جنگ نرم است. استراتژیهای جنگ نرم چندان تفاوتی با جنگ سرد ندارد. در آن زمان جنگ میان آمریکا و شوروی بود، امروز جنگ میان تمام دنیای غرب و جمهوری اسلامی است. مسلماً امروز ما یک ابرقدرت هستیم. اگر نبودیم، این همه سرمایه صرف ما نمیکردند. بعضیها میگویند انقلاب ما کار بزرگی نبود و اهمیتی ندارد، باید از آنها پرسید اگر این انقلاب اهمیت ندارد، چرا این همه علیه آن سرمایهگذاری میکنند؟ چرا این همه شبکههای اینترنتی، ماهوارهای و برنامههای مختلف از سوی تمام بدنهی استکبار جهانی و متحدانش علیه جمهوری اسلامی سازماندهی میشود؟ چرا این اقدامات علیه کشورهای دیگر دنیا انجام نمیشود؟ معلوم است که ما در دنیا یک قدرت هستیم و کاری کردهایم که به مذاق آنها خوش نیامده است. در واقع ما یک نظم انحصاری را به هم ریختهایم. به همین دلیل یک سرمایهگذاری سنگین علیه ما انجام میشود.
متأسفانه ما در بزرگترین نهاد برنامهریز فرهنگی کشور این تفکر را نداریم. به نظر من شورای عالی انقلاب فرهنگی نیاز به تجدید ساختار مدیریت دارد. افرادی که وارد شورای عالی انقلاب فرهنگی میشوند، مسلماً از نخبههای ما هستند. این افراد سالها در حوزهی فرهنگ کار کردهاند و صاحب سبک هستند. نباید اینها را انکار کنیم، انصافاً ما بهتر از اینها نداریم. دلیل اینکه این مجموعه کارآمد نمیشود همان نکتهای است که گفتم؛ آن تفکر استراتژیک که باید این مجموعه را سازماندهی کند وجود ندارد. من تمام اشکال را در این قسمت میبینیم. به نظر من اگر آن تفکر وجود داشته باشد، این بدنه مستعد را وادار به حرکت میکند. به نظر من در حوزهی فرهنگ شناخت لازم از آن مراحلی که گفتم، یعنی شناسایی ذخایر فرهنگی، استخراج، تصفیه و تقسیم وظایف، وجود ندارد و اگر هم باشد، بر اساس یک تفکر استراتژیک نیست.
مسأله اینجاست که آیا اعضای این شورا خودشان تفکر استراتژیک دارند یا خیر؟
اصلاً لزومی ندارد این گونه باشند. درست است که در همهی این سالها ما برنامهی پنجساله، چشمانداز و برنامهی سالانه داشتهایم، ولی میبینید که یک مدیر استراتژیک با مدیریت قوی میتواند منابع را به سمت منافع ملی ببرد و دیگری همین منابع را اتلاف میکند.
آیا میتوان گفت به نوعی وظیفهی این شورا را رهبری به دوش میکشد، به این دلیل که ایشان انتقالدهندهی تفکر استراتژیک به نسل حاضر هستند؟
دقیقاً روی نقطهی درستی دست گذاشتید. وظیفهی رهبری تفکر استراتژیک نیست، چون حوزهی تفکر استراتژیک حوزهی عملیات است، در حالی که رهبر فصلالخطاب است و از بالا نظارت میکند تا این تزاحمها به وجود نیاید، نظام از مسیرش خارج نشود و هر کس سر جای خودش باشد، سؤال اینجاست که در کدام بخش کشور این تفکر استراتژیک وجود دارد؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی امروز یک قانون تصویب میکند و فردا آن را لغو میکند. عین همین موضوع در مجلس هم اتفاق میافتد.
اگر شما کل قوانینی که از اول انقلاب تا به امروز در مجلس تصویب شده است جمع کنید، فکر نمیکنم یک کتاب ۱۰۰صفحهای بشود. در صورتیکه فکر میکنم مجموع مصوبات مجلس بالای ۲۰ یا ۳۰ جلد ۵۰۰ صفحهای است که اکثر آن حاشیه و اصلاحیه است؛ یعنی، در موقع تصویب به اندازهی کافی دربارهی آن قانون فکر و برنامهریزی نکردهاند. بعد از تصویب و اجرایی شدن، پاسخ منفی بوده و نیاز به اصلاحیه داشته است. کجای دنیا هفتهای سه بار مجلس قانون تصویب میکند؟ اینها انتقادات بزرگی است که به مجلس وارد است. در همه جای دنیا مجلس سالی دو قانون تصویب میکند و آنها را عملیاتی میکند. وقتی مدام در حال تصویب و لغو قوانین هستند، دیگر وقتی برای پیگیری و برآورد قوانین مصوب نخواهند داشت. نمیتوانند دربارهٔ آثار قوانین مصوب تحقیق کنند، زمینههای آن قانون را ببینند و آنها را بررسی کنند. اگر این کار را میکردند، ۵۰ جلد کتاب برای مصوبات ادوار مجلس نداشتیم. عین همین موضوع در شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد.
به عنوان راهکاری برای برونرفت از این شرایط، به نظر شما شورای عالی انقلاب فرهنگی در موضع آفندی و پدافندی چه کارهایی باید انجام دهد؟
شورای عالی انقلاب فرهنگی در موضع آفندی و پافندی باید تمام هزینهها و سرمایههای خودش را روی نقشهی جامع علمی کشور متمرکز کند. اگر این نقشه نباشد، تمام این سرمایهی عظیم بیمعنی خواهد بود. این نقشه باید با تمام جزئیاتش در کشور اجرا شود. باید روی آن سرمایهگذاری کنند و شجاعت این را داشته باشند که انتقادات را بپذیرند. باید از کسانی که فهم درستی از نقشه دارند استفاده کنند. ابتدا باید سرمایهها و ذخایر را شناسایی کنند، دوم نیروهای استخراجگر را تعیین کنند، سوم نیروهای تصفیهکننده را مشخص کنند و چهارم نیروهای عملیاتی را در جای خودشان قرار دهند. باید این تفکیک در کشور صورت بگیرد. در حوزهی فرهنگ این کار بر عهدهی شورای عالی انقلاب فرهنگی است. وظیفهی این شورا تعیین هیأت علمی دانشگاهها نیست، باید تمام این کارها را تعطیل کند و ساختار نخبههای کشور را تعیین کند.
در واقع باید چیزی شبیه قرارگاه خاتمالانبیاء درست کند که ترکیبی باشد از قسمتهای متعددی که در حوزههای تخصصی باید نظر بدهند. اینها نباید منفک از هم باشند، چون برای مثال علوم تجربی با علوم انسانی و فنی و مهندسی هممرز است. بنابراین چون مرزهای مشترک دارند، باید نقشهی عملیاتی مشترک داشته باشند. در زمان جنگ قرارگاه نجف در حوزهی غرب کشور و قرارگاه کربلا در حوزهی جنوب کشور فعالیت میکردند و منطقهی جنوب غرب حوزهی عملیاتی مشترک این دو قرارگاه بود. بنابراین باید نقشههایشان ترکیب میشد. دقیقاً چنین چیزی باید در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم اجرا شود، ولی متأسفانه این گونه نیست، چون بسیاری از کسانی که در این شورا فعالیت میکنند در جنگ نبودهاند.
به نظر من بچههای تحصیلکرده و خوشفکر بسیجی باید کارگروههایی را تشکیل دهند و وارد عمل شوند، چون عرصهی جنگ نرم مرد جنگی و قرارگاه میخواهد. جنگ نرم با قرارگاههای کلاسیک گلوبلبلی امکانپذیر نیست.
اختلاف در زمان جنگ هم وجود داشت، اما این موضوع نباید مانعی پیش روی نیروهای عملیاتی باشد، ولی متأسفانه این اختلافات وارد سطوح علمی، دانشگاهی و تولیدی ما میشوند. این موضوع باعث نقض نقشه میشود؛ یعنی، همهی تلاشها را از بین میبرد. رفع این مشکل نیازمند تفکر استراتژیک است که وظیفهی فرماندهی قرارگاه است و به نظر من فرماندهی قرارگاه در شورای عالی انقلاب فرهنگی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی است. او رییس ستاد مشترک قواست که فرماندهی کل قوا او را برای هماهنگی نیروها تعیین میکند. به نظر من او باید رییس شورای عالی امنیت فرهنگی باشد، چون امنیت فرهنگی چیزی کم از امنیت مرزی ندارد. در صورتیکه ما اصلاً شورای عالی امنیت فرهنگی نداریم. اگر داشتیم، وضعیت به این گونه نبود که دشمنان بتوانند تا عالیترین ارکان کشور نفوذ کنند و کسانی را که قبلاً مسؤولیتهای بزرگ داشتند شکار کنند. در فتنهی اخیر کسانی که خودشان را فروختند یا اسیر دشمنان شدند نیروهای نظام بودند.
باید بدانیم که امروز عصر جنگ نرم است و آرامآرام سلاحهای استراتژیک از رده خارج میشوند و سلاحهای استراتژیک فرهنگی جای آنها را میگیرند. فضای مجازی، تلفن همراه، سینما، کتاب، تئاتر و… همه سلاح استراتژی فرهنگی هستند. چرا امروز تئاتر در کشور ما به گونهای است که به یک قشر خاص تعلق دارد؟ انگار کسانی که در این تئاتر کار میکنند در این کشور نیستند. فرهنگ آنها شبیه فرهنگ طبقهی نخبه در دو قرن پیش اروپاست. این افراد اصلاً کاری به فرهنگ توده ندارند. علت مشکلاتی از این دست استراتژیهای فرهنگی هستند. ما در استراتژیهای فرهنگی دچار مشکل هستیم.
Sorry. No data so far.