امید حسینی– معمولا با شنیدن کلمه «وهابی» یاد چه چیزی میافتید؟ احتمالا یاد چهرهی خشک و عبوس یک شیخ سعودی که چفیهای قرمز بر سر دارد. بله درست است اما این فقط ظاهر یک وهابی است، مشکل اصلی باطنش هست یعنی خشک مغزی و انجماد فکری او که سایر مسلمانها حتی سنیها را به خاطر اعتقاد به شفاعت، زیارت، توسل و دعا، مشرک میداند و کافر.
وهابیت یعنی انکار محبت، یعنی حذف عشق و عرفان از دین؛ البته این مساله اختصاص به مکتب و مذهب خاصی ندارد. هر کسی میتواند وهابی باشد. اتفاقا در میان ما شیعیان هم هستند آدمهایی که به مذهب نگاهی مشابه نگاه وهابیون دارند! جز عقیده و مرام خودشان، چیزی را قبول ندارند و دیگران را کافر و مشرک و منحرف میدانند. کار را به جایی میرسانند که حتی به عرفای مقید به شریعت و دیانت هم توهین میکنند.
یک نمونهی تازه از این ماجرا، توهینهای بیشرمانه یکی دو سایت خبری (شیعه آنلاین و شیعهنیوز) به عرفا مخصوصا به آیت الله حسن زاده آملی و شاگردان و اطرافیان ایشان است. این سایتها که متاسفانه نام «شیعه» را هم یدک میکشند، در هفتههای اخیر با انتشار متنی ناقص از یک سخنرانی (آن هم با زبان و بیان عرفانی) جنجالی ژورنالیستی را براه انداخته و بدترین اهانتها را در قالب نظر خوانندگان منتشر کرده اند.
سابقا اهانتهای این قبیل سایتها، محدود به مقدسات اهل تسنن بود! خیلی راحت در متن خبر، گزارش و نظرات خود، به همه عقاید سنیها توهین میکردند و رسما و علنا مساله وحدت و فتواهای رهبر انقلاب را درباره عدم اهانت به مقدسات اهل سنت زیر سوال میبردند؛ اما این روزها همان رفتار بیشرمانه را درباره برخی علما و روحانیون شیعه هم بکار میبرند. البته فضای فکری و اعتقادی این آدمها کاملا مشخص است. معلوم هست که به چه مرام و مکتبی اعتقاد دارند، ولی کاش لااقل باعث بدنامی شیعه و معارف شیعه نمیشدند.
من نه اهل عرفانم و نه چنین ادعایی دارم. هیچ کس هم تا حالا با خواندن دو جلد کتاب، عارف نشده که من دومیش باشم، ولی این اصل بدیهی را میدانم که عرفان زبان خاص خودش را دارد و عرفا هم به زبانی پر رمز و رازی صحبت میکنند. نفهمیدن من، آیا دلیل میشود که آنها را متهم کنم به زیر پا گذاشتن شرع و مقدسات؟!
مطمئنا این مدعیان منجمد، از نسل همانهایی هستند که روزی مقابل آیت الله قاضی و یا امام خمینی ایستادند. اینها همانهایی هستند که حتی طاقت شنیدن معارف قرآن را از زبان شخصیتی مثل امام نداشتند و مانع ادامه تفسیر سوره حمدش شدند. کار را به جایی رساندند که امام خمینی جلسه پنجم تفسیرش را به دفاع از زبان اهل عرفان و تاسف بر محرومیت از حقایق عرفانی اختصاص داد. در حقیقت در آن جلسه آخر، امام را میبینیم که دارد از خودش در برابر مقدسنماها دفاع میکند! این هم مظلومیت مردی است که هم در نظام طاغوتی گرفتار این قوم متحجر بود و هم در نظام اسلامی!
پی نوشت: بحث من در دفاع از مریدبازی و دکانداری به نام عرفان و یا دفاع از شخص خاصی نبود، حرف من درباره نوع نگاه مقدسنماها به مقوله عرفان بود
***
بخشهایی از توضیحات امام در جلسه پنجم تفسیر سوره حمد:
«مطلبی را باید عرض کنم که شاید هم مفید باشد و هم لازم و آن اینست که گاهی وقتها اختلافاتی که بین اهل نظر و اهل علم حاصل میشود، برای این است که زبانهای یکدیگر را درست نمیدانند. هر طایفهای یک زبان خاصی دارند… فلاسفه مثلا یک زبان خاص به خودشان دارند، اصطلاحاتی مخصوص خودشان دارند، زبان عرفا هم خاص به خودشان است… فقها هم اصطلاحات خاص به خودشان دارند. شعرا هم یک زبان خاص شعری دارند …
باید ببینیم اهل عرفان که از این تعبیر فلاسفه مثلا دست برداشتند، یا از این تعبیر عامه مردم دست برداشتند و یک مطلب دیگری گفتهاند که دیده اند اسباب اشکال هم است بین اهل ظاهر، چرا این را گفتند؟
یکی از اشکالاتی که یک کسی که اطلاع از مسائل ندارد (مطرح میکند) این است که اهل عرفان میگویند که «چون که بیرنگی اسیر رنگ شد…» با این که آن شعر در اصل مربوط به این باب نیست، مربوط به حقیقت نیست. مربوط به جنگی است که بین دو تا انسان واقع میشود و چون مقصود او را متوجه نشده اند، از این جهت گفتهاند که این کفر است! با این که اصلا ربطی به آن مساله ندارد، مساله دیگری است که این همه جنگها که در عالم واقع میشود سر چیست و اساس چرا جنگ واقع میشود؟ این رنگی که اینجا میگوید، تعلقی است که بعضی شعرای دیگر هم در تعبیراتشان دارند «از آنچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است» و بیرنگی آن است که تعلق نداشته باشد به یک چیزی از طبیعت. وقتی تعلق نداشته باشد به طبیعت، این نزاع واقع نمیشود…
این آدم میخواهد بگوید که در فطرت اصلیه که رنگ تعلقی نیست، نزاع هم نیست. اگر همان طوری که حضرت موسی بیتعلق بود، فرعون هم بیتعلق بود، دعوا نمیشد… اگر این رنگ برداشته شود، موسی و فرعون هم آشتی میکنند. این باب، آن باب نیست. در عین حال آن کسی که این ایراد را میگیرد، متوجه نشده است که این، راجع به دو تا موجودی است که با هم دعوا دارند، نه راجع به اصل مساله.
شما ملاحظه کنید تعبیراتی که در ادعیه ائمه علیهم السلام واقع شده، با این تعبیراتی که در لسان عرفا واقع شده و مبداء این شده است که بعضی چون توجه به مقصد نداشتهاند، تا حد تکفیر هم رفتهاند، چه مغایرتی دارند؟ در مناجات شعبانیه که به حسب روایت مناجات همه ائمه بوده، همه ائمه به حسب روایت آنرا میخواندند و من در روایات ندیدم که یکی از ادعیه مال همه ائمه باشد، آمده است: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک… معنای اینها چیست؟ به حسب نظر آقایان ائمه ما که همه این را میخواندند مقصودشان چه بوده؟ …
این ربط مابین حق و خلق از مسائلی است که تصورش از تصدیقش مشکلتر است. تصدیقش میشود کرد اگر آدم تصور کند. ما چطور تصور بکنیم که یک موجودی در هیچجا غایب نباشد، یک جا نباشد؟ باطن اشیا هست، ظاهر اشیا هست و همه معلولش هستند، اما تعبیر نمیتوانیم بکنیم از آن. هیچ جا نیست که خالی باشد از او. چطور تعبیر کنند که بتوانند آن مطلب را افاده کنند؟ هرچه تعبیر کنند نمیشود، جز اینکه آنهایی که اهلش هستند دعا کنند. این طور دعایی که در مناجات شعبانیه است.
بنابراین اختلافی نیست که یک دسته، یک دستهای را تکفیر کند، یک دسته دستهای را تجهیل کند. چرا اختلاف؟ بفهمید آنها چه میگویند! بفهمید درد دل این آدمی که اظهار نمیتواند بکند الا به این که یک چنین تعبیراتی بکند! یک وقت هم که در قلبش آن طور نور واقع میشود که میگوید که همه چیز اوست، همه اوست.
قرآن و دعا پر از این حرفهایی است که آنها میگویند. چرا باید ما سوءظن پیدا بکنیم به اشخاصی که چنین تعبیراتی دارند؟ بفهمید او که این طور تعبیر کرده چه غرضی از این تعبیر داشته… درد این آدم چه بوده است که دست برداشته از آن تعبیرات عامه مردم؟
عرض کردم من نمیخواهم بگویم همه درست گفتهاند، من میخواهم بگویم این طور نیست که همه غلط گفته باشند. من اشکالم این است که همه را رد نکنید، نه این که همه را قبول کنید، همه را رد نکنید. اینجا هم همین است حرفم که گمان نکنید هرکس یک مطلب عرفانی گفت، یک حرف عرفانی زد او کافر است. ببینید که چه می گوید. اول آدم بفهمد مطلبی که این آدم میگوید چیست بعد از این که فهمید چیست، آن وقت گمان ندارم که انکار کند. این همان قضیه انگور و عنب و اوزوم است.
عمدهی نظر من به این بود که این سوءتفاهم برداشته بشود و این اختلافی که در مدرسه هست و بین اهل علم است برداشته بشود و جلوی معارف گرفته نشود. اسلام فقط عبارت از احکام فرعیه نیست، فرعند اینها. اساس چیز دیگر است. نباید ما اصل را فدای فرع بکنیم…
عمدهی نظر من به این است که حیف است یک دستهای از اهل علم که مردم صالح و خوبی هستند، اینها محروم بمانند از یک مسائلی. ما که آمدیم قم، مرحوم آقا میرزا علی اکبر حکیم (از اساتید فلسفه و عرفان که مدتی استاد امام بود) خدا رحمتش کند، در قم بود. وقتی که حوزه علمیه قم تاسیس شد، یکی از مقدسین –آنهم خدا رحمتش کند- گفته بود: «ببین اسلام به کجا رسیده است که در خانهی آقا میرزا علی اکبر باز شد!» علما میرفتند آنجا درس میخواندند. مرحوم آقای خوانساری، مرحوم آقای اشراقی. اینها میرفتند پیش آقامیرزا علی اکبر درس میخواندند، آن آقا گفته بود که ببین اسلام به کجا رسیده است که در خانهی آقا میرزا علی اکبر باز شد! و حال آنکه خیلی مرد صالحی بود و بعد از اینکه ایشان فوت شده بود، گویندهشان در منبر گفته بود: که من خودم دیدم قرآن میخواند! مرحوم آقای شاهآبادی ناراحت شده بود از اینکه این آقا گفته است که من دیدم قرآن میخواند آقامیرزا علی اکبر!
در هر صورت این سوءظنها و این جدا کردن (یک عده) خودشان را از یک خیراتی، این موجب تاثر است که یک حوزهای از یک خیراتی که هست محروم بماند. حتی از فلسفه که یک امر عادی است، تا برسد به آن مسائل دیگر و عمده این است که به مطلب یکدیگر نرسیدهاند چون نرسیدهاند این صحبتها پیش آمده.
آنقدر معارف در ادعیه ائمه علیهم السلام هست و مردم را از آن دارند جدا میکنند! آنقدر معارف در ادعیه هست. لسان قرآن است ادعیه، شارح قرآن هستند (ائمه ما) راجع به آن مسائلی که دیگران دستشان به آن نمیرسد. مردم را نباید جدا کرد از دعا. نباید گفت حالا که ما قرآن را میخواهیم بخوانیم، پس دعا را نباید خواند. خیر مردم باید با دعا انس پیدا کنند با خدا…
ما نباید بگوییم قرآن را که ما داریم دیگر به پیغمبر کاری نداریم. اینها هر دو یکی است… افتراقی در کار نیست. اگر بخواهیم حساب را جدا کنیم، قرآن علیحده باشد و ائمه علیحده باشند و بگوییم ما کاری به ادعیه نداریم و آتشسوزی کنیم، در آتشسوزی کتاب دعا بسوزانیم، کتاب عرفا را بسوزانیم، این از باب این است که نمیدانند، بیچارهاند! وقتی انسان از حد خودش پایش را بالاتر گذاشت، در اشتباه میافتد!
کسروی یک آدمی بود تاریخ نویس، اطلاعات تاریخیش هم خوب بود، قلمش هم خوب بود اما غرور پیدا کرد. رسید به آن جایی که گفت من پیغمبرم! ادعیه را هم همه را کنار گذاشت. اما قرآن را قبول داشت. پیغمبری را پایین آورده بود تا حد خودش. نمیتوانست برسد به بالا، آن را آورده بود پایین.
ادعیه و قرآن و اینها همه با همند. این عرفا و شعرای عارف مسلک و فلاسفه هم، همه یک مطلب میگویند. مطالب مختلف نیست. تعبیرات مختلفه است. زبانهای مختلفه است. زبان شعر خودش یک زبانی است. حافظ زبان خاصی دارد. همان مسائلی را میگوید که آنها میگویند اما با یک زبان دیگری. زبانهای مختلف است و نباید از این برکات مردم را دور کرد. باید مردم را به این سفره پهن الهی که قرآن و سنت و ادعیه باشد، دعوت کرد تا هر کس به اندازه خودش استفاده کند.
این مقدمه بود برای همه مسائلی که بعدها هم اگر پیش بیاید و عمری باشد که اگر ما هم یک وقتی یک احتمال دادیم، نگویید که این تعبیرات را شما آوردید دوباره در میدان! مثلا دوباره تعبیرات عرفا را آوردید. خیر باید بیاید! مرحوم آقای شاهآبادی رحمه الله برای عدهای از کاسبها که می آمدند آنجا، مسائل را همانطوری که برای همه میگفت، برای آنها هم میگفت. من به ایشان عرض کردم : آخر اینها (که سنخیتی ندارند!) گفت: بگذار این کفریات به گوششان بخورد! خوب ما یک چنین اشخاصی داشتیم. حالا به سلیقه من درست در نمیاید که نمیشود گفت همه اینها اشتباهات است!
و اینچنین درس تفسیر سوره حمد امام برای همیشه تعطیل شد…
با این تحلیل خود نویسنده خودش را هم به وهابیت متهم کرده است چون خودش هم مشغول تکفیر عدهای از شیعیان شده است که در این سالها پرچم مبارزه با این فرقه منحوس را به عهده داشته اند در مورد عرفا و صوفیه هم باید گفت ایشان ظاهرا مفهموم درست از وحدت وجود و موجود در دست ندارند فقها بزرگ شیعه از جمله اقایان برو جردی سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ عبد الکریم حایری نیز مجالس درس عرفا و مروجین صوفیه را تعطیل کردندو همه میدانند عملکرد این بزرگان صحیح بوده است
سلام علیکم جناب اقای سلمان انگارازعرفان چیزی نمیدانی یاعلامه حسن زاده رانمیشناسی یاعارف سلوک الی الله ایت الله بهجت رحمت الله علیه نمیشناسی والااب تواسیاب دشمن نمیریختی اهانت بعلمایعنی اهانت به اسلام به مرحوم امام رحمت الله علیه اهانت کردن ظرف مرحوم اسیدمصطفی راشکستن وغیره وذلک بیشترمطالعه کنیدکه مقام معظم رهبری به علماسرمیزنندیعنی موردتاییدحضرت اقاهستن
سلام علیکم ازاینکه ازعلمای شیعه بالاخص ازعالم وارسته حضرت علامه حسن زاده املی دفاع کردید متشکرم این ادمایی که عقل منجمددارندبیسوادن طبق مذهب حقه شیعه اهانت حرام است والاانچه لایقش بودمیگفتم اللهم احفظ علمايناوانصارهم واخذل اعدایهم سیماعدومسلمین امریکی واسراییلی ووهابیین امین رب العالمین