آنچه که امروز در خاورمیانه شاهد هستیم نوعی بازآفرینی جغرافیای منطقه بر اساس هدفگذاریهای قرن بیست و یکمی است. به عبارت دیگر باید گفت آنچه که امروز در حال وقوع است، نمایانگر آن است که جهان آینده باید در انتظار تغییر و تحولات جدی در جغرافیای رفتاری و اقدامی کنشگران اصلی در منطقه جغرافیای خاورمیانه در فازهای منطق پیوستگی با کشورهای فرادستی فرامنطقهای و منطق گسستگی استقلالطلبانه بر محور مقاومت در منطقه خواهد بود.
آنچه که در سه دهه اخیر پس از وقوع انقلاب اسلامی رخ داده است، نمایانگر نوعی منطق رودرویی و تقابل نظری و سپس عملیاتی از تعریف نظری موضوع تحت عنوان مقاومت با هدفگذاری رژیم صهیونیستی در منطقه خاورمیانه بوده است. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و از متن به حاشیه رفتن جنگ سرد از یک سو و از سوی دیگر تغییر و تحولات ناشی از رخدادهای پس از ۱۱ سپتامبر نظم نوین جهانی سمت و سوی تعریف شدهای پذیرفته است که در آن با هر سناریویی که بنگریم خاورمیانه یا هارتلند نو از اهمیت جدی و تعیینکنندهای برخوردار است.
بر اساس این منطق است که هم اکنون شاهد تغییر و تحول ناشی از ورود ابرقدرتی به نام امریکا به طور مستقیم در معادلات خاورمیانه هستیم. ورود امریکا به منطقه کفه ترازوی قدرت و یا توازن تعریف شده میان امریکا و کشورهای منطقه خاورمیانه را بر له غرب تغییر داده است. بنابراین در این مسیر است که ما شاهد نوعی رفتار سیاسی تعریف شده و اقدامات ناشی از آن در خاورمیانه هستیم که در مرکزیت آن ترکیه و آنکارا قرار دارند. ترکیهای که بر اساس هدفگذاری سیاست خارجی خود از منطق پیوستگی به کشورهای فرادستی به ویژه غرب تبعیت میکند و بر آن است تا برای اردوگاه غرب به عنوان پایگاه اساسی عمل کند. از سوی دیگر ترکیه در چارچوب پیوستگی به اردوگاه غرب تلاش دارد که زمینهپرور ایجاد فضای برتری این کشور در منطقه خاورمیانه در قرن ۲۱ شود.
بنابراین امروز دولت اسلامگرای ترک با رویکرد پراگمارئالیستی از اسلام در مقام یک قدرت واره در افزایش سطح بازیگری ترکیه استفاده کرده و توانسته است زمینههای برتری خود رابر اساس این پیوستگی معنادار سازد و در برخورد با کشورهایی همچون سوریه و حتی ایران از ادبیاتی بهره برد که تا کنون کمتر در منطقه خاورمیانه مشاهده شده است. از سوی دیگر این پیوستگی، ترکیه را به عنوان ابزاری بسیار مثبت برای غرب جلوهگر ساخته و امروز با توجه به آنچه قبلا متذکر شدم با یک برنامهریزی دقیق و سناریو پروی مناسب غرب از ترکیه بهره میبرد تا ترکیه را به عنوان یک ابزار در این مسیر مورد استفاده قرار دهد.
دخالت نظامی ناتو
آنچه که در اینجا هویداست آشکار شدن فهم جدیتر غرب و ابزار عملیاتی آن در منطقه خاورمیانه یعنی ناتو از بافت گفتمانی حاکم بر منطقه خاورمیانه بوده است. بیتردید با توجه به حساسیتهای موجود در منطقه و نوعی غربگریزی رادیکالی که در آن در دهههای اخیر مشاهده شده است، به نظر میرسد غرب با اطلاعات عمیقتری نسبت به گذشته در منطقه تعریف عملیاتی از رفتارها و کنشهای سیاسی امنیتی خود عمل میکند. بدینگونه که از یک سو ناتو با بیان عدم دخالت در ماجرای سوریه زمینهپرور ایجاد فضای مثبت در برخورد با غرب در سطح افکارعمومی تودهها و حتی بخشی از نخبگان و سرآمدان خاورمیانه میشود و از سوی دیگر ترکیه با یادآوری اینکه عضوی از اعضای ناتوست و بر طبق این پیمان هر گونه حمله به یکی از اعضای پیمان ناتو میتواند از سوی کل اعضای ناتو با پاسخی سخت روبرو شده و زمینهساز اقدام نظامی احتمالی بر علیه سوریه شود. اینجا دیگر ناتو در مسایل داخلی سوریه دخالت نکرده است بلکه در دفاع از یکی از اعضای ناتو وارد میدان خواهد شد.
از این منظر باید گفت که تحرک غرب در این چارچوب بسیار دقیقتر از گذشته و باسناریوهایی قابل پرواتر در حال انجام است.
آنچه که در منطق رفتاری سوریه مشاهده میشود این است که بشار اسد به خوبی میداند طرح کوفی عنان گامی به سوی محدود کردن حق حکومت بشار اسد است. اگرچه ممکن است حاکمیت موجود در کوتاه مدت ضربه نبیند، اما بیتردید حکومت با ضربه سهمگینی روبرو خواهد شد که این ضربه ضعف بیشتری را بر ساختار سیاسی حاکم بر سوریه توسط دولت بشار اسد وارد خواهد کرد. اینجاست که بشار اسد به خوبی تلاش میکند در دیپلماسی اعلامی خود به ظاهر به آتش بس تن در دهد ولی در عمل از فرصت موجود برای برخورد با مخالفان رژیم خود استفاده کند. این در حالیست که اگر چه درکوتاه مدت این رفتار به نفع بشار اسد تمام میشود، اما در دراز مدت زمینهپرور (نه زمینهساز) بهرهبرداری غرب در جهت حمله احتمالی به بشار اسد خواهد شد. چراکه عدم رعایت آتش بس وسرکوب مخالفان در وضعیت کنونی به بعد و پس از پذیرفتن طرح کوفی عنان میتواند برای بشار اسد خطرناک باشد.
Sorry. No data so far.