صحبت کردن از شهید بهشتی مشکل است زیرا ابعاد شخصیتی ایشان متفاوت و گسترده است و مسلما در این مجمل نمیگنجد. بنابراین کلام را به بررسی گوشههایی از جامعه اسلامی مد نظر ایشان اختصاص میدهم.
ما شهید بهشتی را با جملاتی از قبیل» ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت «و یا مفاهیمی از قبیل» نظام امت و امامت «و یا» فقاهتی کردن جامعه و حداکثری کردن آن «و با حضور فعال و نقش تعیین کننده وی در عرصههای گوناگون قبل و بعد انقلاب میشناسیم. البته وقتی به مجموعه این ملاکها و فعالیتها نگاه میکنیم میبینیم که او دارای نظام فکری خاصی است که باید به این نظام فکری توجه کرد.
شهید بهشتی نظام جمهوری اسلامی را با مبانی اندیشههای تشیع راستین بیان میکند و نام نظام امام و امت را برای آن برمی گزیند که در آن نیاز به مجموعهای از انسانهای با ایمان، مجاهد، پیکارگر و حساس است. همچنین بیان میدارند که تنها مرجع صلاحیت دار اظهار نظر درباره مسایل فتوایی دینی که مربوط به امور اجتماعی و زندگی اجتماعی است رهبری است. و در مسائل اجتماعی فقط یک مقام در جامعه حق اظهار نظر دارد و جامعه میتواند فقط یک مقام را به رسمیت بشناسد. وقتی ایشان میبینند در دوره ریاست جمهوری بنی صدر شرایط به طوری پیش رفته که افرادی که برای تحقق اسلام اصیل تلاش کردهاند باز زیر فشار اکثریت غرب گرا و شرق گرا قرار گرفتهاند، که البته مورد حمایت بنی صدر و نهضت آزادی و جبهه ملی بودند، طی نامهای مراتب نگرانی خود را به امام اطلاع میدهند.
در آنجا به این مطلب مهم اشاره میکنند که اینان مخالف حاکمیت اسلاماند و دلیل آن هم نوع بینشی است که به فقاهت و اجتهاد دارند، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن باید سخت ملتزم به وحی و تعبد در برابر کتاب و سنت باشد. در واقع بینش این افراد در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین است، یعنی نه به کلی از وحی بریدهاند و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعبد و پایبند هستند. اینها هر چند میخواهند در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی و نظامی آنها بر توان امت اسلامی تکیه کنند و از گرفتار شدن در دام داوری و دلسوزیهای بیگانگان پرهیز نمایند، و البته با زبانشان هم همین را میگویند، ولی چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارند در عمل لرزان و لغزاناند، و متاسفانه اینان با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزشهای آن، جامعه را به راهی میکشانند که خود به خود درها را به روی ارزشهای بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام میگشاید. این بخش از مدیران کشور بیشتر روی شرایطی تکیه میکنند که خود به خود راه را برای نفوذ بیمبالاتها یا کم مبالاتها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار میسازد و این یعنی دور شدن از امامت متقین.
یکی از مهمترین تلاشهای این افراد حذف رهبری فقیه در آینده و همچنین عدم رعایت کامل معیارهای اسلامی در گزینش افراد برای کارها و عدم برخورد قاطع با جریانهای ضاله بوده است که نشان میدهد شهید بهشتی به خوبی به عملکرد و اهداف این افراد پی برده بوده است.
البته از نکات درس آموز زندگی شهید بهشتی نحوه برخورد او با امام خمینی است که طی آن میتوان هر چه بهتر به منظور او از رابطه امام و امت پی برد و آنرا در جامعه اسلامی که برای امامت متقین زمینه سازی میکند تئوریزه کرد.
ایشان علاوه بر بحث امام و امت به عدالت هم اشاره میکنند و سرچشمه فساد در جامعه را بیعدالتی دانسته و معتقد بودند در جامعه اسلامی نباید ضد عدل وجود داشته باشد، همچنین فاصله فراوان درآمدها و زندگیها را ناسازگار با عدل اسلامی میدانستند.
بسیار بر استقلال جامعه تاکید میکردند که ما تحت هیچ شرایطی نباید استقلال خود را از دست دهیم و نباید به هیچ قدرتی باج دهیم و جمهوری اسلامی باید به تمام معنا مستقل باشد البته ریشه عربده کشیهای نوکران آمریکا را هم در استقلال جامعه میدیدند.
شهید بهشتی در بحث اصلاح جامعه دامنه نظارت را گسترده میدانست و از انتقاد سازنده تعبیر به حمایت میکرد حتی اگر تلخ میبود. ولی به هیچ عنوان با عیب جویی مغراضانه و هوچیگری کنار نمیآمد و تاکید میکرد که نباید وسعت نظر را، با ساختن با همه چیز و هر نوع تفکر التقاطی اشتباه گرفت و سازشکار عقیدتی شد بلکه باید در حد اعلای امکان جاذبه داشت و در حد ضرورت دافعه. و همه اینها هم برای مبارزه با التقاط و انحراف بود.
از آزادی به عنوان رها شدن انسان از بندگی غیر خدا نام میبرد یعنی انسان آزاد است اما در چارچوب حدود الله و در چهارچوب قوانین الهی. کوشش اسلام را این میدانست که انسان آزاد تربیت کند، آزاد از بند هوی و هوس و خشم و شهوت و تسلط دیگران تا بتواند راه خویش را آزادانه انتخاب کند و زندگی و شخصیت انسانی را در گرو آزادی و انتخاب آزادانه میدانست.
نکته فوق العادهای که شهید بهشتی در جامعه اسلامی به آن اشاره میکند همه جانبه بودن آن است. در این معنا قانونی که سیستم قانونی اسلام وضع میکند باید برای مصالح همه انسانها وضع شود نه طبقه یا گروه و حتی ملت خاص.
حال باید افراد و جناحهایی که خود را به تفکر شهید بهشتی نزدیک میدانند بررسی کنیم که تا چه اندازه به آرمانهایی که از آن دم میزنند پایبندند؟ که تا چه اندازه در پی استقلال و برقراری عدالت در جامعهاند؟ تا چه حدی حضور فقاهت در جامعه را حداکثری میدانند؟ و در یک مفهوم چه اعتقادی به نظام امام و امت دارند؟ البته برای سایر مطالبی هم که عنوان میکنند نیز باید دید تا چه حدی گفتههای خود را در عمل اجرا میکنند. باید اشاره کنم که پر واضح است چند خاطره مشترک در سالهای دور نمیتواند توجیه اقدامات اشتباه و روند غلط بعضیها باشد و این مطلب بهانه خوبی برای تقرب به این بزرگواران نیست.
Sorry. No data so far.