در آستانهٔ هر انتخاباتی، معمولاً آرایش و جبههبندیهای سیاسی نیز در کشور تغییر مییابد؛ گروهها و ائتلافهای جدید سر بر میآورند و گروهبندیهای دیگری به سمت انزوا و فراموشی میروند. در این راستا برای بررسی تأثیر انتخابات مجلس نهم برآرایش سیاسی کشور با «پرویز امینی» جامعهشناس و تحلیلگر مسایل سیاسی، گفتگویی صورت گرفته است که در ادامه می خوانید:
به نظر شما، انتخابات مجلس نهم به چه میزان بر مرزبندیهای گروههای سیاسی تأثیرگذار بود؟ نمود این تأثیرگذاری بر آرایش سپهر سیاست ایران چگونه است؟
اولین ویژگی مهم انتخابات مجلس نهم که به وسیلهٔ نتایج آن هم تأیید شد تکثر در عرصهٔ سیاسی جامعهٔ ایران است. در واقع گروهها و مجموعههای سیاسی متعددی در انتخابات مجلس نهم به رقابت با هم پرداختند. تیپولوژی رفتار سیاسی در انتخابات نهم تکثری را به ما نشان داد که دستکم ۹ طیف سیاسی با ۹ رفتار سیاسی متفاوت را در بر میگرفت.
بنابراین حضور و مشارکت گروههای متفاوت اولین مصداق تکثر در این انتخابات بود. همان طور که مطلع هستید، در این انتخابات گروههای مختلف با عقاید و افکار متکثری حضور داشتند. برخی از آنها دست به تحریم انتخابات زدند، برخی دیگر صحبت از مشارکت مشروط میکردند، عدهای مشارکت غیرفعال داشتند و گروههایی از جمله جبههٔ پایداری، جبههٔ متحد و… فعالانه در انتخابات حضور یافتند. هر کدام از اینها طیفی از افراد را در بر میگرفتند که پایگاه اجتماعی خاصی را با خود همراه میکردند.
دومین مصداق وجود تکثر در این انتخابات نتایج آن است. برای مثال، در تهران که فضا تا حدودی سیاسیتر است میبینیم که همهٔ گروهها و طیفهای سیاسی صاحب کرسی شدهاند؛ یعنی، هیچ کدام از گروههایی که در انتخابات شرکت کردند حذف نشدند.
مطهری از مخالفین دولت، احمد توکلی و نادران به عنوان منتقدین و باهنر از مجموعهٔ منتقدین سنتی دولت، محجوب از اصلاحطلبان، افرادی از جبههٔ پایداری و عدهای ازجبههٔ متحد و… همه رأی آوردهاند؛ یعنی، علیرغم فضاسازیهای شکل گرفته کسی حذف نشده و ترکیبی از همهٔ گروهها و جریانهای سیاسی وارد مجلس شده است.
نکتهٔ سومی که تکثر را در این دوره نشان میدهد کشیده شدن انتخابات به مرحلهٔ دوم است. حدود پنج ششم نمایندگان تهران یعنی ۲۵ نفر از آنها در مرحلهٔ دوم انتخاب شدند. در واقع تکثر در آرا سبب شد که انتخابات به دور دوم کشیده شود.
چهارمین نشانه از تکثر مورد بحث این است که کسی نمیتواند به ضرس قاطع بگوید اکثریت مجلس در اختیار چه گروهی است و چه جریانی بیشترین تأثیر را در جهتگیریهای مجلس خواهد داشت. در واقع هیچ جریانی اکثریت کرسیهای مجلس را به دست نیاورد. با این وصف اقلیتهای کوچک و بزرگی در مجلس آینده حضور خواهند داشت و به تعبیر دقیقتر این دوره، مجلس اقلیتها خواهد بود.
با این وصف ارزیابی شما از نحوهٔ مواجههٔ گروههای سیاسی با این واقعیت و آرایش جدید فضای سیاسی کشور چیست؟
مقصود ما از تکثرآن است که دوگانههای سیاسی رایج اعم از راست و چپ یا اصولگرا و اصلاحطلب دیگر با شرایط اجتماعی کنونی قابل تطبیق نیست. بهعنوان نمونه امروز اصولگرایی توکلی، باهنر، زاکانی، رسایی، کوچکزاده، حسینیان و… را در بر میگیرد؛ با وجود آنکه این عناصر عموماً با هم قابل جمع نیستند. به بیان دقیقتر، عنوان اصولگرایی دیگر به عنوان یک جریان واحد قابل شناخت نیست.
در آن سو اصلاحطلبان نیز به همین عارضه دچارند. بخشی از این جریان انتخابات را تحریم کرده و طیفی دیگر در آن شرکت نمود. در واقع دو رفتار متضاد در یک جریان مشاهده شد. به این ترتیب نمیتوان آنها را یک طیف عمومی واحد دانست.
بنابراین و ما با محیطی متکثر به لحاظ سیاسیـاجتماعی روبرو هستیم. در این فضا خردهگفتمانهای سیاسی وجود دارند که هر کدام از آنها سهمی از مناسبات و روابط موجود در قدرت را به اختیار خود در آوردهاند.
از این رو هیچ گروه یا جریان سیاسی به تنهایی قادر نیست محیط مسلط سیاسی را به سود خود ایجاد کند و تنها راه گروهها و مجموعههای سیاسی برای نیل به این هدف ائتلاف است. در واقع خردهگفتمانها با ائتلاف میتوانند قدرت خود را افزایش دهند. یکی از مصادیق مهم آن جمع شدن دو گروه پایداری و ایثارگران بر روی ریاست حداد عادل است در حالی که در انتخابات خصوصا در مرحله دوم بیشترین چالشها و تضادها را با هم داشتند و لی هر دو میدانند که به تنهایی از زور کافی برای پیش بردن خواسته خود برخوردار نیستند. در چنین شرایطی یکهتازی جریانها و گروههای سیاسی امکانپذیر نبوده و مسیر همه این گروهها از ائتلاف میگذرد.
گذشته از آن به دلیل تکثر موجود، مواضع سلبی و انتقادی فاقد کارآمدی بوده و برای ایجاد پایگاه اجتماعی در بدنهٔ جامعه راهگشا نیست. وقتی فضای سیاسی دوگانه یا دوقطبی باشد، این رویکرد تا حد زیادی راهگشاست. در واقع هر کدام از طرفین میتواند با تعریف سلبی از طرف مقابل برای خود نوعی مقبولیت پدید آورد. ولی در شرایطی که فضا متکثر است، چنین چیزی امکانپذیر نیست. چرا که در این شرایط به فرض نفی یکی از قطبهای موجود، با بقیه گروهها نمیتوان کاری کرد. بنابراین یکی از نیازهای گروههای سیاسی، صرف نظر از انتقاد و جبههگیری علیه دیگران، داشتن مواضع و برنامههای ایجابی است.
بر این اساس هیچ کدام از مجموعهها و گروههای سیاسی در انتخابات مجلس نهم نتوانستند برای خود پایگاه اجتماعی بسازند و ظرفیتهای سیاسی خود را تبدیل به موقعیتهای اجتماعی کنند؛ چراکه هیچیک، حرف ایجابی نداشتند و همگی گزارههای سلبی به کار میبردند و در این راستا گروهی با انتقاد از جریان انحراف و دیگری بر اساس انتقاد از ساکتین فتنه به میدان آمده بودند؛
یکی دیگر از تأثیرات انتخابات اخیر بر کنش گروههای سیاسی این بود که نیروهای اجتماعی در فضای سیاسی ایران نسبت به گذشته ثقلیت پیدا کردند. در همین انتخابات اخیر نیروهای اجتماعی، مثل روحانیت، دانشگاه و رسانهها، بیشترین تأثیر را بر جریانهای سیاسی داشتند. در حالی که به نیروهای سیاسی مثل موتلفه و جبهه پیروان خط امام (ره) و رهبری به عنوان متشکلترین گروههای سیاسی کمترین اقبال صورت گرفت. در واقع ثقلیت با نیروهای اجتماعی یعنی آنهایی است که بهطور مستقیم مشغول کار سیاسی نیستند، اما از طریق کار فکری و فرهنگی و برخورداری از شخصیت اجتماعی بر فضای سیاسی تأثیر میگذارند.
در این فضا مجموعهٔ مجادلات و نزاعهای سیاسی را میتوان در ۴ بخش تقسیم کرد:
۱. شکاف تئوریک و نظری؛
۲. شکاف سیاسی که به منازعات گروهها و احزاب بر سر کسب قدرت بر میگردد؛
۳. شکاف عاطفی که بحث تعلقات افراد نسبت به یکدیگر و گروهها نسبت به هم در آن مطرح است.
۴. شکاف کارشناسی که دربارهٔ تصمیمات مدیریتی کلان و راهبردی موضوعیت دارد. بهعنوان نمونه میتوان در این راستا به اختلافاتی که در زمینهٔ هدفمند کردن یارانهها، سیاستهای اصل ۴۴، و مترو و… وجود دارد اشاره کرد.
اما پرسشی که در این ارتباط مطرح است آنکه چالشهایی که بین گروههای سیاسی وجود دارد عمدتاً ماحصل کدامیک از شکافها و تفاوتها هست؟
پاسخ آنکه در حال حاضر در کشور ماعموماًمجادلات حول و حوش دو شکاف شکل میگیرد. یکی شکاف عاطفی؛ یعنی، تعلقات منفی و مثبتی که افراد و گروهها نسبت به یکدیگر دارند ودیگری هم چالش سیاسی؛ یعنی، رقابت و نزاع بر سر قدرت. هرچند این مناقشات توسط طرفین در مقام توجیه، به صورت شکاف کارشناسی و حتی فکری و گفتمانی تئوریزه میگردد.
وجود تعلقات عاطفی در معادلات سیاسی نشان میدهد که سنت سیاستورزی در ایران غریزی است. اما اگر سیاست غریزی بخواهد عقلانی شود، ما به چه چالشهایی نیاز داریم؟ آیا میشود یک جامعهٔ راکد و بدون مناقشه و مجادله داشته باشیم؟ به طور حتم این طور نیست. یک جامعهٔ پویا و بانشاط به چالش نیاز دارد. مهم این است که این چالش در کجا شکل بگیرد. آن چالش مورد تأکید و تجویز چالش کارشناسی است؛ یعنی، نزاع گروهها و مجموعههای سیاسی باید در ارائهٔ نسخهها، راهحلها و تصمیمات برای برونرفت از مشکلات و مسائل کشور باشد. وجود چالش در چنین عرصههایی سیاست ورزی را عقلانی میکند و اگر چالش در این زمینه باشد، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه باعث ایجاد نشاط در جامعه میشود و کشور را به جلو میبرد. در حالی که متأسفانه امروز مبنای تقسیمبندی گروهها و مجموعهها چنین چیزی نیست.
برای مثال، هیچ یک از افرادی که در انتخابات مجلس نهم کاندیدا شدند نگفتند که چه برنامهای دارند و چه موضوعی برای آنها اولویت دارد یا مثلاً در مواردی چون نظارت بر دولت و تعامل بین دولت و مجلس که همواره مناقشاتی را به همراه دارد چه راهکاری مد نظر دارند. در واقع بحثهای کارشناسی در این عرصه مفقود است و عمدتاً بحثهای شخصی و عاطفی مطرح میشود.
آن تکثری که فرمودید، با مقولهٔ وحدت چگونه قابل جمع است؟ آیا نوعی تناقض در این بین به چشم نمیآید؟ بهطور کلی باید به این موضوع به دید مثبت نگاه کرد یا منفی؟
این موضوع واقعیت جامعهٔ ما است و منفی یا مثبت بودن آن بستگی به نوع مواجههٔ شما دارد. خودش به خودی خود نه منفی است و نه مثبت. نمیتوان در برابر این واقعیت مقاومت کرد و آن را نپذیرفت. واقعیت جامعهٔ ما تکثر است. بنابراین اگر به دنبال انسجام و وحدت هستیم، باید بر اساس الگوهای جدیدی این وحدت را ساماندهی کنیم.
در شرایط کنونی دیگر آن بحث سختافزاری و فیزیکی که آدمها حول یک پرچم جمع شوند امکانپذیر نیست. امروز باید یک وحدت نرمافزاری و گفتمانی را تعقیب نموده تا بتوانیم بین گروههای مختلف با یک مضمون مشترک روابط نزدیکی برقرار کنیم.
ارزیابی شما از نحوهٔ مواجههٔ بدنهٔ جامعه و گروههای سیاسی در این انتخابات و نگاه متقابل آنها چیست؟
همان طور که گفتم، به نظر من جامعه هم مثل آرایش گروههای سیاسی متکثر است. در واقع جامعه بر خلاف گروهها به دنبال انحصار نیست. آنچه از آرای مردم برداشت میشود نشان میدهد جامعه نمیخواهد کسی را حذف کند. مردم معتقد به حذف هیچ مجموعهای نیستند و قائل به این هستند که هر کس به اندازهٔ وزن خودش در محیط اجتماعیـسیاسی فعال باشد.
وقتی افرادی مثل مطهری و توکلی، موافقان دولت، مخالفان آن، منتقدین، اصلاحطلبان و… همگی موفق به کسب رأی و راهیابی به مجلس میشونددرواقع این تحلیل شکل میگیرد که جامعه خواهان آن است که متن قدرت سیاسی متکثر باشد و در انحصار یک جریان قرار نگیرد.
علاوه بر این، کاری که جامعه در این انتخابات کرد را میتوان به نوعی توهمزدایی و واقعی کردن عرصهٔ سیاست ارزیابی نمود؛ در این دوره نیز گروههای سیاسی ادعاهایی داشتند و با طرح مواضع و دیدگاههای خود از زبان مردم اکثریت جامعه را طرفدار خودمیدانستند و بر این مبنا خواستار سهم خود از قدرت بودند.
اما این انتخابات فضای سیاسی جامعه را واقعی کرد و نشان داد که هر گروه و جریان چقدر وزن دارد. به این ترتیب توهم گروههای مختلف از بین رفت. مثلاً همین آقای مطهری که بسیاری از مجموعهها و گروههای سیاسی و اجتماعی علیه او بودند رأی آورد. پس این انتخابات باعث شد واقعیتهای جامعه مشخص شود.
شما از نگاه جامعه به گروههای سیاسی گفتید. نگاه گروههای سیاسی به بدنهٔ جامعه چطور بود؟ چون در این انتخابات خیلی انتقاد میشد از اینکه مردم در گیر و دار رقابتها دیده نمیشوند.
بله؛ درست است. نگاه گروههای سیاسی به مردم نگاهی ابزاری و برای جمع کردن رأی بود، چون مطالبات اصلی مردم در شعارها و راهحلها اصلاً مطرح نمیشد و در واقع شعارهای مردمیشان چندان جدی نبود.
لطفاً در پایان جمع بندی بفرمایید.
آنچه در این شرایط سیاسی متکثر مهم است، رعایت قواعد بازی از سوی نخبگان و گروههای سیاسی است. قواعد مردمسالاری و دموکراسی میگوید که صدای خواستههایت را به اندازه پایگاه اجتماعی و رأیی که بین مردم داری بلند کن. به عنوان اقلیت در قامت اکثریت ظاهر نشو و آگر از آراء مردم برخوردار نیستی، حق داری با بازنگری در مناسبات سیاسی و اجتماعی خود، صاحب موقعیت سیاسی بشوی اما بازی را خراب نکن و کافه را بهم نزن.
نکته مهم دیگر این است که گروههای سیاسی نیاز به یک بازنگری اساسی در نوع سیاستورزی خود، دارند. سیاست ورزی غریزی باید جای خود را به سیاست ورزی عقلانی بدهد که سیاست ورزی بر اساس اهداف و تحقق آن است.
Sorry. No data so far.