متنی که در ادامه میآید سخنرانی وحید جلیلی پیرامون نقد فرهنگی است که هفته پبش در دفتر نشریه یالثارات برگزار شد:
بحثي را كه ميخواهم در اين جلسه، خدمت برادران عرض بكنم، در مورد نقد فرهنگي است. جريانهاي حزباللهي و ارزشي و متدين، در دو دهه اخير كارهايي كردند و حرفهايي زدند. اعتراضهايي داشتند و انتقادهايي كردند. كم هم نبوده است.
فراز و فرودهايي داشته، اين نشريه را تعطيل كردند، يك نشريه ديگر زديم. از اينجا اخراجمان كردند، رفتيم و در جاي ديگري حرف زديم اما در هر صورت حجم و کمیت فعاليت انتقادي زياد بوده است.
الآن بايد يك برگشتي بكنيم و بببينم كه اين همه ما انتقاد و اعتراض كرديم، گلايه و درد دل كرديم، چقدر به نتيجه رسيده و چقدر نرسيده است؟ اگر فضاي انتقادي ما بهرهوري كامل نداشته، دليلش چه بوده است؟ چرا بعضي وقتها نقدهاي ما به ثمر ننشسته است. اگر شما لثارات چهارده سال پيش را هم نگاه بكنيد، ميبينيد جنس انتقادها و درد دلهايي كه داشته، از جنس همينهايي است كه الآن ميگويد. پانزده سال پيش هم همان را ميگفته و الآن هم همان را ميگويد. من در سال شصت و نه يك چيزي در یک روزنامه ای نوشته بودم، اخيراً نگاه ميكردم، ديدم الآن هم تقريباً دارم همان حرفها را ميزنم. ما امروز خيلي حرف عجيب و غريب و بيسابقهاي را که مطرح نميكنيم. امروز جريانات نقد ارزشي و حزباللهي، نيازمند يك بازنگري در خودشان هستند. نيازمند نقد رويكردهاي انتقادي خودشان هستند و هستيم. بياييم و نقد خودمان را نقد بكنيم.
چيزي كه به نظر حقير ميآيد، اين است كه معايب فضاي انتقادي ما ناشي از نواقص آن است. يعني چه؟ يعني اگر ما نقدي داريم كه خيلي ثمر نميدهد و به نتيجه نميرسد,به خاطر اين است كه ناقص است. ما نقد را به شكل كامل انجام نميدهيم. چيزي كه به ذهن من رسيده تا در اين جلسه طرح بكنم، چيزي است كه اسمش را مثلث نقد ميگذارم. ما از مثلث نقد فقط به يك ضلع آن ميپردازيم و نقد ما فاقد دو ضلع ديگر است. يك دليلي كه اين ضلع سوم نميتواند به ثمر برسد و نتايج مورد نظر ما را به اندازه كافي تأمين بكند، براي اين است كه ما آن دو ضلع ديگر را نداريم.
نقد ما نوعاً چه نقدی است؟ معمولا وقتی يك كاري صورت ميگيرد كه در آن خطاها و اشتباهاتي هست، بعضاً در آن خيانتهايي هست و ما از آن برآشفته ميشويم. غيرت ديني و انقلابي ما اقتضا ميكند كه وارد صحنه بشويم و نسبت به آن فعاليت يا محصولي كه تشخيص ما اين است كه در آن ناهنجاري بروز كرده، واكنش نشان ميدهيم. ميگوييم، فلان فيلم بد ساخته شد. فلان مجله مملكت آمده و فلان مقاله ناهنجار را منتشر كرده است. حالا آن ناهنجاري يا اخلاقي است يا سياسي است يا اعتقادي است. يا هر سه تا است. ما نسبت به آن واكنش نشان ميدهيم و اعتراض ميكنيم. چرا فلان تئاتر با آن وضعيت اجرا شده است؟ چرا فلان كتاب داستان با اين محتواي ناهنجار منتشر شده است؟ من نميخواهم فعلاً وارد اين بحث بشوم كه معيارهاي ما در همين يك بخش چقدر دقيق و درست است. اگر بخواهيم وارد بشويم، شايد كار به جاهاي باريك هم بكشد. بحثهاي خيلي ظريف پيش ميآيد كه بعضي وقتها ممكن است اختلاف سليقههاي جدي به وجود بيايد. يك نمونه خيلي مشخصش شهيد آويني است. ديگر ما كه متقيتر و معنويتر از شهيد آويني در عرصه هنر انقلاب نداريم. شهيد آويني بعضاً از آثاری دفاع ميكرد كه بچه حزباللهيها به خاطر دفاع او از اين آثار، شديداً عليه او موضع ميگرفتند. من يادم هست.
آقاي آويني از يك فيلم دفاع كرده بود و بعضي از بچه حزباللهيها با تعابير خيلي تند از او ياد ميكردند. حتي بعد از شهادت او. بعضيها را من يادم هست كه ميگفتند، خوب شد شهيد شد. عاقبت به خير شد وگرنه اوضاعش داشت خطرناك ميشد!!اين آويني بود. آوينياي كه امروز، هيچ كدام ما در خلوص و تقوا و معنويت او شك نداريم. و در تبحر و بصيرت و ولايي بودن او. ميخواهم بگويم، در همين عرصه نقد، ضلع اول نقد يعني نقد آثار و فعاليتهاي فرهنگي، هنري و رسانهاي كه در جامعه هست، بايد با مبنا وارد شد. اگر با مبنا وارد نشويم و مباني درست و دقيق نداشته باشيم، چه بسا دچار اختلافهاي جدي بشويم. شايد بعضي وقتها اشتباه بكنيم. مثلاً شهيد آويني از فيلم عروس دفاع ميكرد. نميتوانيم به او بگوييم، چون تو از اين فيلم دفاع كردهاي، پس دين نداري و مشكل داري و … و… كه اينها را به او گفتند. همان زمان منتشر شده است. روزنامه جمهوري اسلامي يك نامهاي خطاب به آقاي آويني نوشت. تيترش اين بود: «آقاي سردبير، به ياد خدا هم هستيد؟» اين كي منتشر شد؟ آقاي مسيح مهاجري يك مقاله مفصلي عليه شهيد آويني، در روزنامه جمهوري اسلامي چاپ كرد. كمتر از يك هفته قبل از شهادت او. چرا؟ چون آقاي آويني در مجله سوره خودش شروع كرده بود و داشت در نقد ؛خطي را ميرفت كه اگر كسي سطحي نگاه ميكرد، اگر كسي عمق نگاه آويني را نميفهميد، نميتوانست تشخيص بدهد كه آويني دارد چه ميگويد. پس اين ضلع اول. در همين بخش نقد هم ما نيازمند اين هستيم كه معيارهاي درست و دقيق داشته باشيم. اگر كسي ميخواهد دفاع شهيد آويني را از فيلم عروس بفهمد، بايد برود و سه جلد آيينه جادو را بخواند. و بعد ببينيد كه آويني چقدر حكيمانه، آسيب سينماي ايران را دريافته بود و براي اين كه سينماي الحادي را بزند، براي اين كه سينماي ضد مردمي و غربزده را بزند، به يك تشخيصي رسيده بود و ميگفت، ما از يك نوع سينماي ديگر بايد دفاع بكنيم. فعلاً چون بحث ما اين نيست، نميخواهيم وارد اين مقوله بشويم.
معيارها را از چه كسي بگيريم؟ بهترين شخصي كه من سراغ دارم، خود آقا است. آقا خوشبختانه در مباحث هنري خيلي صحبت كرده است. نه تنها مباني و اصول را گفته بلكه بسياري از مصاديق را هم ذكر كرده است. متأسفانه بچه حزباللهيهاي ما با تفكر آقا در حوزه فرهنگ و هنر، آشنا نيستند. من اين را قاطعانه ميگويم. يعني اكثريت بچه حزباللهيها ما، ذهنيت فرهنگي رهبري را بخصوص در حوزه رسانه و هنر، عليرغم اين كه منابع و متونش هم موجود بوده ولي كسي نرفته است مطالعه بكند. آقا چه نوع سينمايي را ميپسندد؟ آقا چه نوع ادبياتي را ميپسندد؟ چه نوع رماني را ميپسندد؟ آقا مفصل حرف زده است. راجع به سينماي آمريكا و اروپا حرف زده است. آقا ميگويد، يك دوره فيلمهاي چارلي چاپلين را آوردند و براي من نشان دادند. تحليل من از فيلمهاي چارلي چاپلين اين است. آقا ميگويد، من هزار تا رمان خارجي خواندهام. هزار تا رمان خارجي! شما چند تا بچه حزباللهي پيدا ميكنيد كه پنج تا داستان كوتاه ايراني خوانده باشد؟ اينها نكات مهمي است و ما به آن توجه نميكنيم. واقعيت تفكر رهبري در عرصه فرهنگ و هنر، به جامعه منتقل نشده است. جامعه كه پيشكش، به بچه حزباللهيها هم منتقل نشده است و اين خيلي بد است. در شرايطي كه شعار ما جنگ نرم و تهاجم فرهنگي است، با تفكرات رهبري آشنا نباشيم. آقا دهها كتاب را اسم آورده است. دهها فيلم را اسم آورده و راجع به آن حرف زده است. مطلب هم نوشته و خيلي از بچه حزباللهيها اصلاً اينها را نديدهاند. در همين دوره رهبري. در دوره رياست جمهوري، مجموعه صحبتهاي ايشان در مورد هنر، منتشر شده است. در اين بيست و چند سال رهبري هم ايشان مفصلاً حرف زدهاند كه بايد رفت و اينها را ديد و مباني آنها را در آورد. اگر فرصت كرديم به اين بحث برميگرديم. فعلاً ميخواهم از اين عبور بكنم كه به ضلع دوم و سوم بپردازم.
حالا بپردازیم به ضلع دوم نقد كه ما از آن غافل هستيم. پس يك:ما كارهاي بد را خوب ميبينيم. يك كار بدي كه در بازار ميآيد، خبرش سريع ميپيچد. به قول ژورناليستها كه ميگويند، خبر خوب، خبر بد است. خبر بد خيلي زود فراگير ميشود. اينها را زود ميبينيم و به همدیگر منتقل می کنیم . ضلع دوم نقد، ديدن آثار خوب است. اين هم جزيي از نقد است. نقد ديدن بديها و خوبيها، زشتيها و زيباييها در كنار هم است. اين نقد است. جريان انتقادي يعني اين. وقتي كار خوبي در آمد، بايد ببينيدش! ما در اين ضلع به شدت ضعيف هستيم. مثال: انواع و اقسام بولتنهايي كه در اين كشور منتشر ميشود. انواع و اقسام اس ام اسهايي كه در اين كشور براي من و شما ميآيد.
سيزده آبان امسال، يك گروهي از دوستان حزباللهي، يك گروه بيست سي نفره، بسيج شدند و گفتند براي سيزده آبان به عنوان يك مناسبت جدي انقلاب اسلامي، كار ويژه بكنيم. حدود سيصد تا محصول توليد كردند. فقط براي سيزده آبان. سيصد تا محصول! دهها پوستر. كلي جزوه و كليپ. كلي چيزهاي صوتي كه ميشد در موبايل استفاده كرد و … و… سيصد تا محصول! در يك سايتي گذاشتند. الآن هم هست و دوستان ميتوانند بروند و ببينند. سايت ايام. سايت ايام تعريفش اين است. فذكرهم بايام الله، براي مناسبتهاي اسلامي و انقلابي محصول توليد ميكند و ميگذارد. اسم خودش را هم نميزند. هر كسي، هر جاي كشور هست، در هر روستايي، در هر دانشكدهاي، در هر اداره و مسجدي كه هست، بتواند از آن استفاده بكند. سيصد تا محصول توليد شده بود و دوستان عزيز رسانهاي ما حاضر نبودند حتي خبر اين را ضريب بدهند و منتشر كنند. من به يكي از دوستان كه امكان رسانهاي وسيعي در اختيارش بود، زنگ زدم. گفتم، آقاي فلاني، اگر اينها آمده بودند و يك دانه كار بد انجام داده بودند، مثلاً يك پوستر تمسخر انقلاب كشيده بودند، هم خودت خبرش را ميزدي و هم به صد نفر زنگ ميزدي كه ديدي فلاني هم ريزش كرد. گفتم، اين كار را ميكردي يا نميكردي؟ خنديد و گفت، آره. گفتم، حالا سيصد تا كار خوب كردهاند و حاضر نيستي، خبرش را بزني. گفت: «نه. ما كه بدمان نميآيد. حالا بفرست تا بزنيم. ما كه مخالف نيستيم.» گفتم، مشكل ما همين است. شما ميگوييد، ما با كار خوب مخالف نيستيم در حالي كه تو بايد مشتاق كار خوب باشي.باید له له بزنی برای آثار خوب .و اگر ما ميگوييم، در عرصه فرهنگ و هنر و انديشه، در معرض هجوم هستيم، از لس آنجلس تا تهران جلس، دارند هر روز و نو به نو به ما حمله ميكنند، پس اگر كار خوبي اين طرف صورت گرفت، بايد قدرش را بيشتر بدانيم. اگر ما در محاصره فرهنگي هستيم، اگر در معرض هجوم فرهنگي هستيم، بايد قدر داشتههاي خودمان را خيلي بيشتر بدانيم. باز در اين قصه مشكل داريم. يعني كلي كار خوب توليد ميشود؛ حتي ما باخبر نميشويم. گاه سالها از آن ميگذرد و ما باخبر نميشويم. فلان كتاب خوب، شش سال پيش در آمده و ما نميبينيم. دوستان دفتر ادبيات مقاومت حوزه هنري، يك بار خدمت آقا رسيده بودند. گفته بودند، ما داريم در حوزه دفاع مقدس اين قدر كارهاي خوب توليد ميكنيم ولي كسي اينها را نميخرد. كسي اينها را نميبيند. آقا به اينها فرموده بودند، يك روز كه من با بچه بسيجيها در حسينيه امام خميني، ملاقات دارم، شما بياييد و پشت حسينيه بساط بكنيد. به من هم بگوييد. من در سخنراني بگويم و تا داغ هستند، به آنها بفروشيد. اين را چه كسي دارد ميگويد؟ اين را نائب امام زمان دارد ميگويد. اين را به عنوان وظيفه شرعياش دارد ميگويد. يعني خودش را در حد بازارياب كتابهاي دفاع مقدس، نميگويم پايين ميآورد، ميگويم، بالا ميبرد. چون ميداند، ارزش اين كار چي است. اين يعني آدم فرهنگي.
من ميخواهم سؤال كنم. چرا رفتار فرهنگي ما با آن كسي كه مدعي هستيم، حاضريم جانمان را در راهش بدهيم، اين قدر متفاوت است؟ مگر ما نميگوييم، خوني كه در رگ ماست، هديه به رهبر ماست؟آقا ميگويد، خون نخواستم. من سال هفتاد و يك، هفتاد هشتاد كتاب را اسم آوردم. راجع به هر كدام بين يك پاراگراف تا يك صفحه، مطلب نوشتم. آي بچه بسيجي كه ميخواهي جان خودت را فداي من بكني، من نوشتم كه همه بايد اين كتاب را بخوانند. نه تنها در ايران، حتي بايد ترجمه و در دنيا منتشر بشود. بيست سال از اين حرف من گذشته و تو اسم اين كتاب را هم نشنيدهاي. تو چطور ادعا ميكني كه پيرو و مطيع من هستي. مگر نميگوييم، مهمترين ميدان ما ميدان فرهنگ است. مهمترين مشكل ما مشكل فرهنگي است. مگر ما رهبر نداريم؟ مگر ما ول هستيم؟ اگر ما رهبر داريم، اگر ولي فقيه داريم، ولي فقيه دارد جاده را باز ميكند و ميگويد، از اين راه برو. اين كار را بكن. پس :ضلع دوم نقد، كارهاي خوب را ببينيد. امر به معروف بكنيد. فيلمهاي خوب را ببينيد. از آنها حمايت كنيد. اخيراً يكي از نويسندگان دفاع مقدس را ديدم. گفت، آقا براي من پيغام فرستاده است كه فلاني دارم كتابت را ميخوانم. مثلاً صفحه دويست هستم. وقتي كتاب تمام شد، براي تو يك چيزي مينويسم. در همين چند سال اخير شما نگاه بكنيد. كتاب دا، كتاب نورالدين پسر ايران، آقا بيكار است؟ هر كدام از اين كتابها هفتصد صفحه است. مگر من و شما از رهبري فارغتر هستيم؟ فكر ميكنم بتوانم اين ادعا را بكنم. يك مدير فرهنگي در جمهوري اسلامي نشان بدهيد كه بيشتر از آقا كتاب بخواند. مشكل ما اين است كه رهبر هم داريم و اعتنا نميكنيم. دارد راه را هم نشان ميدهد. آقا در همين صحبتهايش با اهل فرهنگ ميگويد، بنده و خانوادهام معمولاً شبها كه ميخوابيم، كتاب دستمان است. وقتي چشمان ما روي هم ميرود، كتاب از دست ما ميافتد. اين رهبر ما است؟ اگر رهبر ما است، پس ما بايد يك سنخيتي با او داشته باشيم.
آقا هر سال شعراي كشور را جمع ميكند. پيرمرد دو سه ساعت وقت ميگذارد. براي آقا سه ساعت در يك محفل نشستن، آسان نيست. يكي از دفعاتي كه من با دوستان شاعر توفيق پيدا كردم و در آن جلسه بودم. اين را به چشم ديدم. جوان هيجده ساله روستاهاي فارس، قبل از جلسه نماز است. نماز مغرب را ميخوانند و بعد از افطار به جلسه ميروند. آقا او را ديدند. گفت، آقا من فلاني هستم. اسمش را گفت. هادي فردوسي. آقا شروع كردند از حفظ يكي از رباعيات او را خواندن. او همين جور محو مانده بود. دبيرستاني بود. من بچه هفده هيجده ساله سروستان فارس، چه بسا امام جماعت روستاي ما، من را نميشناسد. آقا چه جوري هم من را ميشناسد و هم شعرم را از حفظ است. اين يعني چه؟ آقا شعر او را قبلاً در مجلهاي ديده بود. خوشش آمده بود. ديده بود شعر مايهداري است. بچه مستعدي است. از بچه هفده هيجده ساله تا پيرمرد هفتاد هشتاد ساله، شعر ميخوانند. آقا دو سه ساعت حوصله ميكند. مينشيند و گوش ميكند. ميخواهد چكار بكند؟ ميخواهد وقت گذراني بكند؟ نه!ميخواهد به جامعه مؤمنين پيام بدهد. هنرمندانتان را، آنهايي كه دارند براي اسلام و انقلاب كار ميكنند، آنهايي كه دارند براي فرهنگ ديني جامعه كار ميكنند، تحويل بگيريد. شأن شما از من رهبر كه بالاتر نيست. آقاي امام جمعه، تو بيست سال است داري اين جلسه رهبری با شعرا را ميبيني، يك بار شده است كه خودت اين كار را بكني؟آقا سينما حرام است. تئاتر حرام است. موسيقي حرام است. شعر هم حرام است؟ ميگوييم نظر فقهي تو متفاوت است و به آنها مشكوك هستي. عيبي ندارد. قبول كرديم. شعر كه از زمان پيغمبر تا حالا بوده است. اين ضلع دوم نقد. بايد كارهاي خوبي را كه توليد ميشود، تحويل بگيريم. من خدمت شما عرض ميكنم. الحمدالله و المنه، انقلاب جوششهاي هنري خوبي دارد. فقط به دهه اول منحصر نميشود. همين الآن، كلي جوان مستعد پرشور انقلابي داريم كه از لحاظ هنري هم مايههاي هنري خوبي دارند. دارند توليد هم ميكنند. حتي يكي از بركات ماجراي فتنه، اين بود كه در بخشهايي از هنر انقلاب، تجديد مطلعي به وجود آمد. يك نسل تازه نفسي وارد عرصه شده است. امروز در گرافيك نگاه بكنيد. شما كلي جوان حزب اللهي داريد كه در هنر گرافيك ايران، حرف براي گفتند دارند. در كاريكاتور حرف براي گفتن دارند. گاهي اوقات يك كاريكاتور كاري ميكند كه ده تا مقاله نميتواند.
از هنرمندانمان دفاع بكنيم. لااقل آنها را بشناسيم. در شعر هم همين طور. در شعر كه الحمدالله نسبت به جريانات روشنفكري و ضد انقلاب، خيلي جلوتر هستيم. در سينما هم اينجوري است. ايام سالگرد نه دي، جشنوارهاي تحت عنوان جشنواره مردمي فيلم عمار، برگزار شد. اسمش را اينجوري گذاشتند كه فقط حزب اللهيها بيايند. جشنواره عمار، جشنواره حزب اللهيها است. سيصد تا اثر از نقاط مختلف كشور آمد. از فيلمنامه،ا از انيميشن، از مستند، از داستاني، از كوتاه و بلند، انواع و اقسام قوالب سينمايي. با دوستان در هئيت داوران بحث ميكرديم. آقاي طالب زاده بود. آقاي طالبي بود. آقاي دكتر فياض و بعضي دوستان ديگر بودند . اينها ميگفتند، ما همين جوري، تيمني و تبركي به خاطر اسم عمار گفتيم، بياييم و داوري بكنيم اما الآن همه سر شوق آمديم. چقدر كار خوب دارد ميآيد. بچه حزب اللهي در سيرجان، راجع به زدن هواپيماي ايران در خليج فارس، انيميشن توليد كرده است. يك فيلم كارتوني جذاب. اگر شما اينها را تحويل نگيريد، يك عده نااميد ميشوند و انگيزههاي آنها ريزش پيدا ميكند. يك عدهشان هم به آن طرف ميروند. به جايي ميروند كه خريدار داشته باشند. اين بحثي است كه متأسفانه جدي گرفته نميشود. اگر ما ديندار هستيم، بايد به ولي فقيه و رهبرمان نگاه بكنيم. رفتار فرهنگي او را اسوه قرار بدهيم. بالاتر از او، خود پيامبر و ائمه معصومين عليه السلام، آن زمان هنر شعر، هنر برتر بوده، شما ببينيد كه آنها چقدر حمايت ميكردند. ماجراي دعبل را همه شنيدهاند. معنوي و مادي معصومین از هنرمند انقلابی حمایت می کردند . يكي از چيزهايي كه مانع ميشود ما از آثار خوب هنري انقلاب، دفاع بكنيم، اين است كه: «آقا معلوم نيست اينهايي كه توي هنر ميروند، عاقبتشان چي است. ولش كن. از اين دفاع نكن…»
من اين را با بعضي از آقايان نشستهام و بحث كردهام. از اين نوع استدلالهاي غلط گفتند. من در جواب گفتم، حسان بن ثابت كسي است که سابقهاش را كه نگاه ميكنيد. در دوره جاهلي كه اشعار جاهلي ميگفت. بعد از پيامبر هم كه با اميرالمؤمنين همراهي نكرد. ولي در يك مقطعي در خدمت اسلام بود. او كه پيامبر خدا بود، عاقبت اين آدم را به عيان ميديد. ولي اين باعث نميشد كه بگويد، چون ممكن است در آينده گناهي بكند، پس امروزش هم از او دفاع نكنيم. از او حمايت نكنيم. شما ببينيد كه حضرت چه تجليلهايي از حسان بن ثابت ميكند. الحق و الانصاف هم در آن مقطعي كه اسلام به زبان بّراي هنر نياز داشت، از شعر و هنر خودش در مقابل دشمنان استفاده ميكرد. سيد حمیری در دوره امام صادق عليه السلام، مشهور بود كه سيد حمیری اهل یکی از گناهان کبیره هم هست . ولي موقعي كه پاي دفاع از مكتب اهل بيت ميرسيد، شجاعترين هنرمندان آن دوره بود. صريحترين حرفها را در قالب هنر خودش خطاب به سلطنت بني عباس ميزد. ببينيد كه امام صادق چقدر او را حمايت كرد. با اين كه خيلي آدم متشرع به آن معنا هم نبود. حتي در بعضي از تواريخ هست كه پدر و مادرش هم پدر و مادر خوبي نبودند. بعضيها گفتند كه پدر و مادرش جزو خوارج بودند. ولي يك عشقي از اهل بيت به دل خودش افتاده بود و مردانه پاي اين عشق ايستاده بود و از لحاظ هنري هم خيلي آدم قوياي است. هنوز كه هنوز است، سيد حمیری به عنوان يكي از شعراي مطرح و مشهور تاريخ عرب شناخته ميشود. ميخواهم بگويم كه ما اين نمونهها را داريم ولي اعتنا نميكنيم. بايد يك اقبال عامي در شاخههاي مختلف هنر، فرهنگ و رسانه ما صورت بگيرد. اين دو ضلع.
ضلع سومي كه بايد در هنر و باقي شاخههاي فرهنگي ما مورد توجه جدي قرار بگيرد، اعتراض به كارهايي است كه نميشود. كارهاي خوبي كه صورت نميگيرد. آن زماني كه آقاي خاموشي دستور داد تا ما را از حوزه هنري اخراج كردند. يك عده از دانشجويان جلوي سازمان تبليغات تظاهرات كردند كه چرا تحريريه مجله سوره را اخراج كرديد. دلشان هم خوش بود كه يك روز به ميدان فلسطين رفتيم و آنجا را به هم ريختيم. تحصن كرديم و فلان. يكي از دوستان به من حرف جالبي زد. گفت، ببين عاقبت ما به كجا رسيده كه دانشجويان جلوي سازمان تبليغات ميآيند و شروع به اعتراض ميكنند و ميگويند، آقا ترا به خدا، اين يك دانه مجله را تعطيل نكنيد. بگذار اين كه براي هفت هشت، ده هزار تا بچه حزباللهي دارد منتشر ميشود، منتشر بشود. در حالي كه طرف وظيفهاش بوده كه صد تا سوره و بهتر از سوره راه بيندازد و مطالبه تو از او بايد اين بوده باشد. كه آن نود و نه تاي ديگر كو؟ ولي ما آن قدر عقب نشيني كرديم، عقب نشيني كرديم كه ترا خدا اين يك دانه را تعطيل نكن. سطح توقع اين قدر پايين آمده است.
صرفا اعتراض می کنیم که آقاي ارشاد! چرا اين فيلم بد را ساختهاي؟ در حالی که باید بپرسیم اين صد تا فيلم را چرا نساختهاي؟ چرا ما يك فيلم راجع به شهيد رجايي نداريم؟ چرا در بيست سال گذشته دو تا فيلم راجع به انقلاب اسلامي ساخته نشده است؟ در سينمايي كه پول قريب به اتفاق فيلمها را يا دولت كامل ميپردازد يا بخش مهمي از آن را مشاركت ميكند. سؤالات ما بايد اين باشد:كارهاي خوبي كه انجام نميشود.
اخيرا، دوستان حوزه هنري گفتهاند كه ما حاضر نيستيم، ده پانزده تا از فيلمهاي جشنواره فجر را در سينماهاي حوزه هنري نمايش بدهيم. چرا؟ به خاطر اين كه اينها غير ارزشي هستند و فلان. يكي نيست از اين دوستان سؤال بكند، بزرگترين قرارگاه هنري كشور در دست شما است، بزرگترين پايگاه سينماي انقلاب دست شما است، چرا در سال گذشته شما حتي يك فيلم نساختيد؟ در اوج جنگ نرم، اگر تو واقعاً به ارزشها متعهد و ملتزم هستي، بايد شبانه روزت در اين بگذرد كه آن طرف دارند اين همه فيلم ميسازند. اين همه شبكههاي تلويزيوني عليه جمهوري اسلامي راه افتاده است. تو بايد شروع بكني و عليه او از خودت يك واكنشي نشان بدهي. نه اين كه بعد از بيست سال بگويي، توليد سينماي حوزه هنري، تعطيل. هيچ كس به اينها گير نميدهد. كارهاي خوبي كه نميشود را نميبينيم. وقتي كه مديران فرهنگي ما با چنين نقد معيوبي روبرو ميشوند يعني مثلثي كه فقط يك ضلع دارد وضعيت فرهنگي را به جايي كه الآن هست، ميكشانند.
بحثم را جمع بكنم. اگر ما ميخواهيم در وضعيت فرهنگي كشور، تغيير مثبت و تحول درستي انجام بشود، لازمهاش اين است كه ما جريان نقد خودمان را بازنگري و تكميل بكنيم. اگر اين سه تا در كنار هم بود. من معتقد نيستم كه فقط به اين دو ضلع دوم بپردازيم. نه خير. اگر كار بدي هم صورت گرفت، بايد به آن انتقاد و اعتراض بشود و .. و.. ولي اين سه ضلع بايد در كنار هم باشند. اگر اينها در كنار هم بود، جواب ميدهد. اگر نبود، در همين حدي كه تا حالا جواب داده، جواب ميدهد. بيشتر از اين توقع نداشته باشيد. الگوها را هم گفتم. بهترين الگو خود آقا است. آقا كسي است كه در هر سه ضلع حرف ميزند. منابع و متونش هم موجود است. برويد و حرفهاي آقا را در حوزه فرهنگ و هنر و مديريت فرهنگي بخوانيد.
اگر تصويري كه ما از آقا و تفكر حزب اللهي در عرصه فرهنگ داريم به جامعه ميدهيم، اين باشد كه آقا ببين. ما آدمهاي بيسواد بيهنر بيظرافت بياطلاعي نيستيم. نه تنها از هنر ايران، ما از هنر جهان مطلع هستيم. ما هزار تا رمان خارجي خواندهايم. وقتي كه اين آدم بيايد و بگويد كه فلان رمان، غلط است، خيلي فرق ميكند با كسي كه در عمرش يك داستان هم نخوانده است. در عمرش از يك اثر هنري هم لذت نبرده است. اين بخواهد شمشير بكشد و عليه يك اثر هنري حرف بزند. پذيرش جامعه، نسبت به آن نهي خيلي بالاتر خواهد بود. موقعي كه ببيند اين حرف دارد از يك منبع فرهيخته صادر ميشود. از يك منبعي كه خودش هنرمند است. هنرشناس و هنرپرور است. وقتي كه او بگويد، بايد اين علف هرز را درو كرد، خيلي راحتتر پذيرفته ميشود. و ما بايد با رفتار خودمان، چنين تصويري از تفكر فرهنگي حزب اللهي در جامعه ايجاد بكنيم. انشاءالله خدا توفيق بدهد كه اين اتفاق بيفتد.
پرسش و پاسخ
در برخي از فيلمهاي رسانه ملي به عنوان مثال، در فيلم ساختمان پزشكان به ترويج اختلاط بين زن و مرد پراخت و به فهم و كمالات مردم توهين كرد. چرا مسؤولين فرهنگي جلوي اين گونه فيلمها را نميگيرند؟ علت بدحجابي و فساد در سينماي ايران چيست؟
بله. آن سريالي كه اسم برديد. در اين زمينه من با شما هم نظر هستم كه مشكلات جدي داشت. اما با اين مبانياي كه عرض كردم، وقتي كه ميخواهيم به سراغ صدا و سيما برويم، صرفاً نبايد يقهاش را بگيريم كه چرا اين كار را كردي و اين را ساختي. بايد ده تا اسم بياوريم و بگوييم كه اين ده تا را نساختي. اگر صدا و سيما در الگوي فيلم خانوادگي يا موضوعات دراماتيك خانوادگي، ورود درستي داشت، ميتوانست كلي كارهاي خوب بسازد. از خود ماجراهاي انقلاب نگاه بكنيد. از چهل و دو به اين طرف را بخواهيد نگاه بكنيد. حتي قبلش. تا مشروطه و جنبش تنباكو. فقط بخواهيد نقش زنان را بررسي بكنيد، زن مسلمان از جنبش تنباكو در صحنه حاضر بوده است. چقدر از اينها ساخته شده است؟ حتي در حرمسراي ناصرالدين شاه، قليانها را شكستند. از آنجا بگير و بيا تا دوره رضاخان. بيا تا دهه بيست. بيا تا پانزده خرداد چهل و دو. بيا تا خفقان دهه پنجاه، تا پيروزي انقلاب، تا حوادث قبل از جنگ. انواع و اقسام ماجراهاي سياسي و كودتاها و ترورها و فلان. تا جنگ تحمليلي، تا ماجراهاي بعدش. مشحون و مملو از سوژه است. كلي كتابهايش هم منتشر شده است.
آقاي برادر رسانه ملي، تو سوژه ميخواهي؟ اين همه سوژه در همين كتابهايي كه تا حالا منتشر شده، هست. كه جذاب و رسانهاي هم هست. كه سرگرم كننده هم هست. بايد يقه اينها را گرفت و گفت چرا اينها را نميسازيد؟ چون صدا و سيما بالاخره بايد يك چيزي بسازد. وقتي در اين حوزه نرود، يك مشت آدمهايي كه اصلاً ذهنيت ديني ندارند و فضا و سبك زندگيشان نسبتي با انقلاب و دين ندارد، ميآيند. از كوزه همان برون تراود كه در اوست. به او اعتراضي نيست. او دارد خودش را بروز ميدهد. پس جنس مواجههمان را با دستگاههاي فرهنگي و مديريت فرهنگي عوض کنیم. اگر بخواهم كاربردي حرف بزنم. هر موقع از يك برنامهاي، فيلمي، كتابي، مقالهاي ناراحت و عصباني شديم و به ما برخورد، ضمن اين كه در چهارچوب خودش به آن اعتراض ميكنيم، در كنارش ليست بكنيم. مثلاً طنز. ساختمان پزشكان قرار بود، طنز باشد. طنز هم نبود. يك طنز لوس و خنكي بود. در طنز چه ميتوانستي بگويي كه نگفتهاي؟ آيا ما طنزنويس حزب اللهي نداشتيم كه تو بتواني جذب بكني؟ بعضي از همين طنزنويساني كه رسانه ملي اينها را برد و بر صدر نشاند و ميلياردها تومان خرج ساخت آثار اينها كرد، از توي همين مجلههاي روشنفكري پيدا كرده بود. يعني در فلان مجله روشنفكري طنزنويس بود، داشت مينوشت و رسانه ملي پيدايش شد و گفت، بيا براي ما بنويس. و ما بچه حزب اللهي طنز نويس داشتيم كه طنزش هم به شهادت كارشناسان و اهل فن، از طنز آن يكي ضعيفتر نبود. بلكه در مواردي بالاتر بود و اين هيچ وقت صدا نشد كه آقا، بيا و يك كاري برای ما بكن.
حضور بانوان در مجامع ورزشي و مسابقات بينالمللي، با توجه به مغايرت آن با شريعت ما نظر آقا در مورد اين قضيه چيست؟
اين يك بحث فقهي است و بايد استفتا بكنيد. بنده هم در مقام افتا نيستم.
ميگويند، احمدي نژاد با رفسنجاني بر عليه رهبري همعقيده شدهاند. نظر جنابعالي چيست؟
«آقاي ميگويند» در اين كشور زياد حرف ميزند. ميگويند …ميگويند… اگر بخواهيم به حرف های «اقای می گویند» اعتنا کنیم که …
متأسفانه بخش وسيعي از مردم كشورمان غرب شيفته هستند و علاقهاي به ايدئولوژي اسلامي و هنر ديني ندارند.
من اين را قبول ندارم. دليلش هم اين است كه حتي در همين سينماي ما هم كه مثال ميزنيم، پر فروشترين فيلمهاي تاريخ سينماي بعد از انقلاب، فيلمهاي حزب اللهي بوده است. شما آژانس شيشهاي را ببينيد. با يك مخاطب خيلي وسيعي روبرو شده است. ليلي با من است را ببينيد. مردم از نور فرار نميكنند. بله. اگر شما بخواهيد اداي حزب اللهي بودن را در بياوريد، ملت ديگر الآن آموخته شدهاند و تا فيها خالدونت را هم ميشناسند ولي اين كه ما بخواهيم تودههاي وسيع ملت را متهم بكنيم، اينجوري نيست. امروز مطمئناً نميشود اين كار را كرد. اين همان ملتي است كه شصت و چهار درصدش ميآيند و در همين انتخابات اخير شركت ميكنند. عليرغم همه فشارها، عليرغم فشارهاي تبليغاتي، تحريمها و مسايل اقتصادي و…و… بايد اين ملت را بالاي سرمان بگذاريم. بايد دست آنها را ببوسيم. ما چه محصول خوبي به اينها عرضه كرديم و اينها استقبال نكردند؟من دارم ميگويم. وقتي فرهنگ براي خود حزب اللهيها، موضوعيت نداشته باشد، كتابي را كه آقا بيست سال پيش تقريض نوشته، آقاي رحيم مخدومي، كتاب شما را خواندم و مست شدم.
تعبير آقا است. بعد از بيست سال، بچه حزب اللهي حاضر نيست برود و اين را بخواند، من بگويم، بچه حزب اللهي تو بيدين هستي؟!! تو از اثر هنري ديني خوشت نميآيد؟! نه آقا. برايش مسأله نيست. اگر يك كار تبليغاتي خوب صورت بگيرد و به او برسد، همين كتاب «خاكهاي نرم كوشك» كه آقا اسم آورده است. الآن فكر ميكنم، به چاپ صد و هفتادم رسيده است. فكر كرديد كه مخاطبين اين چه كساني هستند؟ همه خانمهاي چادری و بچههاي حزب اللهي هستند؟ در آخر کتاب نامه بعضي از كساني كه اين كتاب را خواندهاند و در آنها تحول ايجاد شده را نوشته است. كه چه تيپهاي متنوع و مختلفي اين كتاب را خواندهاند و از آن تأثير گرفتهاند. شما كار خوب عرضه بكنيد و بعد بگوييد كه مردم رد كردند! اينجوري نيست. بله. بايد مايه هنري خوب داشته باشد. صرفاً شعار بدهي و سخنراني و موعظه بكني، نه. در هنر جواب نميدهد. فيلم بايد اول فيلم باشد. داستان بايد داستان باشد. شعر بايد شعر خوبي باشد. نه اين كه تو وزن و قافيه را هم خوب بلد نيستي و هي بگويي، من در اين شعر از حضرات معصومين تعريف كردهام. شعرت شعر نيست. ممكن است، منظور تو محتواي خوبي بوده كه بگويي ولي تو محتواي خوب را در قالب هنرمندانه خوب عرضه بكن و ببين چه كسي پس ميزند؟اين ملت كساني هستند كه حافظ را روي چشمشان گذاشتند. محتشم را روي چشمشان گذاشتند. چه كسي اين را حفظ كرده است؟ آن زمان كه چاپ نبوده است. بودجه و سوبسيد دولتي كه پشتش نبوده است. اين ملت سينه به سينه اينها را حفظ كردهاند. همان ملت است. همين الآن هم نمونههاي متعدد داريم. كار خوب عرضه بشود و دلنشين باشد، ملت؛ به جز يك اقليت خيلي محدودي كه قابل ذكر نيستند. الحمدالله و المنه، اكثريت ملت ايران هنوز كه هنوز است، مباني جامعه ما جامعه ديني است.
خواهشمند است به طور مبسوط راجع به سينماي كشور و همچين فلسفه ايجاد برنامه تلويزيوني پروپاگانداي هفت و شخص مجري آن و جهتگيري آن و اصرار صدا و سيما به بودن چنين برنامهاي را توضيح دهيد؟
فعلاً بيست تا از نشريات و رسانههاي جبهه فرهنگي انقلاب، از آقاي برادر ضرغامي تقاضاي يك مناظرهاي كردهاند كه ايشان با كمال كمرويي اين درخواست را بايكوت كرده است. من يادم هست. يك خانم بازيگري در يك رسانه اينترنتي، اعتراض كرده بود كه چرا عكس من را در تيزر فيلم فلان پخش نكردهاند. شخص آقاي ضرغامي آمد و مصاحبه كرد. براي اين كه از دل آن خانم بازيگر در بياورد. گفت، من كسي كه اين كار را كرده بود,بازخواستش كردم كه چرا اين كار را كردي. خانم فلاني ناراحت شده است. حتماً بايد عكس ايشان نمايش داده بشود. يعني آقاي ضرغامي بلافاصله به درخواست يك خانم بازيگر و يك چيز كوچك اينجوري، واكنش نشان داد. حالا پنج شش روز است يك جمعيت معتنابهي از رسانههاي جبهه فرهنگي انقلاب، يك نامه رسمي علني سرگشاده به ايشان زدند و ايشان خودشان را در مقامي نميبيند كه بخواهد به اين مجلات و رسانهها جواب بدهد. ميگويد، اينها كي هستند كه از من جواب بخواهند. مقام من خيلي بالاتر از اين حرفها است. فعلاً ما منتظر هستيم راجع به اين برنامه و مشي آن و كارهايي كه دارد ميكند، آقاي ضرغامي پاسخ بدهد. اگر پاسخ ندهد، در روزهاي آتي با حركتهاي بعدي مواجه خواهد شد.
چرا صدا و سيما از افرادي مانند دهنمكي حمايت نميكند؟ بارها به آقاي دهنمكي تذكر دادهايم كه چرا از بزرگان ما فيلم نميسازيد تا نسل جديد با سبك مبارزه با طاغوت آشنا بشوند. مبارزاني همچون رجايي.
تا آنجايي كه خبر دارم. آقاي دهنمكي دارد در صدا و سيما، سريالي كار ميكند. فكر ميكنم در پيش توليد است. البته نميشود اكتفا كرد. شايد دهنمكي نمونه خوبي است. يك بچه حزب اللهي، ضمن انتقاداتي هم كه ممكن است خيليها به او داشته باشند، به سينما رفت و با فيلم اولش، ركورد تاريخ سينماي ايران را شكست. فيلم دومش همان ركورد را تكرار كرد. ولي با اتكا به قابليتهاي فردي خودش اين كار را كرد. يعني هنر مديريت جمهوري اسلامي نبود كه او وارد سينما شد. ولي اين نشان ميدهد كه در بچه حزب اللهيها استعداد زياد است و به مراتب بيشتر از آن طرفيها است. اگر ما يك مديريت فرهنگي درست داشته باشيم، همين صدا و سيما براي تربيت نيرو يك دانشكده دارد. از آن چه كسي در ميآيد؟ آقاي بهمن قبادي. آقاي جعفر پناهي. اخيراً شنيدم دارد در دانشكده صدا و سيما يك تحولاتي صورت ميگيرد كه خروجيهايش يك مقدار بهتر بشود. اگر مديريت فرهنگي ما ميدان باز كند و دغدغهاش اين باشد كه طيف بچه حزب اللهيهاي مستعد و با انگيزه را، با همت و پشتكار را، نه كساني كه صرفاً به خاطر اين كه ريش دارند و حزب اللهي هستند و ادعاي ولايتي بودن ميكنند، به آنجا بروند و رانت و امكانات عجيب و غريب بگيرند. نه. به نظر من بعضی از اينها از روشنفكرها خطرناكتر هستند.
ميخواهم بگويم كه ما در كشور، بچههاي سالم و مستعد كم نداريم. اگر مديران فرهنگي ما تدبير داشته باشند، ميتوانند اينها را به كار بگيرند و خيلي زود هم جواب ميدهد. كه وارد عرصههاي مختلف فرهنگي و از جمله سينما و تلويزيون بشوند.
اي برادر، اين يقهاي كه ميگوييد بايد گرفته شود، يك تلفن صد و شصت و دو صدا و سيما است. با توجه به القائات همه جانبه صدا و سيما روي افكار مردم، بفرماييد راهكارهاي يقهگيري و انتقاد و پيشنهاد براي به نتيجه رسيدن جدي، چيست؟ با توجه به توليداتي كه منافع آن به جيب اسرائيل ميرود تا با پول آن عليه مسلمانان فعاليت بشود، مثل پپسي يا نستله. مراكز فرهنگي، عكس العمل درستي نشان نميدهند و حتي صدا و سيما هم. به نظر شما وظيفه ما چيست؟
راجع به اين كه راهكارهاي رساندن صداي ما به فضاي مديران و مسؤولين و بقيه مؤثران فضاي فرهنگي چيست ، عرض بنده اين است كه تا ديدگاه ما تصحيح نشود تا آن مثلث نقد در ذهن ما شكل نگيرد و به آن اعتقاد پيدا نكنيم، به آن راهكارها نميرسيم. اگر اين مباني را قبول بكنيم و خودمان به آن متصف بشويم، گام اول اين است. تعارف هم در آن نيست. اگر تو ميخواهي در عرصه فرهنگ، وارد مطالبه بشوي، وارد امر به معروف و نهي از منكر بشوي، بايد حتي الامكان هر كسي در اندازه خودش، سهمي از مصرف فرهنگي را داشته باشد. نميشود من از عرصه فرهنگ هيچ اطلاعي نداشته باشم. از عرصه كتاب هيچ اطلاع و اشرافي نداشته باشم. لااقل بگويم من در يكي دو عرصه ورود ميكنم. چهار تا كتاب ميخوانم. چهار تا مستند ميبينيم. چهار تا كاريكاتور ميبينم. چهار تا گرافيست را ميشناسم. اوليش شناخت است. كسي كه ميخواهد وارد اين عرصه بشود، اولينش اين است كه شناخت خودش را ارتقا بدهد. اطلاعات خودش را يك كم وسيع بكند. اين را كه ميگويم، به اين معنا نيست كه حالا چهار سال، شش سال به دنبالش برويد. نه. واقعاً اگر اراده بكنيم.
تابستان در پيش است. دوستان دانشجو و دانشآموز ميتوانند از اين فرصت كلي استفاده بكنند. در همين تابستان شما ميتوانيد كلي كتاب بخوانيد.
در فرمايشات آقا هست. ميگويند، كلي از اين رمانها را من در اتوبوس خواندهام. اگر كسي ارادهاش را داشته باشد، وقتش را هم پيدا ميكند. در رفت و آمدهاكتاب خواندهاند. بايد محافل فرهنگي حزب اللهي را بشناسيد. وقتي كه جشنواره عمار برگزار شد، بگذار اينجا بگويم. عيب ندارد. گفتيم، اسمش را جشنواره عمار گذشتيم. سالگرد نه دي. فيلمهايي هم كه هست، عليه فتنه و فلان و فلان. بنده از يكي از مسؤولين بسيج تهران خواهش كردم. شما اين همه ميگوييد، طرح صالحين داريم. واحد فرهنگي مساجد فلان داريم. گفتم، فقط مساجد اطراف سينما فلسطين را مطلع بكنيد. شما كه هي آمار ميدهيد. پارسال بسيج هفده هزار و دويست پنجاه و چهار تا و نصفي بوده و امسال هيجده هزار و نهصد و پنجاه و شش تا شده است. در عمل ببينيم كه چند مرده حلاج هستيد. سالگرد نه دي. خود آقا تأكيد كردند كه سالگردش را باشكوه بگيريد. سينما فلسطين و نزديك خودتان. گفتم، پنجاه تا بسيجي بياوريد. گفتند، پنجاه تا چي است. به ما كارت بده، ما چند هزار تا نيرو داريم. گفتم، چند تا كارت ميخواهي؟ پنج هزار تا خوب است؟ گفت، بيشتر نداريد؟ گفتم، هفت هزار تا خوب است؟ گفت، حالا بفرست. يك كارش ميكنيم. من به ايشان هفت هزار تا كارت دادم و يك نفر را هم نياورد. از آن سيستم يك نفر هم نيامد. يك نفر! دروغ نباشد. چرا. يك نفر از مسؤولينشان، يك بار آخر شب آمد و يك بحث نيم ساعتهاي هم با هم كرديم. كو؟ همين مساجد اطراف. مگر شما نميگوييد كه ما در جنگ نرم هستيم و تهاجم فرهنگي، اي رهبر آزاده، آمادهايم آماده. آقا گفته كه برويد و كار فرهنگي بكنيد. راجع به فتنه فيلم بسازيد. خوب، بيا. كجا هستيد؟ آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هيچي. شما فكر كرديد، اين مجامع روشنفكري كه جشنواره ميگذارند، نشست ميگذارند. فكر ميكنيد، چند نفر شركت ميكنند؟ بسياري از اين نشستهاي آنها كه فردا در روزنامهها با آب و تاب، در سايتهايشان خيلي پر طمطراق و عكسهايي كه از اين طرف و آن طرف ميگيرند و چاپ ميكنند، با بيست نفر، سي نفر، پنجاه نفر برگزار ميشود. آدم از اين دلش ميسوزد كه پتانسيل حزب الله در اين عرصه خيلي بالاتر از آنها است. اگر جامعه متدينين ما يك تكاني به خودشان بدهند، آن طرف فرو ريخته است. اگر راه درستش را بروند.
گفتيم جشنواره عمار است. ما ميخواهيم كاملاً حزب اللهي باشد. هر كس از مسؤولين آمد، بايد رديف دوم بنشيند. رديف اول، همه مادرهاي شهدا. يكی از دوستان بنياد شهيد همكاري كرد. اصلاً جشنواره متبرك شد. مادرهاي شهدا آمدند. به هر كدام يك گل داديم و نشستند. همين حضور اينها. فيلمسازي كه ميآمد، كافي بود كه اينها را ببيند و عزمش جزمتر بشود. هر چقدر هم روشنفكرها بخواهند به او فحش بدهند كه تو براي انقلاب فيلم ساختهاي. بگويد، اين براي انقلاب، بچهاش را داده است. حالا تو داري به من فحش ميدهي كه براي انقلاب فيلم ساختهاي. ميشود اين فضاها را ساخت. ما روز نماز جمعه زرنگي كرديم و در نماز جمعه يك سري اطلاع رساني كرديم. نماز جمعه هم براي خودش اوصافي دارد.
من ميگويم، تريبون نماز جمعه، هر هفته بايد بهترين كارهاي هنري حزب اللهي كه در شهر ميخواهد صورت بگيرد را اعلام بكنند. بگويند، چهار تا كتاب منتشر شده، ملت برويد و بخريد. اين تئاتر خوب روي صحنه آمده است، برويد و ببينيد. اين فيلم خوب آمده است. چرا اين كار را نميكنيد؟ پيامبر از تريبون خودش استفاده ميكرد. پيامبر براي حسان تريبون درست ميكرد. با انصاف ها !، شما از پيامبر بالاتر هستيد؟ چرا اين كارها را نميكنيد؟ دهها هزار نفر در يك همايش اسلامي آمدهاند. هر هفته ميآيند و آنجا جمع ميشوند. اين ميتواند چه پتانسيلي در كل جامعه ايجاد بكند. در همان ماجراي جشنواره عمار، روز جمعهاش خيلي خوب شد. طيفي از بچههاي نماز جمعهاي آمدند. سينما فلسطين هم نزديك بود. سينما فلسطين پر شده و صدها نفر نشستهاند و دارند فيلم او را ميبينند. من ميدانم كه چه انرژياي به اين آدم تزريق ميشود. اين براي او تا سال ديگر بس است. اگر با او دعوا هم بكنند. اگر بگويند، پول هم به تو نميدهيم. همان انرژياي كه از نفس مردم به او رسيده است. چرا مداحي اين قدر پيشرفت ميكند؟ چون با مردم نفس به نفس است. مردم ميروند و حقش را ميدهند. نه كه به او پاكت بدهند، ميروند و با او همناله ميشوند. ما كلي فيلمساز اهل بيت داريم. مستندساز اهل بيت داريم. كاريكاتوريست اهل بيت داريم. گرافيست اهل بيت داريم. اينها منتظر هستند كه يكي بيايد و با اينها همناله بشود. اينها را داريم.
به اين بحث برگردم. ميخواستم اين را عرض بكنم. اگر پاتوقهاي هنري حزب اللهي تقويت بشود. سودش كه فقط به اينها نميرسد. به خود شما هم ميرسد. تعارف كه نداريم. ما در خانوادههاي خودمان، يك بچه دبستاني داريم، يك بچه دبيرستاني داريم، دانشجو داريم. در اين جامعهاي كه از انواع و اقسام محصولات فرهنگي ضد ارزشي پر است. فقط كه نميتوانيم به او بگوييم، اين كار را نكن. اينجا نرو. آن را نبين. اين را نشنو و…. تو به عنوان پدر بخواهي در خانه مديريت فرهنگي بكني، بايد به مسجد كه ميروي، حاج آقا بين دو نماز، هر هفته دو تا كتاب كودك به تو معرفي بكند. كه داريم. اتفاقاً عرصه كتاب كودك عرصهاي است كه بچه حزب اللهيها خيلي خوب در آن كار كردهاند. انواع و اقسام كتابهاي شعر و داستان و نثر و.. و.. خيلي كارهاي خوبي شده است. صدها عنوان كتاب خيلي خوب هست. ولي آقاي امام جماعت، بايد اينها را بشناسي كه به مأمومينت از اين سرويسها بدهي. بابا از مسجد می آید به او بگويد: اين فيلم را هم ببين! الآن كلي فيلمهاي خوب چه در بحثهاي اخلاقي و چه بحثهاي سياسي ساخته شده است. اصلاً به دست ملت نميرسد. اگر اين كار را كرديد، هنرمند شما اگر پشتوانه شما را داشته باشد، ديگر لازم نيست كه شما مستقیما برويد و در مقابل فلان مدير فرهنگي قد علم بكنيد و …. مدير فرهنگي ميداند كه وقتي اين هنرمند حرف ميزند، صدها هزار نفر پشت سرش هستند. فيلمش را دويست هزار نفر ديدهاند. ديگر نميتواند اين آدم را دست كم بگيرد. كتابش را ده هزار نفر خواندهاند. وقتي كه اين پاتوقها فعال بشوند و جان بگيرند، الحمدالله يك حركتهايي شروع شده است. پاتوقهايي براي فرهنگيان انقلاب راه بيندازيم. خطر اين هم اين است كه هنرمندان انقلاب جمع بشوند و فقط همديگر را ببينند. نه. بايد نفس به نفس با مردم. هنر انقلاب اسلامي، هنر مردمي است. با هنر روشنفكري فرق ميكند. يكي از دوستان حرف جالبي می زد. ميگفت، اين محافل روشنفكري گالري دارند. وقتي كه شما ميرويد، ميبينيد دو نفر دارند در گالري اين بيست تا تابلو نقاشي را نگاه ميكنند. گفت، مجامع حزب اللهي، مجامع شلوغي است. مجامع روشنفكري، مجامع خلوتي است. اگر ما بخواهيم هنر حزب اللهي هم داشته باشيم، گالري حزب اللهي با گالري روشنفكري فرق ميكند.
گالري حزب اللهي آن است كه مردم دست زن و بچهشان را بگيرند و بروند كار گرافيك او را ببينند. نقاشيهايش را ببينند. فيلمهايش را ببينند. كتابهايش را بخرند. و انواع و اقسام قالبهاي فرهنگي كه نو به نو دارد ايجاد ميشود. آن صد و شصت و دو روابط عمومی هم به جاي خودش. آن هم خيلي مهم است. بعضي وقتها ما سستي ميكنيم. يك كار خيلي راحتي را كه ميتوانيم انجام بدهيم، انجام نميدهيم. اينها هم شيوههاي خوبي است ولي ميخواهم بگويم، اين شيوههاي غير مستقيم بهتر است. بعضي وقتها مؤثرتر است. كه شما سردارهاي خودتان را تنها نگذاريد. من اين خاطره را دهها بار مطرح كردهام.
روزي كه شهيد آويني شهيد شد، بيست فروردين هفتاد و دو. من يادم هست. اخبار ظهر اعلام كرد كه آقاي آويني و محمد سعيد يزدان پرست در فكه شهيد شدهاند. با یکی از دوستان در خوابگاه دانشگاه امام صادق بوديم. آمديم و دم در اتاق مسؤول فرهنگي بسيجمان رفتيم. كه يك پارچه سياه بده تا روي تابلو بزنيم. گفت، مگر چي شده است؟ گفتيم، آويني شهيد شد. گفت، كي؟ گفتيم، مرتضي آويني. گفت، كي هست؟ گفتيم، سردبير مجله سوره. گفت، سوره چي است؟ گفتيم، همان كه كتاب آيينه جادويش منتشر شده است. گفت، آيينه جادو چي است؟ گفتيم، روايت فتح را كه ديدي؟ گفت، آره. گفتيم، يكي بود كه صداي گرم و دلنشيني داشت. گفت، ها، او شهيد شده است؟خيلي صدايش خوب بود. خدا بيامرزدش!
فردا صبح به زور يك ميني بوسي جور كرديم و به تشييع جنازه رفتيم. موقعي كه ما رفتيم، بچههايي كه زودتر رسيده بودند، ميگفتند، آقا را ديديد؟ اين كي بوده كه آقا به تشييع جنازهاش آمده است. اين برادري كه ميگويم، مسؤول واحد فرهنگي بسيج دانشجويي دانشگاه امام صادق تهران بود. ديگر تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. آويني را روز شهادتش هيچ كس نميشناخت. از در و ديوار هم شعار مبارزه با تهاجم فرهنگي و شبيخون فرهنگي مي باريد. بزرگترين سردار فرهنگي حزب الله، در بين حزب اللهيها ناشناخته بود. ميفرستاد، ميرفتند و راجع به بوسني فيلم ميساختند. خطر مرگ را تحمل ميكردند و با چه زحمتي به آنجا ميرفتند و در آن شرايط خطرناك فيلم ميساختند و ميآوردند. صدا و سيما به راحتي فيلمش را سانسور ميكرد. ميگفت پخش نميكنيم. چرا؟ چون ميدانست كه پشتوانهاي ندارد. شما به خر فلان آدم سياسي بگو يابو. در كشور يك جنجالي درست ميكنند. چه چپ و چه راستش ولي هنرمند انقلاب كار خوب بكند و تحويلش نگيرند كجا ميخواهد برود؟ اصلاً كي او را ميشناسد؟ پس شيوه بهتر اين است كه سرداران و سربازان عرصه فرهنگ را بشناسيد. همين شناختن شما حمايت است. ترويج اينها حمايت است. شما يك داستان خوب ديدي، به بقيه هم بده كه بخوانند.
اين را دختر من خوانده و خوشش آمده، بده به دخترت بخواند. پسر من اين فيلم را ديده، روي او تأثير گذاشته است. بده پسر تو هم ببيند. كار زياد داريم. هنر چيزي است كه جايگزين ندارد. اين هم از تعابير خود آقا است. آقا ميگويد، انقلابي كه در قالب هنر ريخته نشود، ماندگار نخواهد بود. اين تعبير آقا است. هنر جايگزين ندارد. كه مثلاً بگوييم، هنر هم نداشته باشيم، با راهپيمايي حلش ميكنيم. با انتخابات حلش ميكنيم. اينجوري نيست. هنر و كار فرهنگي يكي از ضرورتها و نيازهاي قطعي و حتمي غير قابل جايگزين است.
پوستر فيلمهاي ساخته شده بر مبناي سكولار است. اخيراً فيلمي سريالي ساخته شده كه خيلي فيلم مشكلداري هم هست. حرفهاي فلان رد و بدل ميشود. و معلوم نيست به كجا ختم شود. براي اين كه جوانهاي حزب اللهي به اين سمت بيايند، چكار كردهايد؟ نگاه مثبت و به بالا شما را هواپيماساز ميكند و بالعكس نگاه به پايين و منفي در شما اين سؤال را ايجاد ميكند كه چرا چتر نجات نميسازد. واين در حالي است كه در هر ثانيه، خدا ميداند چند سورتي پرواز صورت ميگيرد. ولي به ندرت نياز به چتر نجات هست. ضمناً ضرورت اتصال به كر به اين معني كه هنر و امثالهم را محدود زمان حال نكنيد و با محدود كردن، مظلوم نكنيم و از پتانسيلهاي گمنام مردمي، خود را محروم نكنيم. اين فقط هنر را شامل نميشود. در همه موضوعات حتي غير فرهنگي هم متأسفانه موضوعيت دارد.
يك واژهاي اينجا آمد و من يك نكتهاي يادم آمد. اين را هم بگويم و بحث را تمام بكنم. نميدانم اين بحث را چقدر بتوانيم به عنوان يك بحث اصولي مطرح بكنيم و چقدر به عنوان يك بحث ذوقي. حداقل در حد ذوقي به نظرم اين مثال ميتواند بخشي از مسأله فرهنگ را در جامعه امروز ما طرح بكند. در فقه ما يك بحثي به نام آب كر و آب قليل داريم. ميگويند، به مجرد اين كه يك قطره نجاست به آب قليل برسد، نجس ميشود. بايد كلش را دور بريزيم. ولي آب كر، هر چقدر هم كه نجاست در آن ريخته بشود، تا وقتي كه طعم و بويش عوض نشده است، آب طاهر است. ميخواهم از اين چه استفادهاي بكنم؟ در بحث مميزي و نظارت بر كالاهاي فرهنگي و هنري، اول انقلاب، شهيد بهشتي بود. آقاي مصباح بود. آقاي مفتح و مطهري بودند. در آن شرايط آقايان كيانوري و احسان طبري ميآمدند. خدا را هم انكار ميكردند. ميگفتند، كدام خدا؟ بحث ميشد. چرا؟ چون ما به اندازه كافي آدم داشتيم. ميگفتيم، تلويزيون هم در اختيار تو. ميخواهي خدا را انكار بكني. بيا خدا را هم انكار بكن. يا مباني اجتماعي اسلام را انكار بكن. مينشينيم و جواب ميدهيم. يعني آزاديهايي كه شما ميدهيد، تابعي از داشتههاي فرهنگي و فكرياي كه داريد، است. اگر در جامعه بتوانيد، توليدات فرهنگي و هنري و رسانهاي ارزشي خوب به ميزان كافي، توليد بكنيد. اتفاقي كه ميافتد، چي است؟ اين است كه اگر چهار تا اثر بد هم آمد، توي آن هضم ميشود. حل ميشود ولي اگر شما براي كار مثبت و ايجابي، هيچ كاري نكنيد. خودت كتاب و فيلم خوب توليد نكني. من اخيراً در جايي صحبت كردم. گفتم، ما سالي پنج تا قلادههاي طلا بسازيم، در وضعيت سينماي ايران كلي تأثير ميگذارد. جريان روشنفكري در آن تضعيف ميشود. بدون اين كه بخواهيم فلان فيلم را مستقيم توقيف بكنيم يا مجوز به آن ندهيم يا… يا.. شما فكر بكن. سينمايي باشد كه سالي ده تا، بيست تا آژانس شيشهاي و زير نور ماه و ليلي با من است و بچههاي آسمان و قلادههاي طلا از توي آن در بيايد. ولي وقتي كه شما در اين عرصه كار نميكنيد، روز به روز ضعيفتر ميشويد. كسي كه يك بدن قوي داشته باشد، اگر مريضي سختي هم بگيرد، از آن مريضي عبور ميكند ولي كسي كه خودش فرتوت باشد و بدن قوي نداشته باشد، گاهي اوقات ممكن است يك پشه او را از كار بيندازد. شايد بشود در عرصه فرهنگ هم اين مثال را زد. اگر ما خوب كار بكنيم. كار ايجابي بكنيم. همان مثلث نقد كه عرض كردم. كارهاي خوبي كه نميشود را بگوييم كه چرا نميشود. ما اين همه موضوع و ماجرا داريم، چرا فيلم ساخته نميشود؟ كارهاي خوبي كه توليد شده است. بگوييم دمت گرم. دستت درد نكند. آن را ترويج بكنيم. اگر اين كار را بكنيم، اتفاقاً در عرصه كنترل و مميزي و نظارت، خيلي موفقتر خواهيم بود. يعني خود اينها فضا را كنترل ميكند. وقتي كه فضا و مجموعه گفتمان مال شما باشد، بگذار آنها هم يك گوشهاي هر چه دلشان ميخواهد، بگويند. ولی اگر تولید را تعطیل کنید و خودتان محصولات با محتوا و جذاب ارائه نکنید چون فرهنگتان مثل آب قلیل می شود هرلحظه باید از یک قطره نجاست هم بترسید .
والسلام
Sorry. No data so far.