دوشنبه 14 می 12 | 15:14

آیت‌الله جاودان: ما به آن عمل نکردیم شما عمل کنید

اگر من ده جور عیب دارم و صد جور گناه دارم اما در فکر هستم که این‌ها را درست کنم باید چکار کنم؟ خب، بارک الله. چون اگر اصلا فکرش را نداشته باشی که درستش کنی عرض نمی‌کنم چه می‌شود. اما اگر فکرش را داری که درستش کنی، معلوم می‌شود که ایمان داری. اگر فکر درست کردی و داری کاری می‌کنی که درستش کنی معلوم می‌شود ایمان داری.


 متنی که می‌خوانید درس اخلاق جلسه چهارشنبه ۹۱/۲۰/۲ حجة‌الاسلام و المسلمین محمدعلی جاودان است. خبر‌های مربوط به جلسات ایشان روی پایگاه انیترنتی‌شان قابل پیگیری است.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

دو صد گفته چون نیم کردار نیست. ما این را خدمت شما می‌گوییم. ما این را شنیدیم اما به آن عمل نکردیم. شما عمل کنید.

قبلا به زبان‌های مختلف و در دفعات مختلف عرض کردیم که گناه به هیچ وجه قابل تحمل نیست. نه اینکه قابل تحمل من نباشد، یک دانه‌اش را هم نمی‌پذیرند. یک دانه‌اش را هم تحمل نمی‌کنند. مثلا در آیه ۱۹ سوره مبارکه نور می‌فرماید: إنَّ الذینَ یُحِبّونَ أنْ تشیعَ الفاحِشَة فی الذینَ آمَنوا لهُمْ عَذابٌ ألیمٌ اگر کسی بخواهد آبروی کسی را ببرد، بدون برو برگرد جایش جهنم است. برو برگرد ندارد. فرمودند گناهان کبیره گناهانی است که در قرآن کریم در مورد آن‌ها وعده عذاب داده شده است. مانند همین مثالی که عرض کردیم. إنَّ الذینَ یُحِبّونَ أنْ تشیعَ الفاحِشَة کسی می‌خواهد یک بدی درمورد کسی آشکار شود. شایع شود. زمانی که من یک عیبی از کسی را نزد شما گفتم دارم آن عیب را شایع می‌کنم. دارم آن بدی که جایی اتفاق افتاده را گسترش می‌دهم. إنَّ الذینَ یُحِبّونَ أنْ تشیعَ الفاحِشَة فی الذینَ آمَنوا لهُمْ عَذابٌ ألیمٌ عذاب دردناکی دارد. فرمودند که گناهان کبیره آن گناهانی است که قرآن کریم در رابطه با آن‌ها وعده عذاب داده است. خب ببینید قابل تحمل نیست. حتی یک دانه هم قابل تحمل نیست.

یک بنده خدایی بود که آدم خوبی بود. اما زن و فرزندانش در مکه بودند و او هجرت کرده بود و به مدینه آمده بود. زمانی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‌خواستند از شهر مدینه برای فتح شهر مکه بروند او پیش خود خیال می‌کرد که زن و فرزندانش که در آن شهرند، توسط مشرکان مکه، گروگان گرفته می‌شوند. یعنی آن‌ها را گروگان بگیرند تا مسلمانان از شهر خارج شوند. بنابراین فکر کرده بود که خبر حمله پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به شهر مکه را به آن‌ها برساند و یک حقی نسبت به آن‌ها پیدا کند و آن‌ها زن و بچه او را نگیرند. خب کار بسیار بدی کرده بود. چند بار این کار را انجام داده بود آقا؟ یک بار. بعد هم یک زن سیاه پوستی را اجیر کرد و به او پول داد و گفت این نامه را به روسای شهر مکه برسان. بعد هم او را گرفتند و نامه‌اش را پس گرفتند. او خبردار شد که لو رفته است. داستان‌‌ همان کسی است که با زنجیر خودش را به ستون مسجد بست. ابولبابه. در مسجد النبی یک ستون هست.

خودش را زنجیر کرد و گفت من فهمیده‌ام که اشتباه کردم. من خودم را باز نمی‌کنم تا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بیاید. در قرآن یک آیه در رابطه با او آمده است. عبارت دقیقش را به خاطر آوردم. در آیه ۱۰۲ سوره مبارکه توبه می‌فرماید: خَلطوا عَمَلا صالِحًا وَآخـَرَ سَیّئا این‌ها کارهای خوب و بدشان را قاطی کردند. بابا مگر چند کار بد کرده بود؟ یک کار بد. اگر بخواهند انسان را بازخواست کنند، با یک گناه هم انسان را به جهنم می‌فرستند. ببینید بحث اینکه خدا می‌بخشد هم هست. اگر انسان توبه کند خدا می‌بخشد. درست است. اگر انسان جبران کند، درست می‌شود. این‌ها درست است. اما نمی‌خواهیم این‌ها را مطرح کنیم. می‌خواهیم عرض کنیم یک گناه هم تا این حد قابل بازخواست است. حالا ممکن است من ده جور گناه کرده باشم و راحت و آسوده باشم. نه. نباید اینگونه باشد.

یک دانه گناه هم ممکن است انسان را گیر بیندازد. ممکن است گیرش سخت باشد. باز این را هم نمی‌خواهم عرض کنم. می‌خواهم عرض کنم گناه کبیره یا گناه صغیره که اگر آن را تکرار کنید گناه کبیره می‌شود، یا اگر گناه صغیره را کوچک بدانید، گناه کبیره می‌شود، قابل تحمل نیست. گناه قابل تحمل نیست. عرض کردم برای چه کسی قابل تحمل نیست؟ برای مسئولانش. برای کسانی که بالای سر شما ایستاده‌اند. یکی از کسانی که برای گناهان ما بالای سرمان ایستاده است، خود خداوند متعال است. در آیه ۳۳ سوره مبارکه رعد می‌فرماید: هُوَ قائِمٌ عَلى کـُلّ نَفس بما کَسَبَتْ او بالای سر تمام انسان‌هایی که کاری می‌کنند ایستاده و مراقب است. اولین مراقب، خداوند متعال است. بعد هم تا دلتان بخواهد مامور مراقب دارد. اگر چشمانمان باز بود و ماموران مراقب را می‌دیدیم، در زمین فرو می‌رفتیم.

یک داستانی گفته‌اند، برای من که بسیار مشکل ساز شد. گفتند یک جوان ریاضت کشی، ریاضت کشیده بود و چشمش باز شده بود و اموات قبرستان وادی السلام را که انشاء الله خداوند زیارت آن قبرستان را روزی کند، می‌دید. آن‌ها به او گفته بودند که مثلا ده سال پیش تو یک کاری کردی که به لفظ بنده اعلامیه آن هنوز به در و دیوار وادی السلام هست. همه خبر دارند که تو آن کار را کردی. بابا یک کار نادرست کرده بوده. یک وقت پیش می‌آید. همه خبر داشتند. تنها راهش همین است که در زمین فرو برویم.

گناه قابل تحمل نیست. حالا چکار باید کرد آقا؟ آقا باید گناه را کنار بگذاریم. به هر قیمتی شده باید کنار بگذاریم. به هر قیمتی شده. به هر قیمتی شده. اگر کنار بگذاری خوب است. آنجا اعلامیه می‌زنند که فلانی توبه کرد. پدرت خبردار می‌شود. پدر بزرگت خبردار می‌شود. تمام عالم خبردار می‌شوند. آن دنیاست دیگر. در آنجا که پرده‌های این دنیا نیست. من خبردار می‌شوم شما چه کاره‌اید. شما خبردار می‌شوید من چکاره‌ام.

خدمتتان عرض کردم. ما شب‌ها برای نماز به منزل حاج آقای حق‌شناس می‌رفتیم و خدمت ایشان بودیم. یک مدتی کمر ایشان ناراحت بود و ما برای نماز خدمتشان می‌رفتیم. ایشان هر شب بعد از نماز کمی صحبت می‌کردند. هر شب مثلا می‌فرمودند سال ۸۸، ماه فلان، روز فلان، فلان کار را کردی و البته انشاءالله من گناه نمی‌کنم. شب بعد که می‌رفتیم باور کنید یک داستان دیگر را مطرح می‌کردند. من اصلا از خاطر برده بودم. مثلا چشمم در صورت شما افتاده بود و یک خیالی کرده بودم. هر شب یک چیز می‌گفتند. آخر از کجا می‌دانید؟ مثلا آن کار مربوط به ده سال پیش است. کم کم جانم به لبم رسید. لازم نیست حتما به آن دنیا بروی. در این دنیا هم هستند. هزارتا از این آدم‌ها هست. باور کنید هست. در این شهر، در این حسینیه.

داستان یک بنده خدای جوانی بود که پیغمبر به او فرمود چه خبر است؟ چرا چُرت می‌زنی؟ گفت آقا من نمی‌توانم شب بخوابم. فرمودند چرا نمی‌توانی بخوابی؟ عرض کرد آقا صدای جهنم در گوش من است. کسی که صدای جهنم در گوشش باشد خوابش نمی‌رود. آخرش فرمود آقا می‌خواهید بگویم این‌ها که اینجا نشسته‌اند، چکاره‌اند؟

ما یک دوستی داشتیم که یک روزی اتفاقی برایش افتاده بود و سر همین کوچه اینجا آمده بود. گفته بود من دیدم شاگرد قهوه چی یک پارچه زغال بود. آقا یک ذره نور نداشت. یک پارچه زغال بود. اگر انسان یک پارچه زغال باشد چه می‌شود؟ می‌سوزد. بنابراین اینگونه افراد در همین دنیا نیز هستند.

در هر صورت گناه قابل تحمل نیست آقا. اگر گناه را پشت سر گذاشتی، چهره‌ات از زغالی بودن در می‌آید و یک نوری در چهره‌ات دیده می‌شود.

می‌خواهم مطلب دیگری عرض کنم. پس باید پای این بایستیم. این چیزی نیست که بتوانیم از آن بگذریم. مثلا اگر من زورم به خودم نمی‌رسد، هر روز ده تا گناه می‌کنم، اما نیت دارم که آن‌ها را کنار بگذارم. اگر نیت نداشته باشیم که مشکل جدی است. اگر انسان برای کنار گذاشتن بدی‌هایش نیت نداشته باشد، اصلا هیچ تصمیمی نداشته باشد و راحت باشد و با تمام بدی‌های خودش راحت بسازد، اینگونه نمی‌شود. اما اگر نیت دارد باید چکار کند. اگر من ده جور عیب دارم و صد جور گناه دارم اما در فکر هستم که این‌ها را درست کنم باید چکار کنم؟ خب، بارک الله. چون اگر اصلا فکرش را نداشته باشی که درستش کنی عرض نمی‌کنم چه می‌شود. اما اگر فکرش را داری که درستش کنی، معلوم می‌شود که ایمان داری. اگر فکر درست کردی و داری کاری می‌کنی که درستش کنی معلوم می‌شود ایمان داری. اگر در هیچ فکری نیستی، بسیار مشکل است. اگر من فکر درست کردنش هستم، باید از کجا شروع کنم آقا؟ از نماز. بلافاصله شروع کن و نمازت را درست کن. از نماز شروع کن. بلافاصله روی نمازت کار کن و آن را درست کن.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.