عبدالحسین رضوی- آیت الله علامه جوادی آملی از جمله اندیشمندانی است که در دو دهه اخیر نسبت به مقوله «نسبت عقل و دین» و به تبع آن در مسئله «علم دینی»، مباحث فراوانی را ارائه نموده و در کتب مختلف خود، ابعاد این موضوعات را کاویدهاند و نظریهپردازی کردهاند. ایشان در آثار متعددی بخصوص در کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفی دینی» با بهره از روششناسی حکمت متعالیه به تبیین نسبت عقل و دین پرداخته و از همین رهگذار اسلامی سازی علوم را توجیه کردهاند.
به اعتقاد برخی نویسندگان، نظریهای که استاد جوادی آملی در این بحث طرح میکنند گرفته از معرفتشناسی حکمت متعالیه است که به سازگاری و جمع راههای مختلف معرفت قائل است. بر پایه این معرفشناسی، راههای مختلفی برای وصول به حقیقت هست که اولاً همه معتربند و ثانیاً سازگار با همند و ثالثاً مکمل یکدیگرند و برای تحصیل معرفت باید کوشید از همه آن طرق استفاده نمود و به یک طریق اکتفا نکرد.
آیت الله جوادی آملی معتقد به اسلامی سازی علوم، اعم از علوم تجربی و انسانی است؛ اما این نگرش مبتنی بر ترسیم صحیح و هندسی دو مسئله «رابطه عقل و دین» و «رابطه علم و دین» است. ایشان در این زمینه مینویسد: «سال هاست که نزاع علم که محصول عقل است و دین که رهاورد وحی است، اذهان بسیاری را به خود مشغول داشته است. این نزاع محصول تصوری ناصواب از نسبت علم و دین و بر اندیشه استوار است که علم در مقابل دین است». از این رو ایشان با آسیبشناسی وضعیت موجود، دو آسیب را عامل تعارض انگاری عقل و دین و علم و دین میدانند. آسیب اول آنکه: محدود کردن دین به نقل و خارج ساختن عقل از حریم معرفت دینی منجر به توهم تعارض عقل و دین گردید. و آسیب دوم آنکه نگرش افقی به علم و طبیعت انگاری تمام هستی و گسستن دانشها از یکدیگر و به خصوص از فلسفه و جهانبینی الهی، پبندار تعارض علم و دین را موج گشت.
به عقیده ایشان اگر به توان این دو پندار حاکم بر دینشناسی و علوم موجود را رفع کرد، راه برای تولید علم دینی و اسلامی سازی علوم هموار خواهد شد. استاد جوادی آملی مینویسد: «ایده اسلامی کردن علوم در نتیجه آشتی دادن علم با دین و رفع غلفت از جایگاه عقل در هندسه معرفت دینی و برطرف کردن بیگانگی و فاصلهای که به نادرست میان علم و دین برقرار شده حاصل میآید، نه آنکه از روش تجربی دست برداشته و سازوکار کاملاً جدید و بدیعی برای علوم طبیعی پیشنهاد شود». از نظر ایشان با ترسیم نقشه جامع دین، عقل و علم و تبیین روابط میان آنها، تعارضها را باه تفاهم و یکدلی رساندهاند و ۱. با وارد نمودن عقل (با تمام اقسام چهارگانه تجربی، نیمه تجربی، تجریدی و شهودی) در حریم معرف دین و ۲. با هماهنگ دیدن حوزههای معرفی و بازگشت طبیعیات به دامن الاهیات مسیر تولید علم دینی را هموار نمودهاند.
از این رو به سه جهت علوم میتوانند اسلامی باشند: ۱. علم اگر محصول عقل است و عقل نیز داخل در حریم دین است، محصول آن نیز – که علم است- داخل در حریم دین است؛ ۲. از آنجا که علم کشف و قرائت طبیعت و جهان را بر عهده دارد، و صدر و ساقه جهان فعل و صنع خداست؛ پس علم، لاجرم الهی و دین است و هرگز علم الحادی نداریم. ۳. و همچنین علوم میتوانند با فهم اجتهادی از خطوط کلی کتاب و سنت، اصول و مباحثی را درباره طبیعت انسان استخراج کرده و به کار بندد و از این طریق برکات فراوانی را ببرند.
این مقاله با هدف روشن ساختن این نقشه جامع از علم دینی و مهندسی آن به تبیین و توصیف نظریه آیت الله جوادی آملی در باب مهندسی جامع علم دینی پرداخته میشود.
۱- تفکیک هستیشناسی دین از معرفت دینی
آیت الله جوادی مقام تکوین دین، هستیشناسی دین و مقام معرفتشناختی دین را تفکیک کردند. در مقام معرفشناختی معرفت غیر معصومانه از دین، تفکیک نمودهاند. بنابراین دین در دو سطح قابل طرح هست.
۱-۱ حقیقت دین:
یک سطح به هستی و وجود دین بر میگردد و دو سطح آن به معرف دین بر میگردد. سطحی که به هستی دین، به کون و وجود دین بر میگردد، اختصاص به ذات اقدس اله داد و انبیاء الهی فقط در حد علت قابلیاند و قابلیت محض دارند و هیچ ارادهای از خودشان در حوزه دین و ایجاد تشریع نخواهند داشت، این حوزه مختص به ذات اقدس اله است. بنابراین «دین مجموعهای از عقاید، اخلاق، قوانین فقهی و حقوقی است که از ناحیه خداوند برای هدایت و رستگاری بشر تعیین شده است». و این مصونوع و مجعول خداست.
۲-۱. معرفت دینی:
حوزه بعدی حوزه معرفت دینی است؛ ولی معرفت در دو سطح و دو لایه مطرح است؛
۱-۲-۱. معرفت وحیانی:
سطح اول معرفت، معرفت معصومانه و معرفت کامله از سنخ علم حضوری است؛ معرفتی است که هیچ شائبهای در آن نیست. نه تنها عین الیقین است بلکه حق الیقین است. تمام آنچه را که پروردگار عالم به عنوان شریعت دین و ایجاد و تشریع فرمودهاند و منطقه و سطح وحی است، معرفت آن معصومانه و بیشائبه است، به تعبیر استاد جوادی هیچ شبهه و اشتباهی نه اشتباه عملی و نه اشتباه علمی، نه خطائی و نه خطیئهای در این حوزه راه ندارد، هرچه که به وحی برمی گردد معصوم است و تلقی هم معصومانه است که در سه مرتبه عصمت همراهی میکند؛ عصمت در مرحله تلقی، عصمت در مرحله حفظ و عصمت در مرحله املاء ایشان مینویسند: وحی معرفتی است که خدا به پیامبر و حجتش القاء میکند. بنابراین، الفاظ قرآن و معانی آن عین وحی الاهیاند. معصوم عین وحی را بدون خطا میفهمند. «استوار و مضمون وحیانی قرآن فقط در دسترس معصومان است».
۲-۲-۱. معرفت نقلی:
حوزه بعدی حوزه معرفت غیر معصوم از وحی است این نوع از معرفت؛ معرفت معصومانه، زلال و در سطح علم شهوید و عین الیقین و حق الیقین نیست. بلکه سطح علم حصولی است که دو لوای الفاظ و عبارت دین ارائه میشود. به عبارت دیگر معرفتی است که در پس پرده لفظ و الفاظ وحی و آیات الهی شکل میگیرد. افراد با همین الفاظ و عبارات کار دارند. اینجا فضای معرفت دین است. اینجا وحی را از منظر نقل شناختن و معرفت یافتن است. از این سطح از معرفت دینی با عنوان «نقل» یاد میکنند و معرفت نقلی یا دلیل نقلی را اینجا بکار میبرند. از این رو تفاوت بین این دو مرحله از معرفت خیلی زیاد است. «مراد از نقل ادراک و فهم بشر از وحی است نه خود وحی، چون خود وحی فقط در دسترس انسانهای معصوم مانند انبیاست و آنچه در دسترس بشر عادی است فهم و تفسیر وحی است».
۲- معرفت دینی محصول نقل صرف نیست
آیت الله جوادی آملی در آسیبشناسی وضعیت موجود دینشناسی را معتقدند خلط دامن گیر میان وحی و نقل فضای غالب را گرفته است، این گونه تصور میشود که بین این دو لایه از معرفت، به صورت روشن و شفاف تفکیک وجود ندارد. و وحی را همان نقل و نقل را همان وحی تلقی میکنند و از این رهگذر دین را مساوی با نقل ترسیم میکنند. حال آنکه نقل آن چیزی است که از سوی انبیاء الهی از وحی برای ما ارائه شده است، بله هیچ تردیدی نیست که تمام حرف و حرکات قرآن وحی است اما این حروف و حرکات و الفاظ به اقتضای اینکه لفظند و عبارتند و امثال ذلک، برای رساندن معنا، حجابی دارند و تبعا این حجاب اجازه نمیدهد معنا آنگونه که در واقع وجود دارد به ذهن ما برسد لذا در تفسیر نقل، این همه اختلاف بین علماء میبینید. از این رو باید عنایت داشت که ما الان در خدمت نقلیم نه در خدمت وحی، انبیاء در خدمت وحیاند، ما در خدمت نقلیم و نقلی که پس از حجاب لفظ دارد با معنا ارتباط برقرار میکند، با حقیقت دارد ارتباط برقرار میکند. بنابراین نقل غیر از وحی و تلقی معصومانه از دین است.
۳- عقل و نقل در کنار هم معرفت دینی را شکل میدهند.
۳-۱. عقل در عرض دین نیست:
از منظر آیت الله جوادی شأن عقل، شأن کشف است، عقل سراج و چراغ است اما دین راه و مسیر است از رو چراغ هرگز راه نیست بلکه چراغ میتواند راه را نشان بدهد اما خود راه نیست. دین راه است، عقل سراج. بر اساس اینکه نفش عقل جز کشف چیز دیگری نیست و هیچ حیثیتی برای عقل جز چراغ و سراج بودن نیست، عقل هرگز شأن اینکه بتواند حکومت کند، حکم براند، حیثیت ایجادی و تشریع داشته باشد، ندارد. لذا ما نمیتوانیم عقل را کنا دین بنشانیم، چون در حوزه هستی دین، جایگاه اراده خدا و تشریع است. آن کسی که میتواند دین را جعل و تشریع کند که خالق باشد، پس چون عقل خالق نیست، شارع نیز نیست.
۲-۳. عقل در عرض وحی نیست:
از سوی دیگر، عقل نیز در برابر وحی نیست چون معرفت وحیانی از سنخ علم حضوری با عصمت همراه است، آنجا عین الیقین و حق الیقین است. اما عقل در حوزه مفاهیم و از نسخ علم حصولی است، عقل که نمیتواند بالاتر از علم حصولی راه پیدا کند و از علم الیقین بگذرد. بله تا آنجایی که لفظ، عبارت و مفهوم است، عقل راه دارد ولی به حوزه و دایره وحی که حوزه عینیت و شهود حقیقت است، قطعاً راه ندارد. لذا کنار هم نشاندن عقل و وحی امری ناصواب است.
۳-۳. عقل در عرض نقل است:
۱-۳-۳. انسان اگر بخواهد به دین و وحی راه پیدا کند راهی جز، عقل ندارد؛ چون تا قبل از اینکه ما به مرحله وی برسیم باید به مباحثی چند، علم و یقین حاصل کنیم. مباحثی چند، علم و یقین حاصل کنیم. مباحث همچون بحث از مبدأ و معاد، اوصاف الهی و اینکه این اوصاف عین یکدیگر هستند، عین ذات هستند، خداوند تکوین و تشریعی دارد، برای تشریعش انبیائی هستند، انبیاء الهی معصوماند، انبیاء با اعجاز خودشان را به عرصه انسانی میآورند، انبیاء کتاب الهی را به همراه دارند، همه و همه اینها به وسیله عقل است. بنابراین اصل وجود حقیقت دین را، عقل کشف میکند.
۲-۳-۳. از سوی دیگر گرچه نقل به لحاظ الفاظ و عبارات برآمده از وحی است ولی فهم نقل نیز به وسیله عقل ممکن است. پس شأن عقل در این مقام، این است که منبعی است برای ادراک احکام الهی و به تعبیر ایشان مانند ظاهر الفاظ کتاب و سنت، کشاف و پرده بردار از احکام الهی است. به عبارت دیگر عقل ادراک دین میکند نه انشاء احکام دینی؛ یعنی عقل چیزی بر دین نمیافزاید، بلکه همانند آیینهای حکم خدا را نشان میدهد. «دلیل نقلی در حقیقت قول خدا را ارائه میدهد و دلیل عقلی میتواند فعل، حکم و قانون تکوینی و تدوینی را کشف کند».
۳-۳-۳. از منظر آیت الله جوادی عقل نیز مانند نقل حجت و معتبر است و از این جهت فرقی باهم ندارند. زیرا عقل و نقل به یک مبدأ و مصدر بر میگردند. نقل «ما انزل الله» و عقل «ما الهمه الله» است. و همه مراتب عقل از عقل تجربی تا عقل ناب حتی عقل عرفی که موجوب تمأنینه عقلانئی باشد حجت شرعی میباشند. عقل برهانی وجود خدا را اثبات میکند. عالم نیز فعل خدا و دین قول خداست. پس آنچه را که عقل میشناسد یا فعل خدا و تکوین است یا قول او تشریع است. حوزه نقل نیز فعل و قول خداست. بنابراین عقل و نقل هر دو در صدد انجام یک کارند و هر یک راهیاند برای شناخت دین و وحی.
۴-۳-۳. بنابراین عقل و نقل دو راهیاند که ما را به دین میرسانند. بنابراین، «عقل و نقل بعد از وحی و تحت شعاع آن، هر دو منبع معرفتشناختی دین را تأمین میکنند». به عبارت دیگر برای فهم دین به هر دو امر عقل و نقل احتیاج است و به صرف اتکاء به نقل نمیتوان معارف و احکام دینی را بدست آورد. «پس مراحل ادراک حکم خدا و فهم حجت و معبتر از دین زمانی کامل میشود که هر دو منبع دین، یعین عقل و نقل را به طور کامل بررسی میکنیم، آنگاه مجازیم در مسئلهای مدعی شویم که اسلامی چنین میگوید. [به عبارت دیگر] مجموع قرآن و روایات و عقل میتوانند معرف احکام اسلام بوده و حجت شرعی در باب فهم دین را به دست دهند». این سخن بدین معناست که هر یک از عقل و نقل به تنهایی بدون دیگری ناکافی است. پس اگر کسی تنهای با چراع عقل یا نقل به سراغ دین رود دینشناسی ناقصی خواهد داشت. خلاصه آنکه عقل برهانی که از فعل خدا گزارش میدهد و نقل معتبر که از فعل خدا گزارش میدهد و نقل معبتر که از قول خدا حکایت میکند فرقی نیست و عقل و نقل دو بال پرواز تفکر اسلامیاند و هر دو تحت رهبری وحی آسمانی، هدایت و تدبیر میشوند و باید از افراط در بها دادن به عقل جداً پرهیز تا مبادا در برابر وحی نشانده شود، چنان چه باید از تفریط درباره او اجتناب کرد.
۴-۳. میان عقل و دین تعارضی نیست:
بر اساس مقدمات فوق الذکر، دیگر سخن از تعارض عقل و دین بیوجه است، چون عقل نه در عرض دین است و نه در عرض وحی، بله همنشین نقل خواهد بود بنابراین سخن از تعارض عقل و نقل به میان خواهد آمد نه عقل و دین. چرا که تعارض فرع بر وجود خطا است و چنانچه روشن شد خطا در دین و وحی راه ندارد اما خطا و اشتباه هم در نقل ممکن است و هم در عقل. «وحی سلطان علوم است و صاحبان علوم عقلی و نقلی (حکیمان و فقیهان) را به تحریم آن راهی نیست. علوم عقلی و نقلی هر دو همراه با اشتباهات و خطاهاییاند حال آنکه در ساحت وحی الهی خطا راه ندارد».
۵-۳. علم که محصول عقل در محدوده معرفت دینی جای میگیرد علم که محصول عقل است را نمیتوان خارج از محدوده معرفت دینی دانست. این در حال است که معمولاً رهاورد عقل که علوم و دانش تجربی نیز جزء آن محسوب میگردد خارج از محدوده معرفت دین محسوب میشوند؛ به اعتقاد استاد جوادی، این ناشی از عدم تبیین درست جایگاه و منزل عقل در هندسه معرفت دینی است. ایشان مینویسند: «اگر عقل حجت دینی است و حکم دین را میرساند، پس محصولات عقلی به معنای وسیع آنکه شامل علوم طبیعی، انسانی، ریاضی و فلسفه میشود، مطالب دینی را میرساند؛ نه آنکه بیگانه و متمایز از دین باشد».
«بنابراین اگر صاحب نظری روشمندانه تحقیق کرد و بدین نتیجه رسید که برای مهار آب باران و بهبود زندگی مردم لازم است سدّ بتونی احداث شود تا افزون برحفظ و نگهداری از آب، مانع زیانهای احتمالی سیل شده، در محیط زیست مؤثر و در بخش کشاورزی، دامداری و صنعت مفید باشد و آب شرب مردم نیز تأمین گردد، اگر با یافتههای عقلی خویش مخالفت کرده و به گونهای دیگر عمل کند، در قیامت عذاب خواهد شد. او نمیتواند ادعا کند که در قرآن یا روایات اسلامی چنین دستوری برای سدسازی بیان نشده است؛ زیرا عقل او را راهنمایی کرده و حجت خدا بر او تمام شده بود».
۴- جهت گیری علوم به سوی فلسفه
از دیدگاه آیت الله جوادی آملی «فلسفه امامت همه علوم را به عهده دارد زیرا حوزه هر علمی را وسعت معلوم آن تبیین میکند. هر کدا از دانش تجربی و ریاضی و انسانی مانند حقوق، روانشناسی، جامعهشناسی و نظایر آن محدودند ولی فلسفه که درباره ازل و ابد و مجموع آنها یعنی سرمد بحث میکند از قلمرو علوم یاد شده وسیعتر است و چون تمام معلومهای جزء جهان به شمار میآیند علوم متعلق به آنها نیز تحت زعامت علمی است که عهده دار شناخت جهان بیکران است؛ زیرا اثبات هستی موضوعات علوم و تبیین نظام علت و معلوم که هیچ دانشی بدون آن سامان نمیپذیرد همگی از مباحث گران سنگ فلسفه مطلق محسوب میشوند. بنابراین رهبری کاروان علوم به عهده قافله سالار آنها یعنی فلسفه کلی است». بنابراین «اگر فلسفه مطلق که هدایت همه دانشها را متکفل است مصون از آسیب خطا باشد تمام علوم را که تأمین کننده تمدن ناباند از گزند اشتباه محفوظ میکند».
از این رو این فلسفه مطلق است که همه علوم را الهی یا الحادی میکند؛ «چون سرشت هر دانشی را فلسفه مطلق که سرنوشت ساز است رقم میزند. تنها علمی که در الحاد الهی بودن خود کفاست فلسفه است که هویت وی با قلم خودنویس نوشته میشود. فلسفه مطلق است که در آغاز پدید آمدنش نه ملحد است و نه موحّد، زیرا هنوز دباره صدر و ساق هستی فحص بالغ به عمل نیاورده که آیا مبدئی برای نظام کیهانی هست: «جهان را صانعی باشد خدا نام» و یا نیست. آیا پدیدههای هستی ازلی و خود ساختهاند و یا مصنوع آفریدگار حکیم ازلیاند. لذا فلسفق قبل از بلغ به نصاب پژوهش نسبت الهی و الحادی بودن به طرف است و هر چند با کوشش مستمر به یک از دو طرف گرایش مییابد و سرانجام به همان طرف معین منتقد میشود.
اگر کژراهه رفت و گرد بیراهگی گرد چشم او را گرفت و جهان بینی ناب را از بینایی غبار گرفته او ربود خدایی که با صدهزار جلوه از ممکن غیب هستی برون آمد تا با صد هزار دیده تماشا شود با یک دیده هم نمیبیند و صدای دلنوازش را اصلا نمیشنود و پیام دلپذیرش را ابداً دریافت نمیکند و جهان را عَبث و خود را یاوه و دیگران ار بیهوده و مرگ را پایان راه و مُردن را پوسیدن میپندارد نه از پوست به در آمدن چنین فلسفهای سر از الحاد در آورده و تمام علوم را ملحد میکند. زیرا علوم جزئی عهده دار اثبات یا نفی خدا نیستند بلکه در این مطلب مهم تابع فلسفه مطلق بوده و الحاد متبوع خود همگی ملحد میشوند و موضوعات مسائل خود را بدون خدا میپندارند و علم را منحصراً محصول ذهن بشر میشمارند و هندسه مطالعاتی آنها خواه درباره زمین و خواه درباره آسمان افقی است؛ یعنی فلان موجود معیّن قبلاً چنان بود و اکنون چنین است و پیش بینی میشود که در آینده نزدیک یا دور به فلان صورت یا وضع درآید. بدون آنکه از مبدأ فاعلی آن سخنی به میان آید».
۵- آسیب علم موجود در سیر افقی و غفلت از سیر عمودی
آیت الله جوادی با اشاره به وضعیت علم در گذشته معتقد است در گذشته رشتههای گوناگون دانش به شکل کنونی آن تخصصی و مجزا نشده بود، علوم و معارف در یک نوع هماهنگی و ارتباط محتوایی به رشد خود ادامه میدادند. وضعیت دانش به گونهای بود که ریاضیات و طبیعیات در دامن الاهیات و در تعامل مستقیم با فلسفه الاهی عهده دار برخی مبانی مهم و اساسی علوم تجربی بود و داده ستد علمی بین آنها برقرار بود. اما امروزه بواسطه تخصصی شدن گسترده علوم و دانشها، این اثر مهم را به دنبال دارد که دادهها و نتایج آنها بیگانه و بیارتباط با هم شمل میگیرند و تصویری مبهم و نامتجانس و عیبناک از عالم و آدم عرضه میکنند، زیرا «علم دوران مدرن مانند علوم گذشته، باورمند و معتقد به نظام علّی و معلولی است. با این تفاوت که چون خود را از فلسفه الهی و دینی جدا کرده، به علت فاعلی و علت غایی عالم کاری نداره و دایره نظام علی را در حصار تنگ حس و تجربه محدود میسازد.
همه همت عقل حسی و تجربی کاوش در علل قابلی است؛ یعنی فلان چیز، پیش از این چه بود و اکنون چه هست و سرانجام تحت تأثیر عوامل طبیعی دیگر چه خواهد شد. این مسئله به معنای محدود شدن دانش تجربی در سیر افقی اشیاء و پدیدهها و غلفت تامّ از سیر عمودی و صعودی طبیعت و جهان است.»
بدین لحاظ به اعتقاد ایشان «علوم تجربی موجود معیوب است؛ زیرا در سیری افقی به راه خود ادامه میدهد، نه برای عالم و طبیعت مبدئی میبیند و نه غایت و فرجای برای آن در نظر میگیرد و نه دانشی که خود دارد عطای خدا و موهبت الاهی مییابد. این نگاهی که واقعیت هستی را مُثله میکند و طبیعت را به عنوان خلقت نمیبیند و برای آن خالق و هدفی د نظری نمیگیرد، بلکه صرفاً به مطالعه لاشه طبیعت میپردازد و علم را از زاییده فکر خود میپندارد، نه بخشش خدا؛ در حقیقت علمی مردار تحویل میدهد، زیرا به موضوع مطالعه خویش به چشم یک مردار و لاشه مینگرد».
به نظر ایشان چنین نیست که بتوان درباره طبیعت سخن گفت و علوم طبیعی را بنا نهاد، بیآنکه به الاهیات و فلسفه کلی توجه نکرد. آنچه درباره حقایق هستی در حکمت و الاهیات به کرسی مینشیند، باید خود را در علوم طبیعی و انسانی نشان دهد و با حضور محتوای معرفتی آنها این علوم رقم بخورد، چنان که در مواردی نیز دستمایه این علوم به کار حکمت و الاهیات و دین پژوهی میآید. اما علوم موجود و متعارف و طبعاً دانشگاهها و مرکزی که در چارچوب این ناهماهنگی درونی و بیگانه سازی ناموجه به تحقیق و پژوهش مشغولاند، از اساس عیبناک هستند؛ چه عیبی بالاتر از اینکه در عرصهای از دانش و معرفت، حقایق و واقعیاتی که دیگر شاخههای معرفتی در اختیار مینهند، نادیده گرفته شوند و نسبت به وجود آنها تغافل و تجاهل روا داشته شود. بنابراین این نگاه معیوب به علم است و صُنع خدا را در عالم نمیبیند و همه چیز را به شانس و اتفاق وا مینهد و سخن گفتن از تأثیر و دخالت خداوند در حوادث عالم را خرافه و افسانه میپندارد و کسی که در فضای مسموم تلقی معیوب از علم تنفس میکند، در طبیعت جز علل و اسباب مشاهده پذیر مادی نمیبینند؛ لذا قادر به فهم این نیست که مبدأ حکیمی که سرتاپای کار او حکیمانه است، بساط عالم را برپا کرده و کارگردان صحنه هستی است و آنچه واقع میشود، همه به اذن و اراده اوست.
حاصل آنکه: ۱. نگاه طبیعت زده حس گرا برای معلوم مبدأ و هدف قائل نیست، لذا از خلقت به طبیعت یاد میکند. ۲. رای عالم یعنی خود شخص طبیعت گرا آغاز و انجامی معتقد نیتس و خیال میکند از خاک برآمده و دوباره خاک میشود و بعد از آن خبری نیست؛ زیرا مرگ را پوسیدن میپندارد، نه از پوست به درآمدن و هجرت کردن. ۴. برای علم مبدأ و هدف قائل نیست، بلکه خیالپردازی او را به این وادی میکشاند که بخشی از علم را کوشش وی و بخش دیگر را شانس، تصادف و رخدادهای اتفاقی و… به عهده دارد.
۶- وحی و فلسفه اسلامی با عنایت بر سیر افقی و طولی، جهت اسلامی به علم میدهد
راه حل آیت الله جوادی برا برطرف کردن نقص این دانش معیوب که از آن به اسلامی کردن علوم و دانشگاهها تعبیر میشود، تغییر در بینش هاست نه پوشش. به عقیده ایشان اسلامی کردن علوم در گرو تغییر اساسی در نگاه به علم و طبیعت و تدوین متون درسی سرآمد و هماهنگ دین حوزههای معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الاهیات است تا هنگامی که علوم و دانشگاهها از سر محدود و افقی خویش دست برنداشته و در مسیر صعودی گام برندارند، هرگونه کار و اقدام شکلی و ظاهری، تغییر ماهوی ساختار معیوب علوم ایجاد نمیکند. به اعتقاد ایشان، این رسالت بزرگ را فلسفه مطلق به عهده دارد. تا با ترسیم و نگرش سالم به هستی و علم، طبیعت را خلقت دانسته و در کنار اسباب طبیعی، به اسباب معنوی و فراطبیعی نیز توجه داشته باشد.
از منظر آیت الله جوادی فلسفه اسلامی چون از تکاثر الحاد رهیده و به کوثر الهی شدن رسیده است و آغاز انجام دادن جهان امکان را صُنع آفریدگار حکیم میداند و نظام آفرینش را هدفمند میشناسد و مرگ را هجرت از مرحله دنیا به مرتبه برتر یعنی آخرت میشمرد و مردن را از پوست طبیعت به د آمدن و پوستین فاخر برزخی پوشیدن تلقی میکند و برای تمام دانش، بینش، روش و پرورش خویش حساب مضبوط قائل است. از این رو «چنین فلسفه ملکوتی هستی موضوعات تمام علوم را مخلوق خدا میداند و قانون علیت را معلولیت را در کمال عمق وو دقت به رابط و مستقل مستند و میکند و جامه خلقت را بر پیکر هر موجود امکانی مشاهده میکند و اختیار واراده انسان را نیز از بهترین بخششهای خدا به بشر مییابد تا از این رهگذر فرد و جامعه به اختیار خویش نه بیراهه بروند و نه راه کسی را ببندند. ثمر شیرین این شجره اسلامی شدن تمام علوم است یعنی به استناد این فلسفه الهی همه علوم اعم از تجربی، نیمه تجربی، تجریدی و شهودی به تعبیر رایج طبیعیات، ریاضیات، الهیات و اخلاقیات و عرفانیات را دینی نمینماید به طوری که هیچ علمی در هیچ عصر و مصری مطرح نبوده و نخواهد شد مگر آنکه الهی متولد میشود و الهی میماند. و آنچه علم صائب نبود اصلا متولد نشود و نمیشود و گمان علم چیزی را که علم نیست علم نمیکند».
۷ -علم غیر اسلامی نمیشود
از منظر آیت الله جوادی آملی، علم مثل فرش نیست که ماشین و دستباف داشته باشد، یعنی دانش را نمیتواند مثل تقسیم فرش ماشینی و دستباف به اسلامی و غیر اسلامی قسمت کرد. لذا فیزیک، شیمی یا طبّ به اسلامی و غیر اسلامی قسمت نمیشد. بله «علم اگر علم باشد، نه وهم و خیال و فرضیه محض؛ هرگز غیر اسلامی نمیشود. علمی که اوراق کتاب تکوین الاهی را ورق میزند و پررده از اسرار و رموز آن بر میدارد، به ناچار اسلامی و دینی است و معنا ندارد که آن را به دینی و اسلامی و غیر اسلامی تقسیم کنیم».
بر اساس ما دو نوع دانش دین داریم که یکی کلام خدا را دستور کار دارد و دیگری فعل خدا را: «از یک سو علوم ودان طایفهای از مشتغلینبه دینشناسی که متمرکز بر ادله نقلی هستند و در حوزههای علمی، دانشگاههای اسلامی قرار میگیرد که همت خود را مصروف ادارک و فهم فعل خداوند قرار داده و در صدد تفسیر جهان خلقت است. اگر تفسیر قول خدا، علم اسلامی را به دست میدهد، تفسیر فعل خدا نیز علمی اسلامی محسوب میشود».
از این رو «اضافه اسلامی به علم یا علوم، اضافه تقییدی نیست بلکه توصیفی است؛ بدین معنا که بیان علم و یا علوم انسانی نیست، بله برای ذکر وصف لازم علم است؛ یعنی علم جز اسلامی نیست و آن دانشی که اسلامی نباشد جز پندار و خیال و باری جهت گذراندان زندگی دنیا نیست».
۸- ایمان و کفر عالم، علم را اسلامی و غیر اسلامی نمیکند
صاحب این نظریه را این عقیده است که: «ایمان و کفر عالم و مفسر در اصل فهم کتاب تکوین و اصل علم به کتاب تشریع تأثیر نمیگذارد و علم را اسلامی و غیراسلامی نمیکند… [اما] در رشد فهم و درستتر و عقیقتر فهمیدن، مؤثر است». بدین جهت به طور مثال «علم فیزیک در شرایطی که مفید یقین و طمأنینه عقلائیه است و در مرز فضیه و وهم و گمان به سر نمیبرد، یقیناً اسلامی است، هرچند فیزیکدار ملحد یا شاک باد. اینکه او به او سبب اعواجاج و الحادش ارتباط علام طبیعت با خدا را قطع کرده و خلقت را باور ندارد، موجب آن نیست که فهم او از طبیعت در صورت که حقیقتاً علم یا کشف اطمینان آور باشد، فاقد حجیت و اعتبار شرعی تلقی گردد و تفسیر فعل خدا قلمداد نشود».
۹- ابتناء علم بر اصول کتاب و سنت
ایشان با تبیین مسئله اجتهاد و روایت حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) که میفرماید: علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع؛ مقتقدند که اهلبیت (ع) فرمودهاند: «ما در هر رشتهای از علوم، قوانین اولیه را القاء میکنیم وشما فروعات آن را استخراج کنید، خواه در علوم دینی، تجری، تجریدی و خواه تلفیقی باشد و به تعبیر دیگر چه در علوم انسانی و چه طبیعی» به بیان دیگر «اگر همان طور که فقهای عظام در این دست روایات فقهی و اصولی تأمل میکنند، عالمان علوم طبیعی نیز در مورد آیات و روایات کیهانشناسی و مربوط به طبیعت تأمیل کنند برکات زیادی نصیب علوم تجربی خواهد شد» «لذا باید گفت اصول و کلمات جامعی که قرآن و حدیث درباره جهان و عالم آدم و نیز ترسیم خطوط اصلی جهان بینی در بردارند هرگز کمتر از روایات فقهی نیست و همانطور که با استمداد از قاعده عقلی و قوانین عقلایی، بعضی از نصوص دینی مورد بحث اصولی قرار گرفت تا کلید فهم متون فقهی شود، لازم است به همان ابزار فنی، برخی از نصوص دینی دیگر که به عنوان ابزار شناخت عالم و آدم صادر شدهاند، محور بحث و فحص قرار گرفته، ابزار مناسب شناخت مجتهدانه علوم و فنون دیگر تبیین میشود آنگاه به نصوص وارد درباره جهان بینی، تاریخ، سیره و اخلاق، صنعت، فن زیست محیطی و مانند آن پرداخته شود».
۱۰- مراحل تولید علم دینی
استاد جوادی پس از ترسیم جامع نقشه ارتباط دین، عقل و علم و مهندسی جامع علم دینی مراحل تولدی علم دینی و اسلامی سازی علوم تجربی و متون درسی دانشگاهها را دو قدم ذیل طراحی میکنند:
قدم اول:
۱. عنوان طبیعت برداشته شود و به جای آن عنوان خلقت قرار بگیرد، یعنی اگر عالمی بحث میکند که فلان اثر در فلان ماده معدنی هست یا فلان گونه گیاهی چنین خواص و آثاری دارد، با تغییر عنوان یاد شده این گونه میاندیشد و آن را تبیین میکند که این پدیدهها و موجودات چنین آفریده شدهاند.
۲. عنوان خالق که مبدأ فاعلی است ملحوظ باشد؛ یعنی آفریدگار حکیم، صحنه خلقت را چنین قرار داده است که دارای آثار و خواص ویژهای باشند.
۳. هدف خلقت که پرستش خدا و گسترش عدل و داد است، منظور شود.
۴. محور بحث دلیل معتبر نقلی مانند آیه قرآن یا حدیث صحیح قرار گیرد.
۵. از تأییدهای نقلی و تعلیلهای آن استمداد شود.
۶. در هیچ موردی ادعا نشود که عقل در این مورد کافی است، همچنان که نباید فقط به نقل هم اکتفا نمودو از عقل پرهیز کرد.
۷. تفسیر هر جزئی از خلقت با در نظر گرفتن تفسیر جزء دیگر باشد.
قدم دوم:
به اعتقاد ایشان پس از قدم اول، نوبت به قدم میرسد؛ یعنی کنار زدن منطق قارونی. زیرا تفکر قارونی مانع اسلامی کردن علوم است. مشکل قارون آن بود که ثروت و توفیق خویش را تنها مرهوم تلاش و زحمت و دانش و تعقل خود میدانست و سهمی برای خداوند قائل نبود و میگفت: «إنَّما أوتیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندی» جزای این خودمحوری و نادیده گرفتن تأثیر الاهی، آن شد که زمین او در خود کشید. نگاه قارونی، به مسئله جمع ثروت و موفقیت اقتصادی محدود نمیشود؛ بلکه این مطنق هر کجا که باشد، آثار زیان بار خود را خواهد داشت. در عرصه کسب دانش و معرفت نیز بسیاری افراد فکر قارونی دارند و از منطق قارون پیروی میکنند، زیرا معلم واقعی را نمیبینند و علم را یکسره مرهون تلاش و کوشش و استعداد فردی خویش میدانند، غافل از آنکه در تمام دوران تحصیل بر سر سفره احسان معلم واقعی یعنی خداوند نشستهاند. بنابراین با کنار زدن منطق قارونی و باور به اینکه عقل عطای خداوند و حجت او برای فهم دین و هدایت بشر است، عقل و علم نیز موهبت خداوند و حکمت او برای شناخت دین است.
جمع بندی
آیت الله جوادی خود در جمع نظیه خویش چنین نگاشتهاند: به طور خلاصه «داشتن دانشگاه اسلامی منوط به داشتن علوم اسلامی است و این علوم زمانی فراهم میشود که اولاً علم رابه حریم هندسه معرفت دینی راه دهیم و چتر دین را بر سر آن بگسترانیم. ثانیاً طبیعت را خلقت ببنیم و میان طبیعتشناسی و الهیات وفاق و آشتی برقرار کنیم و از سیر افقی و فقط در مسیر علم دست برداریم و هرگونه فکر ناب، اندیشه سَرَه، عقل صِرف و رهاورد عالم صائب را موهبت الهی بدانیم که به انسان عطا کرده است».
Sorry. No data so far.