سروش سیاری- چهار سال از بحران مالی جهانی میگذرد و این بحران چه در صحنه سیاسی و چه در میان تودههای مردم قاره سبز هنوز قربانی میگیرد. وقایع پس از سال۲۰۰۸ به وضوح نشان میدهد که این بحران آمریکایی-اروپایی تبدیل به بحرانی استراتژیک شده که نظام ساختاری و ارزشی غرب را نشانه گرفته است. چرا که آنچه از سوی غرب به عنوان ارزش در رسانهها و سازمانهای بین المللی جهان پمپاژ میشد این روزها برای تولیدکنندگان آنها ضدارزش محسوب میشود.
از یک سو کشورهای متضرر این بحران در باتلاق وامهای تحمیلی مثلث قدرت در اروپا دست و پا میزنند و از سویی دیگر همین مثلث قدرت بعنوان تنها سود بردگان برای رهایی از این سردرگمی با تابلوی اتحادیه بروکسل و با چاشنی بسته انضباطی پیشنهادی از کشورها و بویژه چین درخواست کمک میکنند. چرا نظام سرمایه داری بعد از دودهه اکنون دست نیاز به سوی تفالههای کمونیسم دراز کرده است؟! همان استثماری که سال هاست قدرتهای فرامنطقهای با کشورهای جهان سوم میکنند را امروز اروپا در منطقه خود با هم پیمانانش میکند. حتی اگر کار به اخراج کشورهای بحران زده از حوزه یورو بکشد باز هم ضرری متوجه وام دهندگان با بهرههای بالا بویژه آلمان نخواهد شد. عدم توانمندی متضرران اصلی در پیشبرد تولید ملی به نوک پیکان تهدید علیه امنیت ملی آنان تبدیل شده که معلوم نیست تا چه حد به بیثباتی سیاسی در این کشورها دامن میزند.
اوضاع به هم ریخته امروز اروپا هشتمین قربانی خود، سارکوزی را از میدان سیاست حذف کرد. صحنه گردانیهای انتخاباتی در فرانسه قبل از اعلام نتایج هم پیش بینی میکرد که نیکولا سارکوزی نخواهد توانست مجددأ میراث دار جبهه راست در سیاست فرانسه باشد. نتیجهای که شاید گریبان اوباما و بخصوص مرکل را که کشورش آرامشی ظاهری را تجربه میکند بگیرد. صرفنظر از پس لرزههای بحران اخیر، عامل پررنگ در عدم اقبال عمومی به شعارهای راست در فرانسه را باید در جهت گیریهای سیاسی هیأت حاکمه الیزه در مسایل داخلی و خارجی جستوجو کرد. گرایشات سیاسی سارکوزی در خاورمیانه به سمت تأمین منافع رژیم صهیونیستی و در آتلانتیک به سمت ناتو و مشخصأ آمریکا زمینه را برای حاکم شدن فضای امنیتی بر تبلیغات جبهه راست فراهم کرد. وی که از حمایت قشر ثروتمند داخلی، صاحبان صنایع بزرگ داخلی و خارجی و لابیهای صهیونیستی برخوردار بود و در کنار انگلیس از پایههای اعمال سیاستهای آمریکا در اتحادیه اروپا به حساب میآمد نتوانست نتیجه ماه عسل روابط با غرب را بگیرد. مشابه همین سناریو در عراق نیز بوقوع پیوست.
ایاد علاوی که مستظهر به حمایتهای تمام نشدنی مالی و سیاسی عربی-غربی بود و بر جلب حمایتهای بین المللی تمرکز کرده بود در برابر نوری المالکی که حل معضلات به ارث رسیده داخلی را در اولویت قرار داده بود، از هیچ تلاشی برای مصادره اعتقادات ضد آمریکایی مردم دریغ نکرد. به عبارتی بلایی که دلارهای عربستان بر سر شیعیان سکولار عراقی آورد، عملکرد قشری داخلی و خارجی سارکوزی بر سر جناح راست آورد.
سارکوزی همچنین در چینش مهرههای شطرنج سیاست خارجی خود استراتژی خاصی نداشت. از اعلام دوستی عمیق با قذافی تا مأموریت رافائلها برای سرکوبی وی، از میانجیگری در جنگ اوستیای جنوبی تا کسب رتبههای عالی در ناتو و… نشان میدهد که فرانسه سارکوزی نمیتواند مستقل عمل کند. در باب سیاست داخلی نیز رییس جمهور قبلی فرانسه با بهره برداری سیاسی فراوان ار حادثه تولوز سعی کرد تا اگر هم نتواند مجددأ وارد الیزه شود از خود یک قهرمان ملی بسازد.
وی که در طول پنج سال ریاست جمهوری، شعاری نبود که پیرامون مهار بحران داخلی نداده باشد به ناچار پیکان تبلیغات خود را به سمت سیاست خارجی هدف گرفت بلکه بتواند بخشی از آرای افراطیون راست را در سبد خود بگذارد. اما در آن سوی میز، فرانسوا اولاند که به دلیل عدم سابقه اجرایی خاص در صحنه سیاسی فرانسه نقطه ضعفی در دست مخالفان نداشت از این خلأ استفاده کرد و دائمأ علیه سیاستهای اجتماعی افراطی سارکوزی انتقاد کرد.
هر چند سارکوزی در مدت مسئولیت خود از حربههای مختلفی از جمله انتصابهای مشکوک دولتی و از همه مهمتر بیرون راندن استراوس کان بعنوان نامزد بالقوه سوسیالیستها از میدان سیاسی فرانسه که دارای وجهه داخلی و بین المللی بود بهره برد تا طبق محاسبات خود راه را برای کسب مجدد قدرت هموار کند اما سیاستهای او نه تنها سران جناح راست را آزرد بلکه شرایط را برای عملی شدن شعار چپ متکثر اولاند فراهم کرد.
به هر حال کارزار انتخاباتی فرانسه نشان داد که اگر چه اختلاف رأی دو جناح اندک بود و نمیتوان با قاطعیت حکم به گرایش اکثریت مطلق فرانسویها به حزب خاصی داد لکن فرانسویها رأی به تغییر شرایط فعلی دادند و الا اشتغال، مسکن، افزایش قدرت خرید مردم، اصلاح نظام اقتصادی و وطن گرایی با شدت و ضعف از دهان همه نامزدهای انتخاباتی شنیده میشد! نکته جالب توجه این بود که سارکوزی با قبول شکست با اختلاف آرای حدود سه درصدی، منافع ملی مردم فرانسه را قربانی منافع شخصی و حزبی خود نکرد. آرامش نسبیای که سارکوزی بعد از انتخابات به فرانسه هدیه کرد شاید بتواند شرایط را برای تسکین ناآرامیهای سیاسی فرانسه در میان دریای متلاطم ایالات منفصله اروپا فراهم کند لکن نباید از یاد بردکه اختلافات جدی میان کشورهای اروپایی در مدیریت بحران زنجیر وار فعلی گلوی دولت جدید فرانسه را بیشتر خواهد فشرد. کشورهایی که یک روز با زغال سنگ و فولاد پلکان همگرایی اقتصادی را برای رسیدن به قلههای رفیع سیاسی طی میکردند امروز انتقادی نیست که نثار منطقه گرایی اروپا نکرده باشند…
Sorry. No data so far.