دوشنبه 21 می 12 | 20:30

هنوز هم مسئله را روشنفکرخرکُن‌ها طرح می‌کنند!

وحید اشتری

دکتر شریعتی در خودسازی انقلابی یک مطلب جالبی را برای تحمیق روشنفکرها و استحمارشان بیان می‌کند که یک زمانی مارشال دوگل در فرانسه تصمیم گرفت بگوید این زن‌هایی که عریان در کاباره‌ها می‌رقصند با یک پارچه‌ای فقط به اندازه کف دست محل عورت‌شان را بپوشانند که فقط اندکی حیا به خرج رفته باشد. بعد رگ گردن یک عده باد کرد که آهای! چه نشسته‌اید که دارند آزادی‌هایمان را محدود می کنند.


وحید اشتری

یکم. طبق معمول دوباره یک خبری رسانه‌ای می شود و بسرعت فضای تمام مطبوعات و رسانه ها را در می نوردد. خبر خیلی کوتاه مخابره می شود. یک نفر به مقدسات چند صد میلیون توهین کرده است و احساسات یک جمعیت کثیری را جریحه دار نموده است. سلمان رشدی نه اولین اش بود نه آخرینش. خواننده ها و نویسنده های دیگر نیز همچنین. اینکه یک فرد با علم به اینکه در بهترین حالت اگر در قید حیات بماند زندگی اش می شود یک زندگی کاملا امنیتی زیر زمینی با کلی استرس و نگرانی و دیدن هر روزه مرگ و حکم ارتداد ولی باز با کدام انگیزه و با کدام پیشنهاد دست به یک همچنین کاری می زند یک بحث مفصلی است. یک بحث مفصل دیگر انگیزه‌های عاملان و بانیان اصلی و عروسک گردانان این ماجراست که هرچند سالی یکبار یک همچنین فضایی را ایجاد می کنند. یک موج چند روزه یا نهایتا چندماهه ای همراه با اعلام محکومیت ها و مخالفت ها و حمایت ها و تهدید ها به راه می افتد. محل زندگی فرد هتاک تغییر پیدا می کند . دیگر کسی از وی خبری نمی گیرد و زندگی را زین پس به شکل جدیدی تجربه می کند و گاهی مثل سلمان رشدی آذربایجان که با فتوای آیت الله فاضل لنکرانی به درک واصل شد مرگ را به شکلی جدید تجربه می کند و گم و گور به تاریخ می پیوندد.

دوم. اصلا کاری با بحث های فلسفی و مبنایی در مورد حقوق بشر و تبدیل کردن حیوان اقتصادی آن یکی‌ها به حیوان رفاه‌طلب مادی مصرف‌گرای دنیایی این یکی‌ها ندارم. حتی به خلاصه‌کردن حقوق بشر در ازدواج و رفاه و مجازات و این قبیل مسائل در بیست و چند ماده آن‌هم با یک تعریف ناقص و تک‌بعدی از بشر؛ حتی‌تر با اینکه جدی‌ترین طرفداران و بانیان حقوق بشر هم اکنون خود ضعیف‌ترین پای‌بندانش هستند و ناکارآمدی و بخش‌نامه‌ای بودنش بر همگان اثبات شده است! اینکه دلیلش مبتنی نبودن بر فطرت بود یا تعریف توهم‌برانگیز از انسان و بشر رهاشده پس از جنگ جهانی هم هیچی! بحث آزادی بیان و حدود و ثغورش هم به کنار. اینکه بالاخره آزادی برای من تا جایی که آزادی تو را محدود نکند تعریف واژه آزادی است یا مشخص کردن حدود آزادی من هم به کنار. اینکه اگر من به پدر تو که الآن در قید حیات نیست توهین کنم آزادم یا آزادی‌ات محدود شده و به حدودت تجاوز کرده ام هم هیچ! حتی بحث اینکه در مسائل اعتقادی و دینی و فکری که هیچ پیش‌پاافتاده‌ترین مسائل سیاسی و تاریخی مثل بازخوانی جنگ جهانی دوم و تشکیک در روایت‌های رسمی نوشته‌شده مثل هولوکاست هم در قرن 21 جدی‌ترین خط قرمز مدرن ترین جوامعی شده که دعوی عبور از دوران قرون وسطی و عصر جاهلیت دارند و ابایی از محاکمه و زندان و تبعید محقق و پژوهش‌گر ندارند هم باشد برای بعد. اینکه پس چه کسی این متون قشنگ توهم‌برانگیز را نوشته چه کسی تعریف‌ها را کرده چه کسی قرار است پایبند باشد چه کسی استفاده‌اش را می‌کند این توهم‌بافته‌ها به چه دردی می‌خورد چه خدمتی به بشریت کرده جز دست‌آویز بودن برای تحت فشار گذاشتن کشورها و قتل و غارت و چپاول و حمله و لشکرکشی برای زورگویان چه دست‌آوردی داشته یا خیلی دیگر از این سوال‌ها که با چه می شود شروع بشود هم به کنار.

سوم. دکتر شریعتی در خودسازی انقلابی یک مطلب جالبی را برای تحمیق روشنفکرها و استحمارشان بیان می‌کند که یک زمانی مارشال دوگل در فرانسه تصمیم گرفت بگوید این زن‌هایی که عریان در کاباره‌ها می‌رقصند با یک پارچه‌ای فقط به اندازه کف دست محل عورت‌شان را بپوشانند که فقط اندکی حیا به خرج رفته باشد. بعد رگ گردن یک عده باد کرد که آهای! چه نشسته‌اید که دارند آزادی‌هایمان را محدود می کنند. آن‌جا مرحوم می خواهد نتیجه بگیرد که سطح شعور و درک یک عده از آزادی و مفهوم والای آن و عبارات مقدسی چون حریت و آزادی بیان آنقدر تنزل می‌کند که نهایت فهم‌شان می‌شود آن یک پارچه به اندازه کف دست و پوشیده نبودن. بعد در انتهای همین داستان با صراحت اعلام می‌کند من این آزادی و دموکراسی غربی را یک مشت شعار روشنفکرخرکن بیشتر نمی دانم. این واژه روشنفکر خر کن دکتر شریعتی در توصیف خیلی از پیراهن‌هایی که بر سر نیزه شده هم خیلی علمی و دقیق است هم خیلی ادیبانه و مودبانه که می شود برایش کتاب‌ها نوشت.

چهارم. همان‌طور که در بند اول شرحش رفت یک نگاه گذرا که به همه نیات و اغراض و پشت‌پرده این اتفاقات صورت می‌گیرد و در یک تامل کوتاه تا آخر ماجرا مرور می‌شود فقط جالب‌ترین نکته همین مواضعی است که طبقه شبه‌روشنفکر این‌جور مواقع می‌گیرد. یک سری ژست اتوکشیده که یقه چاک می‌دهد برای دفاع از مبتذل‌ترین مباحثی که علم‌داران و بانیان و پیاده‌نظام رسانه‌ای خارج‌نشین‌اش هم شرم می‌کنند عریان دفاع کنند و آویزان حفظ حرمت آزادی بیان می‌شود. نگران از به خطر افتادن آرمان‌های اتوپیایی قشنگ دردمندانه از جامعه مدنی و حقوق بشر می‌گوید و پشت به اعتقادات چند صد میلیون نفر و مقدسات‌شان ادیبانه شعر می‌گوید و استدلال می‌کند و روی سنگ بنایی می‌ایستد که صرف‌نظر از سستی و بی‌پایگی‌اش کأنه که دارد قبری را به نیت امام‌زاده‌ای می‌پرستد که متولیانش خود پی برده‌اند نه این قبر از اول امام زاده‌ای بود که توانایی شفا دادن داشته باشد نه در این قبر اصلا مرده‌ای هست؟ ماجرا همان ماجراست. یک اقدام مبتذل درست مثل همان رقص عریان رقاصه‌های کاباره‌های فرانسه زمان مارشال دوگل از حلق یک نفر بیرون زده است. مبتذل‌ترین رفتارهایی که از هیچ انسان ذی‌شعور و عاقل و بالغی در مورد تفکر و اعتقادات یک جمعیت چند صد میلیونی صورت نمی‌گیرد حالا با هر نیتی صورت گرفته و کماکان آزادی برای طبقه شبه‌روشنفکر همان آزادی است با تعریف مشخص و حدود و ثغورش. آزادی و آزادی بیانی که مهمترین کارکردش تعالی فکر بود و رشد اندیشه و محترمانه مورد نقد و بررسی قرار دادن صاحبان افکار و تضارب آرا نهایت تجلی اش برای مشتی یا در عریان رقصیدن است یا در هتاکی و فحش‌های مبتذل یا در کشیدن کاریکاتور علما و توهین به پیامبران الهی یا در آزادی سوزاندن قران یا … این دفعه هم اگر آزادی به محک گذاشته شود و به مصاف با یک تعریف والاتری خوانده شود و فتوایی صادر شود و انقلابی بخواهد رخ بدهد تا تعریف درستی از آزادی شکل بگیرد و انسان و نیازهای والایش چون آزادی بیان باز تعریف شود مثل سابق باید دوباره رگ یک عده‌ای باد کند و به قول دکتر شریعتی خرها صف شوند تا خر سوارها پیاده نمانند. مضحک‌ترین دفاع‌ها با کلی واژه‌ی قشنگ صورت بگیرد تا بر عامه مردم اثبات شود آزادی و طبقه روشنفکر و خر و خر سوار همچنان سر جایشان هستند و مسئله را هنوز همان‌هایی طرح می‌کنند که سابقا می‌کردند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.