در این روزهای نزدیک به آزادسازی خرمشهر بسیاری از رزمندگان آن دوران با بیان خاطرات خود سعی دارند گوشهای از فداکاریهای عظیم همرزمانشان را برای جوانان نسل امروز بازگو کنند.
اما در این میان نکات ناگفتهای از حواشی عملیات پیروزمندانه بیت المقدس وجود دارد که تا به حال کمتر به آن پرداخته شده است.
سردار علایی یکی از فرماندهانی است که در دوران جنگ مسوولیتهای مختلفی را داشته است، اما دلیل درخواست ما برای مصاحبه با وی اطلاعات و نظرات و ناگفتههای علایی درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر است. گفتگو با وی را در زیر می خوانید:
مقاومت جوانان ایران در ابتدای جنگ نقش مهمی در پیروزیهای بعدی داشت
یک پیش فرض بین جوانانی که فضای جنگ و آزادسازی خرمشهر را درک نکردهاند، وجود دارد و آن این است که جمهوری اسلامی در آن شرایط به خاطر پیروزی در برخی عملیاتها دچار احساس هیجانی شده بود و فکر میکرد که میتواند خرمشهر را آزاد کند و یا حتی تا خاک عراق پیش رود، اما آیا ما این توان را از نظر فنی، امکانات و روحیهای نیز داشتیم؟
آنچه در جنگ اتفاق افتاده این است که جمهوری اسلامی ایران توانسته خرمشهر و اکثر سرزمینهای اشغالی خود را با طرح ریزی عملیاتهای متعدد آزاد کند، بنابراین با ابتکاری هوشمندانه و به کارگیری قدرت نظامی و با روحیهای امیدوار به نصرت الهی به چنین پیروزیهایی دست یافت.
بر اساس اسناد و مدارکی که وجود دارد، هدف مهم نظامی عراق در جنگ، تصرف استان خوزستان بود؛ در واقع اگر در طول ۱۲۰۰ کیلومتر مرز یا جبهه بین ایران و عراق سه جبهه اصلی را فرض کنیم، جبهه جنوب در استانهای خوزستان و ایلام، جبهه غرب در مرز استان کرمانشاه و جبهه شمال غرب هم در استانهای کردستان و آذربایجان غربی سازماندهی شده بود.
طرح عملیاتی عراق به این صورت برنامهریزی شده بود که حملات اصلیاش در جبهه جنوب متمرکز بود و بنا داشت تا استان خوزستان را به تصرف کامل خود درآورد. در جبهه غرب هدفش از عملیات این بود که تا حدی در خاک ایران پیش بیاید تا بتواند امنیت بغداد را حفظ کند و بخشی از قوای ایران را در این منطقه به خودش مشغول نگه دارد تا نیروهای عراقی فرصت پیدا کنند که خوزستان را اشغال نمایند.
هدف اصلی ارتش عراق در جبهه شمال غرب نیز این بود که با کمک نیروهای مسلح حزب دمکرات و کومله نگذارد ایران به مردم کرد در شمال عراق وصل شود و منطقه شمال عراق را از چنگال غرب بعث خارج کند؛ به نوعی هم میخواست بخشی از نیروهای ایران را در شمال غرب کشور درگیر کند.
پس هدف اصلی، جنگ در خوزستان بود؛ مقاومت نیروهای مسلح اعم از سپاه، ارتش و مردم داوطلب در ماههای اول جنگ باعث شد که عراق در تصرف خوزستان ناکام بماند؛ البته ارتش عراق تا دیوارهای اهواز و نزدیک جاده اندیمشک – اهواز جلو آمد و سوسنگرد را برای مدتی کوتاهی تصرف کرد.
همچنین نیروهای عراقی خرمشهر را تصرف کردند و آبادان را هم محاصره، ولی نتوانستند به هدفهای نظامی خودش دسترسی پیدا کنند، بنابراین مقاومتهای اولیه چند ماه اول جنگ، نقش بزرگی در پیروزیهای بعدی ایران ایفا کرد.
آرایش نظامی عراق در حمله به ایران ناقص بود
از نظر نظامی، آرایش واحدهای ارتش عراق در خاک ایران یک آرایش نظامی ناقص بود؛ یعنی در بعضی مکانها به نیروهای ما جناح و پهلو داده بود و در بعضی جاها نتوانسته بود به موانع کاملاً طبیعی تکیه کند.
مثلاً شاید اگر عراق در خوزستان به طور کامل نیروهایش را کنار رودخانه کارون میآورد و آرایش میداد یا کنار رودخانه کرخه و سایر رودخانههای خوزستان میرسید، میتوانست به آنها متکی شود که در این صورت باز پس گیری مناطق اشغال شده سخت میشد.
پس از گذشت مدتی از جنگ، ایران آرام آرام توانست قوای خودش را سازماندهی کند؛ سپاه در جنگ به صورت یک سازمان رزمی گسترده درآمد و نیروهای داوطلب مردمی و بسیجیها هم به سپاه ملحق شدند.
از این زمان کار شناسایی مواضع ارتش عراق صورت گرفت، سپاه در همه محورهای عملیاتی واحدهای اطلاعات عملیات درست کرد و شروع به مطالعه بر روی توان، آرایش، نقاط قوت و ضعف دشمن نمود. با اطلاعات بدست آمده مشخص شد که ارتش عراق در چه وضیعتی از نظر نظامی بسر میبرد. نیروی هوایی ارتش هم عکسهای هوایی از منطقه میگرفت و به مدد آن عکسها و شناساییهای رزمندگان اسلام، وضعیت دشمن بهتر مشخص شد.
این مطالعات میدانی سبب شد که ایران سلسله عملیاتهایی را طراحی، و بتدریج سرزمینهای خودش را آزاد کند؛ اولین و مهمترین عملیاتی که با حضور گسترده سپاه و ارتش و هماهنگی کامل این دو مجموعه نظامی و با حضور مردم و نیروهای داوطلب انجام شد، عملیات شکست حصر آبادان بود که به عملیات «ثامن الائمه» معروف بود.
این عملیات از نظر وسعت کوچک بود، یعنی حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ کیلومترمربع بود، ولی توانست هم آبادان را از محاصره درآورد و هم اینکه آرایش دشمن را که به صورت یک زایده در دل نیروهای ایران جلو آمده بود و از کارون عبور کرده بود، بر هم بزند.
چون ما در آنجا نیروهای زیادی برای پدافند داشتیم، این عملیات علاوه بر اینکه آبادان را آزاد کرد و از محاصره درآورد، قدرت نیروهای ما را هم افزایش داد؛ یعنی یک تعداد نیروهایی که در خط دفاعی بودند، آزاد شدند و از طرف دیگر این یک تجربه جنگی مهم برای نیروهای رزمنده بود؛ همچنین در این اقدام غنایمی بدست آمد که برای انجام عملیات بعدی به ما کمک کرد.
عملیات بعدی از نظر وسعت سه برابر این عملیات بود، عملیات «طریق القدس» در غرب منطقه سوسنگرد انجام شد که در نتیجه آن، شهرستان بستان آزاد شد و نیروهای ایران برای اولین بار تا نزدیک مرز چزابه رسیدند.
عملیات «طریق القدس» نیز علاوه بر آنکه بخشی از سرزمینهای ایران را آزاد کرد، توان نظامی ایران را بار دیگر افزایش داد؛ به این معنا که بخشی از نیروهای پدافندی ایران از خطوط دفاعی آزاد شدند و تجربه جنگ جدیدی بدست آمد؛ این عملیات برخلاف عملیات «ثامن الائمه» که یک روز طول کشید، انجام آن حدود یک هفته زمان برد؛ یعنی هفت برابر آن عملیات، وقت و تجربه جنگی ایجاد کرد.
ارتش عراق حاضر نبود منطقه اشغالی را رها کند و بشدت میجنگید و مقاومت میکرد؛ علاوه بر اینها، انجام عملیات طریق القدس، سازمان سپاه در رزم را گسترش داد و برای اولین بار در این عملیات تیپهای سپاه مثل امام حسین (ع) و عاشورا شکل گرفتند و وارد عمل شدند.
بنابراین انجام این عملیات، قدرت رزمی ایران را افزایش داد، پس میبینیم هر چه که از عملیاتها میگذشت، توان رزمی نیروهای ایران افزایش مییافت و به این ترتیب چه از نظر قدرت سازماندهی، چه از نظر توان طرح ریزی عملیات، چه از نظر توان اجرای عملیات و چه از نظر نیروهای آزاد، برای برنامه ریزی عملیاتهای جدید در اختیار فرماندهان قرار میگرفت.
عملیات بعدی عملیات «فتح المبین» بود که در غرب شوش و دزفول و جنوب اندیمشک انجام شد؛ این عملیات ۲۰۰۰ کیلومترمربع یعنی سه برابر عملیات قبلی وسعت داشت، ولی عملیاتی بود سختتر و بزرگتر از عملیات طریق القدس؛ چرا که ارتش عراق هم در این عملیات مقاومت بیشتری میکرد.
این عملیات قدرت و توان ما را خیلی اضافه کرد، مهماتی که از این عملیات بدست آوردیم، در عملیات بعدی و برای فتح خرمشهر ما را تغذیه کرد.
در یکی از جبههها ما فقط ۷۰ قبضه توپخانه صحرایی نو و تعداد زیادی تانک و نفربر از ارتش عراق بدست آوردیم؛ این جنگ فقط یک هفته طول کشید، اما این یک هفته بسیار سخت و درس آموز بود.
عامل اصلی موفقیت عملیات فتح المبین، ابتکار عمل سپاه و ارتش در طرح ریزی عملیات و در اصطلاح طرح مانور این عملیات بود.
رزمندگانی که از مرگ در راه خدا نمیترسیدند عامل پیروزیها بودند
این عملیات هم عملیات بسیار بزرگی بود که انجام شد و ما توانستیم تا نزدیک مرز فکه جلو برویم؛ خوب طبیعی است که بعد از این عملیات در خوزستان، تنها جایی که از سرزمینهای اشغالی ایران باقی میماند، منطقه بین اهواز تا خرمشهر بود، بنابراین به فاصله ۴۰ روز از عملیات فتح المبین، عملیات بیت المقدس انجام شد که ۲۴ روز طول کشید.
در کنار طرح ریزیهای علمی، حضور حماسی رزمندگانی که از مرگ در راه خدا نمیترسیدند، عامل اصلی این پیروزیها بود؛ رزمندگان معتقد بودند که اگر در جهاد فی سبیل الله جان خود را از دست بدهیم، شهید میشویم و اگر هم در مقابله با دشمن موفق بشویم، نصرت الهی نصیب ما شده است. ما این آیه قرآن را مرتباً در ذهنمان تکرار میکردیم «الا احدی الحسنین» یعنی ما دو مسیر را در پیش رو داریم یا پیروزی بر دشمن و یا شهادت در راه خدای بزرگ. همچنین همیشه نصرت و پیروزی را از خدا میدانستیم، بنابراین یکی از عوامل موفقیت در عملیاتها وجود نیروهای متعهد و باانگیزه بود.
علاوه بر آن یکی دیگر از عوامل اصلی پیروزیها، مطالعه عینی روی موضوعات جنگ و طراحی عملیاتها بر مبنای تفکر و مطالعه طولانی مدت بر روی وضعیت دشمن بود، بنابراین این طور نبود که امروز تصمیم بگیریم و فردا عملیاتی کنیم، بلکه چند ماه کار تحقیقی و مطالعاتی میدانی صورت میگرفت، علاوه بر اینکه وضعیت زمین و جغرافیای منطقه عملیات بررسی میشد، اطلاعات مورد نیاز از دشمن و شرایط جوی ایام عملیات نیز بدست میآمد و سپس طرح ریزی عملیات بر این مبنا که به نقاط ضعف دشمن حمله شود، صورت میگرفت.
عملیات بیت المقدس یکی از مهمترین و برنامهریزی شدهترین عملیاتهای دوران جنگ بود. در این عملیات ارتش و سپاه کاملاً با هم هماهنگ بودند و تمام توان نظامی ایران در اجرای آن به کار گرفته شد.
پیروزی در این عملیات کار سادهای نبود و در جریان ۲۴ روز عملیات حدود ۶۰۰۰ نفر از رزمندگان عزیز شهید شدند. ثمره این عملیات هم بسیار زیاد بود؛ به گونهای که وقتی این عملیات منجر به فتح خرمشهر شد تصور مردم ایران و جهان این بود که ایران تمام سرزمینهایش را آزاد کرده و جنگ پایان گرفته است.
فرماندهان ما در روز اول جنگ تجربه نظامی نداشتند/ فرماندهان سپاه درس خوانده بودند
بعضی مواقع این تصور وجود دارد که فرماندهان بچههای کم سن و سال سپاهی بودند و اطلاعات نظامی چندانی نداشتند. زبدگی این افراد چقدر بود؟
بسیاری از فرماندهان یا دانشگاه را تمام کرده و یا دانشجو بودند، مثلاً مهدی باکری مهندس مکانیک و رضایی، دانشجوی فنی دانشگاه علم و صنعت بودند، بنابراین فرماندهان سپاه افرادی درس خوانده بودند یا در جریان مبارزه علیه رژیم شاه، فعال.
بسیاری از فرماندهان ارتش هم در حوزه نظامی تحصیل کرده بودند، اما تمام افرادی که روز اول جنگ وارد جبههها شدند، ممکن بود که آموزش نظامی و تجربه جنگی نداشتند، ولی به محض اینکه وارد جبهه میشدند عملاً وارد دوره آموزشی جنگ میشدند.
اینکه امام می فرمودند جبهه دانشگاه است، واقعاً همین طور بود؛ چرا که تمام رزمندگان سعی میکردند از محیط یاد بگیرند.
یک جریان یادگیری دائمی در جبهه وجود داشت
یک جریان دائمی یادگیری در جبههها وجود داشت؛ برای همین میبینید قویترین «آر. پی. جی» زنهای جبههها بچههای سپاه و بسیجیها هستند که تا ۳۰۰ متری تانک جلو میرفتند و تانک دشمن را میزدند.
همچنین سازماندهی اطلاعات عملیات کار بسیار عالمانه و دقیقی بود؛ کاری که نیروهای اطلاعات عملیات انجام میدادند، کاملاً منطبق بر آموزههای نظامی بود و نقشههایی که اینها یاد میگرفتند تسلط بر دشمن را به ارمغان میآورد؛ آنها بلد بودند چگونه همه اطلاعات بدست آمده از دشمن را با هم منطبق کنند و همواره در معرض آموزش و به کارگیری یافتههای خود در سطح عملی قرار میگرفتند.
برادران ارتش هم که آموزش نظامی دیده بودند، به صورت عملی در معرض به کارگیری آموزشهای خود قرار نگرفته بودند و جنگ این فرصت را به آنها داد تا آموختههای خود را در صحنه واقعی تجربه کنند، پس میتوان گفت که در صحنه جنگ و در میدان رزم برادران ارتش و سپاه در یک وضعیت تجربی قرار داشتند.
من خودم یک تجربهای دارم. در یکی از جبهههای جنگ به یک فرمانده گروهان زرهی ارتش تعدادی از بچههای سپاه را معرفی کردم تا به اینها آموزش تانک بدهد، بعد از مدتی این فرمانده به من گفت که برادران سپاه بیش از آموزشهایی که ما در آموزشگاه میدیدیم، یاد گرفتهاند. علتش این بود که در آنجا یادگیری با انگیزه بالا انجام میشد و افراد یاد میگرفتند تا بلافاصله از آموختههای خود در میدان جنگ استفاده کنند.
درست مثل یک مهندس عمران که داخل کارگاه ساختمانی، طراحی ساختمان را به صورت علمی و عملی یاد بگیرد، بنابراین یادگیری در میدان جنگ یک تصویر واقعی از آموزههای نظری خواهد بود؛ به همین خاطر میبینیم که فرماندهان سپاه جزو طراحان بزرگ عملیاتهای دوران جنگ بودند.
نکته دیگر اینکه سپاه و ارتش در کنار هم قرار میگرفتند و با هم بودند، بنابراین انگیزهها، تجربیات، آموزهها و روحیات این دو سازمان به یکدیگر منتقل میشد و این هم اثر بزرگی داشت که ما میتوانستیم عملیاتیهای بزرگی را طرح ریزی و انجام دهیم.
امام دخالت تاکتیکی در جنگ نداشتند و کار را به متخصصان واگذار میکردند
نقش امام در آزادی خرمشهر چه بود؟ بعضی این شبهه را مطرح میکنند که امام در جریان قضایا نبودند.
امام خمینی نقش یک رهبری استراتژیک را در جنگ دارند. در رهبری استراتژیک فرمانده کل قوا جهت گیریها و مسیر حرکت فرماندهان و برنامه ریزان را مشخص میکند و لیکن در حوزه تاکتیکی کار را متخصصان انجام میدهند؛ حضرت امام چنین نقشی را در دوران جنگ داشتند و تصمیماتی که ایشان در مقاطع مختلف جنگ گرفتند یکی از بزرگترین عوامل پیروزی ما بود.
مثلاً روز اول که جنگ شد، این بحث مطرح بود که ما با این جنگ چه باید بکنیم. امام سیاست خودشان را اعلام کردند که تا زمانی که یک نظامی عراقی در خاک ایران وجود دارد، آتش بس معنی ندارد، بنابراین به دنبال دفع تجاوز ارتش عراق بودند؛ چنین تدبیر و تصمیمی تکلیف فرماندهان را روشن میکند.
همچنین در روزی که آبادان محاصره شد، امام در ۱۴ آبان ۱۳۵۹ طی یک سخنرانی فرمودند، حصر آبادان باید شکسته شود، بنابراین تکلیف دفاع را روشن کردند، لذا اولین عملیاتی که با منطق نظامی جور درمیآمد شکست حصر آبادان بود که انجام شد.
بنابراین حضرت امام تصمیمات مهم را اتخاذ، و جهتگیریهای اساسی را مشخص میکردند، اما در بحث تاکتیکی کار به عهده نیروهای متخصص بود و امام دخالتی نمیکردند.
یکی از بزرگترین ویژگیهای ایشان این بود که امور اجرایی را به فرماندهان میدانی واگذار میکردند و دخالتی در شیوه اجرایی نداشتند، بنابراین فرماندهان دستشان برای اتخاذ ابتکار عمل باز بود.
امام خمینی برای انجام عملیاتها زمان نیز تعیین نمیکردند؛ در این مورد نیروهای متخصص تصمیم میگرفتند، ولی در عین حال در جریان تمام تصمیمات و اقدامات بودند و تمام برنامهها خدمت امام عرض میشد و ایشان شب عملیات از تمامی طرح عملیات آگاه میشدند.
در حین عملیات هم دائماً توسط حاج احمد آقا از جبههها گزارش میگرفتند و گاهی حتی در حین عملیات نظراتشان را اعلام میکردند.
مثلاً در عملیات خیبر وقتی که بحث بر سر این بود که ما جزایر مجنون را نگاه داریم یا نه، فرمودند جزایر را محکم نگه دارید و این تدبیر باعث شد جزایر خیبر حفظ شود.
امام خمینی (ره) در اجرای طرحهای عملیاتی کمک میکردند و بعضی اوقات که نیاز بود نیروی بیشتری به جبهه اعزام شود، امام همراهی میکردند و از مردم حضور بیشتر در جبههها را میخواستند.
بنابراین سیره و روش امام منحصر به خودشان بود و بیشترین اختیار را در مورد چگونگی اجرای عملیاتها یا زمان آن به مجریان میدادند.
جنگ پس از فتح خرمشهر پایان نیافت/ امام موافق ورود به خاک عراق نبودند
یک مسئلهای که در آزادی خرمشهر مطرح شد، این بود که ما برای تنبیه متجاوز وارد خاک عراق شویم و مطمئن باشیم که عراق دیگر حمله نمیکند. این جزو تصمیمات فرماندهان بود یا امام؟
از نظر منطقی پس از فتح خرمشهر جنگ خاتمه نیافت، به خاطر اینکه بخشی از سرزمینهای ایران همچنان در دست ارتش عراق بود و عراق هم معاهده ۱۹۷۵ را نپذیرفته بود؛ همچنین مبنایی برای خاتمه جنگ وجود نداشت و قطعنامهای هم از سوی سازمان ملل منتشر نشده بود که بر اساس آن بشود جنگ را خاتمه داد، بنابراین مسیر طبیعی این بود که جنگ ادامه پیدا کند.
بنابراین سیر طبیعی جنگ این بود که تا آزادی تمام سرزمینهای ایران ادامه پیدا کند، اما امام (ره) بعد از مقطع فتح خرمشهر در ابتدا موافق ورود نیروهای ایران به خاک عراق نبودند. برخلاف بقیه مسئولان و فرماندهان که همه معتقد بودند ما در ادامه جنگ نمیتوانیم لب مرز بمانیم و به عراق اطمینان دهیم که از مرز عبور نمیکنیم و میجنگیم، بنابراین نمیتوانیم با این محدودیت بجنگیم؛ همان طور که عراق وقتی جنگ را شروع کرد وارد خاک ایران شد و از مرز عبور کرد، ایران هم برای آزادسازی سرزمینهایش نباید منعی برای عبور از مرز داشته باشد، ولی حضرت امام (ره) معتقد بودند که ما باید بجنگیم و سرزمینهایمان را آزاد کنیم، ولی نباید از مرز عبور کنیم.
اگر خاطرات کسانی را که در آن دوره با امام (ره) محشور بودند را مطالعه کنیم، میبینیم که در حین عملیاتهای مختلف هر وقت از امام (ره) سوال میکردند که آیا نیروهای ما از مرز عبور کنند، امام میفرمود: نه.
تا زمان فتح خرمشهر هر جا خاطرات دوران جنگ مسئولان را بخوانیم، میبینیم که امام (ره) همواره تاکید میکردند که جنگ را ادامه میدهیم، اما از مرز عبور نمیکنیم؛ البته بعد از فتح خرمشهر هم امام معتقدبودند که از مرز عبور نکنید و جنگ را تا به ثمر رسیدن جلو ببرید.
از روز اول آغاز جنگ تا انتهای آن، ایران برای اینکه جنگ را به پایان برساند چند حرف مشخص برای خاتمه دادن به جنگ داشت؛ اول اینکه تمام قوای متجاوز خاک اشغالی ایران را رها کنند و بیرون بروند و اگر این کار را نکنند با عملیات نظامی آنها را بیرون خواهیم کرد.
نکته دوم این بود که عراق که جنگ را آغاز کرده و معاهده ۱۹۷۵ را که یک مبنای حقوقی برای مشخص بودن مرز بین ایران و عراق در خشکی و اروند رود بود و صدام آن را با شاه امضا کرده بود، پاره کرده، اعلام کند که به این معاهده وفادار است تا مبنای حقوقی ختم جنگ هم مشخص شود.
نکته سوم این بود که چون عراق جنگ را آغاز کرده و به ایران خسارات جانی و مالی وارد کرده است، باید این خسارتها را جبران کند.
البته در کنار این مسائل برخی مسائل دیگر هم مطرح میشد؛ مثلاً اینکه تعدادی از مردم عراق در جریان جنگ آواره شدند و به ایران پناه آوردند که قاعدتاً وقتی جنگ تمام میشود باید به سرزمین عراق برمیگشتند.
امام میفرمودند: جنگ را تا حصول نتیجه ادامه میدهیم، ولی از مرز عبور نمیکنیم؛ البته در آن زمان در برابر نظر امام (ره) دو نظر دیگر هم وجود داشت؛ یکی اینکه ما در جنگ نمیتوانیم خودمان را مقید کنیم که از مرز ایران عبور نکنیم، چون بعضی وقتها دفاع ایجاب میکند که ما به یک عامل طبیعی متکی شویم، بنابراین باید به جایی فراتر از خاک ایران برویم تا تلفاتمان کم شود.
از نظر منطق سیاسی هم این گونه بود که اگر ارتش عراق مطمئن میشد که ما نمیخواهیم از مرز عبور کنیم، حاضر نمیشد که شرایط ایران را برای تحقق صلح بپذیرد؛ اینها مباحثی بود که در دو جلسه شورای عالی دفاع پس از فتح خرمشهر در خدمت امام مطرح شد و امام قانع شدند که نباید در ادامه جنگ برای آزادسازی سرزمینهای اشغالی ایران، رزمندگان را از ورود به خاک عراق منع کنند.
البته برای این مسئله هم شرط تعیین کردند و گفتند اگر قرار است وارد خاک عراق شوید در جاهای وارد شوید که مردم عراق نباشند تا آسیب نبینند.
حجم کمکهای غرب بعد از فتح خرمشهر بیشتر شد
منطق امام برای امتناع از ورود به خاک عراق چه بود؟
منطق امام (ره) این بود که اگر وارد خاک عراق شویم با چند مشکل مواجه خواهیم بود. یکی اینکه مردم عراق تا آن روز احساس میکردند ارتش عراق متجاوز است و دلشان با ما بود. اگر ما وارد خاک عراق شویم ممکن است رژیم صدام حسین عرق وطنی آنها را برانگیزد و این باعث شود که مردم عراق که در دل با ماهمراه بودند احساس دفاع از خاک خود را پیدا کنند.
منطق دیگر امام این بود که تا زمانی که در داخل خاک ایران میجنگیم در افکار عمومی بینالمللی، کشوری مدافع تلقی میشویم اما اگر از مرز عبور کنیم آنها میتوانند در تبلیغاتشان ما را متجاوز معرفی کنند در حالی که عراق متجاوز است.
نکتهای دیگر این بود که کشورهای عربی و غربی که در برابر جنگ عراق با ما ظاهر بیطرفی را گرفته بودند به محض آنکه ایران وارد خاک عراق شود ظاهر بیطرفی را کنار میگذارند و آشکارا علیه ما موضع گیری خواهند کرد و به کمک صدام حسین خواهند شتافت و از نظر مالی و تسلیحاتی او را حمایت خواهند کرد.
ادامه جنگ نیز نشان داد که نظر امام (ره) درست بوده است زیرا همه اتفاقاتی که امام (ره) پیش بینی میکردند رخ داد، شاهد مثال آن هم این بود که تمام کشورهای عربی و غربی عمده تجهیزات و پولی را که به عراق دادند پس از فتح خرمشهر بود یعنی از زمانی که ما تصمیم گرفتیم ما از مرز عبور کنیم.
اگر میزان کمکها به عراق، قبل از فتح خرمشهر و بعد از آن را ارزیابی کنیم خواهیم دید که کمکهای کشورهای عربی و غربی بعد از فتح خرمشهر با زمان قبل از آن قابل مقایسه نیست.
بعد از فتح خرمشهر و ورود به خاک عراق هجمه علیه ایران بیشتر شد
از نظر موضع سیاسی نیز اکثر کشورهای عربی و غربی تا پایان جنگ علیه ما موضع گرفتند و از نظر نظامی کشورهایی که تا آن زمان وارد تجهیز و تسلیح عراق به صورت جدی و علنی نشده بودند وارد عمل شدند مثلاً فرانسه، تعداد هواپیماهای میراژ را که پس از فتح خرمشهر در اختیار عراق گذاشت چندین برابر هواپیماهایی بود که قبل از فتح خرمشهر به دولت عراق داده بود. شوروی که تجهیزکننده اصلی ارتش عراق بود تا قبل از فتح خرمشهر ظاهر بیطرفانهای داشت اما بعد از فتح خرمشهر شوروی هم از نظر تسلیحاتی کمکهای زیادی به عراق کرد.
در منظر افکار بینالمللی وضعیت ما در دوران بعد از فتح خرمشهر نسبت به قبل از آن بدتر شده بود. ایران قبل از فتح خرمشهر در افکار بین المللی به عنوان قربانی تجاوز شناخته میشد در حالی که با عبور قوای ایران از مرز وضعیت تبلیغاتی به نفع عراق تغییر کرد. بنابراین تمام نظراتی که امام (ره) تا آن زمان داده بود تحقق پیدا کرد.
نامه منتشر نشده سید احمد به امام درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر
علت اینگونه تصورات در جامعه داخلی ایران و عرصه بین الملل چه بود؟
اینکه دلایل آنچه بود باید به تصورات آن زمان برگشت، یکی از تصورات آن زمان این بود که ایران تصور میکرد در موضع قدرت قرار دارد و در شرایط فعلی این قدرت باید نقد شده و یک دستاوردی از آن کسب شود.
اگر ما جنگ را خاتمه دادیم و در همین وضع کاری نکردیم و عراق هم از بقیه سرزمینهای ما بیرون نرفت و معاهده ۱۹۷۵ را هم نپذیرفت و حاضر نشد جنگ را خاتمه دهد ممکن است مردم ایران در آینده این سئوال را بپرسند که شما که در موضع قدرت بودید و در دور پیروزی قرار گرفته بودید چرا جنگ را ادامه ندادید تا طرف مقابل را وادار به تسلیم در برابر خود کنید. از آنجا که این تصور وجود داشت که ما از نظر نظامی در شرایط خوبی به سر میبریم ملت تصور میکردند که میتوانیم با این اقدام، عراق را وادار به تسلیم و پذیرش شرایط خود کنیم. شاید این نکته یکی از مهمترین دلایلی بود که باعث شد کسانی که آن زمان در راس کشور بودند، غیر از حضرت امام (ره)، بر این نظر اصرار بیشتری کنند که منع عبور از مرز برداشته شود تا بتوانیم جنگ را با پیروزی تمام به پایان برسانیم.
وقتی امام نظر متخصصین را پذیرفت…
یعنی هیچ کس در این تفکر با امام (ره) هم عقیده نبود؟
هیچ کس به جزء احمدآقا فرزند ایشان که در همان روزها نامهای به حضرت امام (ره) نوشتند و این نامه جزء نامههای تاریخی است و هنوز منتشر نشده است، با امام (ره) هم عقیده نبود. در آنجا احمد آقا به حضرت امام (ره) می نویسند نظر شما در مورد عدم عبور از مرز درست است و من نگران هستم که شما به دلیل اهمیتی که به متخصصین میدهید از نظرتان عدول کنید و ما در مسیری قرار بگیریم که دیگر نتوانیم جنگ را تمام کنیم.
در نهایت حضرت امام (ره) چون برای نظر متخصصین و اهل حرفه اهمیت قائل بودند این نظر را پذیرفتند و الا نظر حضرت امام (ره) عدم عبور از مرز بود نه ختم جنگ، البته باید توجه داشت که از نظر منطقی عدم عبور از مرز به معنی رفتن به سمت فرآیند ختم جنگ است.
بس شعار راه قدس از كربلا ميكذرد يعني كشك:-)